نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر شهید ابراهیم هادی» ثبت شده است

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بازگشت

کتاب بازگشت: پیام های متفاوت از تجربه هایی متفاوت تر، تجربه نزدیک به مرگ

 

کتاب بازگشت
نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
انتشارات شهید ابراهیم هادی

بریده کتاب:

هیچکدام باور نمی کردند که من در کما همه چیز را میدیم. برخی از آن ها منکر این قضایا بودند.
من رو کردم به یکی از پزشکان و نام و فامیلی دقیق او را گفتم.
دکتر با تعجب گفت: من را از کجا میشناسی؟!
گفتم: شما روز اول بالای سرم بودی. از مشهد برای کار دیگری آمده بودی و شما را آوردند بالای سر من. درسته؟
بعد رو کردم به یکی از پرستارها و گفتم: شما اصرار داشتی مرا برای اهدای عضو بفرستند؟ با تعجب گفت: درسته، من پیشنهاد کردم!
بعد هم از مرگ خانم موسوی گفتم. اینکه ایشان سید بوده و علت مرگش چه بوده را توضیح دادم و …
تیم پزشکی حسابی تعجب کرده بود. چون از زمانی که خانم موسوی بستری شد من بیهوش بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

تا کربلا

کتاب تا کربلا : شهید اگر شهید باشد می شود دلداده، دلداده ب سیده الشهدا...

کتاب تا کربلا : شهید اگر شهید باشد می شود دلداده، دلداده به سیدالشهدا…

 

کتاب تا کربلا : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

معرفی:

این کتاب داستان سرباز کاروان محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.
هرکس دلش می خواهد خدا او را در کاروان پیامبر اکرم بپذیرد باید مثل این شهدا باشد.

 

بریده کتاب(۱):

مرحوم آیت الله العظمی اراکی می فرمایند: شبی در خواب امیر کبیر را دیدم. جایگاهی خوب و رفیع در عالم برزخ داشت از او پرسیدم: راز این مقام عالی شما چیست؟
جواب داد: این هدیه مولایم حسین علیه السلام است.
با تعجب گفتم: چطور؟
گفت: درحالی که رگ دو دستم را درحمام فین کاشان بریدند خون به شدت از بدنم می رفت و تشنگی بر من غلبه کرد خواستم آب طلب کنم ناگهان به خودم گفتم: میرزا تقی دو رگ تو را بریدند و این همه تشنه ای! پس در کربلا پسرفاطمه چه کشید؟ از عطش پسر فاطمه آقا اباعبدالله (علیه السلام) حیاکردم و چیزی نگفتم.
وقتی صورت بر خاک گذاشتم و آماده ی مرگ شدم مولایم بالای سر من آمدند و فرمودند: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی.
بعد مرا به این مکان آوردند و گفتند: ((این هدیه ما در برزخ ان شاءالله در قیامت جبران می کنیم))

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مسافر کربلا

 

 

 

رمان مسافر کربلا: داستان آرزویی که به کربلا ختم می شود.

 

معرفی:

رمان مسافر کربلا : سیدمهدی شجاعی

وقتی کسی به زیارت امامی می ­رود می­گویند طلبیده شده است. این کتاب داستان یکی از همان طلبیدن­ های عجیب است که عقل آدم به آن قد نمی­ دهد و هاج و واج می­ ماند.

خلاصه:

داستان پسر بچه­ ی لالی است که به صورت اتفاقی با کاروان کربلا رو به رو می­شود و بدون اطلاع و مدارک لازم با آن­ها همراه می­ شود و در این جریان اتفاقات جالبی برای او پیش می ­آید.

بریده کتاب:

-سلام مجید جان! خواب که نبودی؟
-(باصدای خواب آلود): چرا خواب بودم. طبیعیه که این وقت شب …
-خب الحمدالله خیالم راحت شد. مطمئن بودم که به این زودی نمی خوابی.
-به این زودی کدومه؟ الان ساعت سه ی نصفه شبه!
-بعله. هیچ آدم عاقلی این وقت شب نمی خوابه که تو دومیش باشی.
-مگه کر شدی فاضل؟ من می گم خواب بودم تو می گی… 
-خب بحث بیهوده نکنیم الان به هر حال بیداری.
– بیدار شدم، نبودم.
-خب. اینطوری شرمندگیم کمتر شد. می خوام یه تک پا بیایی مغازه، یه مورد ضروریه. اگه اورژانسی نبود بهت زنگ نمی زدم.
– برو بگیر بخواب، صبح بهت زنگ می زنم. خداحافظ.
– نه قطع نکن مجید، جان تو کار واجبه.
 -منو مسخره کردی یا خودتو؟! از کی تا حالا کیف و ساک جنبه اورژانسی پیدا کرده؟
– دو ساعت دیگه مسافرا می خوان برن یکی شون یه ساک احتیاج داره.
 – خب چرا نذاشتی صبح؟
-فکر کردم اون وقت صبح شاید خواب باشی. گفتم الان که بیداری بهت زنگ بزنم.
 – باز میگه الان که بیداری! بابا به پیر به پیغمبر من خواب بودم.
– چرا همه اش حرف گذشته رو میزنی؟ من الانو می گم که بیداری…

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

شهید گمنام

کتاب شهید گمنام: سرنوشت آدم هایی خوب که خوب زندگی می کنند و خوب هم می میرند.

کتاب شهید گمنام: سرنوشت آدم هایی خوب که خوب زندگی می کنند و خوب هم می میرند.

 

کتاب شهید گمنام : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

معرفی:

تا حالا شنیدی که آدمای خوب خوب زندگِی میکنن و خوب هم میمیرن. آدم های بد هم…
راستی آدم های بد چی؟ اصلا” تو خودت آدم خوبی هستی یا بد؟ راه باز است و تو هم صاحب اختیار.. انتخاب با تو.. ولی بد نیست سرنوشت آدم خوبا رو بخونِی، شاید تو هم خواستی آخرش همه چیز خوب تموم بشه!

بریده کتاب:

به ما گفته بودن ایرانی ها مجوس آتش پرست هستن و به خاطراسلام به ایران حمله کردیم. اما وقتی مؤذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه در آمدو یکباره یاد کربلا افتادیم او یک اذان گفت یک تپه آزاد شد، یک عملیات پیروز شد و ۱۸ نفراز جهنم به سوی بهشت راهی شدند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۲۶ ب.ظ

پنجاه سال عبادت

پنجاه سال عبادت: زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا

پنجاه سال عبادت: زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا

این کتاب زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا را آورده اول که کتاب را دیدم اصلا تحویلش نگرفتم فکر کردم تکراری است اما وقتی دیدم خیلی ها با شیفتگی از این کتاب تعریف می کنند خواندم و حالا دارم برای شما تعریف می کنم.

 

 

برشی از کتاب:

عشق. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و جز به عشق زنده نیستم.زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد قلب مرا به جوش می آورد. استعداد های نهفته ی  مرا ظاهر میکند و مرا از و خودبینی می رهاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۲۶
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۲ ق.ظ

پسرک فلافل فروش

 

پسرک فلافل فروش: نوجوان بود و در ابتدای مسیر، وچه خوب مسیری را انتخاب کرده است.

پسرک فلافل فروش: نوجوان بود و در ابتدای مسیر، وچه خوب مسیری را انتخاب کرده است.

پسرک فلافل فروش : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

 

در اوج بی‌بند و باری‌ها و فسادهای دوره طاغوت، مردانی پرورش یافتند که پس از پیروزی انقلاب لیاقت شرکت در جهاد و شهادت در دوران دفاع مقدس را یافتند...
حالا هم در اوج تهاجمات فرهنگی و اعتقادی داخلی و خارجی مردانی را می‌بینیم که با وجود برقراری امنیت و آرامش در کشور خودشان به یاری برادران مسلمان خود در سایر بلاد اسلامی شتافته‌اند و مشغول جهاد شده‌اند و شهادت را افتخار خود می‌دانند.

 

 

برشی از کتاب

یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: نابودی همه علمای اس.....  
–بعد از چند دقیقه سکوت ادامه داد: نابودی همه علمای اسراییل صلوات
همه صلوات فرستادیم . وقتی برگشتم با تعجب دیدم آقایی که شعر صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود 

-به دوستم گفتم : مگر این جوان لال نبود؟

-دوستم خندید و گفت: فکر کردی برای چی تو مسجد می خندیدیم ....شمارو سرکار گذاشته بود. صفحه 25

کتاب صوتی پسرک فلافل فروش

کتاب صوتی پسرک فلافل فروش را از اینجا گوش کنید.smiley

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۳۲
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ

شاهرخ

 

 

کتاب صوتی شاهرخ، حر انقلاب اسلامی

کتاب صوتی شاهرخ، حر انقلاب اسلامی را از اینجا دانلود کنید.

شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از انقلاب حکم اعدامش هم اومد...

 

شاهرخ لوتی,شاهرخ داش مشتی

خرید کتاب شاهرخ(حر انقلاب):همیشه میشه برگشت…

11,000 تومان 9,000 تومان افزودن به سبد خرید

برشی از کتاب:
توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ کشتی.
...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد.
...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از یهودیان قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!...
در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت...
-  شاهرخ به سمت کله پاچه رفت .بعد هم زبان کله را درآورد جلوی اسرا گرفت وگفت :این چیه !؟این زبان فرمانده شماست !!زبان ،می فهمید،زبان !!زبان خودش هم بیرون آورد ونشانشان داد بعد بدون مقدمه گفت :شما باید بخوریدش! ص77

پوستر کتاب شاهرخ

پوستر دوم کتاب "شاهرخ"

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۲۵
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سلام بر ابراهیم

 

 



درباره کتاب:
هم درس‌خوان بود هم ورزشکار
جوانی خوش بر و رو و متفاوت با همه جوان‌ها...
اگر سودای متفاوت بودن در سر داری و می‌خواهی مثل همه نباشی با یک زندگی تکراری! چندساعتی همنشین و هم صحبت شو با ابراهیم

برشی از کتاب:
تا ابراهیم وارد باشگاه شد بهش گفتم تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.تو راه دوتا دختر پشت سرت مدام از تو حرف می‌زدن. خیلی ناراحت شد. فردا که اومد باشگاه خنده‌ام گرفت . پیراهن بلند و شلوار گشاد پوشیده بود. و لباس‌هایش را به جای ساک ورزشی داخل کیسه پلاستیکی انداخته بود.

ببین دوست عزیز ، همسر تو برای خودته ، نباید اون رو جلوی دیگران به نمایش بذاری . می دونی چقدر جوونای مردم هستن که با دیدن همسر بد حجاب شما به گناه می افتن . یا اینکه وقتی شما مسئول کارمند توی اداره هستی نباید حرف های زشت یا شوخی های نامربوط اون هم با کارمندایزن داشته باشی . بعد هم ازانقلاب گفت ، از خون شهدا ، از امام و از دشمنان مملکت . ابراهیم آخر حرفاش گفت : ببین عزیز من ، این نامه انفصال از خدمت شماست و سپس نامه رو پاره کرد و ریخت توی جوی آب ، بعد گفت : دوست عزیز به حرفام خوب فکر کند . یکی دو ماه بعد ، از همان اداره گزارش رسید که : جناب رئیس بسیار تغییر کرده و اخلاق ورفتارش داخل اداره خیلی عوض شده . حتی خانم این آقا با حجاب کامل به محل کار مراجعه می کند .ص 53

 

پوستر کتاب "سلام بر ابراهیم"

 

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم ۱

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم1 را از اینجا گوش کنید.

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم ۲

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم2 را از اینجا گوش کنید.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۵
نمکتاب ...