پوستر انتخاباتی
پوستر جمهوری اسلامی حرم است
اگر این حرم ماند دیگر حرم ها هم می مانند.
پوستر جمهوری اسلامی حرم است
اگر این حرم ماند دیگر حرم ها هم می مانند.
پوستر جمهوری اسلامی حرم است
اگر این حرم ماند دیگر حرم ها هم می مانند.
پوستر جمهوری اسلامی حرم است
اگر این حرم ماند دیگر حرم ها هم می مانند.
کتاب مزد اخلاص
انتشارات شهید ابراهیم هادی
خلاصه:
کتاب مزد اخلاص، خاطراتی کوتاه از زندگی شهید علی محمد صباغ زاده به نقل از خانواده و دوستان اوست. شهیدی که به اخلاص و فروتنی معروف بود و تقوا در ذره ذره اعمال او مشاهده می شد.
مدیر گفت: ازش سوال کردم ایمان خوبه یا ثروت؟
علی گفت: انسان اگر ایمان داشته باشه، همه چی داره؛ چون خدا رو داره. کسی که خدا رو داره توی زندگی ش چیزی کم نداره. اما اگه ثروت داشت و خدا رو نداشت هیچی نداره.
بریده کتاب(۲):
کتاب ها رو که توی نیمکت جا می داد، ادامه دادم: تو که وضعت بد نیست، بابات که قصابی داره. جوان خوش تیپ هم که هستی. یه کیف بخری شیک تره. اُف داره دانش آموز دبیرستانی کتاباشو بذاره تو پلاستیک.
علی آرام گفت: مسئله، داشتن و نداشتن نیست. مسئله اینه که همه مثل من نیستن که باباشون دستشون به دهنشون برسه. بچههایی هستن که وضع مالی خوبی ندارن و نمیتونن کیف بخرن، منم می خوام هم رنگ اون ها باشم…
برای دانلود پوستر با کیفیت روی عکس کلیک کنید
سلااااام به همراهان همیشگے نمڪتاب🖐🏻✨
‼️با توجه به فرارسیدن سالگرد شهادت شهید عزیزمان #حاج_قاسم سلیمانی ♡
کتابهایِ
📙 حاجقاسم ۱
📗 حاجقاسم ۲
📕 و تجمیع این دوجلد در کتاب حاجقاسم
با نام پویش#فرا_زمان_فرا_مکان۳
در خدمت شما عزیزان هستیم😉
شما میتوانید با خرید یک کتاب از این چندجلد، در قرعه کشی
۱۳ پلاک طـــــــــ🥇ـــــــــلا شرکت کنید.
📘خرید کتاب با ۴۰% تخفیف🤩
📬 Ketab98_99@(ایتا)
لینک خرید از سایت نمکتاب
#مرد_میدان
رمان عاشقانه من نه ما
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات عهد مانا
من نه ما، ماجرای دو انسان است که پله پله گام بر می دارند برای “ما” شدن! دو انسان با دو جنس مخالف، با دو دنیای متفاوت، سرشار از تفاوت و اختلاف نظر در احساسات و تجزیه و تحلیل های گوناگون از زندگی که یاد می گیرند چگونه بزرگ شدن را تجربه کنند و با کنار گذاشتنِ “من”های خود، به یک حقیقت واحد می پیوندند.
زهرا و محمد، یک زوج جوان و خوش ذوق هستند که عاقلانه، عاشق می شوند و در این مسیر عطش فراوانی را تحمل می کنند تا به پاسخ تک تک مجهولات ذهن شان دست یابند و درک و فهم شان را از مفاهیمی چون زندگی، لذت، ازدواج، عشق و محبت، تکامل بخشند.
نویسنده در این کتاب، یک زندگی را مجسم کرده است.
یک زندگی، با تمام تلخیها و شیرینیها و درسها و موفقیت هایش! اگر تلخی ها و سختی ها را نشان می دهد، راهِ بُرون رفتِ این تنگناها را نیز نشان می دهد و آرامشِ عبور از این سختی ها را به کامِ این زوج جوان می چشاند.
من نه؛ ما آخرین اثر نرجس شکوریان فرد است که توسط نشر عهد مانا، منتشر شده است.
تاکنون فکر می کردم مهم ترین سرمایه ی انسان، خودِ اوست.
می اندیشیدم که این دنیا، بر “من”های گوناگون استوار شده و هر کس برای رسیدن به خواسته های صحیح یا غلطش، می تواند مجاز به انجام هر کاری باشد.
این کتاب نگاهم را به “من” تغییر داد.
همه ی ما انسان ها، “من”هایی هستیم که برای رسیدن به حقیقت و آرامش ، باید به یک “ما” برسیم…
می ارزد که این کتاب را بارها بخوانی و برای “ما” شدن، تمام تلاشت را به ثمر برسانی…
کتاب من نه؛ ما ماجرای زندگی دو جوان، به نام های محمد و زهرا را نشان می دهد که سرنوشت شان به هم گره می خورد و برای یکی شدن و پیوندی مقدس، روزهای شیرین و گاه تلخی را سپری می کنند.
محمد جوانی منطقی و اهل کار و تلاش است و زهرا، دختری است که برای خوشبختی اش اهداف بلند و والایی را در سر می پروراند.
اما نقطه ی اشتراک شان در این است که هر دو، عقل را به جای هوس، به عنوان فرمانروای روح خود برگزیدهاند.
این دو جوان، وارد مهم ترین مناظره ی زندگی خود می شوند و برای شناختِ زوایای پنهانِ شخصیت یکدیگر، تمام تلاش خود را به کار می برند.
اینجاست که با معجزه ی توکل و بهره مندی از عقل و منطق، بنای زندگی عاشقانه را می سازند و در این راه تجربیات فراوانی کسب می کنند و برای رسیدن به لذت های واقعی و زیبایی های والای زندگی، فرمان خدا را بر تفکرات غلط بعضی آدم ها، ترجیح می دهند.
این کتاب، روایتِ عشقی است که روز به روز، به سوی خدا گام برمی دارد و از این روست که هرگز، رنگِ زنگار و کهنگی به خود نمی گیرد…
از زندگی یکنواخت خسته شدی؟
دلت یک تجربه ی شیرین می خواد؟
یک رمان پرماجرا و هیجان انگیز می خوای؟
می خوای به جای من بودن، ما شدن رو تجربه کنی؟ با این کتاب همراه شو
اگر دل من به همین راحتی قابل تسخیر شدن بود که خدا من را زن نمی آفرید.
من نازی دارم که خریدار باید اول خودش را اثبات کند.
نه که با نگاهی و دو کلامی حراجی باز کنم! و واقعا چرا زن های جهان حراجی شدن را ترجیح داده اند به کنار، اصلاَ اصالت خودشان را چگونه تغییر داده اند و به این جا رسیده اند؟
در ذهنم همیشه این بوده که خواهان باید برای طلب خواسته اش کمی تلاش کند و به راحتی آنچه را که می خواهد در مشت خودش نبیند. دهها بار دست مشت کند و باز کند، بخواهد و نیابد، بیاید و برود، سری کج کند در طلب؛ تا شاید کمی رو ببیند از آن که طالبش بوده، آن وقت اگر رسید، می شود گفت که واصل شده است. من این را برای جنس خودم یک شأنیت می دانم.
برایم شیرین است که قد چند صد تومان که نه، اندازه تمام ذهنش من بوده ام که این را دیده و خریده. خیلی خوب است. به قول پدر، مردها خیلی وقت ها ابراز احساسات زبانی ندارند. زبان محبت شان، خرید برای خانه و خانواده است. شما از هر کالایی که تهیه می کنند، یک دو سه کلمه محبتآمیز دریافت و برداشت کنید. می شود قطره های زیبای باران احساس را روی صورت زندگیم دید و این یعنی یک شروع رحمت الهی.
بازگشتِ همه به سوی اصل است و کاش همه هم، بودن را کنار همان اصل می خواستند.
انسان ها خدا را نخواستند و از دستورات و اوامر خدا فرار کردند، به امید رسیدن به لذت خاصی که حس می کردند در دوری از خداست؛ اما غافل بودند که خالق لذت خداست و هر چه دور از خداست، بدلی و تقلّبی است. دل به دستورات خدا ندهی، تن به دستور شیطان می دهی و نابود می شوی!
تو بزرگترین آرزوت پوشیدن لباس عروس و داشتن یه خونه ی بزرگه؟
یا اومدن امام زمان و نجات همه ی مردم جهان؟
سوالش را از هر کسی بپرسی که ذره ای محبت به امام زمان نه، ذره ای وجدان داشته باشد خیلی صریح جواب می دهد:
– آقام رو به هیچ چیزی نمی فروشم.
– وقتی گناه، اشتباه، خودخواهی، بی وجدانی می کنی ضربه می زنی به منجی عالم، به قدرتمندی او!
انسان ها زندگی شان را با خواسته هایشان می سازند.
بی خود و بی جهت عدالت خدا را زیر سوال می برند و قید بندگی را می زنند…
انتخاب انسان بر اساس خواسته های انسان است. یکی نفس پرست و هوا پرست است، یکی خداپرست!
خدا اما سر راه همه مدام راهی باز می کند و همه را دعوت به مهمانی خودش می کند. انسان ها خودشان روبرمی گردانند.
می شکنم در شکن زلف یار
نویسنده: حسین سروقامت
نشر معارف
فکرش را بکنید در یک مهمانی دوستانه شرکت کنید و بی اختیار مسیر زندگی ات عوض شود.
آقای قنبری شب قبل به مهمانی دوستش رفته و حالا همسر دوستش با او تماس گرفته:«من دیشب عاشق اخلاق شما، دیانت و معنویت شما شدم. نجابت شما مثال زدنی است. من در ازدواجم شکست خورده ام. از این مرد فرزندی ندارم…»
حتما دوست داری بدونی ادامه اش چی می شه! مطمئن باش از دونستن ادامه ی ماجرا لذت می بری. پس حتما کتاب می شکنم در شکن زلف یار رو بخون. کتابی که حکایت های زیبا و حقیقی رو مقابل چشمات می ذاره. حکایاتی که شاید یک روز برای من و تو هم…
معرفی:
کتاب «میشکنم در شکن زلف یار» نوشتهی «حسین سروقامت» و چهارمین دفتر از مجموعه «کتابهای پرسمان» است که در سال ۱۳۸۸ توسط دفتر نشر معارف در ۲۸۶ صفحه منتشر شد.
این کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه است که با نگاهی انتقادی به مسائل اجتماعی میپردازد. گفتنی است که این کتاب در ادامه کتاب “جوانی در ۱۸۰ ثانیه” نگاشته شده است.
بریده کتاب(۱):
مشکل اصلی من ازحدود یک سال پیش شروع شد. پدرو مادرم به دلیل اینکه من تنها فرزند خانواده هستم و ضمناً وضع مادیشان هم خوب است، دخترخاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند و هم سن خود من است، به سرپرستی قبول کردند. ازآن تاریخ به بعد، خانه ی آرام و ساکت ما که در طول روز، کسی جز من در آن زندگی نمیکرد، تبدیل به محل زندگی پسری شد با دختری که به مراتب از شیطان حرفه ای تراست!
البته فکر میکنم همه این بدبختی ها به خاطر این است که من مقداری زیبا هستم. فکر میکنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم، حتماً این مشکل سرم نمی آمد.
کس نوشته کتاب می شکنم در شکن زلف یار نوشته ی حسین سرو قامت
دوستی می گفت حرف مثل کلینکس است، یکی را که بگویی، دیگری هم پشت سرش می آید.
زمان متوقف نیست….
می گذرد؛
بی آنکه تاملی کند که ما ارزش آن را می دانیم یا نه!
شما هم اگر یادداشت های روزانه کنفسیوس را ورق بزنید شاید به این جمله برخورد کنید که:
“به تعلیم و تربیت آکادمیک بسنده کردن، وقت تلف کردن است.
بزرگان هر جامعه ای باید با رفتار خویش مردم را تربیت کنند…”
زندگی سکه ای است که دو رو دارد،
گاه این روی خویش را به ما می نمایاند، گاه روی دیگرش را.
ما پیرامون خویش حصاری کشیده ایم
و نمی خواهیم قدمی از آن بیرون بگذاریم.
در حالی که تا این حصار را نشکنیم،
امکان ندارد به آنچه می خواهیم برسیم.
شما هم اگر یادداشت های روزانه کنفسیوس را ورق بزنید شاید به این جمله برخورد کنید که:
“به تعلیم و تربیت آکادمیک بسنده کردن، وقت تلف کردن است.
بزرگان هر جامعه ای باید با رفتار خویش مردم را تربیت کنند…”
جامعه ای زنده است که در میان افراد آن، امید به آینده موج بزند.
امان از مشکل بی مشکلی،بعضی افراد انگار می گردند تا با فربه کردن آن اعصاب خود و دیگران را خرد کنند.
📚رویای یک دیدار/ سید ناصر هاشم زاده
ما مسلمانیم اما "سلمان" نیستیم.
سلمان انقدر عزیز زمین و آسمان بود که اهل_بیت او را از خودشان می دانستند.
این کتاب فوق العاده زیبا ،فوق العاده عمیق و جهت دهنده و حرکت بخش کمی ما را به سلمان نزدیک می کند.
معرفی:
عاشق نور زندگی متفاوت دارد.
نور کاری به این ندارد که آیینت زرتشت است، ایرانی هستی یا نه…
نور به دلت نگاه میکند.
به اشتیاقت.
آدمی اگر عاشق شود، متحمل بیابانها هم میشود. زخم زبان یهودی را به جان میخَرَد، گرسنگی را نمیبیند و حتی به اسارت تن میدهد. این معجزه عشق است!
که عشق، “روزبه” را “سلمان” کرده است.
جوانی متفاوت و برومند بود، از خانه که فرار کرد دنبال یک رویا رفت تا با دیدارش آرامش را پیدا کند، کسی که زندگی تکراری و یکنواختش را لذتبخش کند. سیصد سال شب و روز متفاوت را تجربه کرد تا…
این داستان واقعی را پس از خواندن به دیگران هم خواهید داد.
کتاب رویای یک دیدار در ۱۶۷ صفحه توسط انتشارات عهد مانا در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است.
این کتاب روایتگر جوانی پارسی و برومند به نام روزبه است که خانواده او از موقعیت ممتازی در دوران ساسانیان برخوردارند. روزبه، زرتشتی است و مشتاق طراوت و نور. تا اینکه این اشتیاقش او را به سوی “فرار از خانه” پیش میبَرَد…
خلاصه:
کتاب رویای یک دیدار روایتی ست تاریخی از گوشهای از زندگی سلمان فارسی.
زمانی که روزبه نوجوان به دنبال نور، از آیین زرتشت به مسیحیت گرویده میشود. این شوق در روزبه او را وادار میکند تا از خانه اشرافی پدر بگریزد و سختی بیابانها و یهودیان و گرما و سرما را تحمل کند تا عاقبت به سرچشمه آب حیات برسد و بشود “سلمان منا اهل البیت”.
🧀برشی از کتاب:
آیا درراه راهزنان اموالت راغارت کرده اند ؟از سرزمین پارس که چنین ژولیده و فقیرانه بیرون نیامده ای ؟
نگاهی به چشمان کشیش انداخت نگاهی که تاعمق نگاه کشیش پیش می رفت .
-هرچه داشتم مسیح از من گرفت .
-مسیح ؟
-آری او از همه راهزنان تیز تر ومهارت دار است .او پدر ومادرم را ازمن گرفت ومرا سرگشته بیابان ها کرد .(ص 126)
او سلمان شد ، سید ناصر هاشم زاده
سلمان یک فصل بهاری از زندگی انسان هاست. سلمان یک فرد نیست، مسیر تاریخی انسانی است که می خواهد از صفر بگذرد و به بی نهایت برسد و پا در گل زمین نماند.
نوجوانی زرتشتی که جایگاه دینی، اقتصادی و سیاسی بالایی در میان زرتشتیان و حکومت دارد، اما فطرت حق طلبش نمی گذارد که به ثروت و لذت بسنده کند. در جوانی از خانه فرار می کند ، تا به هدف خلقت برسد.
روزبه(سلمان) که دین زرتشت دلش را راضی نمی کند و سوال های فکرش را پاسخ نمی دهد، راهی کلیسا می شود و پیش راهب هایی که حد فاصل بین حضرت عیسی تا آخرین پیامبر هستند شاگردی می کند. از کلیسای این شهر تا کلیسای شهرهای دیگر می رود. تنها و بی خانواده، اما راضی نمی شود. تا اینکه خودش در لباس آخرین وصی به آخرین پیامبر دنیا می رسد و سلمان، محمدی می شود. خستگی ناپذیر، دل سپرده به ندای فطرت و گریزان از راحت طلبی، متفکر و متوجه به اصل خلقت، راهی شهرها و کشور های دیگر می شود.
او یک حق جوی زرتشتی است که جزو حق طلبان مسیحی و یاران محمد مصطفی(صل الله علیه وآله) می شود و جزو یاران حضرت حجت (ارواحنا له الفداه) در آخرالزمان. (سلمان جزو ۳۱۳ نفر اصحاب حضرت هستند.)
داستان کتاب کشش خوبی دارد هرچند قلمی که نویسنده انتخاب کرده باعث شده است، ابتدا عده ای به راحتی با کتاب انس پیدا نکنند. هر چند کمی که از داستان می گذرد دلبسته می شوی و حتی چند جایی دلت می خواهد که با تفصیل بیشتری از اصل موضوع مطلع شوی. البته شاید دور بودن فضای تاریخی رمان باعث این خلاصه گویی ها شده باشد.
به هر حال کتابی ست که افراد درون گرا، دوستان معنوی خوان و اهل فکر، جوانان ی که متفاوت بودن را طالبند و می خواهند یک جوانی پر بار و نتیجه بخش داشته باشند، می توانند این رمان را چندین بار بخوانند که قابل است.
پایان نقد اول