نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دنیای دیدنی

کتاب دنیای دیدنی: دنیا را به زیبایی نگاه امام عزیزمان ببینیم…

 

کتاب دنیای دیدنی
نویسنده: رضا مصطفوی
انتشارات: عهد مانا

بریده کتاب دنیای دیدنی :

جالب است بدانید که چرا نوزادان این قدر گریه می کنند.
در مغز نوزادان رطوبتی هست که اگر بماند باعث بیماری ها و دردهای بزرگ، مانند کوری می شود.
گریه، این رطوبت را از سر نوزادان بیرون می برد و باعث تندرستی او و سلامتی چشمانش می گردد.
پدر و مادر نوزاد هم که نمی دانند این گریه، چه نعمتی بزرگی است، مدام سعی می کنند او را با هر ترفندی که بلدند و می توانند، ساکت کنند.
صفحه ۲۰

بریده کتاب(۲):

فکر کرده ای که چرا خدا انسان را دارای میل و آرزو آفریده؟
چون برای رسیدن به آرزو ها تلاش کند و پویا باشد.
فکر کرده ای که چه کسی به انسان این همه ابزار برای کار و تلاش داده است؟
آن کسی که او را کار کن و کار آفرین خلق کرده.

چه کسی او را کار کن آفریده؟
آن کسی که او را نیازمند کار قرار داده.
چه کسی او را نیازمند قرار داده است؟
آن کسی که اسباب رفع نیازمند او را مهیّا کرده.
چه کسی او را در میان سایر حیوانات، فهیم و با شعور آفریده؟
آن کسی که او را مکلّف کرده و پاداش عمل نیک و بد برای او مقرر کرده.
چه کسی به او چاره بخشیده؟
آن کسی به او توان حل مسائل و چاره اندیشی داده.
چه کسی توان چاره اندیشی به انسان داده؟
آن کسی که حُجّت را برای او تمام کرده و به او عقل داده.
چه کسی عهده دار اموری شده که چارهٔ انسان به آن ها نمی رسد؟
بله.همان خدایی که هیچ گاه نخواهیم توانست شکراین هم نعمت های او را به جا بیاوریم. صفحه ۴۲

بریده کتاب(۳):

خدای دانا حافظه و فراموشی را در انسان قرار داده که هر دو ضد یک دیگرند.
وجود هر دو هم برای زندگی ضروری است.
کمی که به این نیروهای متضاد فکر می کنی، به یقین می رسی که آفریدگار جهان و انسان، تنها یکی است.
اما دوگانه پرستان از این جا به غلط افتاده اند و می گویند دو خدا داریم: خدا شر و خدای نیکی!
همان گونه که در بدن انسان این دو نیروی ضد، هر دو در کارند و وجودشان ضروری است، در جهان بزرگ نیز، چیزها و رویدادهای متضاد خیر و شر وجود دارند.

بریده کتاب(۴):

می دانی که حیا فقط مخصوص انسان است دیگر حیوانات بهره ای از حیا ندارند.
اگر حیا نبود، هیچ کس مهمانداری نمی کرد، کسی به وعده هایش عمل نمی کرد و نیاز مردم را بر نمی آورد. کسی کارهای نیک نمی کرد و از بد ها پرهیز نداشت.
بعضی از مردم هستند که اگر از دیگران شرم و حیا نمی کردند،
حتّی حق پدر و مادر را هم رعایت نمی کردند و صلهٔ رحم نمی کردند و حتی به خویشان خود هم احترام نمی گذاشتند و امانت های مردم را هم پس نمی دادند.
می بینی خدا چگونه به انسان هر چیزی را که صلاحش در آن است، عطا کرده است؟

بیشتر ببینیم..
دنیایی پر از کلیپ های مناسب حال و احوال این روزها

بریده کتاب(۵) دنیای دیدنی :

درباره این که بدن انسان مثل یک کارخانهٔ بزرگ و دقیق و منظم است، فکر کن. آیا چنین کارخانهٔ بزرگ و منظمی می تواند خود به خود به وجود آمده باشد؟

دربارهٔ نعمت های بزرگی که خدا به انسان داده است، فکر کن. مثلاً خوردن و آشامیدن و دفع آسان فضولاتش از بدن را ببین.
انسان وقتی خانه ای می سازد، توالتش را در پنهان تمرین جاهای خانه می سازد. آفریدگار مدبّر و دانا، محل خروج فضولات از انسان را در پنهان ترین جای بدن قرار داده است که از پیش و پس نمایان نیست.
پس خدای مهربان، صاحب نعمت و برکات بسیاری است؛ خداوندی که رحمت ها و نعمت های او بی شمار و بی پایان است.

به دندان هایت فکر کن. خدا بعضی را تیز آفریده که ببّرند.
بعضی ها را پهن آفریده که بجوند و خُرد کنند. چون انسان به هر دو نوع آن ها نیاز داشت، خدای مهربان، هر دو را آفریده است.
دندان هایی که کارشان خُرد کردن است، در عقب دهان قرار داده است. صفحه ۴۳

بریده کتاب(۶):

تا حالا دربارهٔ خواب دیدن فکر کرده ای که خدا در خواب چه برنامه ای برای انسان ریخته است؟
خدا خواب های راست و دروغ را با هم مخلوط کرده.
چون اگر هم خواب ها راست در می آمد، همهٔ مردم مثل پیامبر خدا بودند و از حال و آینده خبر داشتند.
اگر همه اش هم ناراست بود نفعی در آن ها نبود و کلاً خواب دیدن بی فایده بود.
خدا جوری مقرّر کرده که خواب های انسان گاهی راست در بیایید که مردم از آن سودی ببرند و هدایتی بگیرند یا از ضرری که به آن ها خواهد رسید دور بمانند.
هر چند که بیشتر خواب های انسان ناراست است تا مردم به خواب دیدن تکیه و اعتماد نکنند. صفحه ۶۷

بریده کتاب(۷):

امام می گفت، من پیوسته می گریستم و اشکم بر دفترم می ریخت.
حضرت نگاه مهربانی به چشم های اشک آلود کرد و فرمود:
« گریه نکن! تو حق را فهمیدی و پذیرفتی. تو پیشوایان و امامان خود را به خوبی شناخته ای و اهل نجات هستی.»
اشک هایم را پاک کردم.
بغضم را فرو خوردم و در سکوت نگاهش کردم.
امام اشاره کرد که بنویسم و بعد شروع کرد به ادامهٔ بحث دیروزمان.

بریده کتاب(۸):

خرطوم فیل هم خیلی خاص است.
دقت کرده ای که خدای مهربان، چگونه آن را دقیق و کاربردی آفریده است؟
خرطوم، مانند دست انسان عمل می‌ کند.
فیل با خرطوم علف برمی‌ دارد و توی دهانش می گذارد؛ با آن آب می خورد و می پاشد و بازی می کند.

می دانی اگر فیلم خرطوم نداشت، نمی‌ توانست هیچ چیزی از زمین بردارد؟
چون مثل سایر حیوانات، گردن ندارد که سرش را پیش ببرد و هر چی می خواهد بردارد. چه کسی به جای گردن، این خرطوم را برای فیل آفریده و او را از حیوانات دیگر متفاوت کرده است؟
شاید با خودت فکر کنی چرا خدا به فیل مانند سایر حیوانات گردن مناسبی نداده است؟
امّا دقت کن که سر فیل و گوش‌های او آن قدر بزرگ و سنگین است که گردن نمی توانست این سنگینی را تحمل کند؛ بنابراین خدای حکیم، سرِ فیل را چسبیده به بدنش آفریده که این سنگینی او را نیندازد
به جای گردن، به او خرطوم داده که بتواند کارهایش را دقیق و آسان انجام دهد و بخورد و بیاشامد و بازی کند. صفحه ۹۲

بیشتر بخوانیم…
مثل حبه های قند: واگویه ها و نکاتی شیرین، کوتاه و درس آموز

بریده کتاب(۹):

می دانی چرا خدا برخی اجرام آسمانی را ستارهٔ ثابت آفریده و برخی را سیارهٔ متحرک؟
این هم خودش حکمت شگفت انگیز دارد.
اگر همهٔ اجرام آسمانی ثابت بودند، دیگر به دانش ستاره شناسی و رصد ستارگان و سیارات هم نیازی نبود.

اگر همه سیاره بودند و مدام تغییر مکان می دادند، باز هم همین طور بود، اصلاً دیگر نمی شد از آسمان چیزی فهمید و چیزی از آن شناخت.
مثل کسی که مدام از این شهر به آن شهر می رود و کسی فرصت نمی کند او را بشناسد.
حرکت های مختلف سیاره ها و ستارگان، خود یکی از نشانه های وجود آفریدگار است.
شناخت همین حرکات اجرام آسمانی کافی است که هیچ کس نتواند جهان را ساختهٔ طبیعت بداند.
چون طبیعت این قدر فهم و شعور ندارد که چنین چیزهای شگفت انگیزی بیافریند. صفحه ۱۴۱

بریده کتاب(۱۰):

آسمان وسیع بالای سرما، نیلگون و آبی است.
خدای مهربان، آن را این رنگی آفریده، چون بهترین رنگ ها برای کار چشم است.
رنگ آسمان، نور چشم را تقویت می کند؛ حتی پزشکان هم به کسی که چشمش خسته یا ضعیف شده، توصیه می کنند که به رنگ کبود آسمان نگاه کند.
می بینی که خدای مهربان چگونه رنگ آسمان را نیلگون آفریده که دیدنش برای چشم نه تنها مضر نیست که حتّی سودمند است!
این خودش یکی از نشانه های شگفت انگیز حکمت خداست که هر انسان دانایی نیز خاصیت آن را می فهمد.

مرتبط با کتاب دنیای دیدنی 👇🏻👇🏻👇🏻

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

برکت

نقد رمان برکت: برکت را که می‌خوانی به هر طلبه‌ای که برای تبلیغ می‌رود، بدبین می‌شوی!

 

نقد رمان برکت نوشته ی ابراهیم اکبری
سر سفره‌ی این کتاب که بنشینی، غذای سالم چندانی پیدا نمی‌کنی تا از آن بخوری و سیر شوی.
ذهنت نسبت به فرهنگ مردم کشورمان و طلبه هایی که آذوقه‌ی تمام مفاهیم دین و سبک و سیره‌ی اسلام را از کوله‌ی آن‌ها برمی‌دارند، دچار تردید فراوان می‌شود.

برکت، داستان مردم یک روستاست؛
روستایی در ایران، با فرهنگ اسلامی ما؛
اما چنان این مردم را بی‌شعور و دور از ادب و آداب معرفی می‌کند که گمان می‌کنی یکی از روستاهای جیبوتی است که به زبان فارسی سخن می‌ گویند. گویا طی مذاکرات ۱+۵ قرار بر آن شده است که داشته‌های هسته‌ای ما بتن‌ ریزی شود و در عوض مردم یکی از روستاهای جیبوتی فارسی حرف بزنند.

یک دانشجوی عکاسی،(و نه طلبه! زیرا طلبگی معنای خاص دارد، نه این که هر کس چند سال درس طلبگی خواند و عمامه سر گذاشت طلبه است. آداب و افکار و علم و تقوا ملاک است. عبا و عمامه نماد آن است.)
که چند سالی دور از خدا و پیغمبر بوده است، از همسرش قهر می‌کند و راهی تبلیغ می‌شود.
او پیش از این نیز با پدرو مادرش چند سالی قهر بوده!!!
تا آن‌جا که هنگام فوت مادرش هم حاضر نبوده است!

برکت را که می‌خوانی بدبین می‌شوی؛ به هر طلبه‌ای که برای تبلیغ می‌رود!
چشم‌ و گوشت می‌جنبد و دقت می‌کند که نکند این طلبه؛
یک فراری از مالیات،
از چک،
از همسر،
از صاحب‌خانه،
از قانون …
باشد!

طلبه‌ی داستان برکت، حتی نمی‌تواند پاسخ سؤال کودکان را بدهد.
نمی‌تواند ارتباطی ساده با مردم برقرار کند.
او نمی‌تواند…
فقط خدا مدام نصرت می‌دهد.

شاید باید گفت : خدایا اگر آبروی این جماعت را نخریده بودی و آخر این داستان را با محبت مردم روستا به این طلبه جلب نکرده بودی، چه بر سر اعتقادات مردم و تبلیغ دین می‌آمد؟
بعضی کتاب ها هستند که به فرهنگ و باورها و سرمایه های روحی و فکری و به اعتماد یک ملت خیانت می کنند.
حس می کنی قطاع الطریق عمرت بوده است.
نه تنها زیاد دیده شدن و بزرگی ناشران و پشتیبانانش، سترگی آن را نمی رساند، که تو سر در گریبان می شوی که اگر سترگی به دیده شدن هست، پس اولویت از حق به تبرج تغییر می کند.
این چه غفلتی است که ناشر به آن دچار شده است؟

گاهی داستان، روایت انسانی است که زندگی می کند برای خودش، ولی داستان برکت روایت یک طلبه را می کند که طیف آن ها، پرچم تبلیغ امرالهی را بر عهده دارند.
پس فراتر از یک انسان به وظیفه ی او نگاه می شود، یعنی به جایگاه یک مبلغ دین.

من موضع خاصی نسبت به کتاب و نویسنده ندارم.
حتی وابستگی به طلاب ندارم؛
اما به نظرم کتاب خود بولدوزر رضا خان بود.
وجهه تقوا را خراب کرد و به جایش هوس بازی و بی ارادگی نشاند.

تعادل معنایش این است که خوب را هم کنار بد نشان دهیم.
البته برای غربت شیعه شاید همین بس باشد که مبلغین شیعه این طور هستند.
طلبه ای که با والدینش که دومین توصیه دین بعد از توحید است، آنگونه برخورد می کند و خودش هم اذعان به دوری از عالم طلبگی دارد،چه تقوایی دارد؟!

و نمی گویم که در قشر طلبه افراد این چنین وجود ندارد. اگر زندگی یک فرد بدون نگاه به رسالت و جایگاه خطیرش در جامعه ی ما و جهان بود، شاید حرف های بزرگان پذیرفته بود.
اما یونس آغشته با شغل و جایگاه خاص اجتماعی و مردم ایران با آن فرهنگ چند هزار ساله، نقش ها و عادات و آدابشان عجیب می نمود.
به حدی که انگار هیچ ردی از تربیت و فهم در بین شان نیست.

بعضی زمان این رمان را با توجه به اسم شخصیت اول رمان با زمان حضرت یونس مقایسه کرده اند. 
به نظر من که رمان برکت هیچ کدام از این سه فضا را ندارد؛
نه زمان و مکان الان ما، زمان و مکان مردم زمان حضرت یونس را دارد و نه این یونس مانند یونس پیامبر است!!!
کجای خلق او چون پیامبران است؟

او خودش عاصی، فراری، حیران، بی جواب و خسته است.
یعنی پیامبرانی که خدا انتخاب می کرد این قدر مشکلات و درگیری های حل نشده داشته اند؟
پس چطور حیرانی بشر را پاسخگو بودند؟

این که چندین بار خسته می شود و می خواهد از روستا فرار کند و به خاطر اصرار دیگران مجبور به ماندن است.
این که منتظر تمام شدن زمان تبلیغ است و….
این تحمل مسئولیت، دشواری های تبلیغ است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مناجات

کتاب مناجات: بنده است و کوله باری از گناه… و اما خدایی که عجیب رحیم است و کریم

 

کتاب مناجات
نویسنده: سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

معرفی:

خداوندا! در این برهوت عاطفه، هرکه را تتمه دلی برای مهرورزیدن هست، گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن

بریده کتاب:

خداوندا دلهای سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگی ها نشانی از تو بیابند که خود فرموده ای: انا عند القلوب المنکسره.ص ۷

بریده کتاب(۲):

به ما آنچنان ایمانی عطا کن که خود را اسلام نشمریم و دین معنا نکنیم و نفسانیت خود را با رضایت تو اشتباه نگیریم .ص ۸

بریده کتاب(۳):

ای خداوند دافع البلیات!
انسان مدام در معرض فتنه و بلاست
و اگر نباشد دست پنهان مهربان تو، سرنوشت محتومش هلاکت است.
جان و دل فدای دستهای پنهان تو.ص ۵۳

بریده کتاب(۴):

ای یاورو تکیه گاه من به هنگام درماندگی!
اگر استوارتر از تو تکیه گاهی هست، اگر مهربانتر از دست های تو، دستهایی هست، اگر امید آفرین تر از تو، نگاهی هست. نشانمان بده. واگر نیست که نیست، خودت دستمان را بگیر.ص ۵۶

مرتبط با کتاب مناجات 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم..
کتاب دعا : باب دعا را به روی خودتان باز کنید…

بیشتر ببینیم..
دوربین مخفی :نماز خوندن تو پیاده رو

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بهم میاد؟!

نقد رمان بهم میاد؟! : ترویج سبک زندگی اروپایی برای دخترشیعی که درد فعلی جامعه ی ماست.

 

نقد رمان بهم میاد؟! نوشته ی رنده عبدالفتاح
خیلی چیزها به زندگی تو،
به شهر تو،
به آرمان های تو،
به ریخت و قیافه ی تو
و به آیین تو نمی آید.
تنها القای دیگران به تو و نگرانی های درون فکر و ذهنت است که باعث می شود مدام بپرسی: بهم میاد؟
و دائم بگویند: بهت میاد، البته نمی آد.
اما واقعا رمان«بهم میاد» به فرهنگ شیعی ما نمی آید و چطور به زور به خورد ما دادند که این کتاب به درد کشور ما می خورد.
نمی خورد بلکه خوراندنش.

سیر داستان زندگی دختر مسلمانی است که به اجبار راهی اروپا شده است و آنجا با سبک و سیاق زندگی اروپایی بزرگ شده است و حالا او تصمیم می گیرد حجاب داشته باشد و با تمام تحقیرها و برخوردهای منفی هم مقابله می کند . نکته عجیب داستان این است که مدل زندگی اش با فرهنگ آن ها جلو می رود و تنها پارچه ای بر سرش اضافه می شود.

پیام اصلی:
حجاب به زن ها می آید مخصوصا اگر همراه با آرایش باشد و با مدل های گوناگون بستن شال و روسری که جذابیت زن را حتی بیشتر از بی حجاب ها می کند والا هیچ محدودیتی در روابط با هر نوع نامحرم برای تو وجود ندارد.

پیام های فرعی:
کلا در نحوه ی زندگی کردن آزاد هستی و از دین اسلام، نماز و روزه و یک تکه پارچه اش کفایت می کند.
بقیه اش مهم نیست.
 – پسرهای لائیک را از دست نمی دهی اگر محجبه  بشوی؛
یعنی در رابطه ات مشکلی ایجاد نمی شود.  
– همیشه جذاب بودن مهم است، حتی اگر با روسری یا شال باشی.
کاری کن که وقتی نگاهت می کنند خوششان بیاید.  
– کاری که فکر می کنی درست است انجام بده!
هرچند که تحت فشار قرار بگیری و متهم شوی و…

این کتاب را همان وقت که چاپ اولش بود خریدم و خواندم و چقدر متاسف شدم که در مدارس و دانشگاه ها این کتاب را به عنوان کتابی برای حجاب معرفی می کنند.
تاسف برانگیز بود که اصلا دقت نشده که بیشتر پیام های بالا به مخاطب القا می شود تا بحث حجاب.
مشکل بزرگ ما حجاب نیست؛ عوض شدن فکر و خالی شدن اندیشه ها از افکار ناب اسلامی است که نتیجه اش در گم کردن شخصیت زن ها هویدا شده است.
خودکشی این گروه با دور شدن از شان انسانی شان و جلوه دادن ویژگی های حیوانی شان است.
بهرحال از دوستان بعید بود که چنین رودستی بخورند.
ترویج سبک زندگی اروپایی برای دختر شیعی…
این درد فعلی جامعه ی ماست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۲۲
نمکتاب ...
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

پاییز فصل آخر سال است

 

نقد رمان پاییز فصل آخر سال است: هیچ حرکت و رشدی در روح و فکر انسان ایجاد نمی کند.

 

 

نقد رمان پاییز فصل آخر سال است نوشته ی نسیم مرعشی
پاییز فصلی است مثل همه ی فصل ها.
بهار خوش رنگ و عطر است.
تابستان پر ثمر و گرم است.
پاییز پر باران و دو رنگ است.
زمستان فصل برف است با طعم نوشیدنی های گرم، فصل سپیدی های آسمان و زمین!
هر کدام لذتی دارد رفت و آمدن هایشان خوب است.

اما واقعا کتاب پاییز فصل آخر سال است را فقط باید یک بار خواند و فراموشش کرد.
فضای تاریک و دل گیر افرادش، (هرچند که قلم توانمند نویسنده اش را نمی شود انکار کرد) آنقدر خسته ات می کند که چند بار زمین می گذاری.
دلت می خواهد از این همه
افسردگی ها،
دلمردگی ها،
خستگی ها،
نا امیدی ها،
سردرگمی ها،
ندانستن ها و خیانت ها فرار کنی.

همیشه فکر می کنم که زندگی بد نیست آدم ها خرابش می کنند.
آدم هایی که فکر می کنند خودشان همه چیز فهمند و خدا نمی خواهند، بلایی سر زندگی شان می آورند که هیچ بشری، رغبت نمی کند آن زندگی را نگاه کند حتی صاحب خود زندگی.

نویسنده یا می خواسته بدی زندگی های بی خدا را ترسیم کند یا می خواسته قوت قلمش را نشان دهد و یا کلا این مدل زندگی را قبول دارد و سیر بودن های خودش و اطرافیانش است.
خلاصه هرچه هست پراز تلخی ست.

دوستان هم که این کتاب را خواندند گفتند، فضا دلگیرشان می کرده، شاید قبول نداشته باشید، اما گره های زیاد زندگی هایی که مرعشی به تصویر کشیده والحق والانصاف خوب هم نوشته است، طوری که انسان خودش را جای قهرمان های داستان می گذارد و رسما افسرده می شود.

هرچند خدا خودش گفته است که هر کس از یاد من غافل شود و از من دوری کند و مرا ندید بگیرد زندگی اش سخت می شود.شاید تا حالا متوجه نشده بودم اما این رمان برایم به تصویر کشید سختی زندگی مدل ایسم های غربی و نه به سبک زندگی اسلامی.

روجا، شبا، لیلا، میثاق و… ظاهرا راحت و آزادند.
دور از همه ی گیروبست های دنیای دینی زندگی می کنند.
به قول معروف سبک زندگی شان را اصلاح کرده اند.
از هرچه غیر خداست بهره می برند .
هرچه لذت دنیاست در دست و بالشان است.
اما در طول رمان نویسنده اذعان می کند که۲۸ سال زندگی شان به مفت هم نمی ارزد و هرخواننده ای اذعان می کند که فضای زندگی ها، همه اش درگیری با خودشان است.

هر منصفی که این را بخواند فضای پراز خیال و رؤیایی دست نیافتنی و سرد وافسرده را درک می کند.
به قول دوستی که می گفت: صادق هدایت هم وقتی می نوشت خیلی زیبا می نوشت و طوری وصف می کرد که می شدی شخصیت اصلی داستان که آخرش می ماندی که با زندگی ات چه کنی.
تو می مانی و حال خراب و آواره ات که روی دستت می ماند.

به هرحال رمان پاییز فصل آخر سال است، تصویر زندگی پاییزی افرادی است که در جامعه ی امروز ما رو به گسترشند، زندگی هایی که با عقل سالم شکل نمی گیرد و در نتیجه، بی نتیجه است. هر چقدر هم که می دوی به دلخواهت نمی رسی، این حالت را هم در لیلا می بینی، هم در روجا و در زندگی شبا هم واضح است.

هرکس که یک بار این رمان را خوانده، بعد از این نقد دوباره بخواند، می بیند که:
هیچ حرکت و رشدی در روح و فکر انسان ایجاد نمی کند،
امیدی زنده نمی کند،
خیر نمی رساند،
جایزه ی جلال هدیه ایست که به قلم داده اند و به تصویر سازی زیبای زندگی انسان پوچ و پول پرست و مادی گرا.

نوش جان

کاش بعضی از جوانان ما که قید اسلام را زده اند و شیفته ی سبک دیگر شده اند، کتاب را همراه با این نقد می خواندند.
به هر حال همان قدر که کتاب ترویج می شود، کاش دوستان نقدش راهم پخش کن
ند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

معلم فراری

 

کتاب معلم فراری (قصه فرماندهان۲)
نویسنده: رحیم مخدومی
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند همه می گویند چه بچه شری.
حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!

بریده کتاب:

ص۳۱-ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)”
گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟))
ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.))
حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری! یونس با احتیاط به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد.

ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد. سرلشکرچماق یکی ازنظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..

مرتبط با کتاب معلم فراری 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
پاوه سرخ : ذره ای آشنایی با یک اَبَرمرد

بیشتر ببینیم...
تیزر خداحافظ سالار
رهبر: اگر برایم ممکن بود میرفتم همدان دیدن این نویسنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

بگذار آمین دعایت باشم

نقد رمان بگذار آمین دعایت باشم: بیان زشتی­ ها در قالب رمانی عاشقانه

 

نقد رمان اینترنتی بگذار آمین دعایت باشم نوشته ی شازده کوچولو
دختری بنام آمین که ازجانب پدر، مادر و مرد صیغه­ ای اش مورد ظلم قرار می­ گیرد. در داستان همه ­ی شخصیت ­ها پولدارند و مغرور…
همه دنبال هوس­ و پول هستند ؛
دوست دارند کلاه سر اطرافیان بگذارند؛
و این ها شریکان تجاری اقوام­ند.
یعنی هر کسی دارد زیر پای قوم و خویش خود را خالی می ­کند.

سراسر رمان پر است که هوس­ بازی مردان و زن­بارگی­ هایشان، خیانت مردان به زنان­شان، روابط آزاد و البته غم و غصه­ های زیاد.
تنهایی­ ها، قهرها، دوری کردن­ ها، فرارهای زیاد و تلخی­ ها.

عجیب است این همه زشت زندگی کردن!!!
پدری که ظلم می­ کند و تبعیض قائل می ­شود.
تاجر و عاشق و فارغ است و تنها و مغرور.

مادری که فرزندانش را می­ گذارد و می­ رود، چون عاشق مرد دیگری شده است.

دختری که قهر می­ کند از خانه و می­ رود.
دختری که به زور توسط پدرش صیغه­ ی مردی پولدار می­ شود.
دختری که دخترانگی­ اش را در اختیار مردی می­ گذارد…

رمان، پر است از زشتی ها…،

چرا انسان­ ها این­قدر تلاش می­ کنند که زشتی­ ها را در قالب رمانی عاشقانه تحریر کنند و با دادن دو سه تا صحنه­ ی روابط خصوصی، شویِ لباس، آرایش و پول، دیگران را جذب کند؟!
آیا این همه نکبت و رنجی که از این زندگی­ های هوس­ آلود نصیب انسان می­ شود زیباست؟!!!
واقعا متأسفم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ملاصالح

 

کتاب ملاصالح : داستانی از یک زندانی با سه بار حکم اعدام، عجیب است ولی او زنده است

کتاب ملاصالح
نویسنده: رضیه غبیشی
انتشارات شهید کاظمی

معرفی:

در این کتاب داستان زندگی کسی را می خوانید که در سه زمان زندان رفته و برای جرمش حکم اعدام را تشخیص می دهند؛ زندان ساواک، زندان بعث درعراق، زندان اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ولی او هنوز زنده است.

بریده کتاب:

هنوز چند دقیقه از برگشتنم به سلول نمی گذشت ناگهان چند مامور وارد سلول شدند.
به من حمله ور شدند و من را به باد مشت و لگد گرفتند…از ضربات باتوم به خودم می پیچیدم و فریاد می زدم
– من کاری نکردم چرا می زنید؟
– کاری نکردی پس ان نامه چیست؟…
زبانم بند آمده بود بنی سعیدی بیرون ایستاده بود. سرکی کشید و یک لحظه او را دیدم. باورم نمی شد که نفوذی ساواک باشد…
– نکند لو رفتنم در دو سال پیش هم کار این خائن بود؟

بریده کتاب(۲):

یک باره انگار نوری در دلم تابیدن گرفته باشد، چیزی در ذهنم خطور کرد که امیدوار شدم باعث نجاتم شود. با صدایی رساتر و دردناک، با توکل به خدا و ائمه ادامه دادم.
– سیدی الرئیس! اجازه بدهید مطلبی بگویم. و ادامه دادم: قربان! این ها هیچ کار مثبتی نکردند و شما را وارد منجلابی کردند که آن سرش نا پیداست… قلبم شروع به تپش کرده بود… دلم را به خدا سپردم. سالن پر از همهمه شده بود و همه من را به هم نشان می دادند. باورشان نمی شد که من مشاور عالی صدام را می شناسم و زمانی رفیقم در زندان بوده است…

بریده کتاب(۳):

با دیدن صدام که با هیبتی مخوف و لبخندی به لب جلو می آمد، احساس کردیم بدترین خیانت را به خود و کشور کرده ایم… صدام دست دختر کوچکش «هلا» را دست داشت. بالای سالن رفت و روی صندلی شاهانه، پشت میز نشست. دختر پنج ساله اش، لباس توری سفیدی به تن داشت که روبانی قرمز جلوی یقه اش شبیه پاپیون بود و موهایش را پشت سرش دم اسبی کرده بود… من که سمت چپ صدام و کمی با فاصله از او ایستاده بودم لرزش بدنم محسوس بود و کم مانده بود بر زمین بیفتم… دوربین های فیلم برداری، دیدار صدام و اسیران نوجوان را مستقیم گزارش می کردند.

مرتبط با کتاب ملاصالح 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب آن بیست و سه نفر: چقدر جذاب و خواندنی است روایت اسارت بیست وسه نوجوان ولی شیرمرد.

بیشتر ببینیم…
بازی رو بردیم؛ ۳ هیچ! باورتون میشه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مسافر تنها

کتاب مسافر تنها: با یوکی پسربچه داستان همراه شو تا تو هم در کشفیاتش شریک باشی

کتاب مسافر تنها
نویسنده: کیوان مجدیان
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

یوکی پسر بجه ای ژاپنی است که با خانواده اش به ایران سفر می کند. با چیز های جالب و عجیبی آشنا میشن…
دوست داری بدونی چه چیزهایی کشف می کنن؟؟!

خلاصه کتاب:

یوکی پسر بچه ای ژاپنی است که پس از سفر به ایران به صورت اتفاقی با نام آیت الله اشرفی اصفهانی برخورد می کند. او و والدینش مشتاق می شوند در باره این شخصیت بیشتر بدانند…
اگر همراه یوکی شوی تو هم این شخصیت بزرگوار رو بیشتر می شناسی.

بریده کتاب:

بابا گاهی از کلمات انگلیسی برای بیان منظورش استفاده می کند. یعنی اگر همه مترادف یک کلمه را گفت و باز هم پدر یوکی با تعجب به او نگاه کرد سعی می کند معنی انگلیسی آن را پیدا کند.
پدر یوکی هم سریع این شیوه را یاد می گیرد. اگر موقع فارسی حرف زدن یک کلمه فراموش کند به همه زبان های زنده و مرده دنیا آن قدر هم معنی برای آن کلمه می گوید تا بابا منظورش را بفهمد. صفحه۸

بریده کتاب(۲):

بابا کتاب را می بندد و فنجان چای را بر می دارد. حتماً چای مثل آب حوض سرد شده است.
مادر می گوید:چایی ات از دهان افتاد. بگذار عوضش کنم.
مادر یوکی که انگار یک جمله فارسی را نفهمیده است سرش را کمی جلو تر می آورد. چای از دهان افتاد! اما چای که روی میز است.
همه ما زدیم زیر خنده. مادر می گوید:”این یک اصطلاح است و یعنی دیگر نمی شود آن را خورد.”صفحه۲۶

مرتبط با کتاب مسافر تنها 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

بیشترتر بخوانیم…
مفید و مختصر از آیت الله اشرفی اصفهانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۲۷ ق.ظ

انسان ها هیچ جا خانه نمی شود

نقد رمان انسان ها هیچ جا خانه نمی شود: داستان سردرگمی انسان غربی دردنیا.

 

نقد رمان انسان ها هیچ جا خانه نمی شود نوشته ی مت هیگ
شاید بتوان گفت اگر کتاب کشش و یا جذابیتی دارد بخاطراین است که:
نویسنده از عنصر خیال استفاده کرده و قهرمان داستان را از کره دیگری به زمین آورده،
با توانمندی های متفاوت و عجیب،
چیزی که مردم نسبت به آن خیلی کنجکاوند.

داستان مردی که از کره دیگری می آید تا دخالتی در علم ریاضی انسان ها انجام بدهد.
آن ها معتقدند که دانشمندی که در ریاضی به کشف جدیدی رسیده، باید کشته شود تا آسیبی به جهان وارد نکند.
مردی که از جانب آن ها آمده وارد زندگی انسانی می شود و تمام توانمندی ها و ابدیت خود را نادیده می گیرد و به جرگه زمینیان می پیوندد.
هر چند که دو دانشمند را می کشد و…

به نظرم کتاب، داستان سردرگمی انسان غربی است در دنیا.
آدمهایی که هدف دنیا را نمی فهمند و خیلی خوب در طی داستان متوجه می شوی که چقدر سخت زندگی را جلو می برند.
تنها با این انگیزه که بالاخره باید بگذرد چه خوب چه بد،
چه به خیانت،
چه به جنایت
و چه به رذالت…

شخصیت فضایی داستان، در حقیقت ذهن متشنج و در به در خود نویسنده است که قدرتی دارد فراتر از توان انسان و خودش را بر همه چیز مسلط نشان می دهد؛اما در بین انسانها، اسیر جاذبه های ظاهری می شود و دست از همه توانمندی هایش می کشد در روی زمین می ماند تا مثل همه زندگی کند.
در این فاصله، تمام عیب ها و بدی های زندگی غربی را به خواننده نشان می دهد و در آخر هم می گوید که مجبوری با همین بدی ها بسازی؛
چه بخواهی چه نخواهی.

نویسنده با کمک عنصر خیالش توانسته خواننده را با خود همراه کند و جذابیت به نوشتارش بدهد.
هرچند در جای جای داستان از القاء فلسفه غرب وحشی بی ادب غفلت نکرده است.

به هر حال، جوانان ما اگر کمی عمیق این کتاب ها را بخوانند خالی بودن ذهن ها و بی فکر بودن زندگی ها و سردرگمی و افسردگی انسان های غربی را در لابه لای نوشته هایشان به وضوح خواهند دید.
بگذریم ازاینکه نویسنده خودش اعتراف کرده که دوره ای دچار بیماری روانی شده و این کتاب را در همان حال و هوا نوشته تا خود درمانی کند.

چرا جوانان ما باید دنبال این ها باشند؟ نمی دانم.
کاش کسی به من می گفت بعد از خواندن این کتاب چه سودی برده.

نویسنده می خواسته نمایی از آغاز خلقت آدم را هم به تصویر بکشد: برهنگی و خالی بودن ذهن بشریت.
برای همین قهرمان داستان را لخت و عور وارد صحنه دنیایی می کند،
در حالی که گمگشته و در به در است تا اینکه با پلیس مواجه می شود و در خانه اش کنار همسرش ساکن می شود و پس از آن کم کم بر همه چیز مسلط می شود.
در حالی که نویسنده نه علم درستی از خلقت و نه درک درستی از چرایی خلقت دارد.
دقیقا مثل خودشان تمام افراد را در معادله جنایت ها،
خیانت ها،
شکم بارگی ها
و لذت های انسان های غربی می گذارد و داستان را جلو می برد.

و باز باید بپرسید چرا باید دنبال این کتاب ها بود ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۲۷
نمکتاب ...