نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۶ مطلب با موضوع «5. کتب خارجی :: کتب خارجی نوجوان» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بچه های راه آهن

 

کتاب بچه های راه آهن
نویسنده: ادیت نزبیت
انتشارت قدیانی
مترجم پری منصوری

بریده کتاب:

۱-ص۷
آن ها از اول بچه های راه آهن نبودند. آنها بچه های عادی بودند که در خانه زیبایشان زندگی می کردند.
مادر این سه بچه، وقتش را با دید و بازدیدهای بی مورد هدر نمی داد و تقریبا همیشه در خانه می ماند و آماده بود که با بچه ها بازی کند و برایشان کتاب بخواند.
پدری هم داشتند که هرگز بدخلقی نمی کرد، هرگز پا روی حق نمی گذاشت و همیشه آماده بود که در بازی و تفریح با بچه ها همراه شود.
آن ها واقعا خوشبخت بودند؛ تا زمانی که آن اتفاق ناگوار ناگهانی پیش آمد!
پدر از پیش آنها رفت، و مادر مجبور شد ساعت های طولانی را بیرون از خانه بگذراند…

بریده کتاب(۲):

ص۵۵
آن روز مادر مجبور شد توی رختخواب بماند چون سرش به شدت درد می کرد. دست هایش از تب می سوخت و چیزی نمی توانست بخورد. گلویش هم به سختی درد می کرد.
مادر اول نمی خواست دنبال دکتر بفرستد، اما آن شب انقدر حالش بد شد که پیتر را دنبال دکتر فرستاد.
دکتر گفت مادر آنفولانزا دارد و باید انگور، شیره گوشت، سودا و شیر بخورد تا حالش بهتر شود.
اما مادر در حالیکه توی تخت دراز کشیده بود گفت: «ما انقدر پول نداریم که تمام این ها را بخریم…»

بچه ها گفتند: «خودمان باید کاری کنیم…»
آن ها فکر کردند، کمی باهم گفتگو کردند، بعد یک قیچی، یک شمد سفید، یک قلم‌موی نقاشی و یک قوطی مرکب سیاه برداشتند و مشغول به کار شدند.

وقتی کارشان تمام شد، پارچه نوشته شده را برداشتند و کنار ایستگاه راه آهن رفتند. روی پارچه نوشته شده بود:
به ایستگاه توجه کنید
وقتی قطار ایستاد، مسافران به ایستگاه توجه کردند اما متوجه چیزی نشدند، اما همینکه قطار میخواست دوباره حرکت کند، پیرمردی که هر روز بچه ها برایش دست تکان می دادند، فیلیس(فرزند کوچک خانواده) را دید که نفس زنان داشت به او می رسید، همان طور که قطار داشت حرکت می کرد، فیلیس یک نامه گرم و مرطوب را توی دست او انداخت…

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

آفرینش

کتاب آفرینش
ازسری کتاب های: پژوهشگران نوجوان بیشتر بدانند-۱
نویسنده: هارون یحیی

بریده کتاب:

یافته های زیست شناس فرانسوی، لویی پاستور، به تئوری تکامل داروین خاتمه داد.
وی گفت: «ادعای اینکه مواد بی جان منشا حیات اند، تا ابد در تاریخ مدفون شده است.»
پس از پاستور، طرفداران تکامل باز هم اصرار داشتند که اولین موجود زنده از روی تصادف به وجود آمده است؛ اما تمام آزمایش ها و تحقیقاتشان با شکست مواجه شد.
آن ها حتی در پیشرفته ترین آزمایشگاه های جهان، نتوانستند یک سلول زنده را با فرآیندهای کنترل شده (یعنی بدون وجود سلول زنده دیگر) بسازند. چه رسد به این که بخواهند به صورت تصادفی آن را تولید کنند!

بریده کتاب(۲):

ریاضیدان و منجم مشهور انگلیسی، پروفسور «فرد هیل» در مورد تئوری تکامل می گوید:
« احتمال اینکه نمونه های پیشرفته حیات بشری به شیوه تکامل، و تصادفی به وجود آمده باشند، مانند احتمال ساخته شدن یک بوئینگ ۷۴۷ از آشغال های حیاط خلوت در اثر یک گردباد است.»

بریده کتاب(۳):

دانشمندان محاسبه کرده اند که یک رشته کوچک DNA با حجمی حدود یک قاشق چایخوری، ظرفیت نگهداری تمام اطلاعات موجود در کل کتاب های نوشته شده تا امروز را دارد.
برای نوشتن اطلاعات DNA به حدود یک میلیون صفحه احتیاج داریم. این اطلاعات باورنکردنی، در هسته کوچک سلول های ما، با اندازه ای حدود یک هزارم میلیمتر جا گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...

کتاب محمد: رسالت حضرت محمد (ص) چه بود؟ از زندگی او چه می دانیم؟

 

کتاب محمد
از سری کتاب های: پژوهشگران نوجوان بیشتر بدانند-۲
نویسنده: ثانی اثنین خان
مترجم: امیر صالحی طالقانی

بریده کتاب:

۳-ص۱۰
پیامبر پسری باهوش بود.. او به مردم، زندگی آنها و نوع رفتارشان فکر میکرد. حلیمه میگفت که از همان زمان کودکی، او با خودش خلوت میکرد.
موضوع دیگری که محمد همیشه با آن مشکل داشت، این بود که چرا مردم ثروتمند و قدرتمند، باید بر مردم فقیر و نیازمند حاکم باشند و بر آنان ستم کنند؛ چیزی که در آن روزگار بسیار زیاد بود.

بریده کتاب(۲):

۶-ص۴۰
یک شب همسر پیامبر برای اینکه او راحت تر بخوابد، حصیر زیر او را دولا کرد.
پیامبر آن شب دیرتر از همیشه برای نماز شب بیدار شد. او دلیل این اتفاق را نرم بودن زیراندازش دانست و از آن پس هرگز حصیر زیرانداز خود را دولا نکرد.

بریده کتاب(۳):

۴-ص۱۲
تجربه موفقی که پیامبر در تجارت از خود نشان داد، همچنین اعتبار و درستی او، باعث شد توجه خدیجه به او جلب شود.
محمد در اولین سفر خود به خوبی به وظیفه اش عمل کرد. او هنگامی که از سفر بازگشت، آن قدر سود کرده بود که حتی خود خدیجه هم تا آن موقع چنین سودی نکرده بود.
خدمتکار خدیجه که در این سفر، محمد(ص) را همراهی می کرد، پس از بازگشت، گزارش مفصلی به خدیجه داد و از توانایی های فوق العاده محمد(ص) در کار و تجارت، تعریف و تمجید کرد.

بریده کتاب(۴):

۷-ص۵۴
شخصی از پیامبر پرسید: «بهترین رفتار من سزاوار چه کسی است؟»
پیامبر پاسخ داد: «مادرت.»
آن شخص دوباره پرسید: «پس از آن چه کسی؟»
پیامبر دوباره پاسخ داد: «مادرت.»
آن شخص برای سومین بار پرسید: «بعد چه کسی؟»
پیامبر بازهم پاسخ داد: «مادرت.»
و در مرتبه چهارم که شخص سوال خود را تکرار کرد، پیامبر پاسخ داد: «پدرت.»

پیامبر احترام فراوانی برای خانواده قائل بود و می گفت: «بهترین مردها کسی است که برای زن خود بهترین همسر باشد.»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ماروسیا

کتاب ماروسیا : درس اخلاق، شجاعت، ایمان و صبر در طی داستانی خواندنی
 

کتاب ماروسیا: درس اخلاق، شجاعت، ایمان و صبر در طی داستانی خواندنی

کتاب ماروسیا
نویسنده: پی. بی استال
انتشارات محراب قلم
ترجمه: مهدی ضرغامیان

بریده کتاب:

ص۹
در روزگار گذشته، سرزمین اوکراین جمهوری مستقلی بود که با ترک ها در جنگ بود… در آن هنگام اوکراینی ها برای حفظ استقلال خود ناچار بودند در چهار جبهه بجنگند: با روس ها، لهستانی ها، ترک ها و تاتارها.
اما به یکباره، روس ها به اوکراین پیشنهاد پذیرش عهدنامه ای دادند…

بریده کتاب(۲):

ص۱۲
هیچ گاه خوشبختی آدم ها در خوبی و خوشی زندگی مادی خلاصه نمی شود. روح و جان آدم ها نیز باید در این خوبی و خوشی شریک باشد.
روح آدمی باید از زندگی راضی باشد!

بریده کتاب(۳):

ص۱۴
پیرزنی گفت : «هر سه فرزندم به جبهه رفتند و تا آخرین نفس ایستادند، ولی هنوز اوکراین آزاد نشده است؛ اما به هرحال ما استقلالمان را به دست می آوریم»
زن دیگری گفت : «همه خودشان را به کشتن دادند؛ اما هنوز چیزی به دست نیاورده ایم…»
پیرزن حرف او را قطع کرد : «وقتی حساب آب و خاک است، آدم تجارت نمی کند. آدم نمی گوید: آیا من‌ موفق می شوم؟ بلکه باید بگوید: من به وظیفه ام عمل می کنم. بعد باید خودش را به آب و آتش بزند.
اگر به این طریق بمیرد، باز بهتر از بد زیستن است.
فرزندان من چنین کردند…»

بریده کتاب(۴):

ص۲۰
مرد می خواست به سخنان خود ادامه دهد، ناگهان متوجه شد که دو‌چشم درخشان به او خیره شده است.
صاحب این چشم ها دختر کوچک و بانمکی بود که در گوشه اتاق چمباتمه زده بود و به حرف های او گوش می داد.
دانیلو به انتهای اتاق نگاه کرد تا ببیند چه چیزی توجه مرد را به خود جلب کرده است.
با دیدن دخترک، گفت :«این دختر من است. ماروسیا، ده سال دارد. با اینکه سنش کم است، خیلی باهوش و فهمیده است..»

بریده کتاب(۵):

ص۵۱
ماروسیا به سربازها نگاهی انداخت. ناگهان متوجه شد که یکی از سربازها با نگاه هایی نافذ به او خیره شده است. شاید به دخترک مشکوک شده بود.
عرق سرد بر پیشانی ماروسیا نشست. گمان کرد دیگر همه چیز از دست می رود، اما پیش خود فکر کرد :«باید مثل او شجاع باشم!»
این فکر دوباره به او شهامت بخشید. آن‌گاه تصمیم گرفت او نیز به سرباز خیره شود .
ماروسیا چشم هایش را کاملا گرد کرد و به چشم های سرباز خیره شد!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۱ ب.ظ

تپه ی خاطرات

تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید...

تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…

 

تپه ی خاطرات
نویسنده: مصطفی اوزچلیک
مترجم: میلاد سلمانی
انتشارات براق

خلاصه کتاب:

داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.
این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت دلزدگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۴۱
نمکتاب ...
شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بندر امن

بندر امن : روایتی از جذر ومد یک زندگی که چه زود بزرگ می کند نوجوان این قصه را...

بندر امن مارتیاکانلن مک کنا محبوبه نجف خانی

بندر امن : روایتی از جذر ومد یک زندگی که چه زود بزرگ می کند نوجوان این قصه را…

 

بندر امن : مارتیاکانلن مک کنا
مترجم: محبوبه نجف خانی
انتشارات: سوره مهر

خلاصه:

دختر نوجوانی حدودا سیزده ساله با برادر کوچکش که پدرشان جبهه رفته و بر اثر اصابت موشک علاوه بر خراب شدن خانه شان مادرشان به کما می رود. این ها برای مدتی در کلیسا نگهداری می شوند و بعد از اینکه پدر بزرگشان که سال ها با پدرشان قهر بوده برای آنها پیغامی می فرستد که به ایرلند بروند و در طول زمانی که در ایرلند هستند اتفاقات جالبی رخ می دهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...