نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

سه دقیقه در قیامت

 

کتاب سه دقیقه در قیامت : گشت و گذاری در عالم معنی… کتاب را برداری زمین نمی گذاری

 

کتاب سه دقیقه در قیامت
نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

معرفی:

✔️در زندگی برخی انسان‌ها اتفاقاتی رخ می‌دهد که اصطلاحاً به آن اتفاق تجربه‌ای نزدیک به مرگ می گویند: NDE یا خروج روح از کالبد مادی و گشت‌وگذار در عالم معنی…

📚در این تجربه معمولاً کل زندگی فرد در پیش چشم او حاضر است و درواقع مروری بر زندگی گذشته صورت می‌گیرد؛در این حالت فرد نه فقط هر عمل خویش بلکه اثرات هر یک از اعمال خود را بر روی افرادی که در زندگی در اطرافش بوده اند نیز درک می کند.

 

 

 

دانلوداز آپارت نمکتاب

بریده کتاب:

همین‌طور که اعمال روزانه بررسی می‌شد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم؛ اواسط دهه هشتاد.
یک‌بار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیه‌السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم.
این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می‌ماند.
نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم!
اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می‌کردید…
پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند….

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

وقتی مژی گم شد

 

وقتی مژی گم شد : داستان دخترهایی آرزو به دل مانده، آرزوی سرزمینی مطابق میل شان

 

وقتی مژی گم شد
نویسنده: حمیدرضا شاه آبادی
انتشارات: کانون پرورش فکری کودک و نوجوان

معرفی:

دخترها در همه جای دنیا مظلوم واقع شده اند. به همین خاطر همیشه دوست دارند کاری کنند متفاوت از شرایطی که در آن زندگی می کنند. هرکس از هرچه دارد راضی نیست.
این رمان داستان دخترهایی است که آرزوی سرزمین دیگری دارند مطابق میلشان، چقدر خواندنی و جالب است… وقتی مژی گم شد را از دست ندهی!

بریده کتاب:

فرانکشتاین هم اسم یک آدم است و هم اسم یک جا. فرانکشتاین جایی است شبیه یک شهر که به دست دخترها اداره می شود. دخترهایی که از سراسر دنیا می آیند. اسم رئیس آنجا هم فرانکشتاین است که هیچ کس تا به حال قیافه اش را ندیده. ظاهراً یک آدم خیلی پولدار است که با پولش آنجا را راه انداخته.
مژی گفت: زهره ازخیلی وقت قبل حرف آنجا را می زده و تشویقشان می کرده که با هم بروند آنجا. ص ۷۹

 

بریده کتاب(۲):

زهره می گفت: زندگی در فرانکشتاین پر است از شادی و خوشبختی و پر است از چیزهای قشنگ و دوست داشتنی. زهره می گفت دخترها در فرانکشتاین نصف روز کار می کنند و نصف دیگرش را درس می خوانند. این جوری به همه جا می رسند. عکس های فرانکشتاین را زهره بارها به ما نشان داده بود. آنجا پر بود از فضاهای سرسبز، رنگ های شاد و دختران سرحالی که با خنده کنار دستگاه های نساجی یا آزمایشگاه های شیمی و … ایستاده بودند و برای دوربین دست تکان می دادند.
هر کس عکس ها را می دید هوس می کرد آنجا باشد. ص ۸۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۶ ق.ظ

شوهر عزیز من

 

نقد رمان شوهر عزیز من : داستان زنی پشیمان از انقلابی بودن، دیندار و ایرانی بودن!

 

نقد کتاب شوهر عزیز من

نوشته‌ ی فریبا کلهر
داستان زنی که پشیمان است از انقلابی بودن، از دیندار بودن و از ایرانی بودن!

خلاصه داستان:

فریبا کلهر نویسنده کتب نوجوان، در این رمان (که برای اولین بار در حیطه‌ی جوان قلم زده است) زنی را به تصویر می‌ کشد که همراه دو دوستش در جریانات انقلاب فعالیت می‌ کنند.

این زن‌ های مسئول، مردی دارند که زن قهرمان داستان عاشق او می‌ شود. مرد داستان اول عاشق او نیست. اول به خواستگاری آن دو نفر دیگر می‌ رود و با جواب منفی آن‌ ها، به خواستگاری زن افسرده داستان می‌ آید.

مرد حالا یک رزمنده است و بعد هم جانباز. زن قهرمان داستان عاشق شوهرخواهرش می‌ شود که او هم می‌ میرد. قهرمان داستان افسرده می شود و کم‌ کم عاشق شوهر خودش می‌ شود و داستان می‌ شود: شوهر عزیز من!

از نگاه زن افسرده داستان همه‌ چیز شکل تاریک و زشتی دارد. تصویرسازی زن افسرده داستان از انقلاب، از پوشش‌ ها، از چادر، از صورت دوست چادری اش، از ریش، از هرچه که متعلق به وادی دین و انقلاب است طوری است که

خواننده بی‌ طرف و رمان دوست هم متوجه می‌ شود زن افسرده دارد یک‌ جوری عقده‌ گشایی می‌ کند.

 

انسان وطن‌ پرست اولین کسی را که تقدیس می‌ کند سربازان حافظ وطنش هستند.
رمان آمریکایی خواندم در وصف سرباز آمریکایی که در افغانستان و عراق مردم بی‌ گناه را کشته بود. اما نویسنده او را به عنوان سرباز جان فدای میهنش تقدیس کرد.

کاش نویسنده آمریکایی، رمان سربازان و پاسداران میهن ما را هم می‌ نوشت. باید به فریبا کلهر گفت: اگر هم بناست وقایع دهه شصت به تصویر کشیده شود باید گفت:

در آخر:

ما دهه شصتی‌ ها می‌ دانیم سخت‌ ترین سال ها را مردم ایران پشت‌ سر گذاشتند اما با امید و تلاش و چشم به آینده توانستند ایرانی را به دنیا نشان دهند که اگر رتبه‌ های بالای جهانی دارد از مقاومت همان مردم دهه شصت است.

ما که تاریخ آن موقع را می خوانیم از حالات و رفتارهای پر از قدرت مردم لذت می‌ بریم و برای سربلندی ایران تلاش می‌ کنیم.
چطور خانم کلهر، قلم را طوری روی کاغذ آوردند که حس ناامیدی و بدبختی را نشان دهند!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۸ ، ۱۰:۴۶
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۹ ب.ظ

قلعه دیجیتالی

 

نقد رمان قلعه دیجیتالی : آمریکایی­ ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول !!!

 

نقد رمان قلعه دیجیتالی، نویسنده: دان براوون 
قلعه دیجیتالیِ اطلاعاتی آمریکا، یک قلعه بسیار پیشرفته و محکم است و غیرقابل نفوذ!
یک ژاپنی که بر اثر بمباران شیمیایی امریکا معلول به دنیا آمده است، به مرور زمان نفرتش از آمریکا از بین می­ رود و جذب سازمان اطلاعاتی و رمزشکن آمریکا می­ شود.

در قلعه دیجیتالی آمریکا، تمام مکالمات، تمام ایمیل­ها و نامه­ ها و… خوانده می ­شود و هیچ کس هیچ حریم شخصی ندارد.

دانشمند معلول ژاپنی که حالا شهروند آمریکا حساب می­ شود، اعتراض می­ کند و اخراج می­ شود.

در طول داستان خواننده راضی به این شکستن حریم شخصی و دزدی اطلاعاتش می ­شود؛ چون به خواننده القا می­ شود که جاسوسی زندگی شخصی مردم برای حفظ امنیت و کنترل دشمن و خنثی سازی توطئه بر علیه جامعه­ ی آمریکاست؛
حفظ امنیت شهروندانش توسط جامعه­ ی نخبه و نابغه­ ی آمریکا!

پس معلول ژاپنی در نگاه خواننده مشکل دارد، اما او پس از اخراج و توطئه­ گر نشان داده شدنش در رسانه­ ها و اذهان مردم به دلیل آنکه کسی حرف­های حقش را باور نمی­ کند، سعی می­ کند قلعه را نابود کند، ولی در طول کتاب با تمام تلاش­ها و برنامه­ های دقیق و از جان گذشتگی نیروها نمی­ تواند قلعه را نابود کند.

چند نکته:

-دشمنِ آمریکا و کسی که زندگیش به خاطر جنایت آمریکا در معلولیت می­ گذرد، خودش می­ شود یکی از نیروهای خدمت کننده به آمریکا!
یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!


یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!

-آمریکایی­ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول! در ادبیات دیپلماسی این شخصیت سازی پر از پیام است!

-جاسوسی در زندگی خصوصی و شخصی­ مردم مقبول می­ افتد! جالب این جاست که برای کار خلاف خودشان رمان می­ نویسند.


به شدت رسانه­ ی مجازی بر علیه سپاه پاسداران فضا سازی می­ کند که نرم­ افزار سروش را وسیله­ ی جاسوسی دولت ایران معرفی می کند و مردم را از عضو شدن در این نرم افزار منع می­ کند اما کار خودشان که راست هم هست، درست و خوب نشان می­ دهد!

-آخر داستان و بعد از پانصد صفحه فراز و نشیب بسیار، پیروز میدان آمریکاست! و ژاپنی باز هم خدمت می کند و رمز را نشان می دهد تا آمریکا نپاشد. با اینکه مردمش کشته شده ­اند. بالاخره همه دنیا باید کمک بدهند و باید ذلیل آمریکا باشند.

 -این قلعه شکست­ ناپذیر است. آمریکا پیروز است.

-حتی اگر تا مرز نابود شدن قلعه برود ولی در لحظه آخر دشمن ­کشته و قلعه نجات پیدا می­ کند!

-در این میان نزدیک به ۲۰ نفر کشته می­ شوند اما شما احساس ناراحتی نمی­ کنید و فکر می ­کنید که باید می­ مردند از زن و مرد و بچه… بمیرند تا قلعه حفظ بشود.
هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!


هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!

در کتاب، آمریکاییها از جنایاتشان بر علیه چندصد هزار نفر زن و مرد و بچه­ ی ژاپنی ناراحت نیستند و در کمال خونسردی از رمز آن برای شکستن ویروسی که به قلعه حمله کرده کمک می­ گیرند…
نابغه­ های آمریکا در حقیقت دنیا را تهدید می­ کنند که اگر بر علیه آمریکا اقدامی کنید بمب هسته­ ای در انتظارتان است.

نتیجه:
شکست­ ناپذیر بود آمریکا:

۱-نویسنده طوری ترسیم کرده که شما متوجه نمی‌شوی!

۲-بسیار پیچیده و وحشتناک و دور از ذهن سیستم اطلاعاتی آمریکا رو ترسیم کرده است.

۳-عمدا برای آمریکا ابهت ایجاد کرده ترس و ابهت!
و یکسری کلمات رو به کار برده که خواننده متوجه نمی‌شود.

۴- یک سیستم رمزشکن خاص این‌ها دارند که می گویند هیچ رمزی تو جهان نیست که توسط اونا شکسته نشود بعد این رمز دانشمند ژاپنی را که نمی‌توانند بشکنند بخاطر این است که رمزی در کار نبوده و گرنه هیچ کسی در مقابل آمریکا هیچ چیزی برای ارائه ندارد.

نکته مهم:

فعلا که ایران نفوذ داشته روی سیستم امنیتی آمریکا و ۳تا پهپادشون رو ما نشوندیم روی زمین!

و اونا هنوز یک پهباد ما رو هم نگرفتند!

در جنگ ۲۲ روزه شکست خوردند. در جنگ ۳۳ روزه هم! و در عرصه­ های دیگه هم…

وخیلی کارای دیگه که می توانید در فضای مجازی بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۹
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۵ ب.ظ

من پیش از تو

نقد رمان من پیش از تو : دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا

 

نقد رمان من پیش از تو نوشته ی جوجو مویز و ترجمه مریم مفتاحی
زندگی در غرب را نه آن گونه که تصور ماست،
بلکه آن طور که واقعیت است را می توانید در کتاب های داستانی شان ببینید.(البته اگر کسی مایل باشد که ببیند)

انسان های غربی پر شده اند از«خودشان».
فرقی ندارد،
پیر و جوانشان دنبال این هستند که «من» شان را چگونه لذت مند جلو ببرند.

داستان دختری که درخانواده متوسط زندگی می کند و برای آنکه بتواند روال معمولی دنیایش را بگذراند باید کار کند.
کار کند که بخورد و بپوشد.
بخورد که کارکند.
چرخه ی حیوانی که دردنیا حاکم شده است.

آن طرف یک پسر پولدار که دراوج لذت های دنیا بوده و براثر تصادفی فلج و خانه نشین شده است.
پول که باشد می شود با دو مستخدم همه چیز را اداره کرد.
یکی دختری که دل به دلش بدهد.
یکی هم مردی که تمیز کاری هایش را کند.

پدر و مادر غربی اش هم که دنبال «من لذت بر خودشان» هستند.
اتفاقاتی که بین این پسر فلج و این دخترمی افتد داستان را جلو می برد و شما را همراه می کند.

دخترک قهرمان داستان هم خانه ی دوست پسرش است و گرمی بخش رختخوابش تا شاید وقتی ازدواج کنند. درحالیکه دوست پسرش سرش با دختران ورزشکار گرم است برای پیشرفت ورزشش؛
دختر برای کسب درامد سراغ کار می رود و می شود همدل و همراه پسری فلج.

دختر مهربان و صبور است، و پول نیاز دارد.
نتیجه ی این پرستاری می شود:
عشق به مفلوجی که می خواهد خودکشی کند و دلبستن به این فرد
و ترک دوست پسر!

پسر فلج داستان مغرور است.
او خوشگذران، پردرآمد و پر آرزو بوده که باتصادفی تمام آرزوهایش بر باد می رود.
حالا به موسسه ای پول داده و روز مرگش را هم تعیین کرده تا در موسسه بستری شود و آنها آنرا به دیار باقی بفرستند.
این موسسه هرکس که از زندگی سیر شده باشد را با آرامش می کشنش!!!


به اصرار پدر و مادرش (که هر دو پی عشقشان هستند سوا سوا !) قبول می کند زمان خودکشی اش را عقب بیندازد .
عشق دختر به خودش را می فهمد اما چون اینطور زندگی کردن را بی فایده می بیند باز هم سر موعدش در موسسه بستری می شود و با کمک آنها می میرد.

محبت در غرب انگار که مرده است.
من به غرب و آمریکا سفر نداشته ام اما کتاب های داستانی ای که نوشته خودشان هست زیاد می خوانم.
مبنای زندگی شان انگار فقط لذت است لذت.
حالا در این میان اگر کسی از بین برود یا آسیب ببیند و یا هرچیز دیگر،چندان تو را نباید اذیت کند.
خودت را دریاب بقیه چیزها به جهنم.

رمان جذابی که تو را با خودش امیدوارانه می کشد و همین هم باعث می شود که تو زندگی دختر ورزشکار را ندیده بگیری که بخاطر نان و جا و شهوت با هم همخوانه می شوند.
همچنین پدرو مادرهای خودخواه دختر و پسر فلج را ندیده بگیری، به امید پایان خوش داستان.
ولی مواجه می شوی با یک ناکامی بزرگ و اندوه آور برای دختر و یک خودکشی وحشتناک قانون مند و با کلاس برای پسر فلج .

خلاصه اگر رمان را با چشم باز بخوانی،یه دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا را درخواهید یافت.

خیلی از رمان های اینترنتی همین مدل دستمایه را دارند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

یک دقیقه سکوت

 

کتاب یک دقیقه سکوت : شرحی از زندگی شهید ادواردو آنیلی. نمیشناسی؟! تعلل نکن.

 

کتاب یک دقیقه سکوت
نویسنده: نفیسه نظری
انتشارات: عهد مانا

بریده کتاب(۱):

کم‌کم ورزش‌کاران تیم وارد زمین شدند… همه خبرنگاران مانند آبراهام درحال آماده کردن دوربین‌هایشان بودند و منتظر شنیدن سوت داور برای آغاز بازی …
ناگهان از بلندگوی ورزشگاه همگی دعوت به یک دقیقه سکوت شدند.
سخن‌گوی ورزشگاه از مرگ مردی به نام «ادواردو آنیلی» گفت.
ورزشگاه یک دقیقه در سکوت فرو رفت.
آبراهام پس از پایان نیمه ی نخست بازی به سوی یکی از خبرنگارهای ایتالیایی رفت. پس از کمی گفتگو، از درباره ادواردو آنیلی پرسید. خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد:
_ چگونه آن‌ها را نمی‌شناسی آنیلی ها خاندان سلطنتی ایتالیا محسوب می شوند آبراهام با کنجکاوی پرسید: خاندان سلطنتی؟! چرا به آنها این لقب را داده‌اند؟
خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: چون خانواده آنیلی یکی از ثروت‌مند ترین و معروف‌ ترین خانواده‌ها در ایتالیا هستند و می‌‌توان به جرئت گفت اقتصاد ایتالیا در دست آن‌ها جابه‌جا می شود. ادواردو آنیلی هم قبلاً وارث این ثروت عظیم بود. باشگاه یوونتوس هم جزئی از این ثروت عظیم است. آبراهام پرسید اتفاق؟ چه اتفاقی برای آقای ثروتمند افتاده؟
خبرنگار ایتالیایی درحالی‌که لنز دوربینش و بررسی می‌کرد گفت : خودکشی بوده.
ص ۶ و ۷

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زن آقا

 

کتاب زن آقا : سفرنامه ای جذاب و پر ماجرا از یک زوج جوان، لبخند به لبت می آورد.

 

کتاب زن اقا
نویسنده: زهرا کاردانی
انتشارات: سوره مهر

بریده کتاب:

زن آقا می پرسه چرا درِخونه تون شبا بازه؟ چرا ما می آییم و پیشت می شینیم؟
– رسم داریم، زن آقا! کسی که عزیزش فوت می کنه، تا چهل روزهمسایه ها می آن و کنارش می مونن. بهش دلداری میدن. براش غذا و حلوا می آرن. تنهاش نمیذارن که غصه بخوره. حتی اجازه نمیدن بریم خرید. خودشون برامون از مغازه خرید می کنن…
خنده ام گرفت. بابا که دوسال پیش فوت کرده بود، میان گریه و زاری ودردسرهای کفن و دفن، داشتیم به غذای مهمان ها فکر می کردیم هنوز قیمت نجومی قبر از ذهنمان پایین نرفته بود که هزینه های پذیرایی و ناهار و هزار جور مصیبت دیگر به سرمان آوار شد.
وقتی مراسم تمام شد، به مهمان ها گفتیم: بیایید خونه ما. دلمان نمی خواستیم با واقعیت رفتن بابا تنها بمانیم با تختی که گوشه خانه خالی بود، در و دیواری که تا همین چند روز پیش دستش را به آن ها گرفته بود و رفته بود حمام.
مهمان ها گفتند: بیاییم خونه شما چی کار؟
فکر کردم چقدر ما شهری ها تنهاییم!

بریده کتاب(۲):

بچه های نه ده ساله دور هم جمع شده بودند. چادرهای سفیدشان شبیه هم بود با گلهای صورتی پارچه ای روی سرشان تل درست کرده بودند. با هم پچ پچ می کردند وگاهی مرا می پاییدند.

-خانم، ما خیلی قرآن دوست داریم.برامون کلاس می ذارید؟
کارهای خانه و دو سه وعده غذا پختن، حضور سید علی و اضافه شدن نبات سادات اجازه نمی داد کلاسی تشکیل بدهم.
گفتم: نمیتوانم از پسش بربیایم.
تصمیم گرفتم کمی سر بگردانمشان تا منصرف شوند. گفتم بروند اسم حداقل ده نفر را بنویسند وقتی جمع شدند، بیایند ببینم چه می شود…

…در می زدند، دویدم و قبل از آنکه نبات سادات بیدار شود، در را باز کردم. همان بچه ها ایستاده بودند پشت در و دوستهایشان صف کشیده بودند پشت سرشان. تعدادشان زیادتر شده بود.
کاغذی را به طرفم گرفتند. اسمهاشان را باهمان خط کودکانه ی خرچنگ قورباغه ای نوشته بودند. پرسیدند کی می آیم وکلاس را شروع می کنم؟
نگاهشان کردم. بعضی هاشان چادر رنگی وبعضی چادر سیاه به سر کرده بودند. لبخند می زدند ومشتاقانه نگاهم می کردند!
به آن ده تا فرشته میتوانستم نه بگویم؟

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

رویای تبت

 

نقد کتاب رویای تبت: عشق حقیقتی که قطعا به آن نمی رسی همراه با زجر فراوان !!!

 

رویای تبت ، نوشته ی فریبا وفی

سیر داستان:

دختری که ظاهراُ داستان خودش را می گوید. اما واقعا دارد درد تمام زن ها را می گوید، رویای دست نیافتنی دل های زنانی که کسی را می خواهند و آن کس هیچ وقت نمی تواند این خواسته را برآورده کند پس هیچ گاه به واقعیت نمی رسد و مثل خوابی کوتاه می ماند.

پیام اصلی:

عشق حقیقتی است که هست اما تو قطعا به آن نمی رسی و همیشه زجر خواهی کشید.

پیام ها:

انسان ها به ظاهر خوشند و دل به زندگی دادند. اما در باطن هر کدام شکستی دارند که آن را می پرستند و غم زده ی آنند.

• مردان بی اراده و غیرقابل اعتمادنند.

• زنان همیشه گدای محبتی هستند که در کس دیگر هست.

• هرکس هرچه را دارد قدر نمی داند و در پی آنیست که ندارد و دست دیگری است پس همیشه ناراضی و حسرت زده است.

شخصیت های داستان:

شخصیت اول:

شعله دختری که در عشق خیابانی اش مهرداد به ناکامی می رسد با مهرداد تمام می کند عشق را؛ تجربه می کند، دل می دهد و می تازد اما سر آخر مهرداد با کلمه ی بله به دیگری او را رها می کند. شعله ی سرگردان کس دیگری می شود. همراه او همه جا می گردد. شعله دختری ساده، بی اراده، بی هدف و از درون تهی از مفاهیم، تشنه و خواهنده ی آسایشی که همه به دنبال آنند و نه آرامش دارند و نه آسایش.

شیوا: خواهر شعله که به اسم عقلا دنیا دوست عاقلانه زندگی می کند. اما او در کنار شوهرش عاشق دوست شوهرش می شود و همه ی آسایش و آرامش و عقلش می رود.  دنیای عجیبی ست! وقتی گفتند این رمان خیلی طرفدار دارد، دنبال محتوایی ناب می گشتم تا لذتی عمیق ببرم. اما وقتی خواندم دیدم دربه دری انسان ها را روایت می کند که از خدا فرار کرده اند تا به آرامش برسند.

اما در عوض دچار سرگردانی شده اند، شعله نماد سرگردانی بشر امروز است که دنیا و خودش را محور کرده است تا بهتر زندگی کند. اما در چنان زجری اسیر شده است که راهی جز افسردگی و گوشه گیری و حسرت ندارد.

شخص های دیگر:

فروغ: نماد زنی که برای سال ها پیش است،

شیوا: نسل بعد

و شعله: نسل فعلی

و هر سه یک مسیر را رفته اند و جز تنهایی و حسرت، نصیبی نبرده اند. کاش کسی که این رمان را می خواند کمی هم فکر می کرد که این سبک زندگی راهی، جز به «هیچ» ندارد. کاش دختران سرزمین من می پذیرفتند که دنیا همه اش یک هوس است. هوسی که هر چقدر هم آن را بیشتر و محکم تر بمکی جز آب تلخ حسرت و غم چیزی روزی ات نخواهد کرد.

تبت نه سرزمین رؤیایی که رؤیای هوس آلود تب دار دنیاست. به تجربه اش نمی ارزد. شعله دختر درس خوانده ای که نمی داند از زندگی اش چه می خواهد، فکر می کند زندگی همه اش یک مهرداد است که با او سوار ماشین بشود، خوش بگذراند، خوش بخورند، خوش بپوشند، خوش بگردند.

و خب طبق همین قاعده مهرداد ادامه ی خوشی اش را در ازدواج  با دختر دیگری می بیند. پس شعله را رها می کند و خوشی شعله زایل می شود و زندگی اش یکباره خالی، بعد دوباره همین را با یک تغییر دیگر در مرد دیگری دنبال می کند که آن مرد هم، خوشی اش را در ازدواج نکردن با شعله و فقط در دوستی می داند.

در رویای تبت دقیقا همین روال برای شیوا خواهر شعله هم تکرار می شود، او ابتدا خوشی اش را در ازدواج با جاوید می داند و بعد از دو تا بچه و ادعای تلاش برای زندگی بهتر، عاشق دلخسته ی صادق دوست شوهرش می شود و خوشی زندگی اش عوض می شود و البته صادق هم عاشق شیوا زن دوستش می شود.

 

نگاه رمان نویس به زندگی:

رمان، کلاُ نگاه سکولار و اومانیستی را ترویج می کند.

زندگی بر مبنای غیر از خدا، پایه هایی سست دارد .

و انگار که صحنه های ماهواره را برداشته اند و نوشته اند. به هرحال زنان و مردان اگر عبرت بگیرند و از آغوش اومانیسم به آغوش گرم و اطمینان بخش و شیرین خدا برگردند؛ قطعا از این آسیب ها در امان خواهند بود .

نکته آخر:

داستان رمان رویای تبت پیچش کمی دارد که انگیزه ی ادامه دادن را می کشد. تعداد فصل ها بیش از حد هستند که احتمالا ضعف در پیوسته نویسی را می رساند. همچنین مسائلی که حرمت ادبیات را زیر سوال می برد در آن به وضوح دیده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۹ ق.ظ

آواز بچه آتش

 

آواز بچه آتش : رمانی ناب درباره حوادثی مهم در اطراف شیراز، بعیده مثلش را خوانده باشی

 

بریده کتاب(۱):

_اون پسرک موتورسوار کی بوده منتظرت؟
_ نمی شناسم آقا چرا واسه اون خودت رو به آّب و آتیش زدی و فراریش دادی؟
آقا گفتم دست خودم نیست، دیدم چار، پنج تا آدم ریختند روی یه نوجوون و کتکش می زنن، منم رفتم جلو و از چنگشون درآوردم . بدکاری کردم؟
_نه! اتفاقا کار عاقلانه ای کردی!
_البته همینطوری رو بی عقلی رفتم جلو آقا!… ص۱۸۵

بریده کتاب(۲):

تلفن پشت تلفن و باز همان مرد چند دقیقه قبل زنگ زد و گفت: مواظب آقا باشین… بگین ایشون امروز نرن راهپیمایی… ایشون رو میخوان شهید کنن منافقا!
-نادر خودش هم دلشوره گرفته بود
-میبخشین شما برادر؟
-چیکار به اسمم داری؟ امروز مراقب آقا باشین…

بریده کتاب(۳):

دستغیب چیزی روی کاغذ نوشت. امضا کرد و گفت: بدین رادیو بخونه. جریان رو هم به مردم نمازگزار بگو.
بعد گفته های رحیم را بازگو کرد. اکبر رفت و پشت بلندگو ایستاد: ” آقا فرمودند گروهک ها دانشگاه رو تصرف کردن… دانشجوهای مسلمون کمک می خوان… بعد نماز آقا میرن طرف دانشگاه برای کمک.”
صدای تکبیر مردم پیچید توی صحن شاهچراغ…   ص۵۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۰:۰۹
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۷ ب.ظ

رمان فرمان یازدهم

 

نقد رمان فرمان یازدهم : یکنواخت بودن کل داستان و بدون هیجان بودن اتفاقات باعث خستگی می شود.

 

 

نقد رمان فرمان یازدهم نوشته ی زهره عارفی

هرچقدر تلاش کردم تا این رمان را با علاقه بخوانم نشد!

نه به خاطر اینکه محتوا نداشت!

و نه چون اینکه قلم و سبک نداشت!

و نه بخاطر نویسنده و یا حتی انتشاراتش!

و نه به دلیل گرمای هوا و سردی مزاج…!

بلکه کتابی که با سبک واگویه ی فکری و ذهنی نویسنده با خودش نوشته شده است و هدف مشخصی هم دارد، آن قدر حاشیه دارد و شخصیت هایش گنگ هستند، آن قدر زمان و مکان را گم می کنی…که تمام ذوق خواندنت کور می شود. شخصا برای آن خواندم که بتوانم با انصاف نظرم را بدهم.

جای جای رمان تکه های زیبایی از ذهن نویسنده تراوش کرده بود، اما یکنواخت بودن کل داستان و بدون هیجان بودن اتفاقات باعث خستگی می شد. البته نویسنده سعی کرده بود با قرار دادن یک زن یهودی زیبا در داستان و دختری به نام  سوفی کمی فضا بدهد اما باز هم خستگی خواننده را پاسخ نمی داد.

حالا اصل داستان چه بود؟!

در سرزمین فلسطین لوحی در دست مسلمان ها بود که در آن یازده فرمان «یهوه» نوشته شده بود و اثبات حقانیت دین اسلام را می کرد. این نوشته را خود یهودیان دیدند و بر اصل بودن آن صحه گذاشتند و حالا در خانه ی مسلمانی که در آن یهودی هجرت کرده ای زندگی می کرد پنهان شده بود و دو مسلمان با روندی توانستند آن را در بیاورند و بخوانند.

به هرحال رمان شاید می توانست خیلی بهتر از این نوشته شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۷
نمکتاب ...