نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی موذنی» ثبت شده است

دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

احضاریه

 

رمان احضاریه: تحلیل تاریخ به اشتباه

 

رمان احضاریه ، علی موذنی

علی موذنی را با کتاب «نه آبی نه خاکی» و «ظهور» می شناسم، علی موذنی را در «قاصدک» یافتم.

تعهد و تفکر و لذت خواندن کلمات در کتاب های موذنی و تلفیق حس با حال معنوی در بیشتر نوشته های موذنی قابل حس است.

اما یک نکته در خور توجه است و آن اینکه گاهی علی موذنی پا را از حریم تخصصی­ اش فراتر می­ گذارد؛ آن هم برای آنکه حس می کند با مخاطب امروز و برای خواننده امروزی باید مفاهیم را این طور تبیین کرد. این امر اگر با دقت و درست انجام نشود اثرات مخرب دارد.

مثلا نسبت هایی که در کتاب هایش؛ گاه به معصومین می دهد، شاید برای خواننده لذت بخش باشد اما باید دقت کرد که این نسبت ها را به چه کسی می دهد و آیا مجاز است یا خیر؟

در کتاب احضاریه؛ آقای موذنی، خواب خواهر شخصیت اول داستان و لیوان آب حضرت زینب(س) را خیلی راحت قلمی می کند.
که در دنیای فرقه ها وعرفان های نو ظهور، ظهور این نوشته ها بی اشکال نیست و ضرر خودش را می رساند.

نکته­ ی دیگر کتاب­ تغییر شخصیت خواهر و برادر داستان است. برادری که گاهی در پوسته­ ی خواهرش می رود و در کنار دوست خواهرش نگاه مردانه به موهای باز یک دختر متعهد دارد، در حالی که او این فرد را دختر و دوست خودش می ­داند.

و دیگر
مطابق میل ارائه دادن تجزیه و تحلیل از تاریخ … مثلا صحبت درباره شخصیت عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب و تحلیل نرفتن او به کربلا کار آسانی نیست که البته برای نویسنده محترم آسان بوده است.

بیان بعضی از کلمات از زبان حضرت زینب(س) هم، بار خودش را دارد که نباید داشته باشد.
با توجه به روند شیرینی که آقای موذنی از روابط عاطفی خانواده پیامبراکرم(ص) در پیش گرفته بود اگر کمی دقت می شد و بعضی از کلمات با دقت بیشتری در کتاب جای می گرفت، این شیرینی عمق پیدا می کرد ولی …

به هر حال می شد که کتاب قبل از ارائه به عموم، رفع نقص بشود که متاسفانه نشد. باشد که کتاب بازنویسی شود و…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۹ ، ۱۲:۵۱
نمکتاب ...
جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

قاصدک

 

کتاب قاصدک : عشق اگر عشق باشد هجرانی نباشد که به وصالش نرسد

 

کتاب قاصدک
نویسنده: علی مؤذنی
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

فقط کافی است که عاشقانه کسی را بخواهی، درد هجرانت به وصال می انجامد حتماً، فقط مشکل این جاست که عشق را بلد نیستیم معنا کنیم. داستان عشق “زن و مرد” “پسر و پدر” کوتاه اما خواندنی است.

بریده کتاب:

چشم هایم را باز کردم. امید خیره نگاهم می کرد. لبخند زدیم. با تکان سر پرسید: آره؟
سرتکان دادم که چه جورهم! با غرور قاشق غذا را در دهانش گذاشت و با غرور به خوردن ادامه داد. ترب را مثل هاشم تو دهان گذاشت و مثل هاشم تو سبزی ها فقط دنبال شاهی گشت ومثل هاشم فقط برگش را خورد و ساقه را انداخت کنار بشقاب.
– چای که می خوری؟ سر تکان داد که می خورم و انگار یادش افتاده باشد قاصدک را داد دست چپ و …

بریده کتاب(۲):

– خودت ازش بپرس.
یک قدم آمد جلو. دستش هنوز به چارچوب در بود.
– بیا عزیزم…..
یک قدم دیگر هم آمد جلو. دستی را که از چارچوب در برداشت، برد به دهان، یک قدم دیگر، آهان، و دست راستش را آورد جلو. قاصدک را آرام بر کف دستش غلتاندم. دست چپش را هم زیر آن گرفت.
– بابام چی گفته بهت؟
جا خوردم فکر این را نکرده بودم. حالا انتظار دارد قاصدک حرف بزند!
– اول بوش کن ببین بوی بابا را می دهد یا نه؟
قاصدک را برد نزدیک بینی و محکم بو کشید.
– باید آرام بو بکشی. چشمهایت را هم باید ببندی.
چشم هایش را بست. بو کشید، آرام و همان طور چشم بسته ماند باز بو کشید. آرام تر. لب هایش را غنچه کرده بود.
– بوی بابا را می دهد؟

سر تکان داد. آرام و راضی گفت: “می دهد.” و نگاهم کرد. دیگر سر سخت نبود.
اما منتظر بود قاصدک حرف بزند. مصر هم بود.”گفت: بابام چی گفته بهت؟”
بیکار بودی زن؟ حالا بیا و درستش کن!
– این ها که مثل ما زبان ندارند حرف بزنند.
براق شد. لب هایش را جمع کرد. گفت:”پس چی”
– باید چشم هایت را ببندی و به بابا فکر کنی. آن وقت هم کم کم می شنوی.
چشم هایش را بست. هاشم را چه شکلی به یاد می آورد؟ چقدر شکل اوست، مخصوصا لب هایش. چشم هایش را باز کرد، توفکر بود. نگاهم کرد و سعی کرد لبخند بزند. لب هایش چفت تر از آن بودند که به لبخند باز شوند…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

دوازدهم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مسیحایی

کتاب مسیحایی: مسیح زمانه ات را بشناس!

کتاب مسیحایی: مسیح زمانه ات را بشناس!

کتاب مسیحایی : علی مؤذنی

معرفی:

انسان بدون یک مسیح، امیدوارانه نمی ­تواند زندگی کند. روشنایی، پویایی، رشد و حیات با مسیح دوران را نشان می­ دهد.
یکی مسیح را در آغوش می­ گیرد تا تمام حیات را در قلبش به جریان درآورد و یکی مسیح را بر دار می ­خواهد، بیابان ­نشین و تنها، تا خودش جلو برود …. تا تو خودت چه بخواهی!

خلاصه:

از تولد حضرت عیسی تا به آسمان عروج کردنشان را نوشته است. نوع برخورد مردم، کاهنین، شاگردان و …

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

نه آبی نه خاکی

نه آبی نه خاکی : از بهترین رمان های دفاع مقدسی

نه آبی نه خاکی : از بهترین رمان های دفاع مقدسی


زیاده عرضی نیست. جز این که بگویم دوستت دارم، خیلی هم دوستت دارم اما دلم اینجاست. قرص و محکم…

برشی از کتاب:
پس من با اجازه بر می گردم به روال سابق ….برمی‌گردم پیش دوستانم …
تو هم دیگر از من دلبری نکن !
ورفتن آسان را برای من سخت نکن .سخت نه برای رفتن خودم ،سخت برای چشم انتظاری تو…
لطفا چشمانت را به انتظار من به در سفید نکن …
من همه جای زمین را دوست دارم ،زیرا جایی از آن نیست که به سرانگشت آفرینش تو موجود نشده باشد .ودر هیچ کجا احساس غربت نمی کنم ،زیرا تو همه جا هستی ،ودوست تر از تو کیست ؟تو در سطح آب همچنانی که در عمق،هرچند من تورا در عمق بیشتر احساس می کنم ،زیرا در عمق از سطح ،خودم را تنهاتر یافته ام .وزن آب در عمق بر دوشهای من به یاد تو تحمل‌پذیر می شد….(ص۹۸)
 
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۱ ب.ظ

کشتی بان دوست

 

 

  

وقتی حرف از پسر نوح می‌شود همه توجه آدم می‌رود پی اینکه چه می‌شود پسر یک پیامبر معجزه پدر را نبیند و به او ایمان نیاورد و یا چه می‌شود ابراهیم در خانه یک بت‌ساز بزرگ شود و بت‌شکن شود. این کتاب پاسخ سؤال‌های شما را خواهد داد.

 

خلاصه کتاب:

 

 

کتاب دارای دو قصه جالب و جذاب است. قصه اول مربوط به چگونگی جدایی کنعان پسر نوح از قوم یکتاپرستان است و قصه دوم خلاصه زندگی ابراهیم و چگونگی انجام رسالت اوست. که علی موذنی با قلم توانمند و ذهن خلاقش، قطعه مهمی از تاریخ را رقم زده است خواندنی...

 

 

 

کشتی بان دوست: از سرکشی پسر نوح تا اطاعت پسر بت ساز

کشتی بان دوست: از سرکشی پسر نوح تا اطاعت پسر بت ساز

 

   برشی از کتاب :

مشعل را به دیوار تکیه داد و ابراهیم را در آغوش گرفت. گفت : هیچ می دانی که من تا کنون حتی کودکان خود را در آغوش نگرفته ام ؟ فکر این که وارث تاج و تختم می شوند ، مرا از آنان بیزار می کند ، اما چشمان تونکند فرزند ابر و بارارنی ؟
ابراهیم را بر یک کف نشاند وبرابر خود گرفت. ابراهیم گفت : «رب»  نمرود خندید و گفت : آهان
پس مرا صدا می زنی یعنی این قدر باهوشی که رب خود را شناخته ای ؟ ابراهیم صورت نمرود را چنگ زد و و خروشید و گریست . ابراهیم چهره اش را در دستانش پوشانده بود و می گریست . نمرود گفت: نکند گرسنه ای ؟ گفت : این هم شیر. ابراهیم به زیر ظرف شیر زد، و به اذن من انگشت شستش را به دهان برد . ازآن شیر جاری شد . نمرود دید.وحشت زده ایستاد .

 صفحه 87 تا 90 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۱
نمکتاب ...