هم سفران
کتاب هم سفران: داستان این زندگی هم خواندنی ست و هم بشدت آموختنی… از دستش ندهید
کتاب همسفران
نویسنده: محمدرضا بایرامی
انتشارات نیستان
معرفی:
بعضی ها حوصله ی رمان عاشقانه ندارند اما رمانی که فوق العاده جذاب باشد و چند ساعتی آنها را زمین گیر خودش کند، دوست دارند.
زمین گیر دنیا نباشی
این از آن رمان هاست…
بریده کتاب:
کنار حوض نسشت فکر کرد بهتر است آبی به صورت بزند تا خوابش بپرد به یک باره متوجه چیزی شد.
دست ها روی هوا خشکید. نگاهش چرخید طرف در طویله.
با نا باوری رد سرخی را دید که از زیر در طویله تا وسط حیاط به سیاهی کشیده شده بود.
خیز برداشت طرف طویله کلید را از جیب پالتویش پیداکرد.
کلید را در قفل چرخاند پایش در جوی خون فرو رفته بود در را باز کرد دهانش باز ماند؛ نه حتما اشتباه دیده بود. همه جا پر از لاشه گوسفندانی بود که به طور وحشتناکی کشته شده بودند…
بریده کتاب(۲):
مرد نشست؛ پونه را به بینی اش نزدیک کرد و گفت زندگی همین است دوندگی و زحمت، تمامی هم ندارد نباید هم داشته باشد. بدون اینها زندگی بی معنا است. گاهی فکر میکنم آن هایی که زحمت می کشند هرچند اذیت می شوند اما راحت تر از آن هایی زندگی می کنند که زحمت نمی کشند، به شرطی که درست نگاه کنند.