نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

شما که غریبه نیستید

کتاب شما که غریبه نیستید
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
انتشارات: نشر معین

معرفی:

ما همیشه فکر می کنیم آدم های بزرگ از اول بزرگ بودند، اما با این کتاب فوق العاده جذاب “دوزاریمان” می افتد که آدم می تواند از کجا به کجاها برسد.از هیچ به شهرت. از تو سری خوردن به احترام و عزت.
وقتی این کتاب رو می خونی کلی روحیه می گیری…

بریده کتاب:

بچه ها پدر نامزد ها را در می آوردند. اگر تو ده کسی نامزد بازی می کرد، موی دماغش می شدیم. هر وقت توی کوچه و پشت در و دیوار خانه پسری با نامزدش راز و نیاز می کرد،
بچه ها مثل برق به هم خبر می دادند، موی دماغش می شدند، از سر دیوار و از بالای درخت ها و پشت بام ها سرک می کشیدند، سوت می زدند، به زور سرفه می کردند، می رقصیدند و هرهر می خندیدند. شب هم توی خانه ها پدر و مادرها از بی حیایی دختر و هرزگی پسر حرف می زدند.

من جریان نامزدی های دختر های همسایه مان را برای بچه ها تعریف می کردم. اسمش عصمت بود و نیازعلی، قصاب آبادی آمده بود خواستگاریش. قصاب که زن داشت و بچه دار نمی شد، عاشق عصمت شده بود و ظهر که کارش تمام می شد قدری گوشت می گذاشت تو دستمال و می آمد که عصمت را ببیند. تو مدرسه داستان نیاز علی را تعریف کردم و بیست تا بچه را کشاندم تو کوچه مان. بچه ها تا چشمشان به نیازعلی و دستمال افتاد، دَم گرفتند:”عصمت جونم، عصمت جون-چایی رو بریز تو فنجون.”
جوری شد که همه ی آبادی خبر شدند و زینب زن نیازعلی آمد دَم خانه عروس و غش کرد و قشقرقی راه انداخت که آن سرش نا پیدابود…صفحه۱۳۸

مرتبط با کتاب شما که غریبه نیستید 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
فیلم نامه پروین : طنزی اجتماعی، روان و جذاب، هم برای کتابخون ها و هم فیلم بین ها…

بیشتر ببینیم...
قصه های مجید و کتابخوانی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

نان و گل سرخ

نقد رمان نان و گل سرخ: درک وضعیت اسفناک فرهنگیِ امریکا و اروپای متمدن در صد سال گذشته

 

نقد رمان نان و گل سرخ نوشته ی کاترین پاترسون

مامان به نرمی شروع کرد: «من فکر می­ کنم، من فکر می­ کنم ما فقط … فقط نان برای…..»

این قطعه ­ای کوتاه از کتاب است که از زبان زن کارگر کارخانه گفته می­ شود، صنعت وارد عرصه زندگی مردم آمریکا شده است و کارگران را زیر یوغ کارفرماهای ظالم کشیده است. حالا زن و مرد و کوچک و بزرگ هم کار می کنند و هم گرسنه ­اند و هم از لحاظ روحی و معنوی مستضعف.
این است انقلاب صنعتی آمریکا.

داستان کتاب از نگاه دو کودک بیان می­ شود یکی پسری فقیر که برای سیر کردن شکمش دست به هر کاری می ­زند و خودش کارگر کارخانه ریسندگی است و دیگری دختری کوچک که در خانه ­ای زندگی می­ کند فقیرانه و بزرگان خانه کارگران کارخانه هستند.
فقر و دستمزد کم تمام کارگران کارخانه ­ها را به اعتصاب می­ کشد. جریان اعتصاب، اثرات آن بر روحیه­ ها، و اتفاقات ریز و درشتش این داستان جذاب را رقم می­ زند.

اما چند نکته جالب دارد:

۱- داستان از زبان  کودک و نوجوانی گفته می­ شود و همین باعث می­ شود که خباثت ­های حیوانی در آن نیاید. یعنی با نگاه معصومانه جلو می ­رود و تحلیل می­ شود.

۲- اگر هوشمندانه داستان را بخوانید وضعیت اسفناک فرهنگیِ امریکا و اروپای متمدن در صد سال گذشته را خوب درک خواهید کرد.
به دور از حرف های سیاسی و اینکه دائم گفته می ­شود عرب ملخ­ خوار و دور از تمدنِ با اسلام متمدن شده،
واقعیت دیگری را هم از زبان خود نویسندگان امریکا و اروپا باید ببینید:
مردمان آن کشورها هم از لحاظ بهداشتی و فکری و فرهنگی تا همین دو صد سال پیش بسیار سطح پائین بوده ­اند نه رسم و رسوم درستی از آداب اولیه بهداشت داشتند و نه فرهنگ معنوی و روحی درست.
یعنی اسلام ۱۴۰۰ سال گذشته پاکیزگی را ترویج می­ کند و جا می ­اندازد و غرب در ۲۰۰ سال پیش مشکل نظافت داشته. ( تحقیق بیشتر بر عهده ­ی خودتان.)

خلاصه آن­که کتاب خوب نان و گل سرخ را برای سرگرمی نخوانید، با دقت مطالعه کنید تا ظرافت­ های تفاوت ­ها را ببینید.

یاد شهید رجایی افتادم، که وقتی هم سن «جیک» پسر نوجوان قهرمان این داستان بوده، با اینکه فقیر بوده و دست فروشی می ­کرده، هیچ وقت کار خطایی نکرد و درسش را هم می ­خواند
اما «پسر ۱۳ ساله­ ی داستان یا همان جیک» برای پر کردن شکمش دزدی می­ کند، دروغ می ­گوید و حاضر است زیر بار ظلم برود و هیچ درسی هم نمی­ خواند.

آن­ها شعار می­ دهند که نان می­ خواهند و محبت و درک روح و معنویت،
چیزی که دقیقا نمی دانند چیست، اما جای آن عنصری که وظیفه کلیساست که آن را تأمین کند خالی است:غذای روح.
مردم غیر از مسایل جسمی که حیوانات هم دارند، دنبال دریافت آن چیزی هستند که نیاز خلقتی شان است و حالا مهجور مانده،
دین مأمن هر دوی این­هاست.
مامن دنیایی که پر از عدل است و روحی که آرام و با نشاط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خانه انس

کتاب خانه انس: فرمول هایی جهت یک زندگی درست و حساب شده

کتاب خانه انس
نویسنده: حسین سلیمانی
انتشارات: به‌ نشر، آستان قدس رضوی

معرفی:

به خانواده ات فکر می‌ کنی و به رابطه‌ ات با آن‌ها از خودت سوال می کنی رفتارت با همسرت چگونه باید باشد؟ در رفتار با فرزندانت چطور باید عمل کنی؟ در صله ی رحم و ارتباط با فامیل چطور باید رفتار کنی؟ خانه ی انس؛ فرمول‌هایی هستند در جهت پاسخ به سوالات بالا و شرح رفتار تو با خانواده و فامیلت بر اساس مبانی اسلام

بریده کتاب:

ما با کمک دست کارهایمان را انجام می‌ دهیم اگر دست نباشد برخی از کارهایمان روی زمین می‌ ماند و مجبوریم به سختی کاری را انجام دهیم، اگر دست وجود نداشته باشد یک چیزی کم است و نقصی در انسان وجود دارد. کسی هم که از نعمت خواهر و برادر محروم است مثل کسی است که که دست و تکیه‌ گاه ندارد مثل کسی است که یک چیزی در جسمش کم است. کسانی هم که به هر دلیلی از خواهر و برادرشان جدا شده‌اند، روابطشان سرد شده است و یا جدایی بینشان اتفاق افتاده درواقع ناقص شده‌اند و دست‌هایشان را از دست داده‌اند.ص ۵۲

بریده کتاب(۲):

زن در مقابل همسرش نگهبان است، نگهبان مال و آبرو و پاکی همسرش و… یک نگهبان پاکی باید هرچه در توان دارد انجام دهد تا آلودگی به وجود نیاید، زندگی‌های زیادی هستند که زن در آن‌ها به وظیفه ی نگهبانی اش درست عمل نکرده و دزد مال و آبرو و پاکی توانسته به آن زندگی دستبرد بزند. ص ۲۴

مرتبط با کتاب خانه انس 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
بروید با هم بسازید: رهنمودهای رهبرانقلاب برای یک زندگی شیرین و آرام

بیشتر ببینیم…
کتاب خانواده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

بوسه ی فرشته ها

نقد رمان بوسه ی فرشته ها: به تصویر کشیدن روال تغییر و تحول یک نوجوان

 

نقد رمان بوسه فرشته ها نوشته ی مسلم شوبکلایی
سیر داستان: زندگی دختری که بین خیر و شر بزرگ می شود.
بین خاله و معلمی که یکی ضرر است و یکی منفعت و سرآخر نتیجه ای که دختر می گیرد و سرانجام خاله و معلم را به تصویر می کشد.

پیام داستان: روال خلقت آزادی و اختیاراست و سرانجام هر کس بسته به خودش است.

شخصیت اصلی: دختری که آزاد است و هم خوبی ها را می بیند هم بدی ها را و انتخابش با خودش است که چگونه زندگی اش را جلو ببرد.

شخصیت دوم: معلم است که نماد خوبی هاست اما در انتقال مثبت ها اصلا اهل زور نیست.
روشش در انتقال خوبی ها آرامش و پیوستگی است.
پایه ی کارش بر مبنای محبت و ادب است.
یعنی هم حرمت فرد را نگه می دارد و هم او را ازمحبتش سیراب می کند.
البته حق را هم منتقل می کند هرچند که در زندگی اش سختی های زیادی می بیند.

شخصیت سوم: خاله است که دلش رهایی می خواهد و همین کار را هم انجام می دهد؛
هرچند که خودش را اسیر هوس ها و غرب زدگی می کند.
یک مقلد است که همه چیز را نمی خواهد و همه چیز می خواهد.
هرچه خدا می خواهد نمی خواهد و هرچه نفسش و شیطان می خواهند، می خواهد.
اهل هرکاری هست ؛
هرچند که خدا هم حاضر نیست او را محروم کند، اما او رویگردان است.

تبصره: یک داستان واقعی که نویسنده قدرت قلمش را بکار نبرده و تنها یک راوی بوده است.
در نتیجه داستان ضعیفی نوشته شده است که جای کار بسیاری دارد .
ولی تاثیر گذاری خوبی روی خواننده دارد و خوب هم نشان می دهد که این گونه نیست که اگر معلم فرد مثبتی است پس زندگی اش بی مشکل باشد.
قائده ی «لقد خلقنا الانسان فی کبد» کلا اینجا نمایش داده می شود.

نمایشگر محبت خدا به بندگانش که نمود خوبی دارد؛ که خدا حتی بنده ی عاصی اش را هم دوست دارد و برایش راه  باز می کند، هرچند که او رویگردان باشد .

دیگر اینکه روال تغییر و تحول یک نوجوان را هم خوب به تصویر می کشد.
جوانی که از کودکی خوب ها و بد ها را می بیند، عملکرد ها و کلام ها را می بیند .
هم او همه را می بیند هم دیگران او را .
و او با اختیار خودش انتخاب می کند. آزادانه مسیرش را انتخاب می کند در حالی که همه چیز در مقابلش است از ثروت و مکنت و قدرت و زیبایی و حق حق حق …
و او آنی را انتخاب می کند که با روحش نزدیک است و البته سختی هایی که پای این حق تحمل می کند را هم خوب توصیف می کند.
کتاب خوبی است هرچند که یکی دو جای کتاب با تاریخ باید تطبیق بیشتری داده شود و مشکل رفع شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۲۳ ب.ظ

لحظه های سکسکه

کتاب لحظه های سکسکه: داستان رفاقت همیشه خواندنیست، این یکی از شیرین ترینشان است

کتاب لحظه های سکسکه
نویسنده: علی اکبرپور
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

معرفی:

رقابت گاهی کینه می ­آورد و گاهی هم رفاقت. من شاگر اول کلاس بودم که بهروز از محله دیگر آمد کلاس ما. شاگر اول بود. اتفاق­ های زیادی برای ما دو تا افتاده که خواندنی است. این کتاب داستان آن اتفاقات است.

خلاصه:

پسری که داستان دوستی اش با شاگرد تازه وارد به کلاس را تعریف می کند. این ها هر دو شاگرد اول هستند. اما در کنار رقابت رفاقتی شیرین بینشان ایجاد می شود. هر دو به جبهه می روند در حالی که سن کمی دارند و اسیر می شوند. تازه وارد ،هم شجاع تر است و هم منش اخلاقی بهتری دارد. و این اثر خوبی روی دوستانش می گذارد. وقایع مدرسه و جبهه و اسارتشان خواندنی است.

بریده کتاب:

گفتم: بهروز
گفت: ها
-یادت می یاد توی مسابقه سرسره ی برفی اون سال پات در رفت و سرو صورتت زخمی شد؟
– لقمه دیگری گرفت و گفت: ها پس یادم میره خوب منظور؟
-هیچی همش زیر سر من بود حلالم کن. خندید.
گفتم:
-چی شده؟ کجاش خنده دار بود؟
-همون موقع حلات کردم
-پرسیدم چه طور؟ علم غیب داشتی؟
گفت:
فردا یا پس فردای همون روز توی جا افتاده بودم که فریدون اومد دیدنم و همه چیزو از سیر تا پیاز برام تعریف کرد
–ای خدا لعنتت کنه فریدون.

بریده کتاب(۲):

بهروز از توی کوله پشتیش چیزی در آورد. دورش را با کاغدی مثلا کادو کرده بود. پاکت نامه را گذاشت رویش و انگاری کمی خجالت بکشه. گفت:
-برسون دست ساره. و میخواست بگذارد توی دستم که نگذاشتم گفتم: مگه خودت چلاقی؟ از کجا معلوم که زودتر از من برنگردی محل؟ دستم را گرفت و کشید و گفت: قبول کن بچه، آدم این جا خیلی چیزارو زودتر می فهمه…

مرتبط با کتاب لحظه های سکسکه 👇👇👇

بیشتر بخوانیم..
پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان

بیشتر ببینیم…
کلیپ از کودکی تا اپلای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۲۳
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۱۶ ب.ظ

گل آخر دقیقه 90

کتاب گل آخر، دقیقه۹۰: با رقیبت رفیق شوی تا پوزه نامرد را به خاک بمالی. به به چه شود

 

کتاب گل آخر، دقیقه۹۰
نویسنده: بهزاد دانشگر
انتشارات آرما

معرفی:

هر محله یک تیم دارد. اما تیم پلنگ سیاه و روح الله رقیب سرسخت هم هستند که باهم دست به همکاری می دهند و پوزه ی یک حرکت نظامی را به خاک می مالند.
فینالی برگزار می کنند که نتیجه اش انفجاری و زندان و فرار است .
داستان را در کتاب دنبال کنید.

بریده کتاب:

یعنی اینها همه اش راسته؟ من از خانواده اشرافم؟ پس اینجا چکار می کنم؟ پس آن یارویی که منصور می گفت ازطرف بابام آمده بود دنبالمان بگردد کی بوده؟ اصلا مامان چه حقی داشته من را از چشم بابام مخفی کنه؟ من مال اینجا و این خانه نیستم جای من توی قصر و خانه های مجلل است. به جای اکبر تپل و امیرلندوکو…باید با ولیعهد دوست باشم.

بریده کتاب(۲):

بازی خمسه گله ابتکار خودمان بود. ما پنج نفر بودیم و با دو تیم دو نفره، یکی زیاد میامد، خوشمان هم نمی آمد منّت کسی را بکشیم بیاید بازی که بشویم شش نفر. ماهم خمسه گله را درست کردیم تا هیجانش بیشتر بود. روی اضلاع یک پنج ضلعی بزرگ پنج تا دروازه میچیدیم. هر کسی یک دروازه داشت که باید از آن مراقبت می کرد تا گل نخورد و در عین حال بتواند به بقیه گل بزند هر کس گل می خورد از بازی حذف می شد و نفر آخر برنده بود هر کس هم برنده می شد حق داشت یک برنامه برای تفریح گروه بدهد، همه هم باید قبول می کردند.

بریده کتاب(۳):

شب پانردهم رمضان خانه اکبر تپل جمع شدیم. از خانه اکبر تا زمین فوتبال ده، دوازده متر بیشتر فاصله نبود. قرار شد از روی پشت بام خانه اکبر برویم روی پشت بام بانک و از آنجا جریان بازی و حوادث احتمالی را تماشا کنیم.

بریده کتاب(۴):

حاج عباس می گوید: دیشب از نیمه شب تا صبح، ماشین ماشین خاک و قراضه آهن آوردند توی زمین فوتبال خالی کردند. ناصر پرسید: کی اینکارو کرده؟
رضا جواب داد: همان کسانی که می خواهند این بازی ما انجام نشود.

بریده کتاب(۵):

من بالاخره هوش و حواسم را جمع کردم و گفتم: نه عوض کردن زمین بی فایدس، خیلی از تماشاچی ها فقط همین زمین را بلدند!…باید همین زمین را درست کنیم…

مرتبط با کتاب گل آخر، دقیقه۹۰ 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
رمان مرغ هوا : ماجرایی هیجانی که دو پسرعموی داستان رقم می زنند… نوجوان ها دریابند

بیشتر ببینیم…
موشن طنز کتاب پایگاه سری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۱۶
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ب.ظ

گریه ها و یاکریم ه

کتاب گریه ها و یاکریم ها: مجموعه ای داستانی از زندگی دانشمندان مسلمان

کتاب گریه ها و یاکریم ها
نویسنده: سعید هاشمی
انتشارات مدرسه

بریده کتاب:

خواجهکاغذی را که برای او فرستاده بودند باز کرد و شروع کرد به خواندن. نامه سؤال علمی نبود، مسئله مذهبی هم نبود، فقط فحش بود. طرف هرچه فحش بلد بود ریخته بود توی کاغذ و برای خواجه فرستاده بود. “ای سگ، ای پدرسگ!…”
“ببین خوش انصاف چه فحش هایی هم نوشته! بابا اقلاً یک فحش بهتر می دادی!” همان لحظه کاغذی برداشت و شروع کرد به نوشتن جواب نامه.

او نامه خواجه را باز کرد. خوب عقده هایش را خالی کرده بود. آخر خواجه دیگر شورش را درآورده بود. مردک هنوز از راه نرسیده، دریایی از مردم را دور خودش جمع کرده بود. چقدرهم مؤمن بازی درمی آورد. فحش ها را برای خواجه نوشته بود تا او حساب کار خودش را بکند. مرد با خودش فکر کرد که الان همین خواجه ای که اینقدر فیس و ادعا دارد، از فحش های او عصبانی شده و چه بد و بیراه هایی که برای او نفرستاده. شروع به خواندن نامه کرد:
“… اما این که مرا سگ نامیده ای، درست نیست. چون سگ چهارتا پا دارد و پارس می کند و تنش هم پر از پشم است. تازه ناخن هایش هم دراز است. اما من دوتا پا دارم، تنم هم بی پشم است، ناخن هایم هم کوتاه و پهن است، حرف هم می زنم، خنده هم می کنم…”
خواجه نصیرالدین طوسی

بریده کتاب(۲):

جناب سرهنگ یک بطری توی دستش بود. آن را می خورد و داد می زد و بقیه هم می خندیدند. ناگهان حاج آقا از جایش بلند شد و بر سر باغبان داد زد: ” چرا این مست ها را به باغ راه دادی؟ ” باغبان با ترس گفت:”حاج آقا به خدا به پیغمبر! من راه نداده ام، خودشان آمدند، من که جرئت ندارم به آنها حرفی بزنم” حاج آقا عبایش را از دوشش برداشت و بر زمین گذاشت، بعد دست دراز کرد و یک سنگ برگ برداشت و پرت کرد به طرف جناب سرهنگ. سنگ افتاد کنارش، ناگهان صدای فریادشان قطع شد، هنوز چشم نگردانده بود که سنگ بعدی محکم خورد به پیشانی اش، خون صورتش را پوشاند، سنگ ها یکی یکی از دست حاج آقا رها می شدند و به طرف جناب سرهنگ هجوم می بردند…
سید مصطفی خمینی

مرتبط با کتاب گریه ها و یاکریم ها 👇👇👇

بیشتر بخوانیم…
زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

بیشترتر بخوانیم..
مفید و مختصر از خواجه نصیرالدین طوسی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

میر مهر

 

کتاب میر مهر: داستان هایی از محبت سرشار مولا به من و تو…

کتاب میر مهر
نویسنده: مسعود پورسید آقایی
انتشارات: مجله حوزه

معرفی:

میر یعنی آقا، یعنی سرور
میر مهر یعنی آقایی که وجودش سرشار از محبت است.
خیلی زیباست که انسان بداند نیازهای محبتی اش را کسی هست که پاسخگو باشد.
این کتاب داستان هایی از محبت سرشار مولا به من و توست.
لذت محبت بی توقع را بچشید.

بریده کتاب:

در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیسی و روسی، که حملات و هجوم ها به ملت شیعه اوج گرفته بود، مرحوم آیت العظمی نائینی خیلی پریشان بودند و نگران از اینکه این وضع به کجا خواهد انجامید، نکند که این کشور محب و دوستدار امام زمان از بین برود و سقوط کند.
در همین زمان ها، شبی به امام عصر متوسل می شوند و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند و خواب می بینند:
دیواری است به شکل نقشه ایران و این دیوار شکست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این دیوار، یک عده زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر اینها خراب می شود.

مرحوم نائینی وقتی این صحنه را می بینند به قدری نگران می شوند که فریاد می زنند و می گویند که: خدایا! این وضع به کجا خواهد انجامید ؟
در این حال می بیینند که حضرت ولی عصر تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف دیواری که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند کردند و دو مرتبه سرجایش قرار دادند و بعد فرمودند:
« اینجا شیعه خانه ی ماست. می شکند، خم می شود، خطر هست، ولی ما نمی گذاریم سقوط کند. ما نگهش می داریم ». (صفحه۲۵)

مرتبط با کتاب میر مهر 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با…

بیشتر ببینیم…
کلیپ کتاب امام من: آرامشی از جنس نور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

کلبه ی عمو تام

نقد رمان کلبه ی عمو تام: زندگی با برده های سیاه پوست و افکار و عقایدشان

نقد رمان کلبه ی عمو تام ، نویسنده: هریت بیچراستو
تام پیرمرد سیاه چهره ای که به عنوان برده در خانواده ی امریکایی کنار همه ی بردگان سیاه پوست دیگر، از زن و مرد، کوچک و بزرگ، داستانش روایت می شود.

در حقیقت کلبه ی عمو تام، داستان تام نیست، داستان برده داری است. سیاستی که آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی در برخورد با مردمان ربوده شده از آفریقا در پیش گرفته بودند.

قسمتی از مردم با آنها انسان وار برخورد می کردند و عده ای بدتر از حیوان. نویسنده تلاش کرده است با زندگی این سیاه پوست های اسیر شده، افکار و عقایدشان را به تصویر بکشد.

در این میان یک نکته جلوه زیادی دارد و آن نوع نگاهی است که سیاه و سفید از دین مسیحیت می گیرند.  سیاهانی که از کودکی زیر دست اربابان آمریکاییشان مسیحی بار آمده اند، مقید و عاشق مسیحیت هستند، در حالی که سفید پوستان لاقیدند و دین مسیحیت حربه ای شده است برای برده داری.
چون طبق تعالیم مسیح مقابل ظلم کوتاه آمدن راهی برای رسیدن به بهشت است.

سیاهان تعلیم دیده اند که فقط خوب باشند حتی اگر به خاطر شکنجه ها تا دم مرگ هم کشیده شوند، تنها دعا کنند و ارباب را از جانب خدا صاحب اختیار بدانند و همین.
کلبه ی عمو تام جای  بحث زیادی دارد و خواندنی است.

زنان سیاه پوستی که از مردانشان جدا و کودکانی که به ظلم و زور از آغوش مادر، کنده می شدند و برای فروش برده می شوند یا برده هایی که از شدت شلاق کشته می شوند
اما بالعکس در آمریکای شمالی برده ها مورد تکریمند اما تعلیم دیده اند که واقعا برده باشند.

در آخر بادی گفت اسلام برده داری را لغو کرده است چون خدا انسان ها را آزاد آفرید.

آزاد، نه برده!!!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

میرزا تقی خان امیر کبیر

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر : گذر به گذشته ای که نمی شود دید ولی می شود خواند

 

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر
نویسنده: مینا چوپانی
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی:

آدم با خوندن بعضی کتابها میتونه تا حدی نبودش رو تو بعضی زمان ها جبران کنه مثل خوندن این کتاب…

بریده کتاب:

سربازان به سختی غائله را خواباندند. از امیر خواستند تا لباس عثمانی بپوشد واز شهر بی مزاحمت عبور کند. امیر پاسخ داد: « هیهات! با چون من پخته ای، زهی خیال خامی است که کردید. نعوذ بالله! من بدون لباس ایران به بهشت جاودان هم نخواهم رفت. » هرکه جای امیر بود، نه با لباس عثمانی بلکه با جامه و چادر زنانه! خود را از آن معرکه ی خونین به در می کرد. ( صفحه ۱۳ )

بریده کتاب(۲):

در لندن نمایشگاه بین المللی از کالاهای تمام کشورها برگزار می شد. دولت ایران هم به این نمایشگاه دعوت شده بود… دوره ی صدر اعظمی امیر بود. امیر با سلیقه ی هر چه تمام، بهترین کالاها را رهسپار لندن کرد. قالی ایرانی، شال ایرانی… ترمه، پوست، قلم کار، حریر، مخمل، اطلس، ابریشم، خاتم کاری…، کالاهای ایرانی در نمایشگاه بین المللی لندن چشم همه را خیره کرده بود… در بازار مردم به دنبال شال ایرانی بودند و محلی به شال کشمیری نمی گذاشتند. زنان با قلم کارها، ابره ها، اطلسی ها، … به یکدیگر پز می دادند ودر مهمانی ها با ظروف چینی و بلور تهران و قم، به یکدیگر فخر می فروختند… .( صفحه ۴۱ )

بریده کتاب(۳):

امیر آرزوی محدود کردن صادرات را در سر داشت. امّا حق تجارت آزاد و قراردادهای پادشاهان پیشین با دولت خارجه، تیرهای او را به سنگ می زد. پس شروع به فرهنگ سازی کرد. شخصاً جبه هایش را از پارچه های ایرانی دوخت و دستور داد که لباس سربازان را نیز با پارچه ی ایرانی بدوزند. مردم چشم به امیر، لباس هایشان را با پارچه های ایرانی می دوختند و پول هایشان را در بازار برای کالای ایرانی خرج می کردند. ( صفحه ۳۸ )

مرتبط با کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.

بیشتر ببینیم…
انسان ۲۵۰ ساله

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...