نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ب.ظ

نخل و نارنج

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۲
نمکتاب ...
يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

یکشنبه آخر

یکشنبه آخر
نویسنده: معصومه رامهرمزی
انتشارات: سوره مهر

خلاصه:

سرگذشت دختر چهارده ساله ای که از آغاز تا پایان جنگ در عناوین مختلف و در مراکز مختلف در پشت جبهه فعالیت چشمگیر و ایثارگرانه ای داشته است. او اهل خانواده ای با محبت و پرجمعیت بود که در کودکی پدرش را از دست داده و در اوایل زندگی برادر نوجوان را در مقابل چشمش کشته می بیند. بسیار شجاع و روحیه حماسی غیوری دارد. وقایع امدادگری خود را تا آزادی خرمشهر به نگارش درآورده است.

بریده کتاب:

دیگر کاری از دستم بر نمی آمد شروع کردم به صدا زدن امام زمان:
آقا کاری کن، ناجی ما هستی… احساس کردم کسی پشت سرم نشسته صدای نفس هایش را می شنیدم اما جرئت برگشتن و نگاه کردن را نداشتم … این همه آقا را صدا کردم حالا احساس می کردم او آمده، ترسیده بودم، در همین حال متوجه شدم که ضربان قلب مجروح طبیعی شده و دست و پایش دیگر پرش ندارد. صفحه۲۰۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

ر ه ش

 

نقد رمان رهش :امیرخانی رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه نوشته است؛ بر هر چه هست.

نقد رمان رهش ، نویسنده : رضا امیرخانی

مقدمه:

کتاب را می‌ خری چون امیرخانی نوشته؛
کتاب را تا ته می‌ خوانی چون امیرخانی نوشته؛
متحیر می شوی؛
می‌ بندی و رویش فکر می‌ کنی و می‌ گویی یعنی این همان است که دو سه سال وعده داده بود؟!
متحیر می‌ مانی که یعنی امیرخانی نوشته بود!!!

البته شک نکنید که امیرخانی نوشته است،
چون ارمیا روح کتاب است؛ همان ارمیای معروف.

کلیت موضوع کتاب:

این نوشته ی امیرخانی، نقد اوضاع و احوال تهران نیست.
اوضاع و احوال به گند کشیده شده دنیاست که همه را در خود می‌ کِشد و می کُشد.

روح و جسم آدم ها را به مرور تسخیر خودش می‌ کند و با اثر گذاری نقطه نقطه خفه می‌ شوند،
بدون آن‌ که گناهی داشته باشند.

بی دین‌ ها، به معنای تام و تمام، بی اعتقادها حتی به نظم هستی، سوارکارند(سرمایه دارهای فئودال بی دین) و همه را هم، رام و همراه خودشان می‌ کنند.

همه ی بی دین‌ ها، همه ی بی خیال‌ ها، همه ی سست ایمان‌ ها، همه ی مدعان ایمان را

و حتی آدمی هم اگر مخالف این نظام می‌ شود،
نه از روی سبک و روش الهی است بلکه از روی نیاز به زنده بودن و حیات راه به جایی نمی‌ برند و محکوم به مرگند… مرگ تدریجی.

امیرخانی می خواست در قالب علا و ایلیا و لیا که یک خانواده‌ اند نظام از هم گسسته خانواده فعلی را در رمان رهش بیاورد،
در قالب شخصیت های متفاوت و کم، داستان نظام پاره پاره فعلی کشور را بگوید.

حرف آخر:

ساز زدن هر کسی برای خودش، نه برای مردم و ناتوان بودن مدیریت کلان نگر و خیانت ها و … حداقل نتواسته بود ذهن خواننده را منسجم نگه دارد. تشتت مدیریت کلان در تشتت نوشته های امیرخانی هم موج می زد.

ذهن و فکر خواننده به جایی می رسید که
فقط می خواست کتاب تمام شود تا بگوید کتاب امیرخانی را خوانده است.
همین بیان صحنه هایی که فقط فضای رمان را خراب می کند به خاطر آنکه نویسنده می خواهد بگوید فضای شهری این قدر تهوع آور است؛
مثل صحنه ی ترافیک و شماره یک…. پرواز و شماره یک و … که اصل حرف نویسنده است؛
ذهن را اذیت می کند و عصبانیت او از این مدل را نشان می دهد.

امیرخانی رمان رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه و ….. نوشته است؛ بر هر چه هست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۸
نمکتاب ...
شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۱۳ ب.ظ

زنان عنکبوتی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۱۳
نمکتاب ...
شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۰۹ ب.ظ

عکسنوشته و نقاشی های رنج مقدس

 

 
 

عکس نوشته های رمان رنج مقدس

 

عکس نوشته های کتاب رنج مقدس

رمان رنج مقدس ، نویسنده نرجس شکوریان فرد، انتشارات عهد مانا
 

گل های ریز دامنم به حرف می آیند. همیشه عاشق گل های ریزم. کوچکند اما پر از حرف اند.
چقدر با هدیه هایش به دنیای دخترانه ام سرک می کشید.
زندگی بی رنگ نیست، رنگین کمان است، چهار گوش هم نیست، دایره است.
تنهایی بشر تمامی ندارد.
دنبال یک بی نهایت هستم.
گل های ریز دامنم به حرف می آیند. همیشه عاشق گل های ریزم. کوچکند اما پر از حرف اند. مثل اطرافیانم نیستند.
گل های ریز دامنم به حرف می آیند. همیشه عاشق گل های ریزم. کوچکند اما پر از حرف اند.
شب وقتی نخواهد تمام شود، نمی شود.
کتاب رنج مقدس-محبت-رمان جذاب
محبتش را یکجا می خواهم.
دختر-یکی یکدانه-رمان عاشقانه-کتاب رنج مقدس
از دختر یکی یکدانه شده ام بچه پنجم خانه.
گل های ریز-جایگزین رمان اینترنتی-عکس نوشته-نرجس شکوریان
عاشق گل های ریزم. کوچکند اما پر از حرف
ای کاش ها-رمان رنج مقدس
مه غلیظی از ای کاش ها روی ذهنم پایین می آید.
عکس نوشته رمان-رنج مقدس-مدافع حرم
بی حوصله که می شوم حیاط و آب حوض همدمم می شود…
حس تمام شدن مثل دردی در قلبم می پیچد.
عکس نوشته-رمان دخترانه
زندگی مثل دریاست پر از موج های ریز و درشت…

لذت تنهایی حس متفاوتی بود که در سر و صداها و شیطنت ها نبود…

توهم بشریت انگار به اوج خود رسیده است !…

از خودش می ترسید ….

اشک، چیزی نیست که بشود جلویش سد ساخت…

 

نقاشی هایی زیبا از نقاش باشی برای کتاب رنج مقدس نوشته نرجس شکوریان فرد

زندگی می گذرد؛ با رنج هم می گذرد ! فقط اگر زرنگ باشی، رنج ها را عاشقانه رقم می زنی.

زندگی می گذرد؛ با رنج هم می گذرد ! فقط اگر زرنگ باشی، رنج ها را عاشقانه رقم می زنی.

بیشتر ببینیم: کلیپی از عکس نوشته های زیبای کتاب رنج مقدس

بخواب خانمم!
فردا اذیت میشی؛
خواهشا مراقب خودت نیستی مراقب بانوی من باش !

بخواب خانمم!
فردا اذیت میشی؛
خواهشا مراقب خودت نیستی مراقب بانوی من باش !

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۰۹
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اعترافات غلامان

اعترافات غلامان : داستان دوران ولایتعدی شاه خراسان..خوشا به حال غلاماتان آقا

 

اعترافات غلامان
نویسنده: حمیدرضا شاه آبادی
انتشارات: به نشر(آستان قدس رضوی)

خلاصه:

داستان از زبان تعدادی از غلامان دارالحکومه مرو می باشد. کسانی که کاروان امام رضا علیه السلام را همراهی کردند، سپس برای کنترل امام مامور نگهبانی از او در منزلش شدند. بعد قصد جان او را در منزلش کردند و وقتی ناکام شدند به دستور مامون خلیفه عباسی به امام علیه السلام زهر خوراندند.  

بریده کتاب:

گفتم: مولای من این نامه از چه کسی بود که چنین شما را خوشحال کرد و تحت تاثیر قرار داد؟
گفت: خواهرم فاطمه معصومه(س)
صدایش هنگام ادای نام خواهر از شوق لرزید.
گفتم: معلوم است دلبسته ی خواهرتان هستید
گفت: آری من و او علاقه ی بسیاری به هم داریم
گفتم: اما انگار در نامه چیزی بود که شادی تان را خراب کرد
چشمانش پر از اندوه بود. گفت نوشته است قصد دارد برای دیدارم راهی مرو شود. نوشته طاقت اینهمه دوری را ندارد. نوشته دور نیست که از دلتنگی بیمار شود…
گفتم: این که چیزی نیست. خواهر و برادر بعد از مدتی به یکدیگر می رسند. دیدارها تازه می شوند و دل ها شاد. چه چیز باعث شده شما ناراحت شوید؟
گفت: گویی خواست خدا این است که هر دوی ما در غربت بمیریم…

بریده کتاب(۲):

ما فرزندان آن غلام سیاهیم که زیر آفتاب سوزان شهر مکه عمار را به ستون چوبی بسته بود و ضربه های سنگین شلاغش را بر تن او می کوفت به جرم آنکه از قول رسول خدا گفته بود: «سیاه وسفید برده و آزاد، باهم برابرند و به یک اندازه نزد خدا احترام دارند.» ما هم، پا در راه پدرانمان گذاشتیم و شمشیرهایمان را بر تن فرزند رسول خدا که نجات ستم دیدگان و رهایی بردگان را می خواست فرود آوردیم.
آیا برای غلامان روز جزایی هست؟

بریده کتاب(۳):

از سرکرده پیرمان پرسیدم فتنه ها چطور آغاز می شود؟ و او جواب داد فتنه ها از پچ پچ آغاز می شود، برای دوری از فتنه باید پچ پچ را خاموش کرد.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

تار و پود

 

کتاب تار و پود : رمان خون ها، اونم از نوع عاشقانه، و البته تاریخی و جذابش معطل نکنن

 

کتاب تار و پود
نویسنده: زینب امامی نیا
انتشارات: کتابستان معرفت

بریده کتاب(۱):

چند روز است که بچه ها هم مثل خودم، سر از پا نمی شناسند و منتظر هستند تا برایشان از جوان که هرروز سر راهم هست و از خانه تا قالی باف خانه مرا تعقیب می کند، بشنوند…
بین این همه دختر، چطور مرا پسندیده است، با این دماغ بزرگ و کوفته ای من؟
دلیلش هرچه که هست، بالاخره یکی پیداشد که دوستم داشته باشد. ص۶

بریده کتاب(۲):

بالاخره یکی پیداشد که دوستم داشته باشد و به خاطر من شب و روز پشت در خانه و یا توی کوچه پس کوچه ها بیاید و مرا دید بزند. البته ناگفته نماند یک شب هم که حسابی توی فکرش بودم و دلم می خواست برای یک لحظه هم که شده ببینمش، با چشمهای خودم دیدم که از دیوار بالا آمده است و توی حیاط سرک می کشد. خیلی ترسیده بود. اگر من روسری سرم نبود یا مادر بدون چادر و روسری توی حیاط می آمد چه؟ ص۱۱

بریده کتاب(۳):

تند تند راه می روم. توی کوچه می پیچم، ناخودآگاه دهانم بسته می شود و صدایم خفه. مرد پشت دیوار، همان مرد آرزوهایم با تفنگ کوچکی که اسمش به نظر کلت است، جلویم سبز می شود.
به خانه نگاه می کنم، جلوی خانه مان شلوغ است. چند سرباز با تفنگ ایستاده اند. عقب عقب می روم. به چیزی می خورم و روی زمین می افتم. پشت سرم دو سرباز تفنگ به دست ایستاده اند. با چادر خیس و گلی به سختی از جا بلند می شوم… ص۱۷

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطرات ایران

 

کتاب خاطرات ایران : خاطرات ایران ترابی از سال های پرهیاهو و بی سابقه در ایران عزیز

 

کتاب خاطرات ایران
نویسنده: شیوا سجادی
مصاحبه گر: اکرم السادات حسینی
انتشارات: سوره مهر

بریده کتاب خاطرات ایران:

دو هفته ای می شد که تبلیغاتی برای تشویق مردم به داشتن بچه کمتر شروع شده بود و به کسانی که قرص جلوگیری را مرتب استفاده می کردند جایزه هایی مثل سماور و پتو می دادند. ولی اکثر زن های روستایی کم خونی و فشار پایینی داشتند و قرص وضع آنها را بدتر می کرد و من حتی اگر خودشان هم قرص می خواستند به آنها نمی دادم. خیلی از زن ها هم دوست داشتند بچه های زیادی داشته باشند و قرص نمی خواستند… ص ۶۰

بریده کتاب(۲):

به همین دلیل به من مشکوک شده بودند. در پایگاه خانم ملکان بعد از بررسی آمارها به من گفت چرا آمار زایمان تو از آمار تنظیم خانواده ات بالاتر است؟ گفتم: نمی توانم جلوی زایمان ها را بگیرم…
با لحن توهین آمیزی به من گفت: مگر از شما نخواسته بودیم آمار تنظیم خانواده را بالا ببرید؟ همه آمار تنظیم خانواده شان بالاست و تو آمار زایمان هایت… به نظرشان مشکوک هستی و از من خواسته اند تو را زیر نظر داشته باشم… ساواک خیلی ها را گفته، مواظب خودت باش! ص۷۰

بریده کتاب(۳):

وقتی منافقان به طرف ایلام حرکت می کردند، مردها از شهر بیرون رفتند و جلوی آن ها را گرفتند و ما زن ها پشت تیربارها نشستیم و با اسحه ژ۳ و کلتی که داشتیم از شهر دفاع کردیم تا فکر نکنند شهر خالی  است و اینطور نگذاشتیم وارد شهر شوند.   ص۳۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...