نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۲ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی: ۶۷ قصه کوتاه و برگزیده اصیل ایرانی

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی ۱۹
نویسنده: سعید بیابانکی
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

کاووس شاه، نامه ای به رستم نوشت. در نامه چنین آمده بود:
«ای رستم، بدان که پهلوانی نامدار از ترکستان با سپاهی بزرگ به ایران حمله کرده و دژ سپید را تصرف کرده و راه را نیز بر مردم دژ بسته است. او پهلوانی شجاع است. هیچ کس در ایران نمی تواند با او بجنگد جز تو. پس وقتی این نامه را خواندی، با هیچ کس در این باره حرفی نزن و خیلی سریع نزد من بیا. بهتر است با سواران شجاع و باهوشت بیایی.»
شاه به گیو که مأمور رساندن نامه به رستم بود، گفت: «این نامه را به رستم بده و خیلی سریع برگرد. حتی شب را هم آن جا نمان.»
صفحه ۱۱۰

بریده کتاب(۲):

نزدیک مرز ایران، یک دژ بسیار بزرگ بود که به نام «دژ سفید» شهرت داشت. نگهبان دژ، پهلوانی شجاع بود به نام «هجیر». پهلوانی پیر هم در آن دژ بود که دختری داشت به نام «گردآفرید». سهراب وقتی نزدیک دژ رسید، از میان سپاه و در حالی که سوار اسب بود، نزدیک هجیر آمد و به او گفت: تو یک نفر می خواهی جلو سپاه مرا بگیری؟ بگو اسمت چیست؟
هجیر که خیلی شجاع بود، جواب داد: من یک نفر به تنهایی حریف تو و سپاهت هستم. به من می گویند هجیر. اکنون سرت را از تنت جدا می کنم و برای کاووس شاه می فرستم.

سهراب وقتی این حرف را از هجیر شنید، خندید و به سمت او حمله کرد. سهراب و هجیر با نیزه به جنگ هم رفتند. سهراب ، هجیر را به سرعت بغل کرد و بر زمین زد و روی سینه اش نشست تا سرش را جدا کند. هجیر که حسابی ترسیده بود، از سهراب خواست که به او رحم کند و او را نکشد. سهراب هم دلش به حال هجیر سوخت. دست و پای او را با طناب بست و او را اسیر کرد. ساکنان دژ وقتی شنیدند که هجیر به دست سهراب اسیر شده است، ناراحت شدند و گریه کردند.
صفحه ۱۰۴

بریده کتاب(۳):

رستم وقتی به کاووس شاه رسید، چند تن از پهلوانان به استقبال او رفتند و او را پیش شاه بردند. شاه از این که رستم دستور او را اطاعت نکرده و بعد از چهار روز رسیده بود، بسیار عصبانی بود و گفت: «رستم کیست که از دستور من سرپیچی کنید! اگر شمشیری دستم بود، همین حالا سرش را از تنش جدا می کردم.»
بعد به گیو گفت: «فوری رستم را ببر و به دارش بیاویز تا دیگر کسی جرأت نکند دستور شاه را اطاعت نکند.»

گیو از رستم ترسید و دستور شاه را اجرا نکرد. کاووس شاه که خیلی عصبانی بود، به توس دستور داد که هم رستم و هم گیو را فوری ببر و دار بزن. توس فوری رفت و دست رستم را گرفت تا او را از شاه دور کند. ناگهان رستم با عصبانیت گفت: «ای شاه، تو بهتر است بروی و سهراب را دار بزنی. بدان که همه جهان از رخش می ترسند. اگر من نباشم، پادشاهی تو هم نابود خواهد شد.»
صفحه ۱۱۲

بریده کتاب(۴):

سهراب که از کشته شدن دایی اش به دست سپاه ایران بسیار عصبانی و ناراحت بود، تصمیم گرفت به سپاه کاووس حمله کند. سوار اسب شد و در حالی که نیزه در دست داشت، به سمت چادر کاووس شاه حمله کرد و آن را از بالا به پایین انداخت. بسیاری از جنگجویان و پهلوانان ایران، با دیدن سهراب پا به فرار گذاشتند. هیچ کس جرأت نداشت با سهراب بجنگد. سهراب در حالی که فریاد می زد، به کاووس شاه گفت: تو که جرأت نداری با من بجنگی، برای چه اسمت را گذاشته ای کاووس شاه؟ من با همین نیزه، همه سپاه تو را از بین خواهم برد.
صفحه ۱۲۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جزیره خرگوش ها

 

کتاب جزیره خرگوش ها: ماجرای سفر سه روباه به جزیره ای ناشناخته

کتاب جزیره خرگوش ها
نویسنده: سیدحسن حسینی
انتشارات عهد مانا

بریده کتاب:

یک روز که قهوه ای حوصله اش سر رفته بود، تصمیم گرفت به مزارع هویج خرگوش ها سری بزند. به هر مزرعه که می رسید، با خرگوش ها سلام و احوالپرسی می کرد و می گذشت. در راه به مزرعه رئیس خرگوش ها رسید. رئیس با همسر و دخترها و کارگرهایش مشغول کار بودند. قهوه ای از دور سلام کرد. رئیس تا قهوه ای را دید، به طرفش آمد.

آن دو بعد از سلام و احوالپرسی، در کنار هم نشستند و به گفتگو مشغول شدند. هوا آفتابی بود و دریا آرامش خاصی داشت. رئیس به یکی از کارگرهایش دستور داد یک سبد هویج برای شان بیاورد و به قهوه ای تعارف کرد که از هویج های تازه بخورد. قهوه ای “چشم” گفت و باز به صحبت کردن ادامه داد. مدتی دیگر به گفتگو گذشت و باز رئیس، قهوه ای را به خوردن هویج دعوت کرد و گفت: «چرا نمی خوری؟ مطمئن باش نمک گیر نمی شوی.» و خندید.
قهوه ای نگاهی به هویج ها انداخت. نمی دانست چه کند. بالاخره یکی را برداشت و باز به صحبت کردن ادامه داد.
ص۳۹

بریده کتاب(۲):

قهوه ای طبق قراری که رئیس با او در روز ورودش به جزیره گذاشته بود، به جنگل رفت و لانه ای برای خودش ساخت. رئیس، به «گوش دراز» مأموریت داد شب و روز -بدون این که دیده شود- مراقب قهوه ای باشد و کوچکترین رفتار او را گزارش کند. گوش دراز، گوشش از بقیه خرگوش ها درازتر بود و صداهای خیلی ضعیف را به خوبی می شنید.

قهوه ای بعد از چند روز ماندن در جزیره، احساس کرد به شدت گرسنه شده و باید چیزی برای خوردن پیدا کند. او چند بار تصمیم گرفته بود به شکار موش یا ماهی برود، اما به خودش گفته بود نباید دست به چنین کار خطرناکی بزند؛ چون این کار باعث می شد خرگوش ها دستش را بخوانند و بفهمند گوشتخوار است. تنها راه سیر کردن شکم، خوردن میوه های جنگلی بود. قهوه ای از بس میوه خورده بود، حالش از هر چه میوه بود، به هم می خورد. دوست داشت گوشت را هم به سبد غذایی اش اضافه کند، اما جرأت نمی کرد. یک روز نقشه ای به ذهنش رسید…

تصمیم گرفت با بلوط و میوه های جنگلی، طعم های در لانه اش بسازد تا بتواند موش ها را به آنجا بکشاند و دور از چشم خرگوش ها شکارشان کند.
ص۳۱

بریده کتاب(۳):

همه جا صحبت از خوبی ها و مهربانی های قهوه ای بود. بچه خرگوش ها در بازی هایشان اسم او را برای خودشان انتخاب می کردند و جوان ها سعی می کردند مثل او راه بروند و حرف بزنند. همه خرگوش های جزیره، به خاطر رفتارهای خوب و کمک هایی که قهوه ای به آنها می کرد، به او احترام می گذاشتند و در بین شان به «جناب قهوه ای» معروف شده بود.

قهوه ای گاهی خرگوش ها را دور خودش جمع می کرد و برایشان از خاطرات زندگی خود و سرزمین شمالی حرف می زد. او چنان از سرزمین شمالی صحبت کرده بود که خرگوش ها برای رفتن به آنجا علاقه مند شده بودند و مرتبا از او می خواستند هر چه زودتر آنها را به سرزمین شمالی ببرد. او هم وعده می داد که اگر کمی صبر داشته باشند، همه را به نوبت آن جا خواهد برد.
ص۳۵

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حوض خون

 

کتاب حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

کتاب حوض خون 
نویسنده: فاطمه‌ سادات میرعالی
انتشارات راهیار

بریده کتاب:

عصر۲۲ بهمن۶۴. نشسته بودم توی کلاس. آقای کلانی آمد جلوی در. اکبر بلند شد رفت بیرون. همان جا حس کردم اتفاقی افتاده. دل توی دلم نبود. یک‌ ربعی گذشت تا برگشت. سرش پایین بود. رفت سمت کیفش. چشمم که افتاد به چشم هایش دلم لرزید. گفتم: چی شده اکبر؟
صدا از ته حلقش آمد بیرون: میگن احمد و محمود شهید شدن.
یک دفعه تمام بدنم یخ کرد. انگار سِر شده بودم، نمی دانستم چه کار کنم. نگاه ها روی من خیره بود. نمی ‌دانم از کجا قدرت پیدا کردم توانستم خودم را جمع و جور کنم. سرم را آوردم بالا و گفتم: الحمدالله. خون پسرهای من و تو توی اسلام ریخته شده.

بریده کتاب(۲):

اول مصاحبه‌ ها درد و زجرشان توی ذهنم پررنگ بود، اما انتهای مصاحبه وقتی متوجه می‌ شدم هنوز حاضر هستند پای انقلاب جان بدهند، وقتی تلاش می کردند راهی برای شستن لباس‌ های رزمندگان جبهه‌ مقاومت پیدا کننند و بعضی از آنها از من می پرسیدند: راهی سراغ نداری برویم سوریه لباس رزمنده‌ ها رو بشوریم؟ معادلات ذهنم درباره‌ این‌ که افرادی زجرکشیده هستند به هم می خورد. خانم های رختشویی با وجود همه‌ سختی ها و دردهایی که دیده‌اند و از نزدیک تکه های بدن شهدا را لمس کرده‌ اند، روح زینبی دارند و با بیان تمام تلخی‌ ها، از شستن لباس رزمنده‌ ها به زیبایی یاد می‌ کنند. اگر غیر از این بود، اکنون با وجود ناتوانی، باز پای ثابت فعالیت های انقلاب نبودند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

آیین همسرداری در زندگی حضرت فاطمه(س)

آیین همسرداری در زندگی حضرت فاطمه(س): زندگی شیرینی با مطالعه و عمل به این کتاب

آیین همسرداری در زندگی حضرت فاطمه(س)
نویسنده: اسدالله محمدی نیا
انتشارات سبط اکبر

بریده کتاب:

از کلام الهی استفاده می شود، زن و مرد تا ازدواج نکنند آرامش روحی ندارند، اگر چه از جهات دیگر خود را سرگرم کنند. پس اگر بخواهیم از روابط نا مشروع جوانان بکاهیم و سکون و آرامش را حاکم کنیم و اضطراب و استرس روحی را برطرف سازیم، باید به ازدواج آنان بها دهیم و برای آسان تر شدن این پیوند مقدس از تجملات و تشریفات کم کنیم.
آیین همسر داری در زندگی حضرت زهرا، سلام الله علیهاصفحه ۲۱

بریده کتاب(۲):

اگر زن و مرد انصاف و عدالت را نسبت به یکدیگر رعایت کردند و از ظلم و تعدی به حقوق هم دوری نمودند، دیگر در خانواده اختلاف و نزاع و سردی و سخن از منیت ها و خودبینی ها نیست. در چنین فضایی بوی محبت فرزندان را معطّر کرده و جنود الهی و فرشتگان در چنین خانواده‌ای سرود بهشتی امید سر می‌دهند و در چنین کشوری رایحه فرهنگ علوی و فاطمی فضا را پر خواهد نمود.
آیین همسر داری در زندگی حضرت زهرا، سلام الله علیها صفحه ۲۵۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مثل خوشه های انگور

 

کتاب مثل خوشه های انگور: درس هایی اخلاقی از قرآن در قالب متونی کوتاه و زیبا

کتاب مثل خوشه های انگور
نویسنده: محمدرضا رنجبر
انتشارات شهر

بریده کتاب:

عقل مثل گل است عطر و بوی خوش دارد. وقتی هم عقل ها کنار هم قرار می گیرند، مثل یک دسته گل اند و بوی خوش دو چندان می شود. مشورت کنار هم نشستن عقل هاست. انسان به هر نقطه ای که رسیده باشد، به مشورت نیازمند است.

بریده کتاب(۲):

سراب با سر آب خیلی فرق می کند و این یعنی گاهی وقت ها نمودها با بودها خیلی متفاوت است. این است که قرآن می گوید: هیچ گاه ظاهر افراد برایت ملاک نباشد و همین طور آن چه بر زبانشان جاری است. بودن ها ملاک است نه گفتن ها.

بریده کتاب(۳):

وقتی مستقیم حرکت می کنید، سریع می رسید و ایمن، اما وقتی زیگزاگ می روید، نه تنها خود را به خطر می اندازید، که ممکن است اصلا به مقصد نرسید. قرآن می گوید: راه خدا مستقیم است. پس راستی پیشه کن که راستی تو را به هدف می رساند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ

عفاف سرچشمه زیبایی

 

کتاب عفاف سرچشمه زیبایی: بیان مصادیق روشن حجاب و آثار آن در خانواده و جامعه

 

کتاب عفاف سرچشمه زیبایی
نویسنده:  عبدالکریم پاک نیا
انتشارات نورالزهرا

بریده کتاب:

 صفحه ۱۳۱

احکام اسلام، فطری، طبیعی و برطرف کننده نیازهای ضروری انسان هاست. بر اساس قاعده لطف، خداوند متعال بهترین وظایف و تکالیف را برای بندگان خود واجب می کند.
حکم عفاف و حجاب برای ایجاد تمرکز نیروها، شکوفایی استعدادها، رشد خلاقیت و جهت دهی به غرایز سرکش، تشریع شده است….
عقل هم، هر عملی را که موجب ارزشمندی و اعتلای کرامت انسان می شود و او را از اتلاف وقت در امور سطحی و کم ارزش باز می دارد و نیروهای درونی او را برای رشد و تعالی متمرکز می کند، پذیرفته است.

بریده کتاب(۲):

صفحه ۱۲۰

…اساسا عفاف یکی از صفات نفسانی است که انواع شهوات را در وجود فرد کنترل و مهار می کند و مثل ترمز ماشین است که سرعت را تعدیل و کنترل کرده و به جایگاه قانونی اش بر می گرداند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۱۲:۳۶
نمکتاب ...
جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

قربانی اسلام

 
 

کتاب قربانی اسلام 
نویسنده: حسن قدوسی زاده
دفتر نشر معارف

بریده کتاب:

لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاست‌مدار داراست
هنگامی که نام امام نزد آیت الله میلانی برده می‌شد، می‌فرمودند: سلام الله علیه. شخصی معترض بود، فرمودند:
ساکت باش فلانی! اینجا مسأله تقلید در بین نیست که گفته شود فلانی اعلم است یا من؟ بحث رهبری است و چنین نمی‌باشد که هر مجتهدی لیاقت رهبری داشته باشد، لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاست‌مدار دارا است که عالم به زمان خویش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراسی نداشته باشد و اکنون دارای این مشخصات کسی جز آیت الله خمینی نمی‌باشد.
ص۹

بریده کتاب(۲):

اثر نوار کاست
در مقاطع حساس و شرایطی که ملت نیاز به راهنمایی‌های امام و سخنان هشداردهنده ایشان پیدا میکرد، امام سخنرانی می‌کردند و سخنانشان بر نوار کاست ضبط می‌شد و در ایران دست به دست مردم می‌چرخید.
روزنامه گاردین در این مورد نوشته بود: یک نوار کاست سخنان آقای خمینی به اندازه یک پارتیزان در پیشبرد مبارزه نقش دارد.
ص۱۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

من عشق مخاطب خاص

من عشق مخاطب خاص
نویسنده: محمد داستانپور
انتشارات حدیث راه عشق

بریده کتاب:

بعضی از اندیشمندان بزرگ ما، مثل ابوعلی سینا و فارابی معتقدند که محبت مقدم بر عشق است. بعضی نیز عکس این نظریه را معتقدند؛ یعنی می گویند، اول عشق است و بعد محبت. از نظر من احتمال دارد که هر دو نظر درست باشد. محبت را دو عشق همراهی می کند: یکی عشق پیش از محبت و یکی عشق بعد از محبت. از لحاظ روان شناختی، احساسی که به طرف مقابل پیدا می کنیم، دو لایه دارد:

لایه نخست آن هیجان است و لایه دومش احساس. عشق پیش از محبت مربوط به لایه نخست است که “شیفتگی” نامیده می شود و عشق مربوط به لایه دوم که بعد از محبت شکل می گیرد، “عشق” نام دارد. واژه عشق “عفیف” نیز که گاهی به نوعی از رابطه گفته می شود، مصداق همین لایه دوم است، شبیه علاقه حضرت امام به همسرشان که این را می شود از نامه ای که در تبعید برای همسرشان نوشته اند، فهمید. این نامه پر از جمله های عاشقانه است.

 

بریده کتاب(۲):

شیفتگی های بیمارگونه پیش از محبت از طریق حواس ایجاد می شوند؛ مثل شنیدن صدای طرف یا ‌دیدن خط او. ماده اصلی این گونه عشق ها تخیل است. در این حالت فرد با دیدن چهره یا حالتی خاص در صورت و رفتار طرف مقابل، که قدیمی ها به آن عشوه و کرشمه می گویند، یا حتی شنیدن صدای او و گاه شنیدن وصف او، بدون این که او را ببیند یا صدایی از او بشنود، شروع می‌ کند به خیال پردازی و به اصطلاح انیمیشن سازی بر اساس ویژگی های ظاهری او.

سرعت شیفتگی های بیمارگونه پیش از محبت به حدی زیاد است که حالت انفجاری دارد. در این حالت شخص ره صدساله را یک شبه طی می کند و وقتی میزان دلبستگی و حال خراب او را می بینی و از او می پرسی مگر چه مدت است که با هم آشنا شده اید، زمان کوتاه آشنایی آن ها تعجب شما را صد چندان می کند.

مثلا در نمونه ای، پسری پس از گذشت دو ماه از شروع کلاس های دانشگاه ، به شدت عاشق دختری شده بود. به او گفتم که شما در مدت دو ماه این قدر عاشق شدی؟! گفت: “دو ماه که زیاده، من در همان هفته اول، طوری کشته مرده او شدم که می خواستم سرم را هم برایش بدم.”

– شما که در این دو ماه این طور عاشق شدی، می دونی بعدا چه بلایی سرت میاد؟ بعدا هم، به همین راحتی از این دختر متنفر میشی.
ص۶۸

بریده کتاب(۳):

عاشق دروغین توقع دارد که هر وقت زنگ می زند، معشوق در هر موقعیتی به او جواب دهد. هیچ کاری مانند درس خواندن، همراهی با خانواده و… نباید برای او از پاسخ دادن به تلفن مهم تر باشد. در سخت ترین موقعیت، مانند روزهای امتحان و… اگر به معشوقش بگوید که بیا با هم بیرون برویم یا به همراه من برای خرید بیا، معشوق بیچاره حق ندارد بگوید درس دارم، الآن حوصله اش را ندارم، پدر و مادرم به من شک می کنند، احتمال دارد آبرویم برود و….

مدعی دروغین همیشه به معشوقش می گوید: «اگر می خواهی شایستگی و لیاقت عشق من را داشته باشی، یا به زبانی محترمانه تر این که اگر می خواهی عشقت را به من اثبات کنی، باید این طور باشی، باید این کار را انجام بدهی و…

عاشق دروغین به طرف مقابل به عنوان برده و اسیری نگاه می کند که هر چه عاشق می خواهد، باید بپذیرد. تا وقتی به همه خواسته هایش پاسخ مثبت داده می شود، همه چیز خوب است؛ ولی امان از روزی که “نه” در کار بیاید، چهره زیبا و مهربان این عاشق دلباخته، به شدت برافروخته می شود و زبان نرمش به تیغ بسیار تند و برنده تبدیل خواهد شد و درخواست های همراه با ملاطفتش، به تهدید های خشن و بی پرده و تبدیل می شود. عاشق واقعی هیچ گاه می تواند معشوقش را تهدید کند؟
ص۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۹ ب.ظ

عطر فرشته

 

کتاب عطر فرشته: رویکردی جامعه شناختی به حجاب و کارکرد آن

کتاب عطر فرشته
نویسنده: محسن نصری
انتشارات حدیث راه عشق

بریده کتاب:

دوری از فطرت الهی، دوری از خداوند تبارک و تعالی را سبب می شود و حیا و عفاف و حجاب که فطری است، نزدیکی به خدا را فراهم می سازد.

بریده کتاب(۲):

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: هرکس دیدۀ خود را از (نامحرم) فروبندد، قلبش راحت می شود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۰ ، ۱۲:۲۹
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۳ ب.ظ

مفرد مذکر غائب

کتاب مفرد مذکر غائب
نویسنده علی موذنی
انتشارات جمکران

جرعه ای از کتاب(۱):

صحنه با ضربه گانگ روشن می شود. حاضرین که عبارتند از: یشوعا، الکسیس و الکسیوی که هر سه لباس رزم به تن دارند، به همراه اسقف بر پا می خیزند. امپراتور وارد می شود. حاضرین تعظیم می کنند.
(صفحه ۹)

جرعه ای از کتاب(۲):

پس سپاه مجهزتر را به سوی جنوب گسیل کنید، سپاهی که لشکریانش در عین جنگاوری دیندار نیز باشند.
(صفحه ۱۳)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۲:۲۳
نمکتاب ...