کتاب نقاب ها
نویسنده: محمدعلی الفت پور
انتشارات مولف
انجمن خیریه حجتیه مهدویه
انجمن حجتیه قبل از انقلاب به اصطلاح مشغول مبارزه با بهائیت بود اما از آن جا که دخالتی در سیاست نمی کرد و مبارزه با بهائیت هم عملاً شکلی صوری به خود گرفته بود تبدیل به همکاری برای ساواک جهت منحرف کردن افکار عمومی از خط اصیل مبارزه شده بود. آنها صرفاً به جای مقابله سیاسی با این جریان به نقد کتب دینی بهائیت می پرداختند. با این وجود آیا تلاش برای نجات جوانان از چنگال بهائیت، آن هم بدون اعتقاد به مبارزه با رژیم، مضحک به نظر نمی رسد؟! از آنجا که هر نوع فعالیت سیاسی از طرف اعضای انجمن ممنوع بود، عملاً حجتیه توانست حمایت دستگاه امنیتی شاه را به خود جلب کند.
مخالفت انجمن حجتیه با فرمان امام
امام خمینی با صدور فرمانی خواستار تعطیلی اعیاد نیمه شعبان برای تحت فشار قراردادن رژیم ستمشاهی شد. ایشان فرمودند بدون هیچگونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانی باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومی گویندگان شجاع و محترم مصائب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند. درحالی که رژیم پهلوی برای مقابله با فرمان امام، برای برگزاری جشنهای نیمه شعبان تدارک می دید انجمن حجتیه هم همراه با رژیم درمقابل فرمان امام ایستاد و در تهران و شهرستان ها جشن های دلخواه خود را برگزار کرد.
القای خط انحراف هدفمند
عملکرد انجمن حجتیه در راه مبارزه ایدئولوژیک با بهائیت در خدمت اهداف رژیم شاه بود. رژیم قصد داشت با تقویت جریانهای غیرسیاسی و بخطر همچون انجمن حجتیه، فکر جوانان مذهبی را از مبارزه با رژیم فاسد شاه به مبارزه فکری و ایدئولوژیک با گروههایی همچون بهائیت سوق دهد. قیام مردم را با عباراتی با «وزوز پشه را چه به فانتوم» به استهزاء میگرفتند و میگفتند:«مشت بر درفش چه میتواند بکند» یا امام را مسخره کرده و اظهار میکردند که:« یک خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیهای گرفته میخواهد آمریکا را شکست بدهد.» انجمن قبل از انقلاب اسلامی نیروهای جوانی را که میتوانستنند در امر مبارزه موثر باشند از مسیر نهضت دور نگه میداشت و در سخنرانیها هم در منکوب کردن مبارزان اقدام میکرد. آقای حلبی معتقد بود که نمیشود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقده داشت کسانی که به این راه کشیده میشوند خونشان را هدف میدهند و کسانی که افراد را به این راه میکشانند مسئول این خونها هستند. و معتقد بودند که کار صحیح فعالیتهای فرهنگی و ایدئولوژیک است نه مبارزه علیه رژیم. بدین ترتیب انجمن در قیام ۱۵ خرداد در کنار استعمار و شاه قرار گرفت.
ارتباط ساواک با انجمن حجتیه
برخی اعتقاد دارند که ساواک چهرههای مهم انجمن حجتیه را تعیین میکرد و در واقع از این طریق سیاستهای خود را در انجمن جریان میداد. رژیم که از قدرت بالا و آگاهگرانه روحانیت در ایران باخبر بود، مدام به انجمنیها گوشزد میکرد که زیاد پای روحانیت را به تشکیلات انجمن باز نکنند. کوچکترین تغییری در اساسنامه انجمن باید با موافقت ساواک انجام میشد. ساواک از انجمنیها میخواست تا کسانی در بین روحانیت را که اقدام به خرابکاری میکنند شناسایی و به رژیم معرفی کنند. در انجمن به مجرد اینکه کسی وارد سیاست میشد، اخراج میشد. انجمن حجتیه یک جریان کاملا وابسته به ساواک بود که ریشههای این انجمن به خارج و انگلیس وابسته بود.
محمود ذاکر تولایی معروف به حلبی رهبر انجمن حجتیه
در گزارش ساواک درباره نظر حلبی درباره انقلاب آمده است: آقای حلبی از دستگیری برخی مسئولان انجمن به شدت ناراحت شده و افزود ما را ساواک میشناسد و هدف ما را میداند و به طورکلی ما باید از جنجالهای سیاسی دور باشیم و از رویه آیتالله خمینی و طرفداران کوتاهفکرش هم ابراز تاسف میکنم. چنانچه دستگاه مصلحت نداند که این انجمن به کار خود ادامه دهد به فعالیتش خاتمه داده ولی مراتب را به شرف عرض همایونی خواهم رساند.
انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب
پس از پروزی انقلاب اسلامی، سران انجمن در حالت تردید قرارداشتند. ضعف در اندیشه، عدم خودباوری و نفوذ ساواک در بدنه انجمن سبب شده بود تشکیلات نتواند خود را با انقلاب اسلامی همراه کند ولی برای بقا چارهای جز تایید نداشت. انجمنیها که تا آخرین روزهای انقلاب میگفتند امام سیزدهم در پاریس نشسته و مردم را جلوی گلوله میفرستد، در نیمهشعبان سال ۵۸ عکس همه مراجع را زد و بعد از چند ماهی به تاییدات خود از رهبر انقلاب اشاراتی کرد. خود حلبی نیز از مضامینی چون عظیم الشان و رهبرکبیر برای امام خمینی استفاده کرد.
تقویت روحانیون حجتیه
باید روحانیون تحت پوشش انجمن حجتیه از بالای منابر علیه جریانهای فکری فوق سخن گفته و در توهین و طرد به دکترعلی شریعتی و آیتالله خمینی طبق برنامه عمل نمایند. خود انجمن نیز برآن معترف بود که کپی صورتجلسههای خود را در تمامی موارد به ساواک میفرستاد تا به اصطلاح اگر سوء تفاهمی پیش آمد، بتواند مشکل را حل و فصل کند.
محور برخورد با انجمن حجتیه همان بیانات امام راحل است. امام حتی یک نفر از این افراد را هم مخل هر اجتماعی میداند
ورود حجتیه به مراکز ثقل و حساس
انجمن پس از پیروزی انقلاب، تصمیم به تجدیدنظر در اساسنامهاش با افزودن تبصرهها نمود و خود را مطیع امامخمینی و آماده به خدمت در ارگانها و نهادهای انقلاب معرفی کرد لذا در زمان حاکمیت دولت موقت افراد انجمن وارد ارگانها و نهادهای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی، جهاد، سپاه، دادگاههای انقلاب، فرمانداریها، آموزشوپرورش و… شدند و برای القای طرز تلقی خود از اسلام تلاش کردند و از مهم ترین مراکزی که به طور چشمگیر در آن نفوذ کردند مراکز اطلاعاتی کشور بود. که با نفوذ درآن تمام اسناد و مدارک که در خصوص انجمن حجتیه و روحانیون مربوطه به آنها بوده سر به نیست کردند.
انجمن حجتیه نماد نفوذ چندوجهی در تاریخ معاصر ایران
نشریه سوره در یادداشتی به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران که زیرنظر «اسفندیار رحیم مشایی» اداره میشد نوشت:« برادرعزیز، مرید مخلص حضرت صاحب الزمان و حضرت صدیقه طاهره، باورکن دین به غیراز حجتیه و همفکرانش مفسران دیگری هم دارد… چرا زورت میآید حتی یک حدیث اجتماعی از فاطمه و علی و معصومین درودیوار پایتخت کشور صاحبالزمان را زینت کند… به خدا «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع االظلم» هم حدیث است… به صاحب الزمان قسم که حضرتش برای اقامه عدل و گرفتن حقوق مستضعفین از مستکبرین و سرمایهدارهای زالوصفت ظهور میکند. به قرآن قسم امام خمینی خیلی خیلی خیلی الی بینهایت بیشتر از انجمن حجتیه و مرفهین بیدرد و سرمایهدارهای به اصطلاح مذهبی درد دین و عشق علی و حب فاطمه و انتظار ظهور داشت این را کی میخواهی بفهمی عزیزدل برادر؟! موقعی که دهها میلیارد تومن بودجه بیتالمال را خرج کردی؟ حسین الله کرم از نسل جدید انجمن حجتیه میگوید: مشایی و باند او خمعتقدند که دورانن ظهور فرارسیده است و باید به چهارکشور عربستان، یمن، اردن و مصر نزدیک شویم. این انحراف مشایی در مقابله با جریان کشورهای محور مقاومت قراردارد انحراف مشایی شکل جدیدی از انجمن حجتییه با نام جدید راه حقیقت میباشد. که در چهار محور قراردارد. ۱٫معنویت: ازطریق عرافانهای کاذب و دروغین به حقیقت رسید. و راه حقیقت تنها شرعیت نمیباشد.
۲٫ مهرورزی: پیام قرآن و پیامبر خاتم براساس مهرورزی و محبت شکل گرفته است ماهم باید آن را ترویج کنیم. طرح مسائلی مثل ما دوست مردم اسرائیل هستیم.
۳٫ صلح: جهاد در اندیشه جایی ندارد و واژه صلح باید جایگزین شود. اگر به صلح دعوت کنیم ۵میلیارد طرفدار و اگر ه جهاد دعوت کنیم حدود ۱میلیارد طرفدار داریم.
۴٫ عدالت: ما از مسیر مبارزه با ظالم و حمایت از مظلوم به عدالت نمیرسیم بلکه بشر باید به سرشت خودش برگردد و این راه عدالت است که از طریق عرفانهای نوظهور، مهرورزی و صلح به نتیجه میرسد و نه از راه جهاد با ظالمین.
حجتالاسلام سیدحمیدروحانی (زیارتی) از اعضای دفتر امام خمینی در نجف: انجمن حجتیه که اکنون در دفتر ریاستجمهوری جا خوش کرده است با تز شیطانی «باید فساد را گسترش داد تا امام زمان ظهور کند» اختلاس، رشوه و دستبرد به بیتالمال و فساد اخلاقی و اقتصادی را هرچه شدیدتر گسترش میدهد و گرانی و تورم و هرجومرج اقتصادی را دامن میزد تا نظام جمهوری اسلامی را به چالش بکشد و تودهها را ضد این نظام بشوراند. تا زمینه برای ظهور امام زمانشان (آمریکا-انگلیس) فراهم شود. نفوذ انجمن حجتیه در بدنه نظام اسلامی و دفاتر برخی مراجع در قم این فرصت را برای برخی سرویس های بیگانه فراهم ساخت تا با یارگیری از درون این جریان مطامع خود را تامین کند.
شبکهی نفوذ علمی-فرهنگی آمریکا در دوران پهلوی
در پوشش فرهنگ
براساس اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا توسط
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، تعداد قابل توجهی از عناصر فرهنگی و رسانهای در دوران پهلوی با سفارتخانهی آمریکا ارتباط داشتند و از طریق این سفارتخانه برنامههای معینی برای اثرگذاری و نفوذ فرهنگی با هدف پذیرش فرهنگ اشرافیگری و بیدینی اجرا میکردند
«مارتیـن هرتـز» عضو سازمان سیا
در میان شبه روشفکران ایرانی نویسندگان معروفی هستند که منابع بسیار مهمی برای ارتباط، جاسوسی و نفوذ در میان نویسندگان ایران به شمار میروند.
رابطین آل دبلیو سماکیس
در اسناد جاسوسی آمریکا، مواردی از افراد نشاندار یا نشانشدهی فرهنگی و رسانهای ثبت شده است که برخی از این افراد در تاریخ مطبوعات و رسانههای مکتوب ایران شناخته شدهاند و پس از انقلاب هم فعالیتهایی داشتند.
برنامهریزی آمریکا برای تبدیل نفوذ علمی به نفوذ فکری
برنامهریزی آمریکا برای نفوذ در بدنه دانشگاهی ایران بدین شکل بود که؛ متفکران و اندیشمندان آمریکایی از طریق تماس با همتایان ایرانی خود و البته قشر جوان و دانشجو، روند جذب آنها را به سمت آمریکا سرعت میبخشیدند. اندیشمندان و لیبرالهای برجسته و سایر دانشمندان آمریکایی احساسات مساعد نسبت به ایالت متحده را در بین دانشجویان ایرانی بیشتر کنند. به همین دلیل با مسافرت به ایران و حضور در در دانشگاهها دست به تبلیغ و اشاعه فرهنگ آمریکایی زدند. و در این راه از کشورهای همجواری که برای فعالیتهای مشابه نیازهایی داشتند کمک گرفتند. طبق یکی از اسناد لانهی جاسوسی؛ از سابقه آموزش و تحصیل بسیاری از فعالین سیاسی ایران در آمریکا به عنوان، عوامل مساعد بین دوکشور یاد میشود. حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دانشجویان ایرانی تحصیل کرده در آمریکا نقطه امید آمریکاییها بودند.
شبه روشنفکران یا به اصطلاح اصلاحطلبان
سیروس غنی مورخ، نویسنده مقالات و کتب متعدد در زمینه تاریخ و سینما بود.
مارتین هرتز دربارهی او میگوید: یکی از سودمندترین رابطین و یک دوست خوب است. در ارزشهای آمریکا سهیم است. ذخیرههای اطلاعاتش درباره ایران را در اختیار ما میگذارد.
داریوش همایون: بنیانگذار اصلی روزنامه صهیونیستی آیندگان، موسس حزب رستاخیز
نظر مارتین هرتز درباره وی: همایون که تحصیلکرده آمریکاست علاقهمند به حفظ تماس با ماست.
مصطفی مصباحزاده: بنیانگذار روزنامه کیهان، فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران در روزنامه کیهان چاپ لندن و یا کیهان سلطنتطلبان، کمکدهنده به سرویسهای جاسوسی غربی به خصوص سازمان سیا
نظر مارتین هرتز درباره وی: بسیار مودب و علاقهمند به خوب دیده شدن و همصحبتی جالب.
حسین پیرنیا: پدر دانش اقتصاد ایران، جزء تهیه کنندگان برنامه درسی برای دانشکدههای مختلف تهران و دانشسراهای عالی، تالیف و ترجمه جزوات و کتابهای دانشگاهی از جمله فعالیتهای اوست.
نظر مارتین هرتز درباره وی: ایشان یک پدیده فوقالعاده و غیرعادی در حیات علمی دانشگاهی ایران و مردی که شهامت و اعتقادات خود را دارد. ارزش آن را دارد که گاهی طرف صحبت قرار گیرد.
رصد افراد مطبوعاتی توسط عناصر دشمن
محمود طلوعی؛ فراماسونر و از نمایندگان مجلس شورای ملی، سردبیر مجلهی «خواندنیها» از اعضای اصلی شبکه بدامن برای ایجاد جنگ روانی و زمینهسازی کودتای ۲۸مرداد.
نظر سماکیس کارشناس مطالعاتی سفارت آمریکا درباره وی؛ او یک خوانندهی علاقهمند به تفسیرهای مطبوعات خارجی است، انگلیسی را به خوبی مینویسد اما در مکالمه دچار مشکل میشود. ماموران مطبوعاتی سفارتهای متعدد در تهران همیشه به دنبال وی هستند.
امیر بیرجندی؛ در گزارش سماکیس، ایشان منبع خیلی عالی برای کسب اطلاعات از وزارت آموزش و پرورش و وضعیت آموزش عمومی در ایران بود، مخصوصا ادبیات. او تمایل به پرحرفی دارد که او را با یک کلمه عادی از مسئله اصلی پرت میکند، ولی معمولا بازمیگردد.
حمید عنایت؛ سماکیس درباره وی میگوید؛ او بورسیه آمریکا دارد ولی به ایران بازمیگردد. او و زنش که متولد انگلیس است دوستان نزدیک هدی و مریم متیندفتری هستند و همان فگر و عقایدی که شاه با آن مملکت را اداره میکرد دارند. او خیلی محتاط است، خیلی روشنفکر و دوست خوش برخورد و شوخی است.
عباس اسلامی: تاجر و بازرگان، فعال مطبوعاتی، از سناتورهای سنای شاه
در گزارش سماکیس آمده؛ وی با وجود ثروتش ناآرام و ناخشنود است. زیرا از نداشتن یک مقام دولتی بالا رنج میبرد. او از نظر اوضاع سیاسی، مُطّلع خیلی خوبی نیست. در واقع میخواهد که تقریبا ناآگاه باشد. با وجود این علاقهمند است که تماسش را با ماموران سفارت آمریکا حفظ کند.
هدایت الله متین دفتری؛ از معروفتترین افراد لیست رابطین سفارت آمریکا در اسناد لانه جاسوسی، علاقهمند و دوست دلپسند آمریکا نامیده شده است. با تاسیس جبههی دموکراتیک، عَلم مخالفت با نظام جمهوری اسلامی را بلند کرد. عضو گروهک تروریستی مجاهدین خلق و مسئول انتشار نشریه آنها.
نظر سماکیس درباره وی؛ دفتری، نوهی قهرمان جبههی ملی مصدق است. رابط خیلی مفیدی در مورد تحولات در جناج مخالف است. روابط خوبی با عناصر مخالف ایرانی دارد.
سیروس حبیبی: نظر هرتز درباره وی؛ حبیبی یک منبع مطالعاتی عالی در مورد پیشرفتهای دانشگاهی است. او که نتیجه ازدواج یک پرستار آمریکایی-نروژی و یک مرد کُرد بود، به وسیله کنسول تبریز به کار گرفته شد تا رابطی برای کردهای شمالغربی ایران باشد.
مهدی هروی: گزارش مارتین هرتز درباره او؛ مأموران گوناگون سفارت آمریکا با او آشنایی دارند وی به عنوان مشاور با نمایندگان آمریکا در سومین کنگره حزب ایران نوین، کار میکرد. او در حزب رستاخیز فعالیت دارد و در سال گذشته مشغول کار برای تاسیس دانشگاه رازی در کرمانشاه بوده است؛ که همچنین شامل مراکز وابسته دیگری در ایلام و سقز است.
جهانگیر بهرو سردبیرروزنامه صهیونیستی آیندگان:
او علیرغم سابقه نامطلوب، متاسفانه از سال ۹۲ تا پایان عمر به انتشار خاطرات و زندگینامهی خود به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات اشتغال داشت.
مارتین هرتز دربارهی او مینویسد: بهروز میتواند در مذاکرات خصوصیاش خیلی مودب و دوستانه باشد اما هرگاه بیشتر از دو نفر در مذاکره حضور داشته باشند ژست خاصی میگیرد و در جواب دادن به هر سوالی خیلی دقت میکند.
اقتصادی
بسم الله الرحمن الرحیم برگه¬ی اول مقدمه فرهنگ؛ مسئلهی اساسی تاریخ انقلاباسلامی بعد از فروکش کردن بخشی از بحرانهای اقتصادی ناشی از جنگ بود. از شروع دهۀ ۷۰ یک برنامهریزی منسجم و مستمر برای تخریب ارزشهای ایرانی – اسلامی دیده میشود. ثمرات سیاستهای فرهنگی – تساهلی هاشمی، در دوران اصلاحات زود به ثمر نشست. و مسائلی از قبیل؛ تغییر قانوناساسی، قانون مطبوعات، لوایح دوقلو، مذاکرۀ مستقیم با آمریکا، گفتمان سکولاریستی و پلورالیستی، آزادی پوشش زن و مرد و برابری زن با مردـ منهای نگاه شریعت ـ را در جامعه پیگیری میکردند. از طرف دیگر محصولات فرهنگی در سینما، تئاتر، کتاب، موسیقی و… نیز با نگاه تسامح و تساهلگرایانه وزیر منتسب به کارگزاران، در حال خطشکنی و زیرپا گذاشتن خط قرمز ارزشها و آرمانهای انقلاب و نظام بود. بسترسازی فرهنگی، سازندگی برای اصلاحات در این سالها تلاش بر این بود که با ترویج آثار فرهنگی -هنری- غربی، در عرصهی اقتصادیِ کالاهای فرهنگی، حرکتی جهشوار، ایجاد گردد؛ اما این فرآیند، به دلیل عدم مدیریت صحیح و نداشتن پشتوانۀ فکری مناسب بستری برای خودنمایی هنر غیردینی و حتی آموزههای ضدانقلاب بدل گشت. مرتضی مردیها؛ روزنامه¬نگار اصلاح¬طلب دولت سازندگی توانست به واسطۀ سیاستها و اقدامات غیرمستقیم خویش از قبیل راهاندازی فرهنگسرا و یا نوع معماری بناهای شهری، در فرهنگ عمومی شهروندان تغییر ایجاد کند و جریان مدرنیزاسیون آرام را شکل بدهد و به این ترتیب، زمینه را برای ظهور سیاسی جنبش اصلاحطلبی فراهم نماید، زیرا در این جامعه، به ناچار (فکر) و (فرهنگ) افراد تغییر خواهد کرد. کارگزاران؛ در دهۀ دوم انقلاب، تنها جریان اصلاحطلب حاضر در قدرت بودند و به نوعی زمینۀ دوم خرداد را فراهم کردند. این دوره را می¬توان زمینه¬ساز نفوذ فکری و اندیشهای و اقتصادی برای جامعۀ مصرفگرای بعد از جنگ تلقی کرد. کنت پولاک؛ از مدیران سابق سازمان سیا میگوید: فن سالاران معتقدند؛ برای به قدرت رسیدن و ماندن در جامعۀ انقلابی ایران با موانعی روبرو هستند. از این¬رو، ابتدا باید فضای فرهنگی-سیاسی جامعه را به تدریج به سمت حاکمیت لیبرالیزم سوق داد، پس از آن، نیروهای انقلابی را از مسئولیتهای کلیدی دور نگه داشت. مقاممعظم رهبری مسئلهی نفوذ فرهنگی را چنین بیان کردند: دشمن، یک حملۀ همه جانبه و سازماندهی شدهای در عرصۀ فرهنگی آغاز کرده است. سکولارسالاری و بیقیدی در منشورات بعد از جنگ در دولت سازندگی با تغییر در کادر و نگرش وزارتارشاد، روند اعطای مجوز به نشریات سکولار سرعت گرفت. سیل کتابهایی که مبلغ اندیشۀ سکولاریسم در جامعه بودند با نظارت وزارت فرهنگ¬وارشاد اسلامی و حتی با کاغذ یارانهای آن چاپ میشد. از قبیل؛ (جای خالی سلوچ)، (کلیدر) محمودآبادی، (زمین سوخته) احمد محمود، (سمفونی مردگان) عباس معروفی، (باغ بلور) محسن مخملباف. نکتۀ در خور توجه آن است که، این کتابها در قالب داستان و بدون اشارۀ مستقیم به فضای سیاسی و اجتماعی کشور نوشته شده بودند. اما مطالعۀ روند انتشار آنها نشان از کنش جریان سکولار برای بسط فرهنگ و اندیشه خود در جامعه داشت. از سویی در میان مدیران وقت وزارت ارشاد نیز تمایل به غرب به چشم میخورد. فصلنامه (ارغنون) نمونهی خوبی برای این مدعاست. همچنین ایرج پزشک¬زاده، یکی دیگر از عناصر ضدانقلاب گفت: همان کاری که شاه کرد و مرخص شد… همان اشتباه را این حکومت کرد و لای مطبوعات را باز کرد و دیگر محال است بتواند جلوی این موج را بگیرد. سیامک پورزند، از عناصر پشتپردۀ مطبوعات زنجیرهای و از وابستگان جبهۀ سلطنت، بعدها حقایق بسیاری از روند تهاجم این نشریات را تشریح کرد و گفت: هدف ما این بود که بتوانیم از شرایط و موقعیتها استفاده کنیم، برای اینکه جوانان توجه کنند به مسائل فرهنگی غرب و این هدف از طرف خارج کشور هدایت می شد، هدف ما ترویج دگراندیشی و توجه دادن به غرب و ایجاد این تصور در مردم، که اوضاع در حال تغییر است. واکنش به فرهنگ بعد از جنگ فضای بد فرهنگی در دوران هاشمیرفسنجانی سبب نامهنگاریهای انتقادی آیتالله جنتی، به سیدمحمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد شد. مسعود بهنود مقالهای در ماهنامه آدینه به چاپ رساند و نوشت: از مجموع گفت¬وگوهایی که این روزها بر سر آزادی بیان می توان به طور خلاصه گفت، بحث بین طرفداران حکومت و مخالفان آن است. واقعیت نگران کننده تهاجم فرهنگی بود که باورهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بخشی از مدیران سازندگی را احاطه کرده بود. محسن سازگارا معاون بهزاد نبوی در دوران وزارت صنایع سنگین در دولتسازندگی با استفاده از نزدیکی به متصدیان وزارت ارشاد به مدیرعاملی تعاونی مطبوعات رسید، آنها در پنجمین شمارۀ خود، درمان دردهای کشور را در جایگزینی روش علمی به جای مدیریت فقها دانست. اندکی تامل نشان میداد، اینگونه ادعاها به جای آنکه از پشتوانۀ علمی برخوردار باشد، بر اهداف سیاسی برای تغییر اساسی رفتار سیاسیِ جمهوریاسلامی استوار است. شهرداری تهران به کمک ارشاد میآید راهاندازی اولین روزنامۀ رنگی ایران(همشهری) و فرهنگسراهایی با جهتگیری های غربی، نشان میداد که از قضا، یک برنامۀ فرهنگی بزرگ از سوی شهرداری در حال تعقیب است. روزنامۀ همشهری در بدو امر با این جلوه منتشر میشد که قصد دارد فضای مطبوعاتی را از سیاستزدگی دور سازد و با ظاهر شاد خود به سراغ موضوعات صرفا اجتماعی و سرگرمیهای خنثی برود. اما وقتی (همشهری) به سمت ترویج دیدگاههای مخالف مبانی خط امام رفت معلوم شد که این گرایش در اهداف متفاوتی ریشه دارد. این روزنامه با تجلیل فراوان از مرحوم مهدی حائری یزدی، به طرح نظریهای از سوی او پرداخت که رد نظریۀ حکومتی امام خمینی(ره) را هدف قرار داده بود. حائری بر آن بود که نه تنها ولایتفقیه، حتی حکومت پیامبر اکرم(ص) فاقد منشا الهی بوده و ایشان در یثرب صرفا به وکالت از سوی مردم این شهر حکومت میکرده است. این افراد بودجه و امکانات مرکز پژوهشهای استراتژیک ریاستجمهوری را در اختیار اشتند و با پشت¬گرمی به منبع عظیم مالی شهرداری تهران کار انجام می¬دادند. مدیریتهای ناراضیساز، جامعه را مستعد اعتراض میکردند و سپس با همراهی سیاسیون مخالف، تودۀ ناراضی را به پذیرش این ادعا فرا میخواندند که ریشۀ مشکلات در برخی از مبانی انقلاب است. در واقع علاوه بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری تهران، نیز تلاش کرد تا در فضای عمومی شهر (ارزش زدایی) نماید و بافت فرهنگی آن را به الگوهای سکولار غربی نزدیک کند. در این میان، فرهنگسراها و روزنامۀ همشهری و برنامههای فرهنگی محاسبه شدهتری را دنبال کردند؛ چنان که روزنامۀ همشهری، نیروهای فکری دگراندیش و استحاله شده را به کار گرفت. تقویت نگاه و ادبیات فمینیستی یکی دیگر از برنامههای نفوذ در این دوره، تقویت و افزایش نگاهِ ادبیات فمینیستی بود که از طریق فائزه هاشمی در قالب شعارها و برنامههایی چون: دوچرخهسواری زنان، برابری زن با مرد-بدون توجه به نگاه قرآنی- و…در جایگاه نمایندگی مجلس پنجم؛ و پس از آن در دولت اصلاحات به صورت مکتوب و در قالب روزنامۀ (زن)، در جامعه تئوریزه میشد. به عنوان نمونه؛ یکی از موضوعاتی که در این روزنامه در کنار موضوعات به شدت سیاسی آن منتشر میشد، بحث فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیسم بود! روزنامهای که در نهایت بر اثر قبحشکنیهای متعدد و بیش از حد، توقیف و لغو امتیاز شد. هاشمیرفسنجانی در مجموعه مصاحبه های ۱۶ ساعته خود با روزنامۀ کیهان در سال۸۳ که با عنوان بیپرده با هاشمی منتشر شد، در برابر سوال روزنامۀ کیهان و انتقاد از روزنامۀ زن، به مدیر مسئولی فائزه میگوید: «همین برخوردهای نادرستی که شد، یک مقدار فائزه را رنجاند. او کارش را از ورزش خانمها شروع کرد که کار درستی هم بود… کارش را که شروع کرد، همین جریانهای ارزشی تند، بنا را بر اهانت کردن و فشار آوردن و برخورد کردن گذاشتند و روحیهاش را یک مقدار عوض کردند. او مخلص انقلاب است… به هر حال آن موقع به ناحق طردش کرده بودند». فائزه برای راهاندازی روزنامۀ زن از عناصر ضدانقلاب فراری استفاده میکرد. اصالت دادن اقتصاد بر فرهنگ تساهل و تسامح دولت در امور فرهنگی و هنری و ترویج سبک زندگی غربی از طریق رسانههای عمومی، موجب شد تا فرهنگ مصرفگرایی و تجمل در جامعه پررنگ شود. جریان مومن و انقلابی آن دوران در مقابل بخش فرهنگی دولت که مروج لیبرالیسم بود، ایستاد و این تقابل را شهیدآوینی به صورت آشکارا انجام میداد. به صورتی که بیشترین حملات را مجله سوره در بخش سینمایی خود به جشوارۀ فیلم فجر انجام داد و شهید آوینی رسما اعلام کرد که مسئولین آن دوران میخواهند لیبرالیسم فرهنگی را در کشور نهادینه کنند. مهدی همایونفر یکی از دوستان صمیمی و نزدیک شهید آوینی درباره نحوه مواجهه دولتسازندگی با مسائل فرهنگی چنین نقل می کند: جهاد تلویزیون و مدیران میگفتند: ما دیگر نمیخواهیم شما دربارۀ ارزشهای انقلاباسلامی به مفهومی که به جنگ و صدور انقلاب پرداختید، کار کنید، شما یک واحد وابسته به جهادسازندگی هستید و ما میخواهیم الان درباره مرغ و خروس و گاو و گوسفند و کود دامی کار کنید! نگاه آوینی را نمیپسندیدند و دیگر برایشان قابل قبول نبود. بعد از بحث مفصلی که با آقای کلانتری معاونت وقت جهاد، کردیم و به نتیجهای نرسیدیم، موقع بازگشت، تصمیم گرفتیم از جهاد برویم. جابهجایی ارزشها در حوزۀ فرهنگ یکی از مهمترین اقدامات در جهت تغییر ارزشها که شاید برای مردم و مسئولین محسوس نبود، در اولین مرحله، تمام خاطرات جنگ و ارزشهای تداعی شونده آن از صحنه زدوده شد با این نیت که وقتٍ جنگ تمام شده و حالا وقت آسودگی و لذت است، زیباترین تصاویر نقاشان از صحنههای انقلاب و دفاع مقدس، یکی بعد از دیگری حذف شد. و یا با تصاویری غیرهنری و یا بیارتباط با انقلاب، جایگزین شدند. مهمتر از آن در جاده فرودگاه که تصاویری زیبا از خاطرههای جنگ وجود داشت، همهگی محو و تابلوهای تبلیغاتی کالاهای خارجی از صابون گرفته تا لوازم خانگی… جای آنها را گرفت. و از این طریق ارزشهای مربوط به انقلاب و دفاع، به ارزشهای مادی، مصرفی و وابستگیآور تبدیل شدند. این غفلت تا جایی پیش رفت که رهبر انقلاب در هفتم آذر ۶۸ نخستین هشدار به رویکرد جدید دشمن به عرصۀ فرهنگی اعلام داشتند: یک جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الان مثل یک سیلی راه افتاده که با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامی نیست. به نظر نمیرسد این بیاعتنایی به مسئلۀ فرهنگ و ارزشهای انقلاب اسلامی بی قصد و غرض صورت گرفته باشد. بیتوجهی به هشدار تهاجمفرهنگی پس از پایان جنگ، رهبر انقلاب خطر شروع تهاجم فرهنگی دشمن را گوشزد کردند: این مسئلۀ تهاجمفرهنگی که ما بارها روی آن تاکید کردهایم، واقعیت روشنی است، با انکار آن، ما نمیتوانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. اگر شما در سنگر خوابت برد معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. هاشمی رفسنجانی در اغلب گفتههای خود در مقام تبیین سیاست فرهنگیاش، بر روی واژه (اعتدال) تاکید میکند و میگوید مقصود وی از این لفظ، تکیه کردن بر موازین و قواعد فرهنگی اسلام وتنگنظری نکردن پیش از این حدود و قیود است. اگر بخواهیم خشکی کنیم تحقیقا بخش زیادی از مردم، از ما جدا می شوند. ما باید مردم را در حد اسلام نگه داریم و نه بیشتر. یکی از مصادیقش در بحث حجاب مطرح است، در کجای اسلام آمده است که چادر اجباری است؟…از من پرسیدند: زن می تواند کت و شلوار بپوشد؟ گفتم: چه اشکالی دارد؟! سر همین جواب خیلی حرفهای [مخالف]زدند… بنابراین ما مسائل فرهنگی را در حد اعتدال قبول داریم. باید با اعتدالی که بر اساس مبانی اسلامی باشد، روی مسائل فرهنگی تکیه کنیم. رفسنجانی درباره آسیبهایی که سیاستهای ضدارزشی دولتش در فرهنگ بومی و دینی ایران ایجاد کرد، نمیگوید. وی به پوشیدن کت و دامن، عدم پوشش مقنعه در مدرسه و آزادی در انتخاب رنگ لباس به عنوان مصادیق آزاد سازی فرهنگی و حذف مداخلات دولت نیز اشاره می کند و می گوید: تعدیل فقط در اقتصاد نبود! یکی از محورهای مهم از نظر من تعدیل در برخوردهای اجتماعی بود. دامنه تساهل¬ورزی و اغماض تا آنجا پیش میرود که از گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نیز به عنوان یک رفتار تندروانه و افراطی یاد میشود: من از همان روزهای اوائل انقلاب، طرف تعادل و میانهروی بودم. وقتی در مجلس خبرگان به بحث ولایتفقیه که توسط عدهای مطرح شد، رسیدیم، من مخالف بودم. رفسنجانی مدعی است روند آزادسازی فرهنگی در دولت وی شکل گرفته نه در دولت اصلاحات، و تصریح میکند: راه و پیمودن توسعه سیاسی از طریق جنجال، مد و تبلیغات نیست؛ بلکه میبایست توسعه سیاسی به تدریج و با ایجاد بسترهای لازم برای آن تحقق یابد؛ به گونهای که مردم به تدریج متوجه شوند که بدون هیاهو جنجال، توسعه سیاسی در جامعهشان تحقق پیدا کرده است. اتفاقا اواخر دوران من داشت این گونه میشد و آن روش آرام برای پیشبردن دموکراسی و توسعه سیاسی بعد از دومخرداد متوقف شد که این وضعیت ضد سیاسی است و سوزاندن فرصت و فضای به وجود آمده است.
نفوذ و استحالۀ فکری با ادعای ارتباط با عالم غیب
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
یکی از روشهای ایجاد تغییر در مسیر درست یک ملت، آمیختن باطل با حق و آرمانهای آن ملت است. این روشی بود که یعقوبی در فرقهی خود انجام داد، آمیزهای از عشق انسانها به ظهور منجی همراه با منیتها و خرافات.
نظریۀ حجتیۀ نوین یا حکومت حقه:
یکی از نظریاتی که توسط یعقوبی مطرح شده است، نظریۀ «حجتیۀ نوین»، مبتنی بر رد اصل ولایتمطلقۀ فقیه بودهاست.
در مورد نظاماسلامی نیز ظاهراً عقیده بر آن است که دوران حکومت آیتالله خامنهای دوران بینابین و گذراست و گذر از حکومت مستضعفین به سمت حکومت حقه است. علی یعقوبی مدعی است: «حکومت مستضعفین با ابزار فقه اداره میشود؛ اما در حکومت حقه کسانی باید حاکمیت جامعه را برعهده بگیرند که دارای قدرت خاصه نیز باشند.»
یعقوبی رئیس فرقۀ انحرافی حکومت حقه
علی یعقوبی، رئیس فرقۀ انحرافی حکومت حقه است، که ارتباط نزدیکی با اسفندیار رحیممشایی نیز دارد، که در دستگیریهای افراد مرتبط با جریان انحرافی دولت دهم دستگیرشد. زینالعابدین یعقوبی، پدر وی، به همراه دکتر ولایتی و دکتر پرورش، از اعضای انجمن حجتیه بودند که در سال ۱۳۶۱، توسط عوامل گروهک منافقین ترور میشود.
یعقوبی پس از ورود به عرصۀ اجتماع، فعالیتهای انحرافی خود را آغاز میکند و فعالیتهای خود را به صورت سخنرانی هفتگی ادامه داده. حدود هفتصد تا هزارنفر از جوانان، فعالان برخی نهادها و ارگانهای مختلف در جلسات وی حضور مییافتند.
قدرت انرژیدرمانی یعقوبی و توانایی انتقال این قدرت به کسانی که اراده میکنند نیز، دلیل دیگری بر جذب بیشتر مریدانش شدهاست.
تزریق اندیشۀ اسلام منهای روحانیت
یعقوبی معتقد است؛ هیچ فقیهی در میان شیعه وجود ندارد و کسی غیر از خودش، جایگاه واقعی فقه را در نظام معارفاسلامی نمیداند. وی در بسیاری از سخنرانیهای خود، به علمای شیعه حمله نموده و آنها را به قصور در فهم معارف دین متهم میکند. در بعضی موارد نیز تعدّی نموده و آنها را به مبارزه و مناظره میطلبد. نگاهی دقیق دربارۀ گفتههای وی، همان تزریق اندیشۀاسلام، منهای روحانیت است. این درحالیست که هیچ درس جدی در حوزۀعلمیه نخوانده.
نظریۀ حجتیه نوین یا حکومت حقه
یکی از نظریات یعقوبی، نظریۀ «حجتیۀ نوین» مبتنی بر رد اصل ولایتمطلقه فقیه بوده است. وی بر این باور است که، تمام حکومتهای اسلامی که با روش عادی اداره میشود، همان نظام ارزشی مستضعفین است؛ که مانند حکومت رسولالله(ص) و حضرتعلی(ع) و حکومت فعلی جمهوریاسلامی ایران، با قدرت خاص الهی اداره میشود.
امامخمینی دوتا اشتباه داشت!
یعقوبی در برخی از توهماتش چنین میگوید: هر شب جمعه، شهید بهشتی را در عالم بالا شلاق میزنند؛ دلیل آن هم تلاش وی در تدوین و تصویب قانوناساسی است. امامخمینی دوتا اشتباه داشت: یکی اینکه شاگرد تربیت نکرد؛ دوم اینکه زیر قانوناساسی را امضاء کرد… فلان شب خامنهای در عوالم یک درجه ارتقا پیدا کرد و از درجه فلان به فلان رسید.
فهم ناقص از ولایتفقیه و افترا به امام و رهبری
یعقوبی خود را تنها شخص درک کننده معنای ولایتفقیه میداند و افراد دیگر مثل علما، مجلسخبرگان و… را از درک معنای ولایتفقیه عاجز میشمارد. آگاهی به درون و سرّ افراد، مختص به خداوند متعال و تا حد اولیای الهی است. وی خبر از فهم اسرار درونی امامخمینی داده و درک امام را نیز ضعیف میپندارد: «امام چیزی دید که متوجه شد، در کتاب ولایتفقیه، چقدر ضعیف صحبت کرده است. ماجرا را در کتاب ولایتفقیه کم گفته بود.»
معمولا حق و باطل در فرقههای انحرافی درهم مخلوط میشود. یعقوبی نیز در بیان ادعاها و اندیشههای خود آمیزهای از حق و باطل را ارائه میکند و مانند اکثر منحرفین، ابتدا با همان قسمت حق عدهای را فریفته و مرید خود میسازد.
عبداللهشهبازی، مورخ تاریخ معاصر، دربارۀ جریان یعقوبی میگوید: «به گمانم با یک شبکۀ مقتدر و منسجم مواجهیم که مشایی تنها یک نماد از آن است.»
هدف جریان یعقوبی، فروپاشی داخلی است که این فروپاشی زمینۀ تجزیۀ ایران را فراهم میکند. برای رسیدن به فروپاشی ایران نباید هیچ شخصیت یا حزب سیاسی در ایران محوریت داشته باشد.
امامخمینی (رحمهاللهعلیه):
«هرکس بخواهد روحانیت را کنار بگذارد قطعا منحرف است، اگر نگوییم خائن است.»
جواز تقلید از فقهای صدسال قبل
یعقوبی میگوید: بنده به لحاظ دیدهها در عوالم بالاتر عرض میکنم، اگر مردم در این زمان به رسالۀ علامهمجلسی عمل کنند، کافی است. این را دارم به لحاظ دیدهها عرض میکنم.
با این همه، به نظر میرسد خود یعقوبی نیز به دیدههای خود اعتماد چندانی ندارد، از این رو تصمیم میگیرد برای درک صحت و سقم دیدههای خود آنها را به قرآن و سپس به روایات عرضه کند.
میزان علم و سواد!
یعقوبی تخصص لازم برای استنباط از متون دینی را ندارد. وی میگوید: اصلا سواد حوزوی ندارم. کسی دو دقیقه با من صحبت کند متوجه میشود، اصلا سواد حوزوی ندارم. او هیچ اطلاعاتی از صرف و نحو عربی و علوم تفسیری ندارد.
یعقوبی برای درک اینکه بداند اشتباه کرده است یا نه، ناچار شده است به ترجمههای فارسی قرآن، که همین علماء نوشتهاند، رجوع کند؛ بنابراین چگونه میتواند همۀ این علماء را تخطئه نموده و روش همۀ آنها را در طول تاریخ اشتباه بداند. وی با وجود نداشتن سواد حوزوی، از شاگردی خود نزد معلمی گمنام سخن میگوید: مباحث من از معلمی گمنام است که نام و نشان او گم است.
پیشگوییهای یعقوبی
درستی یا نادرستی بخشی از ادعاهای یعقوبی که مربوط به حوادث آینده است، خواهناخواه با فرارسیدن زمان موعود معلوم میشود، واتفاقا زمان آن وعدهها فرا رسیده، ولی این امور اتفاق نیفتاده، و این امر صداقت یعقوبی را زیر سوال میبرد. وی علت عدم تحقق پیشگوییهای خود را بداء در ارادۀ خدا میداند درحالیکه اطلاع از تحقق بداء در ارادهی خداوند، از تواناییهای یک انسان عادی خارج بوده و یعقوبی خود را یک انسان عادی میداند.
آگاهی از مسائل سیاسی
نظرات سیاسی یعقوبی، بیشتر از اعتقادات مذهبیاش جلب توجه میکند. وی راه مقابله با آمریکا را قوای مهدوی میداند و در اظهاراتی مشکوک که جنبۀ ایجاد رعب و وحشت و ناامیدی دارد، میگوید: آخر عاقلها، آمریکا فقط حدود ۳۰۰ بمب اتم هیدروژنی در خاورمیانه، فقط برای آخرالزمان و در واقع برای ایران و متحدانش انبار کرده و همینطور در حال افزایش است. البته این اطلاعات بنده برای ۶-۷ سال پیش است، فی الحال، الله اعلم.
زیر سؤال بردن جایگاه خبرگان
یعقوبی با زیر سؤال بردن جایگاه خبرگان، در حقیقت اساس معنی (خبره) را زیر سؤال میبرد و عملا به جایی میرسد که ملاک تشخیص را تخیلات خود میپندارد.
وی با بی شرمی تمام، احکام این مجلس را با سقیفۀبنیساعده برابر میداند: «مجلسخبرگان در نظام عالم، حکم سقیفۀبنیساعده را دارد.»
یعقوبی درک درستی از ولایت و ولایتفقیه نداشته میگوید: «در کجا آمده که حکومت زیر مجموعهی فقه است؟ حالا اگر امام محبت میکنند و فقیهی را سرپرست جامعه قرار میدهند، همانگونه، میتواند یک چوب خشک را هم قرار بدهند.»
ادعای ارتباط با عالم غیب
یعقوبی اساس فقه و فقاهت را در پاسخگویی به سوالات جدید ناکارآمد میداند،تا حدی که میگوید: حکومت باید ادامه پیدا کند ولی توسط «واجدان نعمات خاصه»؛ و به اینگونه، زمینه را برای ولایت مدعیانی چون خودش آماده میکند.
یعقوبی خود را مرتبط با عالم غیب میداند و طبعا این سوال پیش میآید که معیار درستی و نادرستی در نظامی که مدعی آن است، چیست؟ بر اساس سخنان خودش رضایت امام است، که آن را نیز تنها خواص میتوانند کشف کنند. وی با ادعای کشف عالم غیب میگوید: شاید بفرمایید رضایت امام را از کجا متوجه میشوید؟ عرض میکنم در ملکوت، رضایت امام به صورت نوری دیده میشود.
بازخوانی اندیشههای عبدالکریم سروش
متکبرانه در مقابل حق
بسم الله الرحمن الرحیم
شخصیت
سیدحسین حاج فرجالله دباغ، معروف به عبدالکریم سروش، در سال۱۳۲۴در تهران متولد شد. در دبیرستان ریاضی خواند و در این برهه با انجمن حجتیه آشنا شد. گروهی که بر پایۀ
عقاید مذهبی خاص، به شدت از فعالیتهای سیاسی خودداری میورزیدند. وی در دانشگاه دکترای داروسازی گرفت و به انگلستان رفت. آنجا شیمی تجزیه به همراه فلسفه و تاریخ خواند. در ایران هم مدتی بسیار کوتاه به حوزه رفت؛ فقهواصول و فلسفۀ اسلامی را تا حدودی فرا گرفت. او نظریات خود را کلام جدید مینامد و مرام کلامی خود را نومعتزلی میداند. عبدالکریم سروش میل داشت تا خود را به عنوان یک فیلسوفِ روشنفکر و ادیبی فرزانه نشان دهد؛ به همین خاطر، تخلصی برای خود برگزید. ترکیبی از نام دو پسرش عبدالکریم و سروش.
شناخت او از امام خمینی(ره)
بعد از آزادی امام، در جمع هواداران و مشتاقان به دیدار ایشان در قم رفت. در دورۀ دانشجویی، کتاب حکومتاسلامی ایشان را خوانده و جزء مقلدان ایشان شد.
اما
بعد از سال ۷۴-۷۳، ناگهان در مصاحبهای، در نقدکتاب حکومت اسلامی امام میگوید: حقیقتا در انگلستان این کتاب برای من دلسرد کننده بود و آن را در امر سیاست و حکومت بسیار ساده و بسیط یافتم.
سروش، «ایدئولوژی شیطانی» را در سال۵۹ در نقد مارکسیسم نوشت و علاوه برآن به مناظره با آنها میپرداخت.
مقلد کارل پوپر
سروش در کتابش از درِ مخالفت با کسانی در میآید که به اندیشۀ اسلامی، فقه و فلسفه اسلامی اتکا دارند. وی، بیان کننده نظریات پوپر در ایران است. براین اساس، کتابی با نام «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» که قبل از انقلاب نوشته شده، از این باب قابل اهمیت است که وی برای اولین بار، فلسفۀ پوپر را به صورت ترجمهای وارد متون آموزشی دانشگاهها و محافل علمی و مذهبی کرد. پوپر از اعضای اصلی فراماسونری در انگلستان بوده است. سروش آخرین کسی بود که پایهگذار کلوپ سری فراماسونری «بیلدربرگ» و برنده جایزه «اراسموس» شد. این جایزه به کسانی داده میشود که بیشترین خوشخدمتی را به فراماسونرها کرده باشند.
حذف شریعت و جذب نظریِ تفکر بیدینی
[قبض شریعت و بسط تئوریک سکولار]
سروش از سال۶۷ مقالاتی در یک ماهنامه به چاپ رساند که «قبض وبسط تئوریک شریعت» نام داشت. وی تلاش کرد در این مقالات با جداسازی مفهوم دین از معرفت دینی و معرفت بشری، اثرات عقل در فهم وحی را مستقل از عقل دینی بررسی کند.
دشمنی وی با روحانیت مترقی روزبهروز بیشتر میشد. ابتدا در شمارۀ اول کیهان، به نام «تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی» موضوع «تقلید» را نفی کرد و در روز وحدت حوزه و دانشگاه در اصفهان، تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» ساختارهای حوزوی را به سخره گرفت که با واکنش شدید آیتآلله مکارمشیرازی مواجه شد.
نظرات بعدی او نشان دهندۀ عناد او با دینِ سیاسی و سیاستِ دینی بود.
سروش در همۀ مقالاتش در سالهای ۶۰، با سکولاریسم (دین بدون سیاست) مخالفت میکرد و از جملۀ «جامعه دینی، دموکراسی دینی میخواهد» دفاع میکرد؛ اما اکنون در تغییری۱۸۰ درجه، با دیدگاه «دین همراه با سیاست» به شدت مخالفت میکند و میگوید: کی روشنفکران دینی میخواهند تکلیف خود را با لیبرالیسم روشن کنند؟ من بسیار خوشحال شدم که عدهای از کارگزاران گفتند ما لیبرال هستیم.
باورهای غلط در مورد وحی، قرآن و دین
دکتر سروش دقیقا همان زمانی که افراطیون مسیحیِ اروپایی در تلاش بودند، سیمای دیگری از پیامبرگرامیاسلام (صلواتاللهعلیهوآله) نمایان کنند، در مصاحبهای میگوید: «قرآن کلام الهی نیست، بلکه کلام پیامبر است» درحالیکه این ادعا خلاف نص صریح قرآن است و حتی پیامبر هم اجازۀ هیچگونه تصرفی در آن نداشته. وی به صراحت قرآن را خطاپذیر میداند و میگوید:« آنچه قرآن دربارۀ وقایع تاریخی سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوما نمیتواند درست باشد.» او حتی اهانتی صریح به ساحت پیامبر(صلواتاللهعلیه) و انکار عصمت، نبوت و اتصال پیامبر به غیب کرده و میگوید:« پیامبر دانشی که ما امروز در اختیار داریم نداشته است.» عبدالکریم سروش همجنسگرایی را حقِ انسانِ حقمدارِ عصرحاضر میداند و اجازۀ اظهارنظر دربارۀ این موضوع را به خود نمیدهد. این درحالی است که تمامی ادیان مخالفت صریح خود را با همجنسگرایی اعلام کردهاند.
موج انتقادات نسبت به سروش
آیتآلله نوریهمدانی، وی را مرتد میداند و میگوید: جریان سلمان رشدی در سبّآلنبی منحصر میشد، ولی آقای سروش ریشه نبوت، قرآن و وحی را زده است.
آیتآلله جعفرسبحانی نیز دربارۀ او میگوید: او با بیان شیرین، روزگاری مدرس نهجالبلاغه بود. خطبه همام را به نحو دلپذیری تفسیر میکرد، چه شد که از این گروه اینهمه فاصله گرفت؟
مواضع سروش در برابر رهبری
مخالفت سروش با گفتمان خودی و غیرخودی رهبر انقلاب در۱۷مرداد و آبان سال ۷۸:
هنگامی که رهبرمعظمانقلاب بعد از ماجرای ۱۸ تیر نظریۀ هوشمندانه و راهگشای خودی و غیرخودی را طرح کردند تا جامعه به مرزبندی آشکار میان نیروهای سیاسی برسد. وی گفت که این نظریه، ریشه در جاهلیت دوران قبیلهگی دارد.
سروش طی نامهای در ۱۹شهریور ۱۳۸۸، به آیتآلله خامنهای گفت: خطا کردهاید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من ۱۲ سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را بهعنوان روش برگیرید! و در ادامۀ نامه، از همکاری با نظاماسلامی ابراز تأسف کرد.
وی دربارۀ تئوری ولایتفقیه میگوید: عین استبداد دینی است، حتی نمیتواند در ذیل تئوری ولایتفقیه، عدالت بورزد و همچنین ولایتفقیه شرعا و عقلا اعتبار ندارد و بسیاری از فقها و عقلا با آن مخالفاند؛ اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی است نه ولایت معنوی و مفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد.
روزنامۀ کیهان:
« سروش با تخطئهی مبانی نظاماسلامی و ولایتفقیه، ارتداد خود را بر همگان ثابت کرد و با همراهی گروههای مخالف خارجنشین در جهت سازماندهی فتنه۸۸، همدستی خود با سازمان اطلاعاتی سیا و موساد را به اثبات رساند.»
سروش و انقلاب فرهنگی
پس از انقلاب فرهنگی، سروش به عضویت ستاد انقلابفرهنگی درآمد. بسیاری، ستاد انقلابفرهنگی را متهم به اخراج استادان و دانشجویان و بستن دانشگاهها میدانند ولی سروش همواره این سخنان را تکذیب کرده است؛ با این توضیح که «رویداد» انقلابفرهنگی را باید از«ستاد» انقلابفرهنگی جدا دانست.
وظیفۀ این ستاد، بازگشایی دانشگاهها بود، که در اثر انقلابفرهنگی تعطیل شده بودند.
وی در مورد انقلابفرهنگی گفته: «آنچه که در سال۵۸ در کشور رخ داد، حقیقتا نه انقلاب بود و نه فرهنگی» او این اتفاق را نزاعی میان جناحهای مختلف در دانشگاهها دانسته که هرکدام میخواستند دانشگاه را به نفع خود مصادره کنند که جناح نزدیک به قدرت و حکومت در این نزاع پیروز شد و نتیجۀ آن، بسته شدن دانشگاهها بوده است. به گفته سروش، دانشگاهها قبل از بسته شدن، دانشگاه نبودند: اصلا زمان، زمان انقلاب بود. کلاس درسی تشکیل نمیشد. هر روز تظاهرات بود. گروههای مختلف سیاسی و چریکی به دانشگاه آمده و بساط گسترده بودند.»
نفوذ فکری فرقه نوظهور شیرازی در محبین اهلبیت
یکی از جریاناتی که در چند سال اخیر قوت گرفت، جریان شیعه نماییست که در بیوت یکی از روحانیون قم به نام صادق شیرازی شکل گرفته است. جریانی که از طریق هیئتهای مذهبی بستر رشد خود را دنبال میکند؛ و بدون توجه به مسائل جاری جهان اسلام، به اشاعه بدعتهایی میپردازد که نتیجهی آن جز کشتار شیعیان بیگناه نیست. نکتهی عجیب این است که تنها جریان مسلمانی که بعد از تکفیریها علیه سیدحسن نصرالله فعالیت میکند، این جریان است. راهکار این فرقه در جذب هیئات مذهبی، تاکید بر هیئت غیرسیاسی است. این فرقه در اصل به دنبال ایجاد شکاف بین هیئتها و نظام اسلامی است. آیتالله سیدمحمد شیرازی برادر بزرگتر سیدصادق شیرازی است که از همان ابتدای مطرح شدن امام به عنوان زعیم تشیع مشکل پیدا کرد. با وجودی که مرحوم آیتالله سیدمحمد شیرازی هنگام ورود امام به کربلا استقبال بسیار خوبی از ایشان کرد و حتی از امام خواست که به جای او در صحن امام حسین نماز جماعت بخواند. اما پس از رحلت آیتالله حکیم و طرح مرجعیت آیتالله شیرازی ازسوی کربلاییها، تغییر مسیر داد. پس از رحلت آیتالله بروجردی و بحث بر سر مرجعیت امام خمینی، سیدمحمدشیرازی نیز به عنوان مرجع مطرح شد. اما آقای شاهرودی در اعلامیهاش متذکر شده بود که آقای شیرازی مجتهد نیست و شاهد این ادعا استاد وی آقای شیخ یوسف حائری است که در نوشتهای تصریح کرده، آقای شیرازی به اجتهاد نرسیده. آیت الله سید ابوالقاسم خویی در جوابیهای مرقوم داشت کار این سید شبههناک است و دادن وجوهات به وی جایز نیست. بعد از این اتفاقات سیدمحمد شیرازی که در ابتدای نهضت امام خمینی مردم عراق را به رهبری امام خمینی دعوت کرده بود دریک اقدام عجیب مرگ آقا مصطفی را ساخته و پرداخته انقلابیون دانست! بعد از استقرار سیدمحمد شیرازی در کویت، دوستان و حامیانش حملاتی علیه امام ترتیب دادند و شروع به بدگویی و بستن اتهامهای ناروا به ایشان کردند. آیتالله خاتم یزدی میگوید: دوستانی مثل آقای محتشمی و فردوسیپور که برای سخنرانی به کویت میرفتند نقل میکردند که بیت آقای شیرازی، پاتوق ماموران ساواک ایران است؛ و خود ایشان هم به ما توصیه میکند که دست از مبارزه علیه رژیم شاه برداریم و سخنی ضدرژیم نگوییم. اسناد متعددی درباره سیدحسنشیرازی وجود دارد که وی عامل اختلاف بین انقلابیون بوده. و در لبنان عامل فشار بر امام موسی صدر بوده است. چمران درباره او مینویسد: عدهای از مسلمانان قشری و متعصب را به دور خود جمع میکند و با جنگ تبلیغاتی اعصاب ما را ناراحت مینماید و شهدای مارا مسخره میکنند و آنها را شهید نمیدانند زیرا فتوایی برای قتال از مرجع-که لاید همان حسن شیرازی است- وجود ندارد…
برادر کوچکی که از برادر بزرگ جلو افتاد
سیدصادق برادر کوچکتر سیدمحمد است که اکنون بزرگ خاندان شیرازیهاست. عناد و دشمنی این جریان با انقلاب اسلامی ایران به شخص امام خمینی و نیز آیتالله خامنهای امری است که ایشان هیچ واهمهای از ابراز علنی آن حتی در داخل جمهوری اسلامی ایران نداشتهاند. همین مسئله شبکههای جاسوسی انگلیسی را برآن داشت تا از این جریان در جهت ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی در بدنه مذهبی و انقلابی استفاده کرده و پایههای مشروعیت نظام اسلامی را به خصوص در میان اهلسنت ایران سست کند. برادر دیگر سیدصادق، سید مجتبی است، فیلم صحبتهای او علیه شخص رهبری و مجموعه فحشهای رکیک وی نسبت به نظام اسلامی هزاران بار در فضای مجازی دیده شده است. علیرغم تکفیر نمودن طیفی از علمای شیعی از شهید محمدباقر صدر گرفته تا آیتالله سیستانی ، مکارم شیرازی، رهبر معظم انقلاب و… توسط یاسر الحبیب، هیچکدام از شبکههای ماهوارهای منتسب به جریان شیرازیها حاضر به تبری از وی و اعمال تفرقهافکن وی نبوده و نیست. در فضای ماهوارهای جهان از مهمترین اقدامات ضدشیعی و مذهبی این گروه منتسب به شیعه، میتوان به تاسیس چند شبکه فارسی و عربیزبان با نامهای شبکه جهان امام حسین ۱و۲و۳، مرجعیت، فدک، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی اشاره کرد که در ایام محرم با تبلیغ شنیعترین مسائل با عنوان شعائر حسینی، باعث وحشت مردم دنیا از شیعیان شدهاند. اکثر این شبکهها باحمایت شخص آیتالله سید صادق شیرازی و بیت وی تاسیس شده و به فعالیت خود ادامه میدهند. صادق شیرازی در اقدامی قابل تامل قمهزنی را که توسط بسیاری از علمای شیعه حرام اعلام شده بود، مستحب دانست. شیخ سعدالمدرس از علمای برجسته عراق میگوید: برخی میخواهند قمهزنی را به مذهب تحمیل کنند، بفهمید این را وقتی یک مرجع میگوید بغض است یعنی چه؟ به دنبال نامگذاری ۹تا۱۵ ربیع الاول به عنوان هفته برائت توسط شبکه ماهوارهای امام حسین در ایام هفته وحدت، موجبات نگرانی بسیاری از شیعیان فراهم آمد که واکنش بسیاری از علمای شیعه و سنی را نیز در پی داشت. سیدصادق دارای سوابق سیاسی نیز هست از جمله وی در سال ۸۸ به دفاع از فتنهگران پرداخت و در ویدئویی به نظام جمهوری اسلامی شدیدا حمله کرد. او در تاریخ ۲۸صفر ۱۴۳۱ در قم اقدام به توهین به رهبر انقلاب نمود و گفت: جوونا گول نخورید، مثل پدراتون که بعضیهاشون گول خوردن نشید
ارتباط آشکار با پیر استعمار و سرویسهای اطلاعاتی
شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی این جریان بدون هیچگونه مزاحمتی با عناوین مذهبی فعال میباشند و انتقال پول به راحتی از طریق شبکههای بانکی کشورهای مختلف برای آنها مقدور است. این فرقه در لندن حسینیهای به اسم رسول اعظم راهاندازی و مراسم قمهزنی را روزهای تاسوعا و عاشورا با تامین پلیس انگلیس در ملا عام برگزار میکنند. دولت انگلیس هم با اعزام تعدادی آمبولانس، مداوای مجروحان و عزاداران قمهزن را پشتیبانی میکنند. گفته میشود روحانیون و مرجعیت انگلیسی به طور مستقثیم از سوی دولت انگلیس مورد حمایت هستند و امکانات تبلیغی در اختیار آنها قرار داده میشود. وزیراطلاعات با بیان کشف شبکه ارتباط میان سرویسهای جاسوسی با جریان تندروی شیرازی میگوید: این عناصر افراطی دانسته یا ندانسته به دام سرویسهای اطلاعاتی غرب میافتند. این سرویسها گاه مستقیم و یا با یک یا چند واسطه به آنان مرتبط میشوند و آنان را مدیریت میکنند. به طوریکه گاه خود آن فرقهها هم متوجه نمیشوند توسط این سرویسها مدیریت میشوند. حتی قرائنی هست که با دو تا سه واسطه و با چهره انسان متدینی که میخواهد خمس مالش را به آنها اهدا کند به این شبکهها کمک میشود. در سالهای اخیر این جریان اقدام به تاسیس مراکز متعدد علمی و عامالمنفعه کرده است تا حضور خود را در میان شیعیان بیشتر کند. «جفری هالورسون» پرفسور دانشگاه آریزونای آمریکا، پس از فتنه ۸۸ تصریح نموده که دیگر راهکارهای نظامی برای مقابله با حکومت ایران چندان کارایی نداشته و استکبار باید تغییر تاکتیک داده و با عناصری همچون فرقه شیرازیها در مقابل حکومت بایستد، پیروان امام شیرازی درحال حاضر توانایی خود را در استفاده از اینترنت و ابزارهای رسانهای جدید، به منظور گسترش و تعالیم معلم محترم خود، نشان دادند. این صداها میتواند از طریق ابزارهای رسانهای جدید تقویت گردد. ایالات متحده آمریکا باید روابط فرهنگی با فرقه شیرازیها را در داخل و خارج به خوبی انجام دهد.
امام به شدت هرگونه کمک به سید محمد شیرازی را حرام اعلام کرده بود
امام خمینی فتوا داده است، که پرداخت هر نوع سهم امام به حوزه علمیه زینبیه و شاگردان سید حسن شیرازی حرام است و به دستور خمینی در آینده هیچ نوع حقوقی به طلبههایی که نزد سیدحسن شیرازی درس میخوانند پرداخت نخواهد شد و به همین دلیل حوزه علمیه سیدحسن شیرازی در زینبیه و دمشق با مشکلات زیادی رو به رو شد و بسیاری از طلبههای افغانستانی و پاکستانی سوریه را برای همیشه ترک کردند.
اعلام هفته برائت:
از دیگر اقدامات این جریان مشکوک نامگذاری هفته برائت در ربیعالاول هر سال است. در آیه 17 سوره انعام آمده: به خدایان و بتها مشرکین و کفار حرف زشت نزنید چون آنها مقابله به مثل کرده و به مقدسات شما توهین میکنند. این آیه به طریقی دستور عدم توهین به مقدسات سنیها را ثابت میکند. جنجالسازیهای یاسر الحبیب باعث بالا گرفتن تنش میان شیعه و سنی شد.
یاسرالحبیب داماد آیتالله سید صادق شیرازی طلبه خوشپوش لندننشین
«یاسریحییعبدالله الحبیب» یکی از شبکههای تحت حمایت سیدصادق شیرازی یعنی شبکه فدک را مدیریت میکند وی در می ۲۰۰۴ به اتهام «اهانت به صحابه، پیامبراکرم» بازداشت و مسئله تا حد امنیت کشور کشیده و به ده سال حبس محکوم شد. به این شکل سریع به سوژهی موردنظر سازمانهای حقوقبشری انگلیس و آمریکا تبدیل شد. یاسرالحبیب در ۱۷ ماه رمضان و در سالروز وفات عایشه همسر پیامبراکرم (صلی الله و آله و سلم) مجلسی در حسینیه خود در لندن تشکیل داد و از فراز منبر جملات رکیک و نسبتهای وقیحانه متوجه ایشان کرد. شیخ عبدالعزیز آلالشیخ مفتی اول سعودی در دیدار با ائمه جمعه مساجد عربستان گفت: سخنان یاسرالحبیب روحانی شیعه کویتی باعث شد عده زیادی از اهلسنتی که شیعه شده بودند به خصوص در شمال آفریقا، پس از گفتههای یاسرالحبیب متوجه شدند که تشیع، مذهبی باطل است و به مذهب حق برگشتهاند.
نظر رهبر انقلاب درباره فرقه شیرازی
اهانت به نـمادهای بـرادران اهلسنت از جمله؛ اتهامزنی به همسـر پیامبـر اسـلام حــرام اسـت. ایـن مـوضوع، شـامل زنان همه پیامـبران مـیشود.
اعتراف عجیب یاسرالحبیب:
به یاد میآورم که چه تعداد از برادران اردنی و فلسطینی به من پیام دادند که اینجا وضعیت مالی سخت است و ما به مهاجرت فکر میکنیم؛ شما چهطور؟ توانستید به انگلیس بروید؟ الحمدلله الان راهحل پیدا شد اگر شما عایشه را دشنام دهید، شما را به انگلیس میآورند و پناهندگی داده و در هفته ۷۵۰ پوند و یک آپارتمان در مرکز لندن میدهند. خیلی عالیست.
آمریکا به متحدانی در جهان اسلام نیاز دارد که به زندگی مسالمت آمیز و دموکراسی باور داشته باشند. شیرازیها برای انجام چنین کاری مناسب هستند.
دستاوردهای فرقهی شیرازی برای تشیع
ماهاتیر محمد از جمهوری اسلامی ایران خواست تا در مالزی برای تبلیغ اسلام و مبارزه با فرقه ضاله بهائیت به آنها کمک کند، اما به دلیل فعالیتهای جریان شیرازی در مالزی و مبارزه رسمی با خلفا، به دعوای میان شیعه و سنی دامن زده شد. این مسئله باعث شد ماهاتیر محمد نسبت به خطر گسترش شیعه در مالزی هشدار داده و خواستار مبارزه با شیعیان به عنوان یک فرقه ضاله شود.
آیتاللهخویی:
کار این سید، شبههناک است.
رفتارشناسی و عملکرد خط نفوذ در مجلس ششم
وقتی نقابها کنار میرود
مقدمه
نفوذ در مراکز حساس سیاسی کشور، همیشه مورد نظر دشمنان بوده است. از این رو، طرحی با عنوان پروژۀ (فتح سنگر به سنگر) توسط سعید حجاریان طراحی شد که بخشی از آن در انتخابات مجلس ششم به بار نشست. وی دربارۀ این پروژه میگوید: ما از اول باید به سراغ مجلس میرفتیم؛ چرا که قوۀ مجریه مسئول نان و آب مردم است؛ اما این مقننه است که ضمن قانونگذاری، بر مجریه نیز کنترل دارد. به واسطۀ حمله شدید به ارکان اساسی و قانونی نظام و ایجاد ضعف در این دستگاهها، تمامی استعلامات شورای نگهبان در خصوص کاندیداهای مجلس با عنوان (فاقد سابقه) بینتیجه ماند. لذا برخی از عناصر مسئلهدار در انتخابات در سطح کشور ثبتنام کردند، تأیید صلاحیت شدند و به مجلس ششم راه یافتند. رهبرانقلاب، یکی از مصادیق بارز نفوذ را مجلس ششم میدانند. به عنوان نمونه؛ رفتار خارج از چهارچوب این مجلس، تلاش برای ایجاد ارتباط مستقیم و دیدار با مقامات آمریکایی بود.
۱-اصلاح قانون مطبوعات
جریانات جبهۀ دوم خرداد، از آغاز کار خود سلسله شبهات زنجیرهای را با بهرهگیری از بستر مطبوعات، فنون و عملیات روانی، با هدف شکلدهی افکار عمومی و اغوای باورها و کارکردی دوگانه مطرح کرد. طرح مجلس ششم، حذف بندهای مهمی در مطبوعات بود که از نفوذ بیگانگان جلوگیری میکرد و به ضرر امنیت ملی بود. بندهایی همچون؛ نشر مطلب علیه رهبری، مراجع تقلید و قانون اساسی آزاد میشد، نویسنده از بند تعقیب رها میگردید، حکم هیئت منصفه بر حکم دادگاه حاکمیت داشت و در صورت عدم حضور اکثریت هیئت منصفه در جلسه رأی، متخلف به عنوان بیگناه شناخته میشد. همزمان با ارسال این اصلاحیه به مجلس، روزنامههای وابسته به جبهۀ دوم خرداد، به تبلیغات منفی و جنجال پرداختند. در پی آن، مناطقی از تهران به آشوب کشیده شد و با درایت رهبری و مردم غائله به پایان رسید. رهبر انقلاب با تدبیر، از این حرکت جلوگیری کرد و طی حکمی در مرداد۷۹ جلوی تصویب این طرح را در مجلس گرفت.
۲-طرح لغو گزینشهای اداری
طرح لغو گزینشهای اداری در شهریور۷۹ به مجلس ارائه شد؛ تا استخدام در دستگاههای دولتی، شهرداریها و شرکتهای دولتی تنها با ضوابط استخدام کشوری و بر اساس صلاحیتهای علمی، صحت مزاج و عدم اعتیاد صورت گیرد. نمایندگان در این طرح عنوان کرده بودند که تنها معیار استخدام باید قبول قانون اساسی و شایستگیهای علمی و دارا بودن توانایی جسمی _ روانی و عدم سوءپیشینه باشد. طرح فوق، زمینه ورود نیروهای مدنظر جریان خاص را در مراکز ثقل مدیریتی فراهم میکرد؛ که قبل از آن با درایت دلسوزان نظام از قرار گرفتن در چنین پستهایی منع شده بودند.
۳-طرح تشکیل هیئت منصفه
تصویب طرح هیئت منصفه، گامی به سوی طرح مجدد تجدیدنظر در قانون مطبوعات بود. طراحان این طرح، از آنجایی که با توجه به حکم حکومتی مقاممعظمرهبری در خصوص قانون مطبوعات، به طور مستقیم نمیتوانستند در قانون فعلی مطبوعات تجدید نظر کنند، تلاش کردند غیرمستقیم و با گامهایی آهستهتر به آن سمت حرکت کنند. شورای نگهبان، با ایراد به اختیارات هیئت منصفه معتقد بود، طرح اولیه مجلس، برخلاف استقلال قاضی و قوه قضائیه است که این امر مصرح در قانون اساسی است، و نباید برای هیئت منصفه، شأن قضایی قائل شد. بالاخره پس از کشمکشهای بسیار، این طرح با اصلاحات زیادی به تصویب رسید.
۴– لایحههای دوقلو
حذف نظارت استصوابی شوراینگهبان یکی از اصلیترین خواستههای دشمنان در طول دوران دوم خرداد بود. طرح لوایح اصلاح قانون انتخابات و اصلاح قانون اختیارات رئیسجمهور هر دو با مخالفت شورای نگهبان همراه شد، که دلیل اصلی آن حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان بود. واکنش جریانات مجلس ششم به احتمال رد شدن این لایحه، حکایت از برنامهریزی برای ایجاد یک بحران سیاسی در کشور داشت. سرانجام در آبان۸۱ کلیات این لایحه به تصویب مجلس ششم رسید و در اولین گام به تصویب اولین بند ازآن که حذف نظارت استصوابی شوراینگهبان قانوناساسی بود، اقدام شد. در ادامه نیز شرط التزام کاندیداها به ولایتفقیه حذف، و مسلمان بودن و ابراز وفاداری به قانون اساسی برای ثبتنام، جایگزین این شروط شد و نهایتا در ۹ اسفند۸۱ کار رسیدگی به پایان رسید و لایحه راهی شوراینگهبان شد. دراواخر فروردین۸۲ شوراینگهبان تشخیص خود را به مجلس اعلام کرد: این شورا پس از بحث و بررسی درباره لایحه اصلاح قانون انتخابات آن را در ۳۹ مورد مغایر قانوناساسی و در ۷ مورد خلاف شرع تشخیص داد. که با واکنش تند اصلاحطلبان روبهرو شد. محمدرضا خاتمی رفراندوم را تنها گزینه برای خروج از بحران خواند و گفت: مجلس به هیچوجه از حذف نظارت استصوابی کوتاه نخواهد آمد. پس از آن ۱۲۷ نفر از نمایندگان مجلس ششم که عضو فراکسیون مشارکت بودند در نامهای به رهبر انقلاب که به نامهی جام زهر معروف شد، خواستار اعمالنظر ایشان شدند. نامه آنقدر تند بود که واکنش شورایعالیامنیتملی را برانگیخت. لوایح دوقلو میتوانست مهمترین نهادی را که با قوت از تقلب در انتخابات مجلسششم جلوگیری کرد، از میان ببرد.
۵-طرح خروج از حاکمیت
از جمله اقدامات ضد امنیتی بعد از دوم خرداد، طرح خروج از حاکمیت بود. عباس عبدی، بنای این استراتژی را چنین میگوید: مشروعیت نظام اسلامی، ناشی از حضور اصلاحطلبان است و با خروج آنها از حاکمیت، مشروعیت نظام از میان رفته و نظام عملا دچار فروپاشی درونی میشود. در سال۸۲ رادیو آمریکا صراحتا گفت: آقای خاتمی در واکنش به رد لوایح دوگانهی دولت، باید استعفا دهد. اکنون برای اصلاحطلبان، راهی جز رفراندوم و خروج از حاکمیت باقی نمانده است. موسویتبریزی با صدور حکم شرعی گفت: وقتی گروهی مثل اصلاحطلبان، در جایی موثر نباشند، ادامه کارشان بیهوده باشد، ماندنشان خلاف شرع است. و در نهایت هم مشخص شد که رفراندوم چیزی جز یک نمایش سیاسی برای تشویش اذهان عمومی نیست.
۶-کنوانسیون محو کلیهی اشکال تبعیض علیه زنان
معاهدهی فوق، درصدد نفی تمامی تمایزات میان زن و مرد در عرصۀ آموزش، فرهنگ، اقتصاد و حقوق است؛ که نه تنها در کلیت خود، با ارزشهای دینی همخوانی ندارد و با دهها حکم از احکام شرعمقدس اسلام در تضاد است، بلکه مادۀ اول آن، با دهها مورد از قوانین داخلی نیز تعارض داشت.مواردی همچون: وجوب حجاب برای زنان، عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان، موکول بودن ازدواج باکره به اذن پدر، حرمت سقط جنین، حرمت ازدواج با محارم و خواهر همسر، لزوم نگهداری عده برای زنان
افشای اطلاعات هستهای توسط اصلاحطلبان
احمد شیرزاد در مصاحبهای با روزنامه ایتالیایی به انتقاد از برنامۀ صلحآمیز هستهای کشورمان پرداخت. اظهارات دروغین وی سالهاست که باعث وارد آمدن فشارهای زیاد بینالمللی و اقتصادی از سوی آمریکا و دیگر کشورهای غربی بر کشورمان شده است. افرادی مثل احمد شیرازی، خاتمی و شیرین عبادی به دنبال افشای اسامی دانشمندان هستهای کشورمان بودند و تلاش داشتند این اطلاعات را به منافقین و جاسوسان آمریکا و صهیونیسم برسانند.
تحصن غیرقانونی
سال۸۲ و در آستانۀ انتخابات مجلس هفتم تصمیم گرفته شد با ایجاد یک فضای سنگین روانی برای شورای نگهبان و هیئتهای نظارت، شکست تصویب لوایح دوقلو را جبران کند و به هر ترتیبی که شده، صلاحیت یاران خود را برای ورود به مجلس با فشار کسب نمایند. که تصمیم گرفتند بعد از اعلام نتایج تعیین صلاحیتها از سوی شورای نگهبان، یک طرح چند مرحلهای را با هدف متشنج کردن فضای سیاسی کشور به اجرا بگذارند، استعفای دستهجمعی یکی از این برنامهها بود. اعضای حزب مشارکت، رد صلاحیتها را(کودتای غیر نظامی)، (تهی کردن نظام از جمهوریت)،(اقدامی مغایر با قانون اساسی ملت) توصیف کرده و تصمیم به تحصن در مجلس گرفتند.که اشخاصی همچون معصومه ابتکار، رحیم عبادی، محمد ستاریفر، زهرا شجاعیفر و صفدر حسینی که از اعضاء و منسوبین حزب مشارکت بودند، در این جمع حاضر شدند. به گفته بهزاد نبوی، نائب رئیس مجلس ششم، ۱۶عضو کابینه خاتمی، تمام استانداران و بیش از۲۰۰معاون وزیر، ۲۰۰فرماندار، ۲۰۰رئیس دانشگاه استعفا دادند، اما خاتمی که با این دست تحریکات به شدت مخالف بود، در مقابل استعفای دولتیها ایستاد و گفت: یا همه میمانیم و انتخابات سالم رقابتی برگزار میکنیم یا همه میرویم. البته خاتمی در این دوره تاکتیک دیگری برگزیده بود. به هر تقدیر، تحصن که در حقیقت با هدف اعمال فشار بر شوراینگهبان برای تجدیدنظر در احراز صلاحیت رد صلاحیتشدگان انجام شد، عملا به اهداف خود دست نیافت.
ناگفتههای یک عملیات سری در نخستوزیری
بسم الله الرحمن الرحیم
کشمیری، غفلت، توطئه و دیگر هیچ
ساعت حدود سه بعدازظهر بود که در دفتر نخستوزیری جلسۀ شورایعالی امنیتملی برگزار شد. مطابق معمول، همه گفتوگوهای جلسه باید ضبط میشد. کشمیری با ضبطصوت بزرگ وارد میشود و دستگاه را کنار آقایان رجایی و باهنر قرار میدهد و طبق معمول هرجلسه چای میریزد و برای حاضران جلسه میآورد و پس از گفتوگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه، کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی محمدعلی رجایی هدایت میکند، از ساختمان خارج شده و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظرش بودند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطهی امن برساند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. طبق نظر کارشناسان، بمب از نوع خاص( تخریبی-آتشزا) بوده که از حدود دو پوندTNT و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیفدستی جاسازی شده بوده است.
شروع کشمیری
کشمیری، عامل نفوذی در انفجار نخستوزیری، قبل از انقلاب توسط پسردایی و برادر همسر خود، ابوالفضل دلنواز، جذب سازمان مجاهدینخلق شد. وی ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، اما پیشاز آنکه جذب فعالیتهای مذهبی شود، در دانشگاه، کلاس رقص ثبتنام کرده بود! وی به مرور زمان چهرهای حزباللهی به خود گرفت. به گونهای که وی از خواهر بیحجابش خواست رفتوآمدش را به خانه او کم کند. اسماعیل داوودیشمسی دربارۀ او میگوید: من از ورود او به نخستوزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از ۸ شهریور به دفتر رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کردهاند! در روز ۸ شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیرکشور در جلسه حضور پیدا کنم، ولی من چون تازه این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر رسیدم و در راه، خبر انفجار را شنیدم. مشاغل کشمیری از این قرار است: عضو کمیتۀ مستقر در ادارۀ دوم ارتش، عضو ضداطلاعات مرکزی نیرویهوایی، عضو طرح و برنامۀ سپاهپاسداران، عضو دفتر نخستوزیری در سیستان و بلوچستان، عضو اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری، فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت، جانشین دبیر شورای امنیت.
دسترسی به اسناد سری
مسعود کشمیری، در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب با معرفی علیاکبر تهرانی، به عضویت کمیتۀ مستقر در ادارۀ دوم ارتش، تحت سرپرستی محمدکاظم پیرورضوی، درآمد. وی در ابتدای انقلاب، مسئولیتهای متعددی داشت، ولی در کمیتۀ ادارۀ دوم، به سرعت رشد کرد. این کمیته، چهارنفر را به دفتر امور انقلاب نخستوزیری معرفی کرد، که عبارت بودند از کشمیری، حبیبالله داداشی، سعید حجاریان و یک نفر دیگر، پس از مدتی این چهار نفر در احکامی به امضای ابراهیمحکیمی، رئیسدفتر نخستوزیری، سال۵۸ اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند؛ بر همین اساس، کشمیری به نیروی هوایی رفت. این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود. یکی از مهمترین بخشهای رکن دو نیروی هوایی، بخش مربوط به فعالیتهای جاسوسی مستشاران آمریکایی از شوروی و پروژههای آنها بود. وی در مدتی که در ضد اطلاعات نیرویهوایی بود، با اعمال نفوذ خود مانع اخراج عناصر بدنام و مرتبط با ساواک و ارتشیان ضد انقلاب میشد.
خط حامی کشمیری در رکن دوم ارتش
جلوگیری از به جریان افتادن پروندۀ عاملان کشتار۱۷ شهریور و محاکمۀ آنان نیز از دیگر اقدامات او در زمان کار در ادارۀ دوم و محل تأمل فراوان است. اقدامات کشمیری در نیروی هوایی موجب اعتراض فرماندهان نیروی هوایی ارتش شد. در این میان چند گزارش درباره خروج تعدادی اسناد و خروج چند پاکت از قسمت بایگانی در طبقه دوم ساختمان ضد اطلاعات، موجب نگارش نامه فرماندهی نیرویهوایی به سرهنگ بیژن سائفه، فرمانده اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی شد. قابل ذکر است که از تاریخ تیر۵۸ تا خرداد۵۹ تمام کلیدهای ساختمان ضداطلاعات سابق نیروی هوایی ارتش و اداره مستشاری آمریکا در اختیار کشمیری بود؛ و پس از آنکه سرهنگ بیژن سائفه رسمأ و قانونا، خروج اسناد و مدارک را ممنوع و استرداد کلیدها را طلب میکند، به ظاهر این کار بلافاصله انجام میشود، ولی چند روز بعد سرهنگ بیژن سائفه، از ارتش تسویه میگردد و نبض اطلاعات همچنان در دست کشمیری باقی میماند. کشمیری در ستاد خنثیسازی کودتا نقش مهمی داشته و به حساسترین اطلاعات ارتش دسترسی پیدا کرده است. خنثیسازی نوژه، سیاست کشمیری برای ایجاد اطمینان در میان مسئولین برای نفوذ در مراکز حساستر بوده است.
ظاهرسازی کشمیری
او مأموریت خود را چنان ماهرانه انجام داد که در شورای امنیت شرکت میکرد و معروف بود که گاه آقای رجایی پشت سر او نماز میخواند. وی به یکی از دوستان اداری خود گفته بود چرا میگویی جمعهها میروم کوه؟ بگو میروم نمازجمعه. کشمیری در جیب خود دو عدد خودکار میگذاشت و تظاهر میکرد یکی از آنها شخصی و دیگری مال بیتالمال است؛ و تظاهر میکرد نمیخواهد برای امور شخصی از خودکار بیتالمال استفاده کند.
رابط با مجاهدین
سعید شاهسوندی، از اعضای ارشد سازمانمجاهدینخلق دربارۀ عملکرد کشمیری در نخستوزیری میگوید: یک طرح اطلاعاتی راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت میخواهیم کاری کنیم که جلوی نفوذیها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم. درحالیکه خودش بالاترین نفوذی بود. طبعا هیچکس جز خودش مسئولیت این طرح را به عهده نمیگرفت. او مزاحمانی را که ممکن بود به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی از قسمتهای مختلف حذف و جایگاه خودش را مستحکمتر میکرد.
تلاش برای فراری دادن کشمیری
از جمله چهرههایی که همواره در معرض اتهام در انفجار نخستوزیری قرار داشت، «بهزاد نبوی» سخنگوی وقت دولت رجایی و وزیر مشاورش در امور اجرایی بود. اتهامی که حتی به سطح مشارکت در ترور هم رسید. اصرار برخی اعضای دفتر اطلاعات نخستوزیری، بر شهادت کشمیری از نقاط مبهم در این پرونده است. اعتمادیان از شناساییکنندگان اجساد رجایی و باهنر دربارۀ جسد کشمیری میگوید: وقت تشیع دیدم سه تابوت گذاشتهاند. شهید رجایی و شهید باهنر و شهید کشمیری، داشتند جنازهها را میبردند. بنده جلو رفتم و جنازه شهید رجایی را نگاه کردم. دیدم یک مقدار خاک است که در کیسه کردهاند. گفتم این رجایی نیست. فهمیدیم که خواستند جنازهها را قاتی کنند که بگوید جنازه رجایی، کشمیری است تا همه فکر کنند کشمیری هم کشته شده و کسی متوجه او نباشد. بیات زنجانی هم میگوید: یک ساعت گذشت که بهزاد نبوی با مو و ریش سوخته به مجلس آمد و گفت نخستوزیری منفجر شده وتعدادی کشته شدند و اعلام کرد که کشمیری شهید شده است. این که در بین این همه مقام عالی رتبهای که شهید شدند چرا بهزاد نبوی به نام کشمیری اشاره میکند محل تأمل است.
نقش بهزاد نبوی در ورود کشمیری به نخستوزیری
پس از مدت کوتاهی فعالیت، کشمیری در دفتر سیاسی وزیر مشاور در اموراجرایی، مورد توجه بهزاد نبوی و خسرو تهرانی قرار گرفت و با توافق آن دو، به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری منتقل شد. وی ابتدا در کمیتۀ ادارۀ دوم و سپس در نیروی هوایی وبعد از تشکیل ستاد خنثیسازی کودتا، از عوامل فعال آن ستاد بود. نامبرده بعدا به دفتر آقای نبوی، وزیرمشاور در امور اجرایی منتقل شد. باید توجه داشت که همهی انتقالهای فوق، بهخاطر کمبود نیرو و از طریق معرفی و یا واسطه بوده است. حسن عسگریراد رئیسدفتر شهیدرجایی در مورد ورود کشمیری به نخستوزیری میگوید: معرف و گروهش همانهایی بودند که بعضی از آنها الان خارج از کشورند، مثل همین سازگارا که مرتباً علیه ما حرف میزند یا بهزاد نبوی و خسرو تهرانی، این افراد خودشان هم در سپاه بودند، منتهی خدا میداند با چه فکر و اندیشهای. کشمیری آدم بستهای بود و شناخت او به سختی ممکن بود. حجاریان درحالی از کمبود امکانات در گزینش افراد در آن سالها سخن میگوید که همان زمان فعالیتهای گزینشی گستردهای نیز انجام میشده و به رغم واگذاری مسئولیتهای سنگین و حساس به کشمیری، از سوی دوستان حجاریان همچون معاون بهزاد نبوی و خسرو تهرانی در رکن دوم ارتش و نخستوزیری، به رغم وجود چندین گزارش از رفتار مشکوک وی، حتی یک برگ اسناد پروندۀ پرسنلی برای وی تشکیل نشده است؛ یعنی در طول مدت کمتر از ۶ ماه حضور کشمیری در مجموعۀ اطلاعات نخستوزیری، وی بدون پروندۀ پرسنلی پلههای ترقی را تا جانشینی طی نموده است.
مولتی پروژههای آشوب تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش بیگانگان و ضد انقلاب در هدایت آشوبهای بعد از انتخابات۸۸
پل کریگ رابرتز، سیاستمدار سابق آمریکایی در مقالهای با اشاره به کمکهای آمریکا به اغتشاشگران در ایران مینویسد: گزارشهای زیادی وجود دارد که از برنامهی دولت آمریکا برای بیثباتسازی ایران خبر میدهند. گزارشهایی وجود دارد که حاکی از کمکمالی دولت آمریکا به بمبگذاری و کشتار در داخل ایران است. اسناد، ثابت میکند که سازمان سیا، ۴۰۰میلیون دلار در داخل ایران به منظور بروز آشوبهای پس از برگزاری انتخابات، هزینه کرده است. تصویب بودجه ۱۵میلیون یورویی دولت هلند، تحت عنوان «پلورالیزم رسانهای در ایران» که برمبنای آن مؤسسۀ هلندی (هیفوس) وظیفۀ پشتیبانی مالی از روزنامهنگاران، رسانههای مکتوب و دیجیتالی را برعهده میگیرد.
نقش مؤسسات آمریکایی و اسرائیلی در آشوب تهران
براساس گزارش رسمی مؤسسۀ هیفوس، این مؤسسه، کمکهای مالی خود را به مؤسسات، نشریات و سایتهای اینترنتی اعطا کرده است. در منار مؤسسۀ هیفوس، مؤسسات واسطی همچون «بنیاد دخترک»، «فریدوم هاوس» و «پرس تاو» نیز کار تدارکات مالی، فنی و امنیتی روزنامهنگاران تجدیدنظرطلب را برعهده داشتهاند. رامین جهانبگلو از زندانیان آزاد شده میگوید: بنده بهدلیل ارتباط با برخی نهادها و مؤسسات آمریکایی دستگیر شدم. ارتباط من با آنها از سال۷۷ آغاز شد که به کانادا و سپس به دانشگاه هاروارد رفتم. خودم را یک قربانی میبینم. من فکر میکردم کار دانشگاهی انجام میدهم اما در حلقهای قرار گرفته بودم که پول آن را سازمانهای امنیتی میدادند و من اسم این مجموعه را امپراطوری میگذارم، بسیاری از مأموران امنیتی آمریکا و اسرائیل از عناصر دانشگاهی هستند و خود را زیر نقاب مراکز فرهنگی و آموزشی پنهان کردهاند.
اعترافات هالۀ اسفندیاری
اعرافات اولیۀ هاله اسفندیاری، مبنی بر اینکه فعالیتها و برنامههای مرکز ویلسون، از طریق بنیاد آمریکایی سوروس حمایت و پشتیبانی مالی میشده است، منجر به شناسایی و دستگیری مدیر و نمایندۀ این بنیاد آمریکایی در ایران، یعنی کیان تاجبخش شد. در اعترافات تاجبخش این نکته به صراحت آمده که بنیاد سوروس با ایجاد شبکۀ ارتباطی غیررسمی و تلاش برای توسعۀ آن میان نخبگان و اساتید دانشگاه، وظیفۀ براندازی را دنبال میکرده است. وی به عنوان یکی از مدیران مؤسسات مرتبط با سوروس، از تلاش این بنیاد برای اجرای براندازی نرم در ایران پرده برداشته است. در گزارش وزارت اطلاعات آمده: هاله اسفندیاری که مدیر و مؤسس برنامۀ خاورمیانه مرکز (ویلسون) در آمریکاست، بهعنوان مرکز حلقه اتصال ارتباط ایرانیان با سازمانها و نهادهای آمریکایی عمل کرده است.
پروژهی انگلیسی برای سقوط ایران
حسین رسام بازداشت شده فتنه۸۸، از کارمندان سفارت انگلیس است که در اعترافات خود از ارتباطگیری سفارت با اصلاحطلبان، نفوذ در ستاد کاندیداهای انتخابات، حضور فعال در اغتشاشات و برنامهریزی درازمدت انگلیسیها برای تأثیرگذاری در روند سیاسی کشور سخن میگوید. وی گفت: در طول۵ سالی که در سفارت انگلستان کار میکردم حدود۱۳۰ مرتبط داشتم، بخش عمدۀ مرتبطین ما را افراد به اصطلاح روشنگر و کسانی که به نوعی نسبت به حاکمیت فعلی دارای زاویه بودند، تشکیل میداد و در همین رابطه بیشتر ارتباط ما با اصلاحطلبانی مثل آقای عطریانفر، آقای شمسالواعظین و آقای سعید لیلاز بود. در اولین گزارش ارسالی هم که بعد از انتخابات برای لندن داشتیم روی ادعای تقلب از سوی یکی از طرفین انتخابات، سفارت انگلستان تأکید کرده بود. رسام همچنین بارها در این اعتراف تأکید میکند که دولت انگلیس درصدد بود به مرتبطین خودش القا کند که این انتخابات نقطه عطفی است برای کسانی که با نظام زاویه دارند؛ تا آنها به این باور برسند که با اقدام مؤثر در این دورۀ انتخابات میتوانند کشور را دچار تغییر رفتار بکنند و به آنها امید بدهند که در صورت بروز مشکل از حمایتهای اروپاییها و اتحادیه اروپا برخوردار خواهند بود. در فتنه۸۸ بیش از ۲۵۰ نفر که در سفارت انگلیس کار میکردند و ۲۰۰نفر آنها ایرانی بودند، در سطح کشور پراکنده شده بودند و با ارتباط برقرار کردن با خواص و ملاقاتهای مختلف، سعی در ایجاد شک و تردید و اشتباه در آنها را داشتند.
نفوذ سازمان منافقین در شبکههای خبری معاند و سبزها
مازیار بهاری از فعالان رسانهای فتنه سبز به نفوذ منافقین برای جهتدهی به تجمعات فتنۀ سبز اعتراف کرد. یکی دیگر از اقدامات سازمان، تلاش برای شکار و جذب و تطمیع روزنامهنگاران جوان در ایران بود. افراد تیم فرقۀ رجوی مستقر در انگلیس که شامل تعدادی از زنان این فرقه هستند، طی فتنه۸۸ با ارتباطگیری با برخی روزنامهنگاران جوان در ایران برای درج اخبار دروغ در وبسایتهای جدیدالتأسیس مذکور، از جمله ایران پرسنیوز و آژانس ایران، فیلمهای کوتاه تبلیغی از نوشتن شعار در مکانهای خاص تهیه کرده و آنها را به عنوان خبرنگاران خود! در ایران به خورد منابع خبری دادند.
عناصر ضدانقلاب در ستاد موسوی و کروبی
مایکل لدین، در سال۸۸ از ارتباط با برخی افراد در کابینۀ موسوی و حمایت خود از میر حسین موسوی خبر داد. لدین گفت: دوستی من با بعضی از افرادی که امروزه سبز نامیده میشوند، به دهه۱۹۸۰ بر میگردد. در آن زمان این افراد در کابینه موسوی مسئولیتهایی داشتند. من به مدت۲۵ سال با این افراد ارتباط داشتم. محمود زمانی، یکی از سرپلهای عناصر ضد انقلاب و به تبع آنها سرویسهای بیگانه است، که توانست ارتباط بسیار نزدیکی با کروبی در فرآیند انتخابات سال۸۸ برقرار کند. وی میگوید: در قضایای سال۸۸ من به عنوان رابط آقای کروبی و آقای اردشیر امیرارجمند به عنوان نمایندۀ آقای موسوی، رابط خارج از کشور و اپوزیسیون خارج از کشور بودیم.
در ارتباطی دوسویه میان کروبی و ضد انقلاب خارجنشین خواستههایی هم مطرح میشود که زمانی این پیامها را به دو طرف منتقل میکند او میگوید: «حرفشون این بود که به اصطلاح پیام برسونم به آقای کروبی که با هماهنگی اونها مردم را دعوت کنند به خیابونها. در ملاقاتهایی که با آقای کروبی داشتم ایشون دوبار تقاضای درخواست پول برای کمک به سیستم و دفترش داشت و میگفت که این کمک را صرفا من از شما میخواهم؛ من همین تقاضا را از آقای امیرحسین جهانشاهی کردم و به ایشون منتقل کردم و ایشون گفت اگر آقای کروبی شخصا کسی را معرفی کنه، من حاضر به هرگونه پشتیبانی و پرداخت مالی هستم.» محمود زمانی، به واسطه نوریزاده به ضلع دیگر سرویس امنیتی آمریکا و انگلیس نزدیک میشود. «بعد از اونکه دیگه هر جلسهای من وارد دبی میشدم برای کار تجارتم، سیستمهای اطلاعاتی آمریکا با من تماس میگرفتن و میخواستن که باهاشون جلسهای داشته باشم.»
در طول بیشاز ۲سال شاید بالغ بر۱۵ جلسه. هردفعهای که من میرفتم۱۰ تا ۱۵ جلسه با آقای رامین عسگر و خانم کالین در دبی داشتم، در واقع اینها افسران سد.آیوای بودن. از سوی کیلینتون یک کمیتۀ۱۲ نفره در وزارت امور خارجه برای پیگیری مسائل ایران و به عنوان کمیتۀ راهبردی مسئلۀ ایران تشکیل شد. دو نفر از مسئولین اصلی وزارت امور خارجه از جمله دنیس راس و ویلیام برس عضو اصلی آن کمیته بودند و۱۲ نفر عضو دیگر از قبیل دو نفر از کارشناسان وزارت دفاع، دو نفر از کارشناسان سازمان اطلاعاتی آمریکا، سیا و دو ایرانی به نام رامینعسگر و ولینصر از اعضای اصلی این کمیته بودند.
زورآزمایی بر سر یک جاسوس
مهرماه سال ۸۸ در روزهای پرتنش سیاست داخلی ایران، اظهارات مقامات ایرانی علیه نقش عربستان در مفقود شدن یک پژوهشگر دانشگاه مالکاشتر، ایرانیها را با نام «شهرام امیری» آشنا کرد. که طی یکی، دو سال گذشته توسط سازمان سیا ربوده شده است. شهرام امیری پژوهشگر و متخصص رادیوایزوتوپهای پزشکی دانشگاه صنعتی مالکاشتر، یکشنبه دهم خرداد سال ۸۸ تهران را به مقصد جده ترک نمود و سه روز بعد زمانی که برای زیارت حرم نبوی از هتل اقامتش خارج شده، دیگر به آنجا برنگشته است. یکسال و نیم بعد روزنامۀ آمریکایی لسآنجلس تایم نوشت: سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از سال ۲۰۰۵ طی برنامهای با نام «فرارمغزها» تلاش کرده است با فراهم کردن شرایط پناهندگی افراد مهمی ازجمله افسران ارشد نظامی، دانشمندان و مدیران ارشد، برنامه هستهای ایران را متوقف و یا حداقل کند کنند.
محسنیاژهای و اثبات جاسوسی شهرام امیری:
این فرد با توجه به دسترسیهای اطلاعات سری و به کلی سری نظام، با دشمن درجه یک ما، آمریکا، ارتباط برقرار کرده بود و اطلاعات حیاتی کشور را در اختیار دشمن قرار داده بود. او نه تنها توبه نکرد بلکه در داخل زندان هم تلاش کرد اطلاعات سری نظام را بفروشد.
امیری، ربوده شدن، یا جاسوسی!؟
شش ماه بعد از ناپدیدشدن شهرام امیری، رسانههای فرانسوی مدعی شدند که ارتباط سازمان سیا با امیری، یک سال پیش از ربوده شدن و در زمانی برقرار شد که وی برای کارهای پژوهشی به فرانکفورت مسافرت کرده بود. یک تاجر آلمانی نقش واسطه را بازی کرد؛ مدتی بعد که امیری برای کمک به نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی به وین رفت، ارتباطات ادامه یافت و نهایتا به بهانه حج عمره، وی از کشور خارج و به آمریکا رفت. آمریکاییها قصد داشتند با انکار موضوع و جلوگیری از بازگشت امیری به ایران راه را برای فرارها و پناهندگیهای بعدی وی هموار کنند و در مقابل، ایرانیها میدانستند که امیری باید برگردانده شود تا اگر خطایی از او سرزده، سرنوشتش عبرتی برای دیگران دیگران باشد. ایران در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۹ در نامهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی، روند ساخت مرکز غنیسازی فردو را اطلاع داد. شش ماه بعد و در آستانه نوروز ۸۹، شبکه آمریکایی «ای.بی.سی» در گزارشی، افشای وجود فردو را به پناهندگی امیری مرتبط دانست. پیش از این منابع خبری فرانسوی منتشر کرده بودند؛ در اواخر آذر ۸۸ امیری در ماه اکتبر به محلی سری در فرانکفورت آلمان برده شده تا اطلاعات لازم در خصوص فردو را به بازرسان آژانس ارائه کند که در آستانه عزیمت به ماموریت بازرسی از فردو بودند. منابع فرانسوی مدعی شدند که امیری اطلاعات ارزشمندی به خصوص رویههای امنیتی و حفاظتی آن به غربیها داده که از نظر فرانسویها فوقالعاده مفید بوده است.
پروندۀ جاسوسی شهرام امیری
فیلیپ جرالدی، مامور سازمان سیا دربارۀ پروندهی جاسوسی امیری گفت: «شهرام امیری وقتی برای مراسم حج به عربستان رفته بود به میل خودش با ماموران سازمان اطلاعات عربستان و آمریکا تماس گرفته و به هیچ وجه ربوده نشده. او گفت: بسیاری از افرادی که با سیستمهای امنیتی همکاری میکنند بعد از مواجه شدن با واقعیتهای موجود سرخورده میشوند و تلاش میکنند به آغوش خانواده خود برگردند. وقتی ایرانیهایی که در سطوح علمی کار میکنند به دلایل مختلف به خارج از ایران سفر میکنند، ماموران سرویسهای اطلاعاتی مختلف در نهایت تلاش خواهند کرد خود را به آنها نزدیک کنند. نیویورک تایمز: عجیب بودن ماجرای امیری و ادعاهای کشورهای درگیر، شاید برای مخفی نگهداشتن این امر بوده که آقای امیری سمت و اطلاعات حساسی در دانشگاه مالک اشتر نداشته، به فکر پناهندگی و زندگی در غرب بوده است. با وجود همهی انکارهای مقامات آمریکایی، روز ۲۲تیر ۱۳۸۹ امیری به دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن مراجعه کرد و دو روز بعد هم با استقبال برخی مقامات ایرانی وارد تهران شد. یک مقام آمریکایی گفت: یک بسته مزایای بلند مدت به امیری پیشنهاد شده بود که یک زندگی مرفه در آمریکا داشته باشد.
مقامات آمریکایی:
امیری به حساسترین اطلاعات هستهای ایران دسترسی نداشته، اما در تایید اطلاعاتی که واشنگتن از منابع دیگر به دست آورده بوده و همچنین ارائهی جزییات در مورد چند سایت هستهای ایران نقش ارزشمندی ایفا کرده است.
مامور سابق مبارزه با تروریسم (سیا) گفت:امیری تنها مورد نیست ،اما موضوع او به رسانهها کشیده است؛افراد دیگری هستند که تصمیم مشابهای میگیرند اما کسی از آن مطلع نمیشود. تعدادی از دانشمندان، مهندسان وحتی مقامات نظامی ایران که از برنامه هستهای خبر دارند برای دستگاههای اطلاعاتی آمریکا، عرستان و ترکیه کار میکنند.
او رفته، اما پولش نه!
یک مقام آمریکایی بعد از بازگشت امیری گفت:
به لطف تحریمهای مالی علیه ایران، هر چیزی که او دریافت کرده بود، حالا از دسترسش خارج است.او رفته اما پولش نه! ما اطلاعاتش را داریم و ایرانیها خودش را.
رسوخ در طلیعۀ یک انقلاب
(نگاهی به اسناد و مدارک جاسوسی عباس امیرانتظام در دولت بازرگان)
عباس روافیان (امیرانتظام) متولد تهران، دوران کودکی و نوجوانی خود را در کنار پدر و عموی یهودی خود که به بهائیت گرویده بودند، سپری کرد و در سال۱۳۲۹ دانشجوی رشتۀ الکترومکانیک دانشگاه تهران شد. وی که در دانشکدۀ فنی با مهندس بازرگان آشنا شده بود، سعی در نفوذ به نهضت آزادیکرد و عضو کمیتۀ دانشگاه تهران شد.
وی در سال۴۲ به طور رسمی شهادت میدهد که مسلمان شده است و به پاریس و سپس به شرق خلیج سانفرانسیسکو در امریکا رفته و در دانشگاه برکلی فوق لیسانس مهندسی محاسبات ساختمان میگیرد. در سال ۴۹ شرکت مهندسی مشاور تدبیر صنعت را برای واردات وسایل سنگین از آمریکا ایجاد میکند و در پوشش تجارت تا بعد از انقلاب به ارتباط با کاتم ( کارمند سفارت آمریکا و عضو سازمان سیا) ادامه میدهد. مهندس بازرگان در مورد سابقۀ فعالیت امیرانتظام قبل از انقلاب میگوید: آن موقع ما علیه کودتا تشکیلات مخفیانهای درست کرده بودیم و آقای امیرانتظام مسئول ارتباط بین ما و خارجیها و رابط ما با کاتم بود. در ۱۹ دی ماه 57 از او به عنوان منبع جدید نهضت آزادی که باید قویا محفوظ بماند، یاد میشود. آمریکا پس از اطمینان از وجود عوامل نزدیک به خود در دولت آینده، تلاش میکند تا نقش آنها در دولت مهندس بازرگان پررنگتر شود. در ۲۳ بهمن حکم سخنگوییِ دولت موقت و معاونت اداری نخستوزیر برای امیرانتظام صادر میشود. وی چنان مورد علاقه آمریکاییها است که بروس لینگن، کاردار آمریکا در تهران در مورد او به سفیر آمریکا چنین مینویسد: در اینجا خیلی زیاد محصور انقلاب است اما به سختی در روش و در ظاهر، انقلابی به نظر میآید. او مدت قابل توجهی را در کشور ما گذرانده و ایالات متحده را بسیار خوب میشناسد و دوست دارد. عباس امیرانتظام اولین کسی است که وعده آب و برق مجانی را در دوران معاونتش در نخست وزیری به مردم داد که با واکنش رهبر انقلاب نیز مواجه شد. ولی بعدها توسط همین جریان، به دروغ این وعده به امام نسبت داده شد.
طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
در روزهای تابستان ۵۸ در حالی که تصویب اصول مربوط به ولایت فقیه در قانون اساسی، عرصه را بر نیروهای لیبرال تنگ کرده بود، برخی اعضای دولت موقت با محوریت امیر انتظام، نامهای جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی تهیه کردند. قرار شده بود ۱۵ نفر از وزرای دولت بازرگان آن را امضاء کنند و به اطلاع امام برسانند و از ایشان بخواهند یا مجلس خبرگان را منحل سازد یا همۀ اعضای این مجلس استعفا دهند. موضوع در هیئت دولت مطرح شد. برخی اعضای شورای انقلاب در برابر این طرح مقاومت کردند. آیتالله خامنهای از اعضای شورای انقلاب بود گزارش میدهد: بنده گفتم، مجلس نماینده مردم است و باید بماند و قانون اساسی را تمام کند. البته آنها تندی کردند، اما بالاخره اظهارات ما مانع کارشان شد. خود امیر انتظام درباره مذاکراتش با هیئت آمریکایی قبل از طرح انحلال مجلس خبرگان میگوید: در مهر ماه ۵۸ برای شرکت در جلسهای که قرار بود جان استمپل و جرج کیو با مهندس بازرگان داشته باشند، به تهران آمدم. در آن چند روز در چند مهمانی خانوادگی شرکت کردم…چون در این جلسات اغلب، زن و مرد و عدهای نوجوان هم شرکت داشتند، من نمیتوانستم نظرات خود را درباۀ اوضاع و دورنمای آینده مملکت تشریح کنم، بنابراین اعضای شورای مقاومت ملی سال 32 را برای مشورت و تبادلنظر دعوت کردم. نظر من این بود که مشکلات ما ناشی از فقدان قانون است و چون در این رابطه مجلس خبرگان که ماهیتی بدعتآمیز داشت تخلف کرده بود، طرح انحلال آن را پیشنهاد کردم. برنامه انحلال مجلس بعد از ملاقات امیر انتظام با نمایندگان سفارت آمریکا، توسط ایشان مکتوب میشود و به امضای چند تن از عناصر کمتر سیاسی کابینه میرسد، اما دکتر یزدی، صباغیان، معینفر، میانچی، از امضای آن سر باز میزنند. سپس امیر انتظام با هماهنگی بازرگان طرح را در دستور جلسه هیئت دولت قرار میدهد. امیر انتظام تمام امکانات را فراهم کرده تا بازرگان را وارد وادی خاصی کند؛ حتی خبرگان را فراخوانده تا برای اولین بار بحث انحلال مجلس خبرگان توسط بازرگان به آنها و به تبع آن به جامعه منعکس شود، واز طریق رادیو و تلویزیون انتشار دهد و مردم و امام را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهد، ولی تغییر این طرح و اضافه شدن شرط تائید امام همه کارها را خراب کرد.
برائت نهضت آزادی از امیر انتظام
نهضت آزادی ایران در اطلاعیهای تصریح کرد؛ مهندس امیرانتظام تنها هنگام تاسیس نهضت آزادی ایران در سال۴۰ به مدت ۳ ماه با این حزب همکاری داشته است و از آن پس چه در داخل و چه در خارج کشور، هیچ گونه فعالیتی در نهضت آزادی ایران نداشته است. شاید این امر به دلیل فعالیتهای مشکوک و مسئلهدار امیر انتظام بوده باشد. مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانهها از جمله آمریکا در داخل کشور بودم و ما با آمریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود هزار و دویست قرارداد، بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیش تر با نخستوزیری انجام شد.
برنامۀ سفیر شدن امیر انتظام
احمد صدر دربارۀ چگونگی سفیر شدن امیر انتظام چنین میگوید: مهندس بازرگان جلسهای با اعضای شورای انقلاب میگذارد و بعد از آن جلسه، امیر انتظام را خصوصی به حضور میطلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقدیم میکند. وی سخن بازرگان را اجابت میکند، بدون اینکه دلیل آن را بپرسد! در حالی که رفتار و اعمال امیر انتظام، شک و ظن بسیاری از افراد را برانگیخته بود؛ اما مهندس بازرگان همچنان از او حمایت و پشتیبانی میکرد. شهید آیتالله بهشتی اظهار داشته: سر مسئلۀ آقای امیر انتظام، ماههای اول به مهندس بازرگان گفتیم که ایشان یک چهرۀ شناخته شدهای برای ما نیست. حتی امام هم یک بار به من فرمودند به ایشان بگویید که یک نفر دیگر را انتخاب کنند، اما آقای بازرگان گفتند: اگر قرار است ایشان برود، همه ما خواهیم رفت. در آن زمان، سازمان سیا برای امیرانتظام از کد مستعار(اس.دی.پلاد)، استفاده میکرده است و به منظور حفاظت،از ذکر نام اصلی وی خودداری میشده است. امیر انتظام دربارۀ برخی فعالیتهایش در سوئد میگوید، که با آمریکاییها دربارۀ آینده نفت و استفاده از وسایل حفاظتی شمال و جنوب صحبت کرده است. این ملاقاتها درست زمانی انجام شده که امام تماس با آمریکاییها را منع کرده بودند. در آخر، طبق اسناد لانۀ جاسوسی، دانشجویان خط امام بودند که ارتباط امیرانتظام با آمریکاییها را پی بردند. وی پس از بازداشت طی نامهای خطاب به آیتالله خلخالی نوشت: آیا[با] وجود ورق پارههایی که از طرف دشمنان خدا تهیه شده و هیچ محتوایی ندارد، میشود کسی را متهم و محکوم کرد؟
افشای جزئیات مذاکرات دولت بازرگان با عوامل سیا
دولت بازرگان درخواستهای متعددی از دولت آمریکا داشته است. در دیداری با کاردار سفارت آمریکا، بازرگان درخواست اطلاعاتی کرد که (به ایران برای دفاع از استقلالش در برابر دشمنان کمک کند) و خواست که این اطلاعات از طریق امیرانتظام به دولت منتقل شود. گازیوروسکی تاریخنگار آمریکایی مینویسد: احتمالا بازرگان، امیرانتظام و یزدی پیشتر هم درخواستهای مشابهی برای دریافت اطلاعات کرده بودند، اما در این برهه مقامهای آمریکایی چندان میلی به دادن اطلاعات حساس به ایران نداشتند و میترسیدند چنین اطلاعاتی دست آدمهای نامشخص بیفتد.
اما بالاخره آمریکاییها وارد عمل شدند و برخی نکات فنی لازم برای استفاده ایران از برخی فنآوریهای نظامی را از طریق امیرانتظام به دولت موقت تحویل دادند: در جریان دیدار مقامهای آمریکایی با امیر انتظام سفیر ایران در استکهلم، مجموعه کتابچههایی را در برگیرنده دستورالعملها و نیز راهنماهایی را برای بهرهبرداری از آیبکس (اسم رمز برنامه شنود و جاسوسی الکترونیک ارتش شاهنشاهی ایران) فراهم کرد و آنها را تحویل امیرانتظام دادند…بعد از آن مقامهای آمریکایی موضوع تاسیسات تکسمن را پیش کشیدند و امیر انتظام قول داد موضوع را با مقامهای ایران مطرح و مقدمات دسترسی دوباره آمریکاییها به تکسمن را فراهم بیاورد. محمد منتظری در مورد اتهامات وی در گفتو گویی چنین پرده بر میدارد: همزمان با انعقاد قرارداد خائنانه صلح مصر و اسرائیل، از طریق دکتر یزدی به برادر حلیم معاون برادر هانی الحسن تلفن میزند که دفتر سفارت فلسطین در اهواز را تعطیل کنید. سفارت فلسطین در اهواز به چه کسی لطمه میزند، جز به صهیونیسم. مسلما صهیونیسم میآید و از طریق دکتر یزدی مانع ادامه کار سفارت مذکور میشود. آیا یزدی صهیونیست است؟ حقوق بگیر آمریکاست؟ خیر اینطور نیست بلکه این امیرانتظام است که به یزدی میگوید این کار را بکن. نتیجه چه میشود، سفارت فلسطین بسته میشود و مبارزی چون دکتر یزدی باز هم از صهیونیست چوب میخورد. وی در جایی دیگر اظهار داشته امیرانتظام، صهیونیست و یهودی است.
واکنش به دستگیری یک جاسوس
با دستگیری امیرانتظام، جنجالآفرینیهای فراوانی شکل میگیرد و اعضای دولت موقت وی را بیگناه میخوانند. از پیشگامان این صحنه، روزنامه کیهان است که با افرادی به نفع امیر انتظام مصاحبه میگیرد: در دی ۵۸ هاشمی رفسنجانی طی مصاحبهای با این روزنامه میگوید: من در این مورد حرفهای بازرگان را تایید میکنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست. طبق گفتههای دختر مهدی بازرگان، تنها دغدغه وی که تا واپسین روزهای عمرش اورا رنج میداده، مسئله زندانی بودن امیرانتظام است.
پشیمانی از حکم امیر انتظام
حکم زندان امیر انتظام؛ کشوقوسهای زیادی در فضای سیاسی ایران داشت. برخی از این جنجالها، بر عدهای از انقلابیون اصلاحطلب نیز تاثیر گذاشت. وی در این فضا به مرور با رسانههای بیگانه ارتباط میگرفت؛ به عنوان نمونه، رادیو آمریکا در تیر سال۷۴ با او مصاحبه کرده و به نقل از انتظام برای اولین بار طرح رفراندوم را مطرح ساخت و آن را (تنها راه نجات ایران) قلمداد کرد.
اولین دادگاه یک جاسوسی بعد از انقلاب
دادگاه انقلاباسلامی به ریاست آیتالله محمدیگیلانی تشکیل جلسه داد. مهندس بازرگان با انگیزۀ حمایت از امیرانتظام در این دادگاه حضور یافت. امیرانتظام در دومین جلسۀ دادگاه خواستار وکیل شد و آیتالله مکارمشیرازی و شیخ علی تهرانی و… را به عنوان وکلای خود معرفی کرد که هیچ یک از این افراد وکالت وی را نپذیرفتند. دفتر آیتالله مکارم طرح چنین در خواستی را ناشی از عدم شناخت امیرانتظام از ایشان توصیف کرد. وی عدم پذیرش وکالت خود از سوی آیتالله مکارم را اینگونه تحلیل کرد: این افراد به دلیل وحشت از آلوده شدن دامنشان و به هم خوردن وضع موجود زندگیشان از جواب به درخواست من خودداری میکنند. پس از محاکمه این متهم، دادگاه وی را در خرداد ۱۳۶۰ به جرم انجام ملاقاتها و تماسهای سری، ارائهی اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و ماموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و… به حبس ابد محکوم کرد. حجتالاسلام رهبرپور، رئیس دادگاههای انقلاباسلامی دربارۀ دادگاه امیرانتظام میگوید: جرم او به هیچ عنوان سیاسی و عقیدتی نبوده، بلکه وی به اتهام جاسوسی به نفع بیگانه و فراری دادن عوامل مخالف نظام و سرسپردگان طاغوت به خارج از کشور، محکوم شده است. .. او اشیاء و عتیقهجات تاریخی و گرانقیمت این کشور را نیز از طریق پاویون دولت از فرودگاه خارج کرده است. او در نظر داشته است هر روز هزار نفر از مخالفان نظام را از کشور خارج کند. پس از ختم دادرسی، متهم برای تحمل کیفر تحویل زندان شد. تا زمانی که به علت کهولت سن و عود نمودن بیماری پروستات، وی نیاز به درمان پیدا کرد. مسئولین قوه قضائیه دی ماه ۱۳۷۳ بر اساس رأفت اسلامی او را به خانه امنی در شمال تهران منتقل کردند. اما این رأفت موجبات گستاخی او را فراهم کرد.
سوء استفاده از آزادی مشروط
امیر انتظام با استفاده از آزادی مشروطش در مصاحبه با رسانههای بیگانه به شرح ادعاهایی جعلی علیه نظاماسلامی پرداخت. به عنوان نمونه: ادعا کرد تحت شکنجه قرار گرفته است و در شرایط دشواری زندگی میکند. وی در مصاحبهای با صدای آمریکا میگوید: همانطور که میدانید، با کمال تأسف در قانوناساسی جمهوریاسلامی جایگاهی برای بانوان ایران جهت همکاریشان در مسائل اجتماعی پیشبینی نشده است. البته برنامۀ خاص و هدایت شدهای از آن سوی مرزها در دهه۷۰ و ابتدای دهه۸۰ قصد استفاده از این جاسوس تاریخ گذشته را داشت، به طوری که در سال ۱۳۷۵ جایزه حقوق بشر اتریش را گرفت. وی در سال۱۳۹۷ درگذشت.
نفوذ تمام قد نفوذیها در بیت آیتالله منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
به جرئت میتوان گفت یکی از تندروترین جریانات به وجودآمده در طول تاریخ انقلاب “ باند سید مهدی هاشمی” بوده است. وی قبل از انقلاب در قهدریجان گروهی تشکیل داده بود که به برخوردهای خشن و ضرب و شتم مخالفین و مضروب نمودن آنها معروف بود. در کارنامۀ این گروه چندین فقره آدمربایی و حداقل ۴ قتل از جمله قتل آیتالله شمسآبادی، دستگیر و زندانی شده و تعدادی از آنها به اعدام محکوم شدند. مهدی هاشمی که پیش از دستگیری نیز با ساواک ارتباطاتی داشت، طی نامهای به رئیس ساواک اصفهان تمایل خود را به همکاری اعلام کرده و به خاطر معافیت و تخفیف در مجازات به خاطر همکاری با ماموران امنیتی، اطلاعات خود را در اختیار آنها گذاشت. ولی طولانی شدن روند پرونده و همزمانی آن با ایام انقلاب، باعث شد آنها در روزهای منتهی به ۲۲ بهمن از زندان فرار کنند.
ارتباط با مجاهدین خلق و سرویسهای بیگانه
اعترافات مهدی هاشمی: میتوانم بگویم یکی از اهداف و رسالتهایی رادرم هادی و ما در رابطه با بیت (منتظری) دنبال میکردیم این بود که؛ چراغ سبزی به منافقین، برای یک سلسله مسائل و کارشکنیها و برای کاهش دادن به اصطلاح یکسری حساسیتهای نظام نشان داده شود!
ارتباط میان اعضای دفتر آیتالله منتظری و رسانههای بیگانه به حدی بود که نامههای محرمانه ایشان به امام خمینی در رادیو بی.بی.سی خوانده میشد!
سید مهدی هاشمی و ساواک
ساواک در مورد سیدمهدی هاشمی میگوید: هاشمی پس از انجام خدمت سربازی و آگاه شدن از اوضاع اجتماعی مملکت، روی منبر علاوه بر آنکه مطالبی بر خلاف امنیت مملکت یا مصالح آن عنوان ننموده، اغلب در اطراف انقلاب سفید شاه و مردم و اثرات آن و همچنین اشرافیت در مملکت صحبت و در خاتمه با بیان استقلال مملکت صراحتا به شاهنشاه دعا نموده است.» دفاعیهی هاشمی برای رهایی از حکم اعدام چنین بود: من قربانی چه شدهام؟ جز این است که من مبارزه با فئودالیسم کردهام، قربانی انسان دوستی و قربانی فلسفه متین انقلاب سفید و اینکه میخواستم همه مردم در رفاه باشند، شدهام.
تلاش برای براندازی نظام
سید مهدی هاشمی با اندیشههای افراطی خود در صدد ایجاد تشکیلاتی تروریستی در جهت براندازی نظام بود طبق اعترافات خودش در این زمینه تحت فعالیتهای ارشادی در قم کادرسازی شد و به «اختفای غیر قانونی مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره » و دامن زدن به اختلافات درونی نظام (بین سپاه و کمیته و بین واحدهای سپاه اصفهان) و مخدوش نمودن چهره عمومی مسئولین نظام – با چاپ و نشر دفتر و اعلامیه با عنوانهای روحانیت بیدار علیه نظام – مبادرت نمود. در واقع مهدی هاشمی در صدد بود تا با یارکشی سیاسی و گسترش قدرت خود، عرصه را بر مسئولین تنگ سازد و برای این مورد اعتبار و حیثیت آیتالله منتظری و بیت او دستاویز و مهرهای مناسب بود.
تاثیر بر سید احمد خمینی
یکی از برنامههای اصلی باند سیدمهدی هاشمی اثرگذاری بر حاج احمد خمینی بود. وی از طریق ارتباطی که سیداحمد با بیت منتظری داشت تصمیم میگیرد که بر تصمیمات و شاکلۀ ذهنی ایشان اثر بگذارد که موفق نمیشوند و شروع به تخریب ایشان میکنند. آنها در سر داشتند که توسط سیداحمد در بیت امام رخنه و نفوذ کنند، لیکن حاج سیداحمد خمینی دستپروردهی امام بود و از هوشمندی ویژهای برخوردار بود و همه کسانی را که به قصد فریب و نیرنگ به او نزدیک میشدند، بازی میداد، از این رو منافقین از ایشان دلگیر و به شدت خشمگین بودند.
نتایج نفوذ بر قائم مقام
فون شورین در تحلیل شخصیت منتظری میگوید: منتظری دارای اصول بود ولی او دودل بود، یعنی یک دل او در گرو اسلام و مبانی و امام(ره) و انقلاب و دل دیگر او در گرو مهدی هاشمی معدوم بود.
خط تاثیرگذاری در وی بعد از اعدام مهدی هاشمی همچنان ادامه داشت، در برخی از سخنرانیهای خود دیگر از ولایت فقیه دفاع نمیکند، بلکه برعکس آن را بهگونهای زیر سوال برده و معتقد میشود که قدرت فقیه باید محدودتر از قبل شود و به جای آن مشارکت مردم مورد توجه قرار گیرد.نتیجه این ماجراها در بیت و ذهن آیتالله منتظری به شکل جداشدن وی از بدنۀ انقلابیون ظاهر شد. امام خمینی در پیامشان به وی بر مسئله نفوذ بر ایشان از طریق مهدی هاشمی تاکید کردند و فرمودند: نفوذیها بارها اعلام کردهاند که حرف خود را از دهان سادهاندیشان موجه میزنند. من بارها اعلام کردهام که با هیچکس در هر مرتبهای که باشد عقد اخوت نبستهام. دفاع از اسلام و حزبالله اصل خدشهناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.
چشم طمع دشمنان به خبرگان رهبری
امام با بیان اهمیت مجلس خبرگان رهبری بیان میکنند: باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هرکس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صد در صد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه بهبار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوریاسلامی سیلی بزنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصا در امور مهمه و باید بدانید و میدانید که انسان از اشتباه و خطا مِامون نیست.
نگرانیها دربارهی ارتباط مهدی هاشمی و آیتالله منتظری
آیتالله مشکینی رئیس وقت مجلس خبرگان درباره نگرانی نمایندگان مجلس خبرگان از اطرافیان منتظری مینویسد: نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید و شما را برای اسلام میدانند.لاکن با یک نگرانی خاص از ناحیه بیت و بعضی حواشی آن جناب، پیوسته از دوستان صمیمیتان اظهار ناراحتی میشنوم.
اعتراف به بازی دادن منتظری
مسئله این بود که دفتر فقیه عالیقدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم، اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر میکردم حق مطلق است انتخاب کنم. از آن طرف ایشان از سالهای دور به من اعتماد داشتند و این اعتماد را من یک پارامتر مثبتی جهت اهداف خودم میدانستم و اینکه آقا سعید فرزند آیتالله هم با ما همدلی و هماهنگی داشت و از طرفی تعدادی از دوستان هم از قدیم و جدید در دفتر وجود داشتند. من از ذهن پاک و ساده ایشان استفاده میکردم و در حقیقت افکار خودم را به ایشان القاء میکردم.
منتظری هاشمی را فردی ویژه، باهوش و با استعداد میدانست و معتقد بود او باید به مناصب عالی در ایران برسد. سادهلوحی سیاسی در منتظری باعث شد تا وی مورد استفادۀ افراد مختلف قرار بگیرد و حتی در اسناد لانه جاسوسی آمده وی اصلا شبیه سایر روحانیون مبارز نیست و اظهارات و موضعگیریهای وی توسط دیگران به وی دیکته شده است و مورد مناسبی برای نفوذ است.
عمق ماجرا چه بود؟
اعتراف سید مهدی هاشمی خطاب به منتظری: (وضعیتی که ارتباط من با شما را پوشانده بود چیزی جز سوء استفاده از برکات وجودی حضرت عالی نبود).
در ادامه بیان میکند، ما اخباری را به ایشان میدادیم تا ایشان را به اطلاعات سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم… در راندن افراد خالص از ارگانها، هم من و هم اخوی فعال بودیم هر کدام به نوبه خود با تماسهایی که جداگانه یا مجتمعا با آقا میگرفتیم، دیدگاههای انحرافی خودمان را در لباس حقبهجانبی خدمت آقا مطرح میساختیم که قطعا بدونکتاب چهل تدبیر : خلاصه تحلیل وقایع کشورمان از اول انقلاب تا… اثر نبوده است. تلاش بیوقفه برای ملاقات دادن افراد و شخصیتهایی که از اوضاع و احوال کشور ناراضی و بدان معترضاند با آیتالله منتظری[انجام گرفت]که طبعا با تعداد و استمرار این ملاقاتها، ذهنیت ایشان در جهت همان مسائل توجیه می شد. صدور انقلاب برای تیم هاشمی، پوششی بود تا از درون بتوانند جریان دیگری را رهبری کنند و آیتالله منتظری پیچیدگی این بازی را نمیدیدند. این نشان میدهد اطرافیان و بیت او چه قدر توانسته بودند بر او اثر بگذارند.