نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹۱ مطلب با موضوع «3. کودک :: کودک-موضوع» ثبت شده است

جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۳۴ ب.ظ

باغ گل اهل بیت

کتاب باغ گل اهل بیت : ترکیبی از احادیث و اشعاری جذاب و روان

کتاب باغ گل اهل بیت

نویسنده:  سید محمد مهاجرانی

معرفی:

کتاب شعری روان و پرطرفدار با قطعی متفاوت و نقاشی‌ هایی چشم نواز‌.

در هرصفحه از کتاب یک حدیث بسیار کوتاه و شعری درباره آن حدیث به همراه یک نقاشی مرتبط آمده است.

بریده کتاب:
امام‌ صادق (ع): صلوا عشائرکم
با اقوام و خویشاوندان خودتان پیوند برقرار کنید.

مثل پرنده های شاد
میان شهر پر بزنید
با گل خنده و سلام
به قوم خویش سر بزنید
(ص۲۱)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۳:۳۴
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ

من یک حاج قاسمم

کتاب من یک حاج قاسمم : تلاشی برای آشنایی کودکان سرزمینمان، با قهرمانی بزرگ !

کتاب من یک حاج قاسمم

شاعر: مجتبی کرمی
نشر جمال

بریده کتاب:

پرچم‌ کشورم‌ رو
بالا گرفته بودم
تو نقاشی به جنگ
دشمنا رفته بودم

پاک‌ می‌ کنم دشمنو
تا نتونه بجنگه
بدون جنگ و دعوا
دنیای ما قشنگه

من حاج قاسم هستم
پر از تلاش و امید
ایران با ما بچه‌ ها
می‌ تابه مثل خورشید
(ص۶)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۳:۳۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

روزی که ماه دلش گرفت

کتاب روزی که ماه دلش گرفت : قصه ی احکام برای کودکان (احکام نماز)

کتاب روزی که ماه دلش گرفت (احکام نماز)

نویسنده : مرتضی دانشمند

انتشارات آستان قدس رضوی

معرفی:

لازم‌نیست برای شروع یادگیری احکام، آن را از کتاب رساله برای بچه‌ها بخوانند.

اگر بجای کتاب احکام،

قصه زندگی را برایت بگویند و در قصه هرجا به احکام برمی‌خوری بفهمی در اینجا کار درست چیست، زیبایی احکام و آموزش آن صد چندان می شود.

در این کتاب ها احکام را طی داستان و قصه برای بچه ها تعریف می‌ کنیم…

داستان‌ هایی شیرین و احکامی کاربردی

بریده کتاب:

آقای مؤذنی گفت:((اگر با دقت به اطرافمان نگاه کنیم، ساعت‌ های طبیعی گوناگونی را می بینیم. یکی از آن‌ ها خورشید است. خداوند خورشید را به‌عنوان ساعتی طبیعی برای محاسبه‌ی زمان قرار داده است .حالا بقیه مطلب را مسلم برای ما توضیح می دهد.))

مرتبط با کتاب روزی که ماه دلش گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ

بابا آمد نان آورد

کتاب بابا آمد نان آورد : اشعاری زیبا درباره ی طبیعت و زیبایی های زندگی

کتاب بابا آمد نان آورد

شاعر: مصطفی رحماندوست

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

معرفی:

کتاب شعری زیبا از مصطفی رحماندوست که درباره طبیعت، خانواده و زیبایی‌ های زندگی است!

بریده کتاب:

شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره
ماه دوباره تابیده
روز چی شده‌؟ خوابیده

تق تق تق، تقانه
بابا آمد به خانه
صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم

سلام بابا، بفرما!
خسته نباشی بابا
بوسه داغ و لبخند
عطر و شکوفه و قند

دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته
سیب و انار، گلابی
شب شده سبز و آبی

بریده کتاب(۲):
بَه، بَه، بَه
تق تق، تق تق، بر در زد
بابا از بیرون آمد

رفتم در را وا کردم
شادی را پیدا کردم

وقتی بابا را دیدم
فورا او را بوسیدم

بابا آمد، نان آورد
با لبخندش جان آورد

مرتبط با کتاب بابا آمد نان آورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۳
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ

قصه ای کنار برکه

کتاب قصه ای کنار برکه : داستان دخترکی که مامان و باباش قراره بروند حج.

نام کتاب: قصه ای کنار برکه

نویسنده:انسیه محمد جوادی

نشر: عهد مانا

معرفی‌کتاب:
کتاب قصه ای کنار برکه، نوشته انسیه محمد جوادی، داستان دختری است که مادر و پدرش می خواهند به سفر حج بروند و او خیلی ناراحت است. پدر قبل از رفتن، برای دلداری دختر با او حرف می زند و داستان آخرین حج پیامبر(ص) و قصه غدیر را تعریف می کند.
این کتاب برای رده سنی چهارم تا ششم دبستان مناسب است، و با نقاشی ‌هایی فاخر آراسته شده است.
قصه ‌ای کنار برکه، نوشته انسیه محمد جوادی، در سال ۱۴۰۲ توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است.

تبلیغ‌کتاب:

داستان دخترکی که مامان و باباش قراره بروند حج.

دخترک دلتنگ است و نگران. پدر قبل از رفتن او را برای قدم‌زدن بیرون میبرد و درباره قصه غدیر برایش حرف می‌زند.

داستان قصه غدیر زیبا و با تصاویر جالبی در این کتاب آمده.

 

بریده‌کتاب(۱):

مریم خیلی ساکت بود و تا اینجا سؤال نکرده بود بابا کنار خیابان روبه روی حرم امام رضاء الله ایستاد مریم نگاهش را دوخت به گنبد طلایی حرم و حس کرد مثل همیشه این امام رضا الله است که اول سلام میکند. اصلا همیشه امام بود که دست محبت به سمتش دراز می.کرد صدای بابا او را از فکر بیرون آورد..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۰۹:۲۳
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ

مژده گل تان‌هایی از امام صادق علیه‌السلام

از دل درختچه ها و بوته های انبوه سر راهش راه باز کرد و به جلو رفت ناگهان کمی دورتر لابه لای نخلها چشمش به کسی افتاد ایستاد دوباره عرق صورتش را پاک کرد و با خودش گفت باید خودش
باشد
جلو و جلوتر رفت از میان درختچه ها و نخلها
گذشت

راه رفتنش تند شد او داشت به طرف نخلستان میدوید میخواست به آنجا برود و دور از چشم آدمها باشد. زید داشت میدوید که به پیرمردی برخورد. پیرمرد که او را میشناخت داد زد آهای زید کجا با این عجله؟

زید به او جوابی نداد فوری رفت و کنار نخل بزرگی نشست و با غصه ی زیاد به آن تکیه داد. پیرمرد که او را تعقیب کرده بود جلو رفت و دست بر شانه اش گذاشت زیدجان چرا ناراحتی؟

زید گفت: «امروز صبح به مادرم حرفهای بدی زدم او دلش شکست و بلند بلند گریه کرد من گناه بزرگی انجام دادم میدانم که خدا مرا نمیبخشد

·

.

پیرمرد کنار زید نشست بعد با مهربانی :گفت چند روز ،پیش از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: چه خوب است اگر آدم کار بدی کرد پس از آن یک کار خوب انجام بدهد تا اثر کار بدش از بین برود! چشمهای زید برق زد راست میگویی پیرمرد؟ من اگر کار خوبی انجام بدهم آن کار بدم پاک میشود؟»

بله پسرم زید فوری رفت تا با یک کار خوب مادرش را خوشحال

.کند او یادش رفت با پیرمرد خداحافظی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۳:۵۶
نمکتاب ...

 

 

 

 


 

📗••کتاب: مژده گل داستان هایی از زندگی امام رضا علیه السلام

✍🏼••نویسنده: محمود پوروهاب 

🌀•• انتشارات: جمکران

🛒•• خرید کتاب مژده گل (داستان هایی از زندگی امام رضا علیه السلام )

همه یکی است. آنها برادران ما هستند پاداش افراد به رفتار و عمل خوبشان بستگی دارد.» مرد چاق از خجالت سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت با خود گفت: «حق با امام علیه السلام است باید از این به بعد با مردم مهربان تر
باشم و با افراد فقیر و کوچکتر از خودم با احترام رفتار کنم»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۳:۵۵
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ

فرشته‌ خوش‌خبر

کتاب فرشته‌ خوش‌خبر

کتاب: فرشته خوش خبر (مجموعه داستان مهدوی، جلد۵)
رده سنی: ۷ تا ۹ سال
موضوع: اهل بیت، امام زمان (ع)

بریده‌ی کتاب(۱):
تعدادی ماهی زرد و قرمز داخل حوض با هم شنا می‌ کردند. پدربزرگ لب حوض نشست و آسمان را نگاه کرد. بعد عینک خود را درآورد و دستانش را در آب خنک و زلال حوض فرو برد. عکس ماه که در آب افتاده بود، موج برداشت.

حسین که اولین بارش بود صبح به مسجد می رفت، خیلی خوشحال بود. در راه مسجد هوای بهاری به صورتش می خورد و بوی گل های یاس و محمدی خستگی و خواب را از چشمانش می ربود.

وقتی که دید موقعیت مناسبی است، از پدربزرگ پرسید: اون خبر خوشی که شما منتظرش هستید چیست؟
پدربزرگ عینک خود را جا به جا کرد، عصایش را به نرده های پله تکیه داد و گفت: ببین حسین جان، خبر خوشی که من منتظر شنیدنش هستم، خیلی از آدم های دیگر هم منتظرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۱:۵۴
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۱۲ ب.ظ

فردا را ما می‌سازیم

کتاب فردا را ما می‌سازیم : داستان های کودکانه و رنگ‌آمیزی

کتاب فردا را ما می‌سازیم : داستان های کودکانه و رنگ‌آمیزی. ۴ جلدی

ناشر: راه یار

معرفی کتاب:
کتاب “فردا را ما می سازیم”، یک‌ مجموعه چهار جلدی رنگ آمیزی، برای کودکان ۵ تا ۹ سال است. این مجموعه بسیار خلاقانه و زیباست و علاوه بر اینکه داستان خوبی دارد، به کودک‌ حس ارزشمندی و افتخار می دهد.
کتاب فردا را ما می سازیم، به همت انتشارات راهیار در چهار جلد، در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.

بریده‌‌کتاب(۱):

فاطمه گفت: ما که بلد نیستیم…
حسن گفت: بیا امتحان کنیم.
با هم دویدند به سمت اتاق و حسن یک برگ کاغذ از وسط دفتر باطله‌ اش کند. بعد آهسته شروع کرد به باز کردن موشک پاره…

با هم خندیدند. با خودش فکر کرد اگر آدم آهنی داشته باشد، دیگر لازم نیست مادربزرگ شب‌ ها نخ بپیچد و روزها با مامان قالی ببافند. این‌ طوری خودش می‌ تواند با آدم آهنی همه‌ نخ ها را بپیچد.

دوست داشتم بدانم چند تا کشور در دنیا می‌ توانند پهپاد بسازند. ولی بیشتر دوست داشتم وقتی بزرگتر شدم، به جای موشک کاغذی، پهپاد درست کنم. شاید هم یک چیزی که تا حالا درست نشده است! کسی چه می‌ داند؟

بابابزرگ گفت: آفرین دخترم. آدم ها از دردسر خوششان نمی‌ آید. برای همین تلفن همراه را ساختند که سیم ندارد.
گفتم: اگر سیم ندارد، چه جوری صداها را جا به جا می‌ کند؟
بابابزرگ گفت: با چیزی به اسم موج، مثل نخ‌ های نامرئی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۱۲
نمکتاب ...
جمعه, ۶ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۵ ب.ظ

وقتش نیست

کتاب وقتش نیست (دوره انسان‌شناسی برای کودکان)

کتاب: وقتش نیست (دوره انسان شناسی برای کودکان)
نویسنده: فاطمه صالحی
موضوع: اعتقادی، فلسفی

بریده‌ی کتاب(۱):
مامان کانگورو، کارو را از کیسه اش بالا آورد و گفت: «دشت را نگاه کن! خیلی قشنگ است.»
کارو لبخند زد. چشمانش را باز باز کرد تا همه چیز را ببیند. پرنده ها، صخره ها و بازی کانگوروها…
کارو اصرار کرد روی زمین بایستاد. مامان گفت: «بیرون آمدن از کیسه برای تو هنوز خیلی زود است.» اما کارو دلش می خواست مثل مامان کانگورو روی پاهای خودش بایستد، بپرد و بازی کند.

کارو روزی هزار بار سرش را از کیسه بیرون می آورد و می گفت: «مامان! می خواهم از کیسه بیرون بروم. خسته شدم.»
و مامان روزی هزار بار کارو را می بوسید و جواب می داد: «صبر کن! اگر امروز کاری که باید را انجام ندهی، فردا کاری که دوست داری را نمی توانی انجام بدهی.»

ستاره ها در آسمان شب به او چشمک می زدند. کارو چشمانش را روی هم فشار می داد و توی کیسه وول می خورد. ستاره ها را به هم وصل می کرد و شکل می ساخت، تا خوابش ببرد.
اما فایده نداشت. کارو خوابش نمی برد. با خودش گفت: «آسمان دشت خیلی ستاره دارد. اما ستاره های آسمان کیسه خیلی کم است!»

کارو خواست بلند شود، اما نتوانست. حرف مامان را به یاد آورد که می گفت: «تو برای این دنیا هنوز آماده نیستی.» تازه داشت معنی این حرف مامان را می فهمید؛ او برای این دنیا هنوز آماده نبود. پس تنها کاری که باید را انجام داد؛ با صدای بلند گریه کرد و مامان را صدا زد. باد صدای کارو را به سرتاسر دشت برد.

هق هق کنان گفت: «مامان! یعنی دیگر هیچ وقت برای این دنیا آماده نمی شوم؟»
مامان گفت: «چرا پسرم، پاهای تو هم قوی و بزرگ خواهد شد. اما، دیرتر از بقیه.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۵
نمکتاب ...