نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مهدی شجاعی» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

چشم خفاش

کتاب چشم خفاش: همه ی ماجرا از یک دکل شروع شد… دکلی در دل عراق

 

کتاب چشم خفاش
نویسنده: بهزاد بهزادپور / سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

بریده کتاب:

مرتضی: اونا به سمتمون شلیک نمیکنن، چون ما رو زنده می ‌خوان. ما هم نمی تونیم شلیک کنیم چون جامون لو میره.. ما سه راه بیشتر نداریم؛ یا اسیر شیم یا خودکشی کنیم یا درگیر شیم که اونا ما رو بکشن.. کدوم یکی؟
عباس و مجتبی متفکر به یکدیگر نگاه می ‌کنند..
مرتضی قاطعانه می‌ گوید: به نظر من هیچکدوم؛ راه چهارمی هم هست…

بریده کتاب(۲):

مرتضی: مشکل تو اینه که با همه چی احساساتی برخورد می ‌کنی! کشته شدن احمقانه رو ترجیح می‌ دی به اسیر شدن تیزهوشانه.
عباس: کجای اسیر شدن تیزهوشیه؟
مرتضی: وقتی می تونی جونتو ذخیره کنی، نباید هدرش بدی.
عباس: این کشته شدن، شهادته؛ هدر دادن نیست.
مرتضی: کشته شدن، زمانی شهادته که تو بتونی بهره ای بیشتر از زنده موندن ازش ببری…!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مردی از جنس نور

مردی از جنس نور : روایتی از شرح بزرگترین تحریف و انحرافات در عالم..بشدت متفاوت

مردی از جنس نور نویسنده: سیدمهدی شجاعی انتشارات نیستان

مردی از جنس نور : روایتی از شرح بزرگترین تحریف و انحرافات در عالم..بشدت متفاوت

 

مردی از جنس نور
نویسنده: سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

معرفی:

سلیم: این کتاب، شرح بزرگترین تحریف و انحرافات در عالم است. من این کتاب را نه با مرکب و قلم، که با خون و استخوانم نوشتم…(ص۱۲۰)
یه رمان متفاوت تر از اون چیزی که فکرشو می کنی…

خلاصه:

سلیم ابن قیس هلالی از اصحاب حضرت رسول(ع)است که کتابی بسیار ارزشمند دارد، به نام اسرار آل محمد(ص)، کتابی حدیثی است.
او پیرمردی است در زمان حجاج، حجاج خلیفه اموی به دنبال اوست تا کتابش را بگیرد و ناپدید کند. سلیم شهر به شهر و دیار به دیار از دست او می گریزد. شیعیان نیز با سلیم همکاری می کنند و برای اینکه سلیم به دست حجاج گرفتار نشود،خود را به هیأت سلیم در می آورند که این امر باعث سردرگمی حکومت حجاج می شود. سرانجام سلیم وارد خاک ایران می شود. ایرانیان که محبّ اهل بیت هستند به او پناه می دهند و او را از دست مأموران حجّاج می رهانند، این کتابِ حدیثی سرانجام به ابان ابن تغلب که یکی از محبین اهل بیت در ایران است سپرده می شود. تا امروز که به دست ما می رسد.

بریده کتاب(۱):

سر دسته: جسارت زنانه مرا مسحور می کند.
زن: مرا نیز صراحت مردانه.
سردسته: پس معامله تمام است؟
زن: معامله در خلوت به سر انجام می رسد(با اشاره به سربازها) نه در حضور دیگران!
سردسته ذوق زده به دیگران می گوید: فعلا بیرون باشید و زیر لب به سربازان می گوید: و سهم خود را بعدا بستانید.
سربازان بیرون می روند. تازه پا از در بیرون گذاشته و در را بسته اند که ناگهان سر سردسته از پنجره بر زمین جلوی پایشان می افتد. هر دو سرباز وحشت زده و ناباورانه به سر خون آلود می نگرند.(ص۲۷)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۲ ق.ظ

دیروز بارانی

دیروز بارانی : سیدمهدی شجاعی و مجید مجیدی، نشر نیستان

 

خلاصه:

این کتاب دارای دو داستان است که داستان اول مربوط به دو پسر است که به دلیل مشکلات مالی و … مجبور به کار کردن می‌شوند و کارهای جالبی می‌کنند…
داستان دوم هم داستان یک معلم فداکار است که با رفتار و منش خوبش، اهالی و بچه‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و آن‌ها را به کتاب علاقه‌مند می‌کند، اتفاقاتی هم در این مسیر می‌افتد … .

بریده کتاب:

  • هاشم : راستی تو مدرسه رفتی؟
  • علی ماشاالله : آره خیلی رفتم.
  • هاشم : خیلی یعنی چند سال ؟
  • علی ماشالله : سالی نرفتم . همین جوری رفتم.
  • هاشم : پس بلدی بخونی؟
  • علی ماشاالله : نه…
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۲
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

فصل شیدایی لیلاها

فصل شیدایی لیلاها ، سیدعلی شجاعی

اگرمی خواهی لذت محبت امام حسین (ع) را بچشی این کتاب را بخوان: فصل شیدایی لیلاها

اگرمی خواهی لذت محبت امام حسین (ع) را بچشی این کتاب را بخوان: فصل شیدایی لیلاها

معرفی:
آخ که این کتاب لذت محبت امام،
نگاه امام،
پدری امام را
به جان می نشاند،
اگرمی خواهید لحظاتی در آغوش امام باشید این کتاب را…

خلاصه: داستان از زبان هفت نفر روایت می شود و هر کدام سرگذشت عجیب خودشان را درباره ی این که چطور خود را به کاروان کربلا رساندند می گوید.
در نهایت نویسنده صحنه ی روز عاشورا را تا زمان شهادت این افراد ترسیم می کند.

http://namaktab.ir

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۴ ق.ظ

پدر عشق پسر

پدر، عشق و پسر: رمانی کوتاه و فراموش نشدنی

پدر، عشق و پسر: رمانی کوتاه و فراموش نشدنی

و اما عشق؛ عشق وا‍ژه ی فراموش نشدنی قلب توست. گاهی در یک پدر و پسربه رخ جهان کشیده می شود و گاهی در یک زوج تاریخی. منظور من رستم و سهراب و لیلی و مجنون نیست. منظورم عشق به معنای واقعی کلمه است. این کتاب یک عشق واقعی را بیان می کند. مرا مپرس چرا قامتم چنین بشکست
غروب کردم و خورشید داده ام از دست. 
 

برشی از کتاب:
ص34 : شاید فکر کرده بود تا وقتی که پسر هست چرا برادر زاده ؟ چرا خواهر زاده ؟ تا وقتی حسین فرزند دارد ، چرا فرزند حسن ؟ چرا فرزند عباس ؟ چرا فرزند زینب ؟ و شاید این کلام علی اکبر دلش را آتش زده بود که : پدر جان ! خدا پس از تو مرا به قدر چشم به هم زدن نگذارد . پدر جان !دنیای من پس از تو آنی دوام نیارد ! چشمهای من جهان را پس از تو نبیند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۱۴
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۰ ق.ظ

آفتاب در حجاب

آفتاب در حجاب / سیدمهدی شجاعی

 

آفتاب در حجاب : سید مهدی شجاعی، نشر نیستان

این کتاب مشتمل بر هجده پرتوی عاشقانه و جانسوز از نورآفتاب صبر و استقامت، زینب‌ کبری(سلام الله علیها) است.
هجده پرتو از روایت زندگانی پرخاطره و مهربانی‌های حضرت زینب(سلام الله علیها)، دختر امیرالمومنین(علیه السلام).
🌹«بلافاصله جبریل آمد، در حالی‌که اشک در چشمانش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد، ای زینت پدر، ای درخت زیبای معطر»😔🌹
آفتاب در حجاب، احساس را با اندوهی همراه می‌کند که در سینه نشسته و به اشاره‌ای، بغض می‌شکند.
 و از محنتی عظیم روایت می‌کند، محنت زینب (سلام الله علیها)، این سرسلسله پیام‌آوران صبر و استقامت و این اسطوره همیشه جاوید عشق و محبت.
 این نوشتار برگی از غم‌نامه سترگ زینب است.
چنان که خواننده‌ خود را همراه محنت‌های بی‌شمار آن بانوی بزرگ می‌کند و اشک‌واره می‌سراید.
... در خاتمه این روایت جانسوز، آفتاب در کنار قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) پهلو می‌گیرد و عاشقانه از اندوه خویش لب می‌گشاید که: « تعبیر شد خواب کودکی‌های من پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم)! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده‌ام ...»

 

✂️ برشی از کتاب ✂️

✂️ برشی از کتاب ✂️

namaktab.blog.ir
✂️ برشی از کتاب ✂️

namaktab.blog.ir

🔅سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصۀ وجود گذاشتی، ای #نفرششم پنج تن!
بیش از هرکس، حسین از آمدنت خوشحال شد. دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید: «پدر جان! پدر جان! خدا یک خواهر به من داده است!»
زهرای مرضیه گفت: «علی جان، اسم دخترمان را چه بگذاریم؟»
حضرت مرتضی پاسخ داد: «نامگذاری فرزندانمان شایستۀ پدر شماست. من سبقت نمی‌گیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر.»
🔅پیامبر، تو را چون جان شیرین، در آغوش فشرد، بر گوشۀ لب‌های خندانت بوسه زد و گفت: «نامگذاری این عزیز، کار خود خداست. من چشم انتظار اسم آسمانی او می‌مانم.»
بلافاصله جبرئیل آمد و در حالی‌که اشک در چشم‌هایش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد. ای زینت پدر!
پیامبر از جبرئیل سؤال کرد که دلیل این غصه و گریه چیست؟
جبرئیل عرضه داشت: «همۀ عمر در اندوه این دختر می‌گریم که در همۀ عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید.»
🔅پیامبر گریست. زهرا و علی گریستند. دو برادرت حسن و حسین گریه کردند، و تو هم بغض کردی و لب برچیدی.

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ق.ظ

مرد رویاها

 

خلاصه کتاب:
مصطفی چمران دانشجوی دکترا در آمریکا است.
دخترِ صاحبِ چاپخانه ای که در آن کار می کند به او علاقه مند می شود و بالاخره چمران با خواستگاری او موافقت می کند.
مدتی بعد اولین فرزندشان متولد می شود که نام او را روشن می گذارند.
چمران در طی فعالیت‌هایش برای کمک به زندانیان سیاسی ایران و افشای جنایات شاه با نمایندگان سازمان حقوق بشر دیدار میکند.
اما این این فعالیت‌ها به طور کامل رضایت او را برای ادای دین نسبت به میهنش و خدمت به اسلام جلب نمی کند.
سرانجام تصمیم می گیرد با همسر و سه فرزندش-روشن، کوروش و رحیم-از آمریکا به مصر مهاجرت کند و در آنجا به تربیت نیروهای چریک برای ایران بپردازد.
پس از مدتی کار خود را در مصر تمام شده می بیند و از جمال عبدالناصر برای فرصت و امکاناتی که در اختیارش گذاشته با صمیمیت تشکر میکند و همچنین بعدها نام چهارمین فرزندش را به جهت علاقه و قدردانی نسبت به او جمال می گذارد.
چمران در توقف کوتاهش در آلمان پس از آشنایی با امام موسی صدر به وسیله ی یک خواب، تصمیم می‌گیرد به امام صدر بپیوندد و سرانجام همراه با خانواده اش به لبنان سفر می کند.
آنجا درگیر مشکلات و تبعیض‌ها و ستم‌هایی که بر شیعیان لبنان می رود می‌شود و در این میان پروانه خسته از ناامنی و عدم آرامش بیروت که همواره آماج بمب ها و کشتارها بوده، تصمیم به برگشت به آمریکا می گیرد.
چمران اما در لبنان می ماند و به تعلیم نیرو برای سازمان امل می پردازد تا با احزاب مخالفی که از هرسو بر شیعیان فشار می آوردند مقابله کند و در این مسیر با مشکلات و سختی‎های بسیار روبرو می شود اما به راه خود ادامه می‌دهد.
و در پایان کتاب ظهر عاشورا بار دیگر در نبعه-شهرشیعه نشین-تکرار می شود.

 

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید


برشی از کتاب:
چمران: اصلا دوست نداشتم به خاطر من خودت رو به خطر بندازی.
پروانه : حق تو به گردن من خیلی بیش تر از این حرفاست .
چمران: من که هیچ وقت کار قابلی برای تو نکردم .
پروانه: فکر نکنی منظور من از کمک تو در درس و این حرفاست. اونها زکات داناییته، این رو خودت به من یاد دادی. حق اصلی تو گردن من اینه که روح من و نجات دادی حالا به خطر انداختن جسم به خاطر تو که کار مهمی نیست.
چمران با مهربانی و خنده: حرف حسابت چیه ؟
پروانه: حرف حساب که ندارم فقط یه خواهش کوچیک دارم.
چمران: در خدمتم.
پروانه: باید هم قول بدی که به خواهشم عمل کنی.
چمران : آخه تا وقتی ندونم چیه چه طور می تونم قول بدم ؟ اگر کاری باشه که از عهدم خارج باشه ؟؟اگر نتوانستم؟
پروانه: در صورتی که از عهدت خارج نباشه و در حد توانت باشه قول می‌دی؟
چمران: در این صورت قول میدم . حالا باید چه کار کنم؟
پروانه : هیچی با من ازدواج کنی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۹
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۱ ق.ظ

طوفان دیگری در راه است

 

رمانی عاشقانه از نویسنده ای زبردست: طوفان دیگری در راه است

رمانی عاشقانه از نویسنده ای زبردست: طوفان دیگری در راه است



معرفی کتاب:
طوفان وقتی می آید همه چیز را ویران می‌کند چقدر خوب طوفانی بیاید و همه ی خرابی‌های وجود انسان که به دروغ آنها را آبادی می‌بیند ویران کند . شاید بنایی نو بسازد و به سامان برسد .



برشی از کتاب:
همین آزیتا خانم درست همان زمانی که با سوزوگداز به من می گفت دوستت دارم ، چند نفر دیگر را هم همزمان مورد تفقد قرار می‌داد و وقتی من احمق ساده لوح متوجه ماجرا شدم و مواخذه اش کردم در کمال بی‌شرمی جواب داد خب مگه چیه آدم چند تا پروژه رو همزمان به طور موازی پیش ببره که یکیش به نتیجه برسه من هم به خاطر اینکه برای همیشه او را از زحمت توالت و سایه و خط چشم خلاص کنم ، با یک مشت مختصر، دور چشمش را سایه مشکی کار کردم (ص 160)

 

نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

طوفان دیگری در راه است نوشته ی سید مهدی شجاعی

داستان تحول انسان­هاست، جوانی با استعداد که در اجتماعی فاسد تمام استعدادها و دارایی­ های درونیش بر باد می­ رود، این جوان ­مرد و زنش فرقی ندارد اما تنها خواستن است که هر دوی آن­ها را به خوش­بختی می­ رساند. پسری خوش استعداد که به خاطر خانواده و جامعه توسری­ خور است، تشنگی محبت، او را به زنی وصل می­ کند و هر دو در مسیری، زندگی درست را پیدا می­ کنند.

پیام اصلی:
راه برای رسیدن به رشد برای هیچ­کس بسته نیست، فقط باید اراده کنی و بخواهی.
همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

پیام­های فرعی:
هر چیزی در عالم هستی تأثیر گذار است، کلام ما، نگاه ما، …
کار اثرگذار کاری است که تداوم داشته باشد، نویسنده در مسیر تربیتی که در کتاب دارد؛ دقت بالایی به کار برده و سعی می­ کند امر و نهی را مستقیم به کار نبرد.

نقاط ضعف:
پرداختن زیاد به فضاسازی­ هایی که منفی است و خواندنش چندان منفعت ندارد .
نامه­ ها گاهی طولانی است و در جایی، کار ناشایست خودش را در راه خدا عنوان می­ کند که عجیب است .

کمال (کامی): پر استعداد است، زبان تندی دارد و رک­ گو است، جامعه او را درک نمی­ کند اما تشنه­ ی درک محبت و فهمیدن خوبی­ هاست.

زینت: بزرگ شده در خانواده­ ای مذهبی است که به علت تنهایی و ناآگاهی در مسیر بد می­ افتد.

کتاب برای دبیرستان به بالا مناسب است.
مخصوصا کسانی که حس می­ کنند دیگر راه رهایی و نجاتی ندارند و افتاده اند در گرداب بدی­ ها، گردابی است که می­ بلعدشان.
اما این داستان نقطه­ ی امیدی می ­شود برای همه جوانان که بدی­ها، گرداب نیست اگر بخواهید.
بلکه تنها چاله ­هایی است که می­ توانید با یاری یک خوب از آن­ رها شوید.

همیشه یک خوب می­ تواند شما را تازه و نو نوار کند.
در این داستان خوب، همان مصطفی چمران است مصطفی، فراتر از زمان و مکان شاهد همه چیز است.
فقط باید بخواهی در منظر آن­ها خودت را قرار بدهی.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۴۱
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ

کمی دیرتر

 

 

 

با رمان کمی دیرتر دید دیگری به انتظار داشته باشیم

با رمان کمی دیرتر دید دیگری به انتظار داشته باشیم

 

 

دوست دارم این کتاب را به همه بدهم بخوانند حتی به خود نویسنده. دوباره بخواند شاید متوجه شود و کتاب­ های نیستان را این قدر گران نکنند.

خلاصه کتاب:
جشن نیمه شعبان بود شرکت‌کنندگان و همه با هم فریاد «آقا بیا» سر داده بودند، در آن میان جوانی با صدای بلند می‌گفت: آقا نیا، آقا نیا، جشن، جشنی بود که خیلی از آقایان کله گنده و صاحب منصب و دانشمند حضور داشتند هر کدام از آقایان به شکلی آن جوان را مورد سرزنش قرار دادند اما در اتفاقی غیر منتظره هر کدام امتحان شدند که آن طوری که ادعا می‌کنند برای ظهور، آیا حقیقتا آمادگی اطاعت و یاری امامشان را دارند یا نه؟

برشی از کتاب(۱):
اسد با قاطعیتی که تعارف نبودن کلامش را برساند می گوید:
-نه مزاحم نمیشیم.
باید یک پیغام در مورد ظهور حضرت بدهم و رفع زحمت کنم!

ابوماجد, کنجکاو و متعجب می پرسد:
-پیغام؟ ظهور؟ حضرت؟
اسد می گوید:
-برای این که آقا ظهور کنن, باید تعداد یارانشون به حدّ نصاب برسه.
حضور شما برای این منظور الزامیه.
رنگ چهره ی ابوماجد به وضوح تغییر می کند. با لکنت می پرسد:
-یعنی الان؟!
و این را با چنان غلظتی ادا می کند که بوی محال از آن به مشام می رسد.
اسد تایید می کند:
-بله. همین الان.
هر یک روز دیرتر به حدّ نصاب برسه, ظهور به تعویق می افته.
ابوماجد می گوید:
-نه. صلاح نیست. الان که اصلا صلاح نیست.
اسد, حیرت مرا هم به تعحب خودش ضمیمه می کند:
-صلاح نیست؟! یعنی چی صلاح نیست؟!
ابوماجد توضیح می دهد:
-یعنی به صلاح من نیست.
باید فرصت تمدید بشه.
من احتیاج به فرصت دارم. که جبران مافات کنم.
که دو قدم برای رضای حضرت بردارم.
که دو تا تیر به طرف اسرائیل غاصب بندازم.
ما تو این سال ها اصلا فرصت نکردیم که با اسرائیل بجنگیم,
از بس معیشت سخت بود.
یعنی گذران زندگی.
مجبور بودیم واسه یه لقمه نون و یه لیوان ماءالشعیر, برچسب هر کس و ناکسی رو روی بازومون بچسبونیم و زیر عَلَمِش سینه بزنیم …

پوستر کتاب را از اینجا دانلود کنید

 

نقد رمان کمی دیرتر : یک آسیب شناسی دینی، یک مهم فراموش شده

نقد رمان کمی دیرتر نوشته ی سیدمهدی شجاعی 
شجاعی نویسنده مشهوری است که همه اغلب با کشتی پهلو گرفته و یا کتاب آفتاب در حجاب به جرگه ی خوانندگان مشتاق او می پیوندند.

کتاب هایی از تاریخ اهل بیت که همراهی با نثر ادبی و هنری باعث می‌شود که لذت تاریخ خوانی در مذاق انسان بنشیند.

حتی در داستان کوتاه هم می‌توانید او را صاحب سبک بدانید.
 اما رمان های سید، کمی جنجال برانگیز است.
آن زیبایی قلم و تسلط را در رمان هایش نمی‌توان انتظار داشت.
 محتوا محور بودن مشخصه بارز رمان های  اوست.


۱٫ کمی دیرتر یک آسیب شناسی دینی است.

۲٫ یکی از دغدغه های اصلی مذهبی ما، یک جریان سنگین که با بی‌توجهی تبدیل به یک اتفاق ساده و دور شده است.
ایشان در غالب رمان تلاش می‌کند تا آن را به عنوان یک مهم فراموش شده آسیب شناسی کند.

۳٫  شخصیت جوانی که حقیقت جو است و دلش تغییر دنیا را می‌خواهد مواجه می شود با عام و خاصی که ادعا می‌کنند اما حرکت نمی کنند.


جوان داستان یک یک افراد را به یاری می طلبد و با توجه به جواب هایشان نشان می دهد که:
بین حرف تا عمل هایشان چقدر فاصله است.
این یک روند نامطلوب در زندگی ما از ۱۱۸۳ سال پیش است؛ 
روندی که ما را به ظهور امام زمان نمی رساند و نتیجه ای جز غربت برای ایشان نمی آورد.


خواندن کتاب برای بعضی امیدوار کننده و برای عده‌ای سخت است اما خواندنش خالی از لطف نیست…

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۱
نمکتاب ...