کت چرمیات را پاره کن
کتاب کت چرمیات را پاره کن (دوره انسانشناسی برای کودکان)
کتاب: کت چرمی ات را پاره کن (دوره انسان شناسی برای کودکان)
نویسنده: ضحا چیوایی
بریدهی کتاب(۱):
خاک مادر دستی بر سر دانه اول کشید و گفت: «دانه کوچک من، بیدار شو.»
دانه چشم هایش را باز کرد. می خواست کش و قوسی به خودش بدهد که متوجه شد نمی تواند تکان بخورد. خاک با مهربانی گفت: «نگران نباش عزیزم. کم کم از آنجا بیرون می آیی.»
خاک مادر روی سر دانه دوم هم دست کشید و گفت: «بیدار شو دانه کوچکم! الان است که همبازی هایتان سر برسند». دانه در آغوش نرم خاک بیدار شد و لبخند گرمی زد.
ریزه که به سختی و با کمک نورک ها و قطرک ها رشد می کرد و سنگ های بالای سرش را به عقب هل می داد تا جایی برای خودش باز کند، با نگرانی پرسید: «خاک مادر! من هم می توانم مانند تیزه به روی زمین بروم؟» خاک مادر گفت: «ریزه جانم! تو الان کمی ضعیف هستی، اما ناتوان نیستی. تلاشت را بکن که بالا بروی و روی زمین بتوانی درختی پربار شوی.»