نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطرات حجت الاسلام قرائتی

خاطرات حجت الاسلام قرائتی : یکبار سخنی از ایشان شنیده باشی کتاب را از دست نمی دهی

خاطرات حجت الاسلام قرائتی : یکبار سخنی از ایشان شنیده باشی کتاب را از دست نمی دهی

 

خاطرات حجت الاسلام قرائتی
نویسنده: محسن قرائتی
انتشارات: موسسه درسهایی از قرآن

معرفی:

گاهی وقت ها در خاطرات آدم های مشهور نکاتی هست که از یک کتاب یا یک سخنرانی بیشتر انسان را تکان می دهد. به خاطر همین همیشه سعی کنید خواندن این کتاب ها را از دست ندهید.

بریده کتاب:

روزهای اول ازدواجم بود، با همسرم آمدم قم وخانه ای اجاره کردیم یک اطاق ۱۲متری داشتیم، ولی یک فرش ۶متری.
پدرم آمد به منزل ما احوال پرسی. گفتم: اگر ما یک فرش ۱۲متری می داشتیم وتمام اطاق ما فرش می شد، زندگی ما کامل بود. پدرم خندید!
گفتم:چرا می خندید؟
گفت:من ۸۰سال است می دوم زندگی ام کامل نشده، خوشا به حال تو که با یک فرش زندگی ات کامل می شود! (ص۳۵)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطره بی سوادی

خاطره بی سوادی

خاطره بی سوادی

خاطره بی سوادی

 

خاطره بی سوادی
همیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.
از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.

یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.
توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به کی بدم.
یکدفعه دختر جوانی را دیدم.
بنظرم مورد مناسبی بود!
جلو رفتم و سلام کردم و بعد تند تند شروع کردم از کتاب تعریف کردن.
بنده ی خدا فقط نگاهم می کرد و چیزی نمی گفت!!!

بعد که صحبت هام تمام شد کتاب رو به سمتش گرفتم و گفتم بفرمایید!
با خجالت نگاهم کرد.
قدمی عقب رفت و گفت: سواد ندارم.
دوست نداشتم او را خجالت زده ببینم، با محبت تو چشماش نگاه کردم و گفتم خیلی التماس دعا.
خداحافظی کرد و بدون معطلی رفت.
خیلی ناراحت شدم که هنوز آدم بی سواد کم سن و سال وجود دارد؛
خیلی ناراحت شدم که …

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو : بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده!

نقد رمان از رویاهایت برایم بگو

نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو : بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده!

 

نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو ، نویسنده: سیدنی شلدون، مترجم: میترا معتضد
داستان دختری که سه شخصیتی است شخصیت خودش آرام و دو شخصیت دیگر یکی پرخاشگر و دیگری هنرمند. سیدنی در کودکی مورد آزار و اذیت جنسی پدرش که پزشک متخصصی است، قرار می‌گرفته و این حالت چند شخصیتی برایش ایجادشده است که باعث می‌شد در بزرگی چند مرد را به طرز فجیعی به قتل برساند. در دادگاه با اثبات مریض بودنش تبرئه می‌ شود و طی پنج سال درمان می شود.

 کتاب چند ویژگی دارد:

  • نگاه به جنس زن در غرب و آزارها و اذیت‌هایی که روان و روح زن‌ها را له و خورد می‌کند.
  • بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده.
  • جوانان غربی ظاهرا مستقل و آزاد هستند اما در سیر کتاب­هایشان متوجه می­ شوید که چقدر در آپارتمان­ها و سوییت­هایشان گرد تنهایی و افسردگی و بی کسی ریخته شده است.
  • زنان غربی با تمام فریادهای آزادی حتی در محل کارشان هم آزاد نیستند و دائم تحت فشار درخواست­های کثیف مردان قرار می­ گیرند. در حالیکه مدام به ما القا می­ کنند چون حجاب دارید مردها را حریص کرده ­اید.آنجا هم که حجابی نیست و مردها منعی ندارند پس چرا بازهم حریص ­تر از همیشه اند…
  • شاید در فیلم­های غربی امکانات شهری و دارایی­های رفاهی و زیبایی­های جسمانی به تصویر کشیده شود اما در این رمان عمق واقعیت را می­ خوانید!
  • کودکان و نوجوانان در خانواده هم امنیت ندارند!
سند بیست،سی که در آمریکا و اروپا اجرا می‌شود و می‌شده، پس چرا باز هم خشونت نسبت به کودک و زن کم که نشده، بیشتر هم شده است.

معلوم می‌شود با توجه به این کتاب و آمارهایی که در انتهای کتاب نوشته شده است، روال آن‌ها رو به رشد نیست و زن‌ها با هر چند جنبش فمینیست هم که بخواهند نمی‌توانند حقشان را بگیرند.

یک فرهنگی باید در جهان حاکم شود که جایگاه زن را درست نشان دهد.
فرهنگ نگاه خدا به زن!

به هرحال خواندن این کتاب به دوستان و شیفتگان آزادی و رهایی زن، به مسیح علی نژاد توصیه می‌شوند و البته به مردانی که دلشان برای خودشان نمی‌سوزد و اما برای زن‌ها می‌سوزد؛
که چرا راحت نمی‌گذارید زن‌ها را…
درحقیقت این‌ها زن را برای بهره‌کشی خودشان می‌خواهند!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۷
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ق.ظ

مردان راه

کتاب مردان راه : قلبت برایش می تپد؟ عاشقان حسین فراوان بودند ولی مردان راه فقط ۷۲نفر

کتاب مردان راه نویسنده: محمد افشین فر انتشارات بقیه العتره

کتاب مردان راه : قلبت برایش می تپد؟ عاشقان حسین فراوان بودند ولی مردان راه فقط ۷۲نفر

 

کتاب مردان راه
نویسنده: محمد افشین فر
انتشارات بقیه العتره

بریده کتاب:

خیلی‌ها حسین‌بن‌علی را دوست داشتند از طنین صدایش جانی تازه می‌گرفتند با خنده‌اش می‌خندیدن و به حال مناجات عرفه اش های‌های گریه می‌کردن، اما آیا این محبت به آن اندازه بود که آن‌ها را به کربلا هم بیاورد تا روز عاشورا با او باشند.

خداوند منان آخرین ذخیره خود را به هر امتی عطا نخواهد کرد، او آن‌قدر صبر می‌کند تا منتظران و یاران و یاورانی برایش فراهم شود که خود و زندگی‌شان را به هر آنچه به امامشان مربوط است متبرک کنند. ص ۴۱

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۱۰:۱۲
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطره : کتاب فیروزه ای

خاطره : کتاب فیروزه ای

خاطره کتاب فیروزه ای

خاطره : کتاب فیروزه ای

 

خاطره : کتاب فیروزه ای

همسرم پیشنهاد زیارت حرم داد.
خیلی خوشحال شدم ،حاضر شدیم؛ قبل از رفتن فکر کردم چه کاری برای آقا انجام بدهم! پیش خودم گفتم: بهترین راه همان کتاب است.

پنج تا کتاب که چهارتاش محبت امام عصر (عج) بود برداشتم. یک کتاب بایقوش هم برای خودم برداشتم که بخوانم تا بعدا که مدرسه رفتم تبلیغ کنم .

رسیدیم به حرم و وارد قسمت زیارت شدم رو به ضریح ایستادم و چند دقیقه ای صحبت کردم تنها حاجتم را دائم تکرار می کردم میشه کمکم کنید بی بی،
اگر برای امامم کار نکنم اسیر دنیا میشم،
بدرد نمی خورم،
پیر میشم می میرم،
حیف میشم .
میشه کارهای آقا رو بدی دستم که انجام بدم؟!
البته باید کمکم کنید چون ناتوانم ضعیفم.
میشه باعث ظهور باشم ،
اسباب ظهور را آماده کنم ؟!

دلم که آروم گرفت رفتم سمت صحن که از آنجا هر بار بر می گشتم ضریح را می دیدم و دلم باز می شد.
نشستم ،شروع به خواندن صلوات و دنبال سوژه گشتن.
به کی بدم ؟
اگر مشغول دعاست مزاحمش نباشم.
تو حال خودش است اذیت نکنم و ضد حال نباشم .

چشمام رو تیز کردم با کمی فاصله کنارم خانمی نشسته بود که چادر رنگی سرش بود و جا نماز آبی فیروزه ای آرامش بخشی داشت.
گفتم خوب به این که نمی شود چون از نماز مردم را وا داشتن است. و کتاب، دست مایه بشر را دادن کار خدا پسندانه ای نیست.

نمازش که تمام شد گفتم: دوست دارید مطالعه کنید ؟
این کتاب فریاد رس در مورد امام زمان (عج) است.
نگاه رضایت مندانه ای به من کرد و کتاب را در آغوش گرفت و شروع کرد به خواندن؛ نیم ساعتی گذشت غرق در خواندن کتاب بود .
بعد از تمام شدن کتاب خیلی تشکر کرد گفت: من کتابخوان هستم و امروز کتابی نخواندم دلم خیلی مشتاق بود که کتابی بخوانم ،
اما شرایط جور نبود،
وقتی کتاب را نشانم دادید گم کرده ام را پیدا کردم.
شما خیلی کار بزرگی می کنید شما همین که محبت حضرت را در دلها می کارید کار عظیمی است.


گفتم ما یک کانال هم داریم که در آن هر روز پیامی از حضرت حجت(علیه السلام) در باب محبت ،معرفت ،یاداوری و نزدیکی و … می گذاریم؛
با ذوق شماره موبایلش رو داد تا برایش بفرستم .

اون شب خیلی خدا رو شکر کردم که توانستم محبت امام را در دل یک شیعه تهران نشین بنشانم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

نقد رمان مونالیزای منتشر

نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

 

نقد رمان مونالیزای منتشر ، نویسنده شاهرخ گیوا

خانواده از ایل قاجار قیونلواست که مردانش یک جنون یکسان دارند.
جنونی که از عاشقی می‌رسد به دیوانگی محض.

نویسنده بر پایه این اندیشه رمانش را آن سان پیش می‌برد که می گوید ایران و ایرانی از قدیم در تاریخش انواع و اقسام حرکت‌ها و جریان‌ها را تجربه کرده است. جنبش‌هایی که چون جنون بر سر همگان می زند و نهایت هم، هیچ است و لیلی از این عاشقی برای مجنون درنمی‌آید.

انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هم همین را تجربه می‌کند. بار و بندیل اگر دارید جمع کنید بروید آن سر دنیا مثلاً انگلیس و خلاص..‌.

سردرگمی و کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند، از آن کتاب‌هایی است که نویسنده هزاران کلمه را به بازی گرفته تا یک جمله بگوید.
بازی خسته کننده و جمله ­ها فرمایشی است.

فرموده بودند که نفی ایران اسلامی و انقلابیش را بکند اما در لفافه، که نویسنده لحاف ها دوخته تا بلکه لیلی برسد… نمی‌رسد هم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زلال حکمت

زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

 

زلال حکمت (محمدحسین طباطبایی)
نویسنده: نرگس علیمردانی
انتشارات: نشر وزراء

معرفی:

تیراندازی ماهر و اسب سواری تک تیز و بی رقیب، خطاطی برجسته، نقاش و طراحی ورزیده، دستی به قلم داشت و طبعی روان، از نظر اجتماعی استاد صرف و نحو و معانی و بیان بود، هم در اصول کم نظیر و هم در فقه و فلسفه و هم از ریاضی حظّی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی و هم در ستاره شناسی هم در حدیث و روایت و خبر.
پدر من حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود. تازه اینها گوشه ای از فضائل ایشان بود .ص ۲۸

بریده کتاب:

علامه تا ۳ و ۴ سال پس از فوت همسرش هر روز سر قبرش می رفتند و بعد از آن هم که فرصت کمتری داشتند به طور مرتب دو روز در هفته یعنی دوشنبه ها و پنج شنبه ها بر سر مزارش حاضر می شدند و امکان نداشت این برنامه را ترک کنند و می گفتند: بنده خدا بایستی حق شناس باشد اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند حق خدا را هم نمی تواند ادا نماید. ص ۵۰

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
نقد رمان بگذار مادر بخوابد : زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

نقد رمان بگذار مادر بخوابد

نقد رمان بگذار مادر بخوابد: زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

 

نقد رمان بگذار مادر بخوابد نوشته ی مهری رحمانی
زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده بدون اینکه علت این‌ همه بدبختی و راه‌های برون رفت از این باتلاق مشکلات بیان شود!

اصلاً نویسنده نوشته است که نوشته باشد. حال بد روحی بعد از خواندن این کتاب را نمی‌شود به این راحتی تبدیل به حال خوب کرد.

 

اگر کتاب می‌نویسند تا خواننده درک بهتری از دنیا پیدا کند، که نکته‌ای بیاموزد، که چند راه‌حل برای رفع مشکلاتش پیدا کند، که چند روزی سختی‌ها و ناراحتی‌هایش را فراموش کند، که برود دنبال یک…

با خواندن این مدل کتابها هیچکدام از این حالها برایتان اتفاق نمی‌افتد.

داستان در مورد پدری بی‌فکر، مادری که فقط دارد تلاش می‌کند تا بچه‌ها را سروسامان دهد و بدبختی و بدبختی و در آخر هم بچه‌هایی که انها هم با بی‌تدبیری انواع و اقسام بدبختی‌ها را یدک می‌کشند و دیگر هیچ!

خیلی شبیه رمانهای خارجی بود مثل عقاید یک دلقک و دختری در قطار و من پیش از تو و دختری که رهایش کردی و… فقط نمایش سختیهای همراه با بدبختی…

بریده کتاب:

البته او وقتی می دید من از این اتهام خیلی ناراحت می شوم، گتاه را به تقصیر صاحب خانه می انداخت که آب را به روی ما بسته بوده که حوض نیمه خالی و پر از لجن شده و بچه را خفه کرده اما ته دلم از او رنجیده بودم. من که همیشه از او تایید شنیده بودم انتظار این اتهام بزرگ را از طرف او نداشتم.

ادبیات این کتابها خوب هم باشد باز هم به خاطر محتوایش انسان را دچار فشار روحی می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۶
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ

خاطره : یادت باشد…

خاطره : یادت باشد...

خاطره یادت باشد

خاطره : یادت باشد…

 

خاطره یادت باشد…
آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.
اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.
نشستم رو به روی ضریح،
حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،
می خوندم و اشک می ریختم،
صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…
نزدیک اذان /بود…
خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،
کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن…

رفتم دارالحجه، رواق شیخ طوسی،
اونجایی که یه عالمه زوج جوان میرن برای اینکه نزدیک امامشون عهد زیبایی با هم ببندند،
و با هم به خدا برسن…
اتاق عقد…

کتابی که تیکه ای از قلبم شده بود و خیلی دوستش داشتم رو با خودم برده بودم،
اول کتاب نوشتم: ”یادمان باشد گاهی برای رسیدن به معشوق ابدی و ازلی باید از همه چیز گذشت…
پیوندتان مباااااارک
۴/۱۳ حرم رضوی/ اتاق عقد”

یه عروس و داماد رو نشون کردم و به طرف عروس رفتم و سر صحبت رو باهاش باز کردم، بهش تبریک گفتم و کتاب رو بهشون هدیه دادم….

کتاب “یادت باشد”…

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۸ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

رسول مولتان

رسول مولتان : در غربت بود ولی دلش گرو ارزش های انقلاب...همین کافیست.

رسول مولتان : در غربت بود ولی دلش در گرو  ارزش های انقلاب…همین کافیست.

 

رسول مولتان (زندگی نامه شهید سید محمدعلی رحیمی از زاویه دید همسرش)
نویسنده: زینب عرفانیان
انتشارات: سوره مهر

بریده کتاب(۱):

سرخیابان ۱۳ آبان، علی توی ژیانش منتظرمان بود، تا دیدمش، دلم هری ریخت. آب دهانم را قورت دادم و رویم را کیپ ترگرفتم.
معصومه (خواهر علی) در جلو رو باز کرد که سوار شوم. خواستم بگویم نه که به زور هولم داد توی ماشین و با علی خداحافظی کرد. قرارمان این نبود، گفته بودم خودش هم بیاید. ولی لحظه آخر، غافلگیرم کرد. با علی تنها شدم. هوای ماشین سنگین بود. معذب شده بودم.صفحه «۲۴»

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...