نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

تام گیتس

 

نقد کتاب های تام گیتس : زیر سوال رفتن تمام ارزش های دینی و انسانی و نفی احترام دیگران!!!

 

نقد کتاب های تام گیتس نوشته لیز پیشون

این روزها در دست هر کودکی، فارغ از عقیده و تفکر خانواده، کتابی از مجموعه کتاب های تام گیتس را می بینیم.
این استقبال نشان می دهد که خانواده های ایرانی از آسیب های ویران کننده این کتاب اطلاعی ندارند.

مهم ترین دلیل استقبال از این کتاب، آن است که نویسنده از خلاقیتی با عنوان ترکیب متن و نقاشی استفاده کرده است؛ یک نقاشی سیاه و سفید خطی و بدون رنگ و لعاب!!!
که شاید سبک این نقاشی در حد نقاشی های کودکان مخاطب کتاب باشد، اما این نوآوری توانسته به خوبی خودش را در دل بچه ها جا کند و این اقبال شگفت آور را به همراه بیاورد.

همان طور که می‌ دانید کودکان هفت تا یازده سال به دنبال قهرمان یا کسی هستند که بتوانند او را الگوی رفتاری و گفتاری خود قرار دهند.
اما تام گیتس، بدترین الگوی رفتاری است.
که در ادامه به تاثیرات آن می پردازیم:

تام گیتس پسری است که تنها تفریح سرگرم کننده اش خراب کاری و آزار و اذیت دیگران است.
اما در این کتاب این کار را آن قدر جذاب و هیجان انگیز نشان می‌دهد که نه تنها بعد از اذیت دیگران عذاب وجدان نمی‌گیرد بلکه برای این موفقیت جشن هم می‌ گیرد.

پدر و مادر در نظر تام گیتس دو موجود احمق هستند که فقط استفاده ابزاری می‌ توان از آن ها کرد .
بنیان خانواده مسخره ترین بخش زندگی است.

تام گیتس حتی در دوستی با دوستانش هم وفادار نیست و خیلی راحت سرشان کلاه می‌ گذارد و مسخره شان می‌ کند.

معلم جایگاه ویژه و تربیتی خود را ندارد و صرفا شخصی است که راحت می‌ توان آن را مسخره کرد و با دیگران به او خندید.

مادربزرگ و پدربزرگ دو موجود مزاحم هستند که در حضورشان نباید سر و صدا کرد و…
در یک جای کتاب می‌ گوید :
من توی دلم پدربزرگ و مادربزرگ را عهد بوقی ها صدا می کنم، چون به نظرم آن ها خیلی پیر و قدیمی اند.

تقلب کردن، دزدیدن وسایل دیگران و کلک زدن در مسابقات را نشانه باهوشی و صداقت و درستی را نشانه ساده لوحی و خنگی می‌ داند…

همه این موارد را باید کنار این موضوع گذاشت که سبک زندگی تام گیتس یک زندگی غربی است و با تمام توان بدیهیات این زندگی مثل زندگی با سگ و گربه، دوستی های دختر و پسر، سردی و بی مهری در خانواده و …. در کتاب نمایان است.

به طور کلی در مجموعه کتاب های تام گیتسنه تنها تمام ارزش های دینی، بلکه حتی ارزش های انسانی هم زیر سوال رفته ی اصالت، لذت خود و نفی احترام به حقوق دیگران است.

 کودکی که بخواهد ازشخصیت تام گیتس الگو بگیرد، حساب والدین اش با کرام الکاتبین است…
در خانه که آتش به پا کنیم، انتظار نسوختن احمقانه است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ظلمت سفید

 

ظلمت سفید : داستان یک سفر، سفری سرد که جوان را وارد ماجرایی مهم می کند…

ظلمت سفید
نویسنده: سجاد خالقی
انتشارات: کتابستان معرفت

بریده کتاب ظلمت سفید:

خبر نداری پس؟ علما رفته اند قم، تحصن کرده اند. مردم هم سفارت بریتانیا تحصن کرده اند. خود سفیر انگلیس با مردم هم صدا شده که مردم باید عدالت خانه داشته باشد تا مملکت بشود عینهو کشور خودش: گوشت ارزان، نان ارزان. تازه اتول هم برایمان می آورند که بدون اسب راه می رود و سرگین نمی کند.
آب از دهان مرد راه می افتند… ص۶۵

بریده کتاب(۲):

همانطور که دراز کشیده بود و بالای سرش را نگاه می کرد، خرخر آرامی را از پشت سرش شنید. به زحمت برگشت. میان سفیدی مه، دو چشم درشت سیاه به چشم هایش زل زده بود. چشم های گرگ بود. خواست بلند شود فریاد بزند. خواست تکان بخورد، اما نتوانست. گرگ پیش رویش ایستاده بود سفید مطلق! تمام بدنش، دهانش، پوستش، فقط یک جفت چشم مشکی داشت.
مهرداد چندبار چشم هایش را باز و بست کرد. باور نمی کرد چه میبیند. بزرگتر از گرگ واقعی بود. حیلی بزرگتر! گرگ صورتش را جلو آورد. مستقیم به چشم های مهرداد نگاه کرد. سرمای چشم هایش مهرداد را بی حس کرد…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

باران حکمت

کتاب باران حکمت : بعضی کلمات نوعی بارانند، مثل نور، بخوانی تا عمق وجودت می نشیند

 

کتاب باران حکمت
نویسنده: محمدرضا رنجبر
انتشارات: دفتر نشر فرهنگ اسلامی

معرفی:

گاهی یک دقیقه وقت می‌ گذاری یک متن را می‌ خوانی لذت کلمات و اندیشه‌ای که در ذهن و روحت می‌ نشیند حالت را خوب می‌ کند.

خلاصه:

سوره حمد را مورد تدبر قرار داده‌اند و نکات جذاب و زیبایش را به‌ صورت داستان کوتاه، حکمت و… نوشته اند. شروع هر متن کوتاه کوتاه جذاب است و پایانش هم متناسب.

بریده کتاب:

به دختر بچه‌ات می‌گویی: دوستت دارم.
می‌گوید: اگر راست می‌گویی یک بستنی برایم بخر!🍦 و این نشان می‌دهد که بچه‌ها هم به خوبی می‌دانند که دوستی و عشق، علامت و نشانه دارد و نشانه ی آن عمل و اقدام است. پس ما نیز اگر خدا را دوست می‌ داریم باید دست به کار شده و دستورات او را انجام دهیم…
ص۷

بریده کتاب(۲):

برخی میوه فروش‌ها 🍐را دیده ای که میوه‌های ریز و گاه کم‌ آب و لک دار خود را جلوی مغازه و در دسترس همه قرار می‌ دهند اما میوه‌ ها ی درشت و آب دار و سالم را ته مغازه و توی صندوق و ویژه آدم‌ هایی خاص نگهداری می‌ کنند. رحمت خداوند هم مثل میوه ها دو گونه است رحمتی که عمومی است و در دسترس همه، رحمتی هم خاص!
ص۳۷🌟

بریده کتاب(۳):

گاه در بعضی محله‌ ها قطعه زمین‌ هایی هست که ساخت‌ و ساز در آن صورت نگرفته و اطراف آن نیز دیوار و حصاری وجود ندارد و ازهمین‌ رو، به خرابه تبدیل شده و هر کس خاک‌روبه ها یا زباله ها و آشغال های خود را و یا هر چیز دور ریختنی را در آن‌جا می‌ریزد. اما همین که گرداگرد آن دیوار کشیده می‌ شود کسی به آن حریم نزدیک نمی‌ شود. انسان هم اگر بدون کلام خالق باشد به زمین بی دیوار می ماند و خراب خواهد شد…
ص۲۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

دون جووانی

 

دون جووانی : قانون مهم را فراموش نکنیم، زن­ های پاک­دامن برای مردان پاکند.

دون جووانی ، نویسنده: مهتابی ۷۵

چند نکته:

اگر یک ظرف تمیزی داشته باشی و آن را کسی از شما امانت بگیرد و یا برعکس از کسی ظرف تمیزی را امانت بگیری،

انصاف این است که موقع برگرداندن، همان گونه تمیز و پاکیزه تحویل داده شود.

اگر با کسی با مهربانی و ادب برخورد می ­کنی، عدالت این است که طرف مقابلت هم با تو مهربان و مودب باشد.

اگر به کسی… اگر به کسی… و این اگرهای بسیار را دیگر ادامه نمی ­دهم.

چون هر عقل سالمی این حرف­ها را قبول دارد و تأیید می ­کند.

انسان باید بالاخانه ی مبارکش خش داشته باشد تا این حرف ­های ساده و بدیهی را قبول نکند.

حرف حساب:

و حالا حرف من این است که:

دختری که پاک و باخداست آیا باید همسر مردی شود که تا اوج جوانی ­اش به تمام گناهان آلوده شده است ؟

یعنی نبوده که دختری را ببیند و دوری کند و برعکس پسری خوب و پاک نبوده که… ؟!

نمی ­دانم چه اصراری است در این رمان­ های ۹۸ ای ­ها که خلاف این را بگوید.

دون جووان: یعنی مردی که هوس­ باز است و هوسی را نبوده که تجربه نکرده باشد برخورداری از تمام روابط با تمام دخترانی که…

و حال این دون جووان که پسر شهید است با دختری که دور از هر گناهی است سر زندگی می ­رود و دختر هم با عشق و آگاهی تمام دل به این زندگی می ­دهد.

در حالی که خدای عادل می­ گوید: زن­ های پاک­دامن برای مردان پاکند.

و زن ­های آلوده ­دامن با مردان آلوده و این عین عدالت است.

در بین تمام مشاوره­ هایی که تا به ­حال داشته ­ام، نا بسامانی رفتاری و فکری و فرهنگی و تربیتی بسیار بوده که دو زوج درگیر آن بوده ­اند اما ندیده­ ام که ظرف ناپاک و ظرف پاک با هم…

منظورم ظرفیت روحی و روانی است که جسم را از مرداب بیرون می ­کشد.

به هر حال «خالکوبی»، «می­ گل»، «آسمان دیشب، آسمان امشب»، «دردم»، «دون جووانی» و … رمان­ هایی است که علاوه بر آنکه به شدت این امر را پشت و رو نشان می­ دهد.

هر چقدر هم که دستشان رسیده دین و خدا را زیر سؤال برده ­اند که این مقوله­ ی دیگری است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ماهی که مهر را برد

 

ماهی که مهر را برد : آمدنش عواطفت، همسرت، فرزندانت، رشد و تعالی ات را می برد!

 

ماهی که مهر را برد
نویسنده: اصغر آیتی، حسن محمودی
انتشارات: همای غدیر

معرفی:

داشتن خانواده ای مستحکم آرزوی همه ی ماست. ( از جمله موانع آن ماهواره است) آیا می دانید چه چیزهایی آن را متزلزل می کند؟ این کتاب بخشی از این عوامل را به خوبی توضیح می دهد.

خلاصه:

کتاب شامل ۵ فصل است بدین شرح:
فصل اول: خاطراتی از کسانی که ماهواره زندگی آن هارا خراب کرده است. فصل دوم: هزینه های راه اندازی شبکه های ماهواره ای فارسی زبان با عدد و سند + قوانین ماهواره در غرب بر خلاف ایران است + ظلم های استکبار در طول تاریخ نسبت به مسلمانان.
فصل سوم: آسیب های شبکه های ماهواره ای.
فصل چهارم: علل گرایش به ماهواره.
فصل پنجم: راهکارهایی برای دور شدن از ماهواره و خطرات آن.

بریده کتاب:

در یک تحقیق میدانی در ساری از ۲۰ نصاب حرفه ای آنتن ماهواره، ۱۸ نفرشان گفته اند که ماهواره ندارند. از آن ها سوال شد چرا ماهواره ندارید؟ گفتند:( ما که برای نصب ماهواره برای بار اول به خانه ها می رفتیم ظاهر خوبی از خانواده ها می دیدیم. اما پس از چند ماه که برای تغییر یا نتظیم آنتن می رفتیم، می دیدیم وضعیت خانواده کاملا با چند ماه پیش از نظر رفتار، اخلاق، وضعیت پوشش و …. عوض شده! ما برای حفظ خانواده و بچه هایمان ماهواره نداریم!) (ص ۴۹)

بریده کتاب(۲):

هیچ کدام از شما برای به دست آوردن طلایی که در باتلاق افتاده به داخل باتلاق نمی روید. هرچند که می دانید طلا بسیار ارزش دارد. در شبکه های ماهواره ای، مطالب مفیدی هم وجود دارد اما استفاده ی از ماهواره برای یافتن این مطالب به منزله در باتلاق رفتن است. (ص۹۶)

بریده کتاب(۳):

در اقدامی خود خواهانه از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا، تحریم های شدیدی علیه ایران وضع شد. تحریم هایی مانند تحریم های دارویی، بانک های ایرانی، صنعت هوایی و … اما چرا آن ها هزینه های شبکه ماهواره را با جان و دل پذیرا هستند؟؟؟ (ص ۳۴)

بریده کتاب(۴):

ما در دنیا سه کشور فارسی زبان داریم و در مجموع حدود ۱۱۲ میلیون نفر جمعیت دارند. به نظر شما چرا غربی ها برای این ۱۱۲ میلیون نفر، ۱۳۶ شبکه فارسی زبان ساخته اند؟ (ص۲۱)

بریده کتاب(۵):

وقتی غرب، ایران اسلامی را مهم ترین دشمن و خطرناک ترین تهدید برای خود می داند چگونه می توانیم به خوراکی هایی که آن ها برای ما می فرستند اعتماد کنیم؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دوست خوب خدا

کتاب دوست خوب خدا : دوست خوب که باشد هم خیال راحت است هم مسیر گلباران

کتاب دوست خوب خدا
نویسنده: مسلم ناصری
انتشارات: جمال

بریده کتاب:

در خانه کوچک یک زن بود به نام تونا که همسری مهربان داشت.
شوهرش تارخ، صبح زود به بازار می‌ رفت و شب خسته برمی‌ گشت. غروب که می‌ آمد سرباز را می‌ دید سلام می‌ کرد، ولی سرباز جواب نمی‌ داد، فقط مثل سنگ نگاهش می‌ کرد. شوهر تونا آهسته به خانه‌ اش می‌ رفت او هم می‌ ترسید. تونا هم نگران بود…
ص۸

بریده کتاب(۲):

تونا نگران بود. پسرش تنها در غار بود. غاری که درش را با سنگ بسته بود. نمی‌دانست زنده بود یا نبود، اما تونا او را به خدا سپرده بود.
نیمه شب که می‌ شد تونا پارچه‌ ای روی سرش می‌ انداخت بیرون می آمد وقتی سربازها نبودند، آهسته دور می‌ شد، به طرف کوه می‌ رفت. از کوه بالا می رفت…
ص۱۱

بریده کتاب(۳):

چند روز بود که سربازها در کوه و دشت می‌ چرخیدند، چون شک کرده بودند. تونا از صبح تا شب کنار پنجره می‌ ایستاد و به کوه نگاه می‌ کرد آن بالا بالاها جایی‌که غار بود. نه می‌توانست به کوه برود، نه می توانست کاری بکند. با شوهرش پنجره را باز می‌ کردند و از خدا می‌ خواستند که مراقب دوست خودش باشد…
ص۱۱

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

پنجره های در به در (بی واسطه)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۶ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

شوهر آهو خانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

پروین

فیلم نامه پروین
نویسنده: بهزاد بهزاد پور
انتشارات: نیستان

بریده کتاب فیلم نامه پروین :

صدای دکتر محسنی: بعضی‌ ها فکر می‌ کنن خیلی زرنگن، با خودکشی، می‌ خوان از این دنیا فرار کنن. اما خبر ندارن که اگر عمر واقعیشون، چهل سال باشه، درست بعد از چهل سال در آن دنیا براشون باز می‌ شه و اگه زودتر از چهل سال دست به رفتن بزنند باید تا آخر عمر چهل سال پشت در اون دنیا منتظر بمونن و رنج بکشن.

بریده کتاب(۲):

ناگهان در مقابل پروین فضای اتاق پر از آتش می‌ شود و شعله‌ های آتش به سمت پروین هجوم می‌ آورند پروین وحشت‌ زده به قصد فرار، سمت پنجره می‌ چرخد اما به جای پنجره یک درب بزرگ سنگی را می‌ بیند که قفلی بزرگ روی آن زده شده…..ص۳۰

بریده کتاب(۳):

پروین جزوه اش را باز می‌ کند گل کوچک لای آن را برمی‌دارد. با خشم گل را به زمین می‌کوبد.
گل مقابل پای جوان دانشجویی که از شرم سرش پایین است، می‌ افتد. جلوی سر جوان کم و تاس است.
پروین: واقعاً فکر کردی کی هستی؟ یه لحظه تو آیینه به خودت نگاه کردی تا حد و اندازه خودت رو بفهمی؟! چطور جرات کردی اینو بذاری لای جزوه ی من؟! از اون سر کچل و قیافه داغونت خجالت بکش، یه بار دیگه با این کارهات منو مسخره دوستام کنی به حراست معرفیت می‌ کنم… ص۶۲

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵ ق.ظ

رزق شهید سردار سلیمانی

 

فایل زیپ رزق شهید قاسم سلیمانی جهت پرینت اینجا کلیک کنید.

 

فایل لایه باز را از اینجا دانلود کنید

 

 

یک فصل دیگر در مورد شهید سلیمانی برکات این شهادت عظیم است؛
 برکات این شهادت.
 این شهید عزیز هر وقت گزارشی میداد
 به ما چه گزارش کتبی چه گزارش شفاهی
 از کارهایی که کرده بود،
 بنده قلباً و زباناً او را تحسین میکردم
 اما
امروز در مقابل آنچه که او سرمنشأ آن شد و برای کشور بلکه برای منطقه به وجود آورد، در مقابل او من تعظیم میکنم؛ کار بزرگی انجام شد، قیامتی به پا کرد، معنویت او، شهادت او را این‌جور برجسته کرد، این تشییع جنازه‌های، بدرقه‌های ایرانی و آن بدرقه‌های عراقی؛ در کاظمین، در بغداد، در نجف، در کربلا چه کردند با این پیکر ارباً اربا!

پنتاگون سازمان اداری نظامی آمریکاست.
هفت لایه‌ی حفاظتی دارد!
چهار لایه‌ به طور خاص برای کنترل ارتباط
 با شخص وزیر یا رئیس پنتاگون است.
یعنی پشه ها هم با احتیاط رفت و آمد می کنند.
 اما
نامه‌ای بدون آرم و بدون مشخصات روی میز وزیر
 قرار گرفت!   نامه عرق سرد بر تمام تن وزیر آمریکا نشاند:
«اگر لازم باشد از این هم نزدیک‌تر خواهیم شد.»
و آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر سر برگ نامه خودنمایی می‌کرد!
امضا: قاسم سلیمانی
 فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران- سپاه قدس!
#
دشمن ضعیف است،
ترسو هم هست،
به شرطی که تو پاسدار اسلام باشی!
جزو یاران سپاهی که انقلاب را به ظهور حضرت می رساند!

 

 

 

93/9/23
شبکه‌ی الفرات
آقای ابوالحسن، رئیس یکی از قبایل عراق و فرمانده نیروی مردمی می‌گوید:
مطلع شدیم که 370 نفر از نیروهای داعش آرایش نظامی گرفته‌اند.
 برنامه‌ی عملیاتشان گروگان گرفتن زائران ایرانی بود.
نزدیک اربعین بود و حفاظت از زوار را حاج قاسم سلیمانی فرماندهی می‌کرد.
موضوع را به حاج قاسم اطلاع دادیم... نگرانی در میان برادران عراقی
 موج می‌زد  و منتظر دستور و تصمیم سردار بودیم.
اما
حاجی تنها با 20 نفر از نیروهایش راهی شد.   مسیر نیروهای   داعش مشخص بود.
لشکر اندک سردار کمین کرد.  درگیری بین دو جبهه فقط 30 دقیقه طول کشید و تمام!
فقط یک نفر از داعشی‌ها زنده مانده بود که اسیر شد.
حاج قاسم با همان کت و شلواری که تنش بود مقابل اسیر عراقی ایستاد، کت و شلوارش را نشان داد و گفت:
 می‌بینی، لباس من برای جنگ نیست!
وای بر شما...
اگر رهبرم سید علی دستور بدهد که لباس نظامی بپوشم!
#
خیلی‌ها   می‌گویند   حاج قاسم را قبول داریم،
سردار سلیمانی، سردار دل‌ها   بود.
دلمان آتش گرفت از کار آمریکا
اما...
اما   ما    کاری با رهبر نداریم.
جمله آخر داستان را بخوانید.
او سردار سید علی حسینی الخامنه‌ای بود.
سرداری که عمرش را در جنگ‌های برون مرزی، دور از خانه و خانواده گذراند!
سرداری که که با اشاره‌ی رهبرش امنیت کشور را تامین کرد...   امنیت من و شما را!

 

 خیلی مهم است که انسان

وقتی می‌خواهد کاری انجام دهد
 و با آن کار
 زیباترین حاصل دنیای خود را
 برداشت کند،آن کار ارزش داشته باشد.
‌انسان می‌میرد چه بخواهد، چه نخواهد؛ شاه باشد می‌میرد، امپراتور باشد می‌میرد، عالم باشد می‌میرد... این مرگ اجباری است و99 درصد از مردم به این شکل می‌میرند و تنها یک درصد توفیق این را دارند که مرگ اختیاری را انتخاب کنند... شهادت

 

 

خیلی دوست داشت یک زمانی، یک جایی، یک حالی نصیبش شود.
می‌دانست که چه‌کار کند!
خود حاج قاسم می‌گوید:
-همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم،
 ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم،
 بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم.
 با خودم فکر کردم که حتما رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم بر آورده شد.
قطره قطره اشک از چشم حاجی می چکید روی صورتش.
آرام دستش را بالا آورد و اشک‌ها را پاک کرد و لب زد:
نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
#
خیلی از جوان‌ها، قد و بالا که پیدا می کنند، مدرک و قدرت و زیبایی که نصیبشان می‌شود،
دیگر ادب و احترام را کنار می‌گذراند.
اولین گام انسانیت، فهم رموز عالم است؛
و والدین رمز بزرگ سعادت فرزندان است.

 

 

استان کرمان، شهرستان«رابر»، روستای قنات ملک، خانواده هفت‌نفره حاج‌حسن‌سلیمانی
قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد.
سردار روستا‌زاده، جهانی شد چون همت بلندی داشت.
راهی کرمان شد، بنایی می‌کرد، درس می‌خواند،
 کاراته کار می‌کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش،
 هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت.
مربی رزمی شد؛ رزمنده بود.
 فرمانده شد، بنده بود.
 سردار شد، انقلابی بود.
شهید شد، عاشق بود.
#
شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. فقر و غنا ندارد. امکانات و...ندارد.
آن‌چه که انسان را می‌سازد،همتی است که خدا به همه داده است.
آن‌ چه که زندگی‌ها را پیش می‌برد، عزم و اراده‌ای که از لطف الهی سرازیر شده است.
آن چه که انسان را جاودانه می¬کند و موثر، بندگی خداست.
غفلت از خدا تمام"آنچه"که داریم را می¬برد.
و گناه مانع شهادت!

 

 

وقتی رسیدیم نقطه صفر مرزی، سردار خم شد و نماز شکر خواند.
می‌دانید قصدش چه بود؟
ما معمولا برای سرکشی به مناطق درگیری، با هلی‌کوپتر رفت و آمد می‌کردیم.
 یکی از روزهایی که منطقه"حنف"در مرز عراق و سوریه
 از دست داعش آزاد شده بود، با حاج قاسم راهی آن منطقه شدیم
 برای بررسی اوضاع.
قبلش آمریکا اعلام کرده بود:
«کسی حق نداره به مدار 55 درجه‌ی منطقه نزدیک بشه.»
هلی‌کوپتر که بلند شد، سردار مشغول نوشتن مطلبی در دفترش شد.
 به چند دقیقه نکشیده،
 جنگنده‌های آمریکایی هم بلند شدند و تلاششان برای انحراف مسیر ما شروع شد.
من مضطرب شدم و چند بار به سردار گفتم: حاجی جنگنده‌ها دارند به ما نزدیک می‌شند.
جوابی به من نداد، حتی سر بلند نکرد تا جنگنده‌ها را نگاه کند. به نوشتن ادامه داد. جنگنده‌ها خودشان مغبونانه برگشتند و ما با افتخار در نقطه‌ی صفر مرزی نشستیم.
نماز شکر را آن‌جا خواندند‌.
#
سرم را می اندازم پایین و می نویسم.
-آمریکا تهدید به تحریم می کند
نه هسته‌ای را می‌بخشم و نه از موشکی کوتاه می‌آیم!
-آمریکا التیماتوم می‌دهد!
نه پشت میز مذاکره می@نشینم، نه نگاهش می‌کنم!
-قطعنامه در سازمان ملی تصویب می‌کنند.
به همسایگان فشار...
به....
من مثل قاسم سلیمانی¬ام!
نه از آمریکا می‌ترسم، نه از مبارزه‌ام کوتاه می‌آیم!
نمی¬ترسم و راه را ادامه می¬دهم... رسیدم به ظهور، نماز شکر خواهم خواند.
فرمانده یگان فاطمیون

 

از راه که می‌رسید، باز هم بشاش بود و پر توان.
 ما کی می‌فهمیدیم که خسته رسیده؟
 وقتی که می‌دیدیم
 یک پتویی گوشۀ حسینیه گذاشته
 و آرام خوابیده!
کار زیاد بود،
 به همین ساعات کوتاه استراحت، قد بلند می‌کرد.
#
امیرالمؤمنین می‌فرمایند:
 مؤمن، توانش را از نیتی که دارد می‌گیرد!
حاج قاسم خستگی نمی‌فهمید؛ چون نیت سربازی ولایت داشت!
بدنش که درخواست استراحت می‌کرد، حاجی گوشه‌ای روی موکت حسینیه درازش می‌کرد تا یکی دو سه ساعت آرام بگیرد. کسی نمی‌دانست روح حاجی در ساعات استراحت جسمش چه می‌کرد؟

 

بندرعباس یک جلسه بود برای ثبت نام
 و اعزام نیرو به جبهه‌های مقاومت!
جلسه دیر وقت تمام شد
 و قرار شد که حاج قاسم سلیمانی شب را بمانند!
خانه ما شد پر از نور حضور حاج قاسم.
دیر وقت بود و من یک پذیرایی مختصری کردم
 و بعد هم رخت‌خواب آوردم تا سردار بخوابد.
حاج قاسم نگاهی به تشک و پتو کردند. سری تکان داده و گفتند:
-    اینا چیه! یعنی من روی تشک و پتوی گرم و نرم بخوابم؟
شما اینا رو جمع کنید. من روی زمین می‌خوابم. همین بالش کافیه!
حسن دانشمند
#
اتاقی پر از وسایل راحتی!
خانه‌ای پر از امکانات رفاهی!
حاج قاسم، اگر دل‌ها را تسخیر کرد چون خودش، راحتی‌اش، امکاناتش و لذتش، اولویتش نبود!
جانش برای خدا!
توانش برای خدا!
دارایی‌اش در راه خدا....

 

داعشی‌ها هم نماز جمعه دارند!!!
به امامت سر کرده‌ی آمریکایی‌شان، ابوبکر بغدادی!
آن‌روز در به اصطلاح، نماز جمعه‌شان،
 ابوبکر خطبه می‌خواند که گفت:
ما اگر سردار سلیمانی را دستگیر کنیم
 مانند خلبان اردنی او را در آتش خواهیم سوزاند!
چند روز بعد حاج قاسم هم جوابش را داد:
آقای بغدادی! زمانی که این حرف را زدی، بنده روبه‌روی شما در صف سوم، بین جمعیت نشسته بودیم!
#
صف اول خیلی مهم است.
به شرطی که امام جماعتت ولی خدا باشد!
حاج‌قاسم صف سوم نشسته بود چون ریش امام جماعت را آمریکا نصب کرده بود!
صف آخر هم نرفته بود تا بگوید: نزدیک‌تر از این حرف‌ها کنترل‌تان می‌کنیم

 

 

 

دانشگاه شهید بهشتی تهران درس می‌خواند.
 به کسی نگفته بود دختر حاج قاسم سلیمانی است.
 استادی در روند تحصیلش مشکل درست کرد.
 حاج قاسم وقتی مطلع شد،
 پدری را تمام و کمال اجرا کرد:
 دخترم
برای حل مشکلت، نگویی که دختر من هستی!
#
خیلی‌ها تلاش می‌کنند برای رسیدن به شهرت!
شهرت هم پول می‌آورد، هم مقام و جایگاه، هم قدرت!
شهرت یک جور شهوت است... شهوت مقام و پول و قدرت!
این آدم‌ها ذلیل‌اند. کوتوله‌اند. قابل این نیستند که حتی به عنوان دوست انتخاب شوند.
اما یک کسانی را خدا عزت می‌دهد!
آن‌وقت، شهرتشان عالم‌گیر می‌شود!
پناه می‌شوند برای بی‌پناهان!
چون بندگی کرده‌اند در پناه خدای عالمیان!

 

 

 

کرمانی بود حاج قاسم، اما جهانی کار می‌کرد.
 گاهی هم به کرمان سری می‌زد.
یک‌بار که برای امری آمده بود، وارد کوچه‌ای شدند.
 یکی از دوستان به حاجی گفت:
 این‌جا، خانه‌ی یک شهید است!
 فرصت دارید سری بزنید؟
نگاه حاجی کشیده شد تا رد دست دوستمان!
 کفش را کنار گذاشت و پابرهنه راه گرفت سمت خانه شهید.
#
بعضی‌ها مثل سپرند!
مثل حریم حفاظتی!
محافظند!
محافظ حریم من و شما، میهن من و شما، خاک و آبروی من و شما!
سپرند برای بلاهایی که بر من و شما می‌بارد!
این‌ها اولیا خدایند بر روی زمین خاکی!
نگاه خدا دنبال عزیزانش است و برکت و رحمت الهی در جوار آن‌هاست!
 شهداء محافظ حریم وطن و فرزندان میهنند.. باید هم به احترامشان کفش از پای در‌آورد.
دیدار از خانواده‌های شهدا، قدردانی کوچکی است از کار بزرگ آن‌ها!

 

اهل دیده شدن نبود، روحیه‌اش این نبود
 که در هرجا کنار هرکس بخواهد خودی نشان بدهد.
اما یک گروه بودند که حاج قاسم را متفاوت می‌کردند.
 خانواده‌های شهدا هرکس نبودند،
 همه‌کس حاج قاسم بودند.
 پدر شهید را می‌بوسید،
 مقابل مادر شهید سر خم می‌کرد،
 بر همسران شهدا درود می‌فرستاد و فرزندان شهدا آغوش گرم حاج قاسم و نگاه مهربان و لبخند‌های شیرینش را هدیه می‌گرفتند.
تنها آن‌وقت بود که حاج قاسم می‌گذاشت آرزوی دل خانواده‌های شهدا برآورده شود؛ یک عکس یادگاری با فرمانده سپاه قدس!
#
خود شیفته‌ها، مدام از خودشان تصویر می‌گیرند.
خدا شیفته‌ها، تنها جایی تصویر را به میدان می‌آورند که لبخندی الهی بر لب دوستان خدا بنشانند.!
تصویرهایشان هم مخلصانه است!

 

 

 

 

فرودگاه کرمان
حاج قاسم که از هواپیما پیاده می‌شد!
مسیر اول:
 خانه پدر و مادری،
دیدار با پدری که نان حلالش داده
و مادری که تربیتش کرده
 و دست‌هایی که قاسم سلیمانی مقابلشان خم می‌شد و می‌بوسید.
سردار هر وقت از مأموریت برمی‌گشت، اولین مکانی که می‌رفت خانه پدر و مادرش بود.
#
راه رشد را می‌خواهی!
خدا در قرآن‌کریم فرموده، کنار ایمان و توحید هم فرموده:...والدین؛ پدرت، مادرت، احترام، محبت وگذشت،
دست‌بوسی، اُف نگفتن، عمل به خواسته‌هایشان،  کمک در کارها...
راه رسیده به خدا دور نیست. همین نزدیکی است. خانه و والدین!
حاج قاسم قدردان بود، که ایران در شهادتش به قدردانی قیام کرد!

 

 

 

حاج قاسم می‌گوید:
یک بار برای جلسه خدمت حضرت آقا بودیم.
 جلسه هنوز شروع نشده بود
 چون منتظر بقیۀ دوستان بودیم.
 آقا من را صدا کردند. خدمتشان رسیدم؛
 آقا کتابی دستشان بود
، نشانم دادند همراه چند عکس از شهدا.
 وقتی دیدم آقا فرمودند:
 اگر شما هم رفته بودید (شهید شده بودید) این مأموریت‌های سخت را نمی توانستید انجام دهید!
من آن موقع بود که (از بودن و ماندن )بسیار خوشحال شدم!
#
وجود‌ها متفاوت است!
اثر وجود و حضوری هم متفاوت است!
بعضی‌ها وجود دارند اما آن قدر بی‌برکت است که عین بی‌وجودی است!
بود و نبودشان حتی برای خانواده هم فرقی ندارد چه برسد به اجتماع و کشور!
اما بعضی‌ها؛
وجودشان، حضور در عالم هستی است. بیدا کننده دل‌هاست، روشن کننده تاریکی‌هاست  
این وجود‌های پر برکت تنها در یک صورت به وجود می‌آیند:
در سایۀ اهل بیت: حاج قاسم به نیت امام زمان عج مقابل ولایت زانوی ادب می‌زد.
خدا این‌گونه می‌پذیرد.
امام زمان این‌گونه برکت می‌دهد.

 

یکی از سخنرانی‌های حاج قاسم سلیمانی:

 

برادرا! رزمنده ها!یادگاران جنگ!
یکی از شئون عاقبت بخیری،
نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است.
والله،والله،والله...
از مهم‌ترین شئونات عاقبت بخیری این است.
والله والله والله...
رابطه قطعی و حقیقی و دلی ما، با این حکیمی ست که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.
در قیامت خواهیم دید، مهم‌ترین محاسبه این است.

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۰:۴۵
نمکتاب ...