تکفیری
رمان تکفیری : مهدی دریاب
خلاصه:
داستان، در مورد یک مجاهد قدیمی است که یکی از دوستانش که الان از سران داعش است از او برای کشتن شیعیان(رافضی ها) و نا امن کردن ایران، کمک می خواهد. این مجاهد افغان، نیاز به پیوند کبد دارد و بخاطر اینکه به او قول داده اند تمام هزینه های پیوند را بپردازند، حاضر می شود به ایران بیاید و کار اطلاعاتی انجام دهد. این سر کرده داعشی از جوانی خواهان خواهر مجاهد افعانی است، در این بین اتفاقاتی می افتد که ماجرا را جالب تر می کند.
بریده کتاب(۱):
از وقتی خبر را آوردند، فضای بیمارستان “الرشید” امنیتی شد. تعدادی شرطه در نقاط مختلف حیاط مستقر شدند. چند غریبه با لباس شخصی در راهروها پرسه می زدند و به اتاقها سرک می کشیدند. منصور بوی خطر را احساس کرده بود. ساعت ۶ عصر، یک کاروان وارد بیمارستان شد. پنج تویوتای شاسی بلند شیشه دودی، همگی ضد گلوله. حدود پانزده نفر پیاده شدند که بیشترشان مسلح بودند. چیزی مثل باد از ذهن منصور گذشت: انگار آن یکی را قبلا دیده ام.
رمان تکفیری: ترسیم حق و باطل
تکفیری ترسیم حق و باطل در نسل گذشته و آینده است.
آینه ای از نظام نامه و سیاست و مبانی و استراتژی یاران حق، یاران حسین بن علی، و نشان دهنده ی حرکت آنها از عمق تاریخ و به وسعت کره ی زمین، هر جایی که دست ظلم و زور و جنگی در میان است، پیروان دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. به قول احمد متوسلیان هر جا که پرچم لا اله الاالله هست ما هم هستیم. یعنی گستره ی مبارزه ما یک وجب خاک نیست. برایمان ایران با لبنان و سوریه و افغانستان و یمن فرقی ندارد.
جوانان حزب اللهی چه مثل اکبر پیرویانِ پزشک قبل از انقلاب باشند و در افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی بجنگند، چه مثل جوانان ۸ سال دفاع مقدس، چه احمد متوسلیان در لبنان و فلسطین، چه مثل احمدِ مستشار در سوریه.
یک روز من در کشورم به جرم مسلمان بودنم کشته میشوم و دیگران باید یاری برسانند، یک روز در افغانستان و سوریه و لبنان و … ما باید یاری برسانیم.
کتاب پیامش همین است. در برابر اتحاد دشمن مستکبرمان که روزی با ما جنگ ۸ سال راه می اندازد، روزی در قالب طالبان مسلمان میکشد، روزی پرچم سیاه نحس داعش را بلند میکند، باید ایستاد، متحد و یک دل. فرامرزی باید پشتیبانی کرد تا خدا هم نصرت کند.
این کتاب داستان زندگی یکی از رزمندگان و علمای سنی افغان را بیان میکند که طول زندگیش در جنگ گذشته است. روزی در مقابل روسیه، روزی با طالبان و امروز همراه با داعش. او به ایران می آید و همرزم شهیدش دکتر اکبر پیروی را در کازرون شیراز پیدا میکند. داستان جذاب کتاب را بخوانید.