نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۰۸ ق.ظ

یک تکه زمین کوچک

نویسنده کتاب: الیزابت لرد

کتاب یک تکه زمین کوچک، داستانی است درباره فلسطین که توسط الیزابت لرد، نویسنده آمریکایی نوشته شده است.
نقدهایی به این کتاب وارد است:

  • در این کتاب فلسطینی ‌ها بسیار ترسو هستند و نسبت‌ به سرزمینشان به بی‌ خیالی رسیده‌اند. می ‌ترسند مبارزه کنند که از دست بدهند.
  • نسل جدید و بچه‌ ها و مادرها به‌ شدت مراقبت می ‌کنند که نروند جلوی اسرائیلی ‌ها ایستادگی کنند و می‌ خواهند زندگی کنند.
  • سربازهای اسرائیلی را یک مقدار ترسو نشان می ‌دهد. البته ما هم قبول داریم که واقعاً ترسو هستند. اما کتاب می ‌گوید اصلاً خشن نیستند. فلسطینی ‌ها آدم می‌کشند، اینها هم آدم می ‌کشند. یک فلسطینی عملیات انتحاری انجام می ‌دهد، ا خود شخص می‌ گوید الان عملیات انتحاری داشتیم، اسرائیلی ها کشته شدند، آنها هم گناه داشتند و چند دانش‌آموز بودند که کشته شدند. یعنی یک عملی او انجام می ‌دهد، یک کتکی می‌ خورند. جنگ دو طرفه است. البته اشاره می‌ کند که خب بله سرزمین ما را اشغال کرده ‌اند، اما آن‌ قدر ملیح اشاره می ‌کند که به ۴ – ۵ صحنه بیشتر نمی ‌رسد.
  • در داستان نشان می ‌دهد یک بچه فلسطینی چطور با رعایت نکردن حکومت نظامی توسط اسرائیلی‌ ها تیر خورده و الان قهرمان شده، یعنی تقصیر خودش بوده ‌است.
  • در دو سه جای داستان اشاره می ‌کند که اگر به امریکا برویم، آنجا زمینه پیشرفت و امنیت وجود دارد.
  • اصالت اشغال فلسطین توسط اسرائیل را اصلاً نمی‌ گوید. اشاره ای به پیشینه اسرائیل و این که اصلا وجود نداشته و سرزمین فلسطین را اشغال کرده است، نمی کند. انگار دو ملت هستند که با هم جنگ دارند. فقط دو صحنه نشان می ‌دهد که مثلا باغشان را گرفتند. اما همان هم از زبان شخص فلسطینی می‌ گوید؛« من خیلی فکر کردم دیدم اینها هم انسان ‌اند، اینها هم مثل ما آدم هستند، می‌خواهند زندگی کنند. یعنی حق را به اسرائیلی ‌ها می دهد که بیایند و باغ را بگیرند.»
  • فلسطینی ها بیشتر در فکر خور و خوابند، نه این‌ که سرزمینشان اشغال شده. کمی از نفهمی خودشان است که سرزمینشان اشغال شده.
  • بازی با کلماتش برای این ‌که جنگ فلسطین و اسرائیل را عادی نشان بدهد، عالی ‌است. زمانی‌که نوشته بسیار احساسی ا‌ست، خیلی نوجوان پسند و شیرین است، غالباً نوجوان رویکرد و نگاهش از آن خشونت زیاد و نفرت نسبت‌ به اسرائیل کم می ‌شود. نویسنده توانسته با نوشتن این رمان نفرت نسبت ‌به اسرائیل را کم کند.
  • از طرف دیگر، حس مظلومیت فلسطین را هم پایین می ‌کشد. مثلاً پدرشان را می ‌آورند پایین لخت می ‌کنند، اما عکس‌ العملی نشان نمی ‌دهند، برای این‌ که جلوی پخشش گرفته نشود. (دو سه تا صحنه دارد.) اسرائیلی ‌ها باغ شان را گرفته‌ اند، اما سر سفره شوخی می ‌کنند که از این به بعد اسرائیلی‌ ها زحمت چیدن زیتون هایمان را می‌ کشند؛ و بعد دیگر غصه ‌ای هم نمی ‌خورند. یعنی که مردم دنیا! فلسطینی ‌ها خودشان غصه نمی‌ خورند، شما چرا غصه می‌ خورید؟ خود فلسطینی ‌ها از مبارزه می‌ ترسند، شما چرا دارید مبارزه می‌ کنید؟ خود فلسطینی ‌ها از زندگیشان راضی اند، به شما چه ربطی دارد؟
  • هیچ نماد دینی اعتقادی و مقاومتی در این کتاب دیده نمی‌ شود. کتاب فوق ‌العاده زیرکانه نوشته‌ شده است. مثلاً در صفحه ۲۶۸ پسر فلسطینی دنبال رابطه با دخترهاست، مثل همه دنبال بازی‌ هایش است. هیچ نماد دینی مقاومتی دیده نمی‌ شود.
    در کتاب می ‌گوید جورج می ‌خواهد برود آمریکا، همه شان دارند می ‌روند. در صفحه ۳۶۸ می‌ گوید به این نتیجه رسیده بهتر است که برود به‌ خاطر خانواده‌ شان، شانس آورده ‌اند که چنین فرصتی نصیبشان شده است. در صفحه ۲۸۱ اشاره می‌ کند که
    آنجا می ‌شود رشد کند.
    جالب است که برخی چیزها را کنار هم قرار می‌ دهد و می ‌گوید: هنوز هم به تانک‌ ها سنگ پرتاب می‌کند، هنوز هم قلب دخترها را می ‌شکند. یعنی سنگ پرتاب کردن به تانک، مساوی شکستن قلب دخترهاست. یعنی این ‌هم از سر جوانی ‌اش است. شور است و شعور نیست.
  • از اسم کتاب هم می توان بی اهمیتی فلسطین را فهمید.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۸
نمکتاب ...
جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ

تریل باز

کتاب تریل باز : ماجرای از عشق عجیب دو نوجوان به موتور آغاز می شود…

کتاب تریل باز : ماجرای از عشق عجیب دو نوجوان به موتور آغاز می شود...

کتاب تریل باز
نویسنده: عزیز سهرابی
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

خودم را کشیدم پشت سرسره.
چند دقیقه گذت.
سر و صدایی آمد.
از جل پریدم و آهسته سرک کشیدم.
ابولی بین دو مامور تقلا می کرد.
همین طوری آمد روی زبانم:
« به آخر خط رسیده ای نارفیق… حقت بود!»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ

میلیون ها

نقد کتاب میلیون ها

داستان با دستمایه طنز در یک خانواده ی معمولی در انگلیس اتفاق می افتاد که دو برادر یک دفعه یک پول زیادی بهشون می رسه. داستان تخیلی و سرشار از اغراق هست. با پول ها دست به کارهای عجیبی می زنند. آرزوهایی را که داشتند با پول برآورده می کنند، از خوراک تا وسایل بازی و تفریحی.

اما

نشان داد که تمام آرزوهای ما در پول خلاصه نمی شود. یک انسان می تواند پول داشته باشد و اخلاق داشته باشد و دست بخشنده. اما با آمدن پول، آنتونی و… تمام احترام و اخلاق خیرخواهانه ی خود را کنار گذاشتند. دوستانی داشتند به نام یوسف و عیسی، با این که دوستان شون خیلی بهشون محبت می کردند، بخیل بودن شون بیشتر به چشم می خورد.

تمام پول هاشون رو خرج آرزو هاشون کردند. پول ها تمام شد، اما آرزوهای آن ها تمام نشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۴ ب.ظ

تب ناتمام

کتاب تب ناتمام : روایت زندگی شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی

کتاب تب ناتمام : روایت زندگی شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی

کتاب تب ناتمام
نویسنده: زهرا سادات حسینی مهرآبادی
انتشارات حماسه یاران

بریده کتاب:

صدای مامان بلند شد. “هرچی ریخت و پاش کردید، جمع و جور کنید که شب مهمون داریم.” سه تایی با چشم های گرد مامان را نگاه کردیم و گفتیم : “کی؟” و جواب شنیدیم: ” عمه کبری”. بی آینه هم می‌ دانستم چقدر از لب و لوچه افتاده ‌ام. خودم را خونسرد نشان دادم و مدل دخترهای بی خبر از همه چیز پرسیدم: “برای چی میان؟” مامان اما نقش بازی نکرد و صاف و پوست کنده گفت: “برای عقد تو.”
ص ۱۶

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۴
نمکتاب ...
شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ

ویکنت دو نیم شده

نقد کتاب ویکنت دو نیم شده

“نیاکان ما” در پی انسان کامل

ماجرا ازآنجا شروع می شود که ویکنت به جنگ می رود و بر اثر اصابت گلوله توپی، به دو نیم تقسیم می شود: نیمه شر و نیمه خیر. نیمه شر به شهر بر می گردد و باعث آزار و اذیت های فراوان می شود. کم کم سر و کله نیمه خیر هم پیدا می شود.

اگر چه ابتدا به نظر می رسد اوضاع با حضور خیر، به سامان است، اما کم کم مشکلات خیر هم برای مردم پدیدار می شود و معلوم می شود “این همه هم خوب شدن خوب نیست” و منفعت ندارد!

سرانجام پس از یک درگیری بین خیر و شر، پیکر هر دو در کنار هم قرار می گیرد و توسط یک پزشک به هم دوخته می شود و بعد از گذشت دوران نقاهت، ویکنتِ کامل شده، به دنیا باز می گردد…

نقد کتاب ویکنت دو نیم شده

ایتالو کالوینو، نویسنده ایتالیایی، سه گانه ای فلسفی از خود به جا گذاشته است به نام “نیاکان ما” ( بارون درخت نشین، ویکنت دو نیم شده، شوالیه ناموجود)، که در فضایی سوررئال جریان دارند.

کالوینو اگر چه مسائل فلسفی و اخلاقی مهم و بنیادینی را مطرح می کند، اما پاسخ کاملی به آنها نمی دهد و نوعی بدبینی به بشریت در آثار او جریان دارد. او در ویکنت دو نیم شده، ماهیت خیر و شر آدمی را به تصویر می کشد، و هیچ تلاشی هم نمی کند که تمثیلش تمیز از آب در بیاید! در نگاه اول به نظر می رسد در حالی که نیمه شر آدمی مصیبت زاست، حتما نیمه خیرش به روی دیگران لبخند می زند و زندگی را برایشان شیرین می کند. اما کالوینو معتقد است نه شر مطلق و نه خیر مطلق خوب است. بلکه آدمی باید آمیزه ای از هر دو باشد.

کالوینو در «بارون درخت نشین» می خواهد یک انسان طراز را عرضه کند، اما موفق نمی شود. چون شخصی که به تصویر می کشد، در دنیای واقعی نمی تواند وجود داشته باشد؛ انسانی که از لوث همنشینی با انسان ها دامن برچیند و در مکانی بالاتر جا گیرد. چنین انسانی اگر چه نگاه متعالی ای پیدا می کند، موجبات رشدش فراهم می شود، اما وقتی در فضایی دیگر زندگی می کند، چگونه می تواند مردمان را بفهمد؟

این نویسنده ایتالیایی اگر چه در پی ارائه انسان کامل است، اما به آن دست نمی یابد. چنان که در «شوالیه ناموجود»، صراحتا می گوید انسانی که ویژگی های خوب را داشته باشد، اساسا موجود نیست و خواص انسانی ندارد!

دستیابی به انسانی کامل و والا، آرزویی بوده به پهنه تاریخ. اما یافتن او در هر جایی ممکن نیست. به همین علت، آنها که نتوانستند بر این آرزو چشم بپوشند و به تفکر در این باره پرداختند اما او را نیافتند، وارد عرصه خیال پردازی در این باره شدند. اما قد انسان کامل، بلندتر از خیال آدمی است. و چون خیال به او قد نمی داده، اساسا وجود خارجی او را منکر شده، یا هیبتی معوج از او عرضه داشته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۹
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۵۷ ب.ظ

جاده بهشت

 

نقد کتاب جاده بهشت : مطالبی عقیدتی و عدم ارتباط گیری جذاب با مخاطب

نقد کتاب جاده بهشت

۱-

در این کتاب محتوای مربوط به امام رو در حالی به مخاطب میده که انگیزه لازم برای دریافت و پذیرش اون رو در مخاطب بوجود نیاورده به همین دلیل هم مخاطب خیلی اثر خاصی ازین مطالب نمیگیره. یعنی مطالب عقیدتی کتاب حالت کلیشه ای داره و خواننده باهاش همزاد پنداری نمیکنه

۲-

در دو جای کتاب خیلی صریح بیان شده که کم فهمی و جهل مردم نسبت به امام شناسی و معارف دینی، تقصیر علما و از کم کاری علماست. این نکته شاید به خودی خود ایرادی نداشته باشه اما وقتی درکنار نکته بعدی قرار بگیره، نشان دهنده یک جهت فکری خاص هست:

۳-

نکته سوم : در دو یا سه جای کتاب، از زبان آدم های مقبول و شخصیت های خوب کتاب، بیان‌ میکند که آدم نباید به مسائل سیاسی کاری داشته باشه و هیچ کس روی زمین عرضه مدیریت آدم ها رو نداره و اصلا روی زمین نباید از کسی پیروی کرد و دور کسی جمع شد، فقط باید دنبال امام بگردی تا امام بیاد و جوامع رو درست کنه.
در این ‌میان هیچ اشاره ای به ولی فقیه و حکومت حقی که الان در عالم وجود داره نمی کند بلکه با تاکید بالا آن را نفی هم می‌ک ند. انگار کلا هیچ حکومت حقی روی کره زمین نیست و انسان ها بدون هیچ بروز و ظهوری از حق و رهبری اسلامی دارن زندگی می کنن. همچین میگه که آدم ها نباید دور هیچکس بروند و فقط باید دنبال امام باشند

۴-

شخصیت های مختلف کتاب گرچه شغل ها و تحصیلات مختلفی دارن ولی همشون درمورد امام مثل یک عالم و استاد دانشگاه و سخنران حرف می زنن!
همین‌ نکته هم پذیرش سخنان این شخصیت ها رو به شدت پایین میاره چون مخاطب احساس می کنه نویسنده بیشتر از اینکه بخواد شخصیت پردازی کنه و داستانشو بیان کنه، دنبال اینه که از زبون این شخصیت ها، حرف های خودشو بزنه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۷
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۵۷ ب.ظ

کافه چرا

نقد کتاب کافه چرا

مردی که از زندگی روزمره خسته شده و می خواهد کمی حال و هوا عوض کند، سوار بر اتومبیل خود در جاده ای بیابانی سرگردان می شود، تا این که در ناکجا آباد به کافه ای برمی خورد. وجود کافه در دل سرگردانی، امیدی به او می دهد و وارد کافه می شود. پیش خدمت، فهرست غذا را جلوی او می گذارد؛ فهرستی که اگر چه نام غذاها در آن نوشته شده است، اما سه سوال مهم هم در بالای آن به چشم می خورد:
– چرا به این جا آمده ای؟
– آیا از مرگ می ترسی؟
– آیا راضی هستی؟
مرد به مرور در طی صحبت با افراد حاضر در کافه، به جوانب مختلف و پاسخ سوال ها می رسد و درهای جدیدی به رویش بازمی شود.

 

 ۱-کتاب “کافه چرا”،

نوشته جان. پی. استرلکی، را می توان در زمره ادبیات تعلیمی محسوب کرد. نویسنده به جای این که قلم در دست گیرد و مخاطب را با زبان وعظ و خطابه به سوی دیدگاه صحیح به زندگی رهنمون سازد، سخنانش را در قالب دیالوگ های بین شخصیت های داستان گنجانده است؛ مسائلی مانند:
– انتقاد به رسانه ها و نظام سرمایه داری و خرید کردن های زیاد.
– اگر به هدف وجودی ات دست پیدا کنی، دیگر از مرگ نمی ترسی.
– اگر خودت هدفت را مشخص نکنی، بقیه برایت مشخص می کنند.
اما مهم تر از همه، “کافه چرا” بنیادی ترین سوالاتی که انسان برای وجود و زندگی اش در دنیا باید از خود بپرسد را مطرح می کند. سوالاتی که اگر انسان به پاسخ صحیح و کاملی از آن ها دست یابد، می تواند یک انسان سعادتمند باشد. اما آیا پاسخ هایی که شخصیت اول داستان در کافه چرا دریافت می کند، صحیح است؟
بیایید با هم یکی از سوالات را مرور کنیم: “چرا این جایی؟” پاسخی که “کافه چرا” به این سوال می دهد، این است: “زندگی برای این نیست که تمام زندگی ات را صرف کار کردن و پول درآوردن و خرج کردن کنی و نهایتا به هیچ یک از آرزوهایت نرسی.” تا این جایش درست. اما جایگزین ایده آلی که ارائه می دهد چیست؟ این که: به دنبال کارهایی بروی که همیشه دوست داشتی انجام دهی.

۲-

اما آیا انجام کارهای مورد علاقه (رفتن به سفر، همنشینی با دوستان و…) نهایت هدف آدمی از آمدن به این دنیاست؟ گیرم که این کارها را انجام دهیم و یک دو روزی هم خوش باشیم، آن وقت چه؟ اگر هدف خداوند از خلقت این دم و دستگاه عالم، خوشی دو روزه ما بوده، اصلا چرا ما را از بهشت به این دنیا آورده؟ اگر توی همان بهشت می ماندیم که بهتر و بیشتر می توانستیم به این هدفمان برسیم! علاوه بر این ها، آیا این که من به دنبال خوشی هایم بروم، ممکن نیست باعث آسیب رساندن به دیگران و رها کردن مسئولیت هایم شود؟
اما نکته مهم تر در مورد پاسخ های “کافه چرا” به بنیادین ترین سوالات وجود آدمی، این است که معتقد است: آدم ها برای یافتن این پاسخ ها، روش های مختلفی دارند؛ اما جواب آماده ای وجود ندارد. هر کس خودش باید تلاش کند تا به جواب برسد.

۳-حال سوال من این است که

آیا انسان با علم ناقص و محدودی که هنوز حتی نتوانسته رمز و راز بدن خودش را کشف کند و یک ویروس فوق العاده کوچک او را از پا در می آورد، می تواند به سوالی به پهنه هستی پاسخ بدهد؟ آیا برای یافتن پاسخ هایش، نیازمند موجودی نیست که بر جهان تسلط داشته باشد و همه جوانب امور را بداند؟

“کافه چرا” اگر چه سوالات مهمی را مطرح می کند و پاسخ نسبتا خیالی می ‌دهد، پاسخی که در لحظه فرد را ساکت می ‌کند اما راهی نشان نمی دهد که کامل باشد وبرای یک زندگی هدفمند فرد را پر انرژی کند. انگار در ابتدای جمله نقطه گذاشته و جمله اش را به پایان نرسانده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۷
نمکتاب ...
دوشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کوه مرا صدا زد

کتاب کوه مرا صدا زد (قصه های سبلان ۱): ماجراجویی نوجوانی در جستجوی یک حکیم…

کتاب کوه مرا صدا زد (قصه های سبلان 1): ماجراجویی نوجوانی در جستجوی یک حکیم...

 

کتاب کوه مرا صدا زد
نویسنده: محمدرضا بایرامی
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

هنوز اولین پیچ را پشت سر نگذاشته‌ ایم که یکهو صدای زوزه‌ ی کش‌ داری، در دشت برف گرفته می‌ پیچد. بی‌ اختیار رو بر می‌ گردانم. گرگ دیگر دیده نمی‌ شود، اما هوا بویش را با خود دارد. با دست برف‌ هایی را که روی کلاهم نشسته می‌ تکانم. به نظرم الان است که گرگ از یک جایی، خیز بردارد طرفمان. از این فکر عرق سردی بر پشتم می‌ نشیند.
ص ۲۰

بریده کتاب(۲):

اسب وسط طویله، میدان گرفته و دور خود می‌ چرخد و چنان بی‌ تابی می‌ کند و این طرف و آن طرف می‌ رود که آدم خیال می‌ کند همین حالاست که بخواهد یکی از دیوارها را سوراخ کند و بزند بیرون. همین طور چشمم به حرکاتش است که صدایی به گوش می‌ رسد، جیغی از ته دل، که تمام بدنم را می‌ لرزاند. یک‌ آن، سرجا خشکم می‌ زند و بعد در طویله را باز می‌ کنم. می‌ دوم طرف خانه. بابا مرده است.
ص ۵۲

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

گلبرگ زندگی

کتاب گلبرگ زندگی جلد اول : مجموعه گفت و گوی تلویزیونی ازدواج در شبکه سه سیما

کتاب گلبرگ زندگی جلد اول : مجموعه گفت و گوی تلویزیونی ازدواج در شبکه سه سیما

 

کتاب گلبرگ زندگی جلد اول
نویسنده: حسین دهنوی
انتشارات خادم الرضا علیه السلام

معرفی:

ازدواج، مهم ترین رخداد زندگی ما است‌. اگر در آن بی‌ دقتی کنیم؛ اگر شتابزده عمل کنیم و اگر اجازه دهیم احساسمان بر عقل سوار شود و انتخابمان در پرتو اندیشه نباشد، ضرر خواهیم کرد؛ پس بیایید عاقلانه ازدواج کنیم و عاشقانه زندگی کنیم.

گلبرگ زندگی جلد اول پشت جلد

بریده کتاب:

آن چه زمینه را برای ازدواج دختر و پسر آماده می کند، امکانات اولیه مادی، بلوغ شرعی، بلوغ جنسی، بلوغ فکری، رشد جسمی و روحی، رشد اجتماعی و شخصیتی، استقلال فکری، ثبات عاطفی و قدرت مدیریت بحران (مواجهه بامشکلاتی که در فرایند ازدواج ممکن است ایجاد شود و مقابله با بحران های زندگی) است که اگر این شرایط به طور نسبی (و نه مطلق) فراهم شد، شخص می تواند ازدواج کند.

گلبرگ زندگی، جلد اول (ص ۳۳و۳۴)

 

بریده کتاب(۲):

همان گونه که طبیعت چهار فصل دارد، طبیعت زندگی انسان هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان دارد و بهترین فصل برای ازدواج بهار زندگی یعنی ابتدای جوانی است.

تأخیر در ازدواج و کشیده شدن به فصل های بعدی زندگی، مشکلاتی را پدید می آورد:

۱. ازبین رفتن شادابی دختر و پسر؛

۲. ازدست رفتن فرصت های ازدواج به ویژه برای دختران؛

۳.فاصله سنی زیاد با فرزندان و ایجاد ضعف یا عدم درک متقابل در آینده؛

۴.مشکلات مربوط به فرزند دار شدن.

گلبرگ زندگی، جلد اول (صفحه ۳۵)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۱۴
نمکتاب ...
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

لبخندت

کتاب لبخندت: مجموعه ای خواندنی و گلچین شده از اشعار فاطمی

کتاب لبخندت
به گزینش: حسن بیاتانی، یوسف رحیمی
انتشارات :پنج دری

بریده کتاب:

حُسنش رسیده است به فریاد زندگی
خُلقش به داد مردم دنیا رسیده است
مرتضی امیری اسفندقه_ص۳۲

بریده کتاب(۲):

برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد
محمدحسین ملکیان_ص۴۷

بریده کتاب(۳):

در خانه زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
سید حمیدرضا برقعی_ص۴۴

بریده کتاب(۴):

تو نور نور علی نوری، ای تمامت نور
کدام ذره ندارد، سر ارادت تو؟
علیرضا قزوه_ص۳۴

بریده کتاب(۵):

با هر نفس تسبیح می گویی خدا را
از “حاء” تسبیح تو می گیریم حاجت
زهرا بشری موحد_ص۴۹

بریده کتاب(۶):

بی نگاهت… بی نگاهت… مرده بودم بارها
ای که چشمانت گره وا می کنند از کارها
سیده تکتم حسینی_ص۵۱

 
بریده کتاب(۷):

در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است، علی خانه نشین نیست
مهدی جهاندار_ص۶۱

بریده کتاب(۸):

برای بغض علی وقت دیدنت چیزی
به قدر خنده تو تلخ و گریه آور نیست
محمد رفیعی _۶۵

بریده کتاب(۹):

مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
المنه لله که این است و جز این نیست
مهدی جهاندار_ص۶۲‌‌‌

بریده کتاب(۱۰):

جهان شب زده در خواب غفلت است به هر حال
چرا که درک درستی از آفتاب ندارد
سید مهدی موسوی _ص۶۴

بریده کتاب(۱۱):

محشر به پا کن! شیعیانت را جدا کن
از مرگ باکی نیست، ای روح شفاعت
نام تو را بردیم در غم های دنیا
ما را صدا کن در هیاهوی قیامت
زهرا بشری موحد_ص۵۰

بریده کتاب(۱۲):

تو می روی و علی از علی غریب تر است
شبیه نام تو که از همیشه فاطمه تر
محمدجواد شاهمرادی_۸۰

بریده کتاب(۱۳):

فردا که برخیزی از خاک، امضای مظلومی توست
مُهر کبودی که مانده است، بر شانه و بازوانت
فاطمه سالاروند_۸۲

بریده کتاب(۱۴):

مادر صدا زده است تو را هربار، در کوچه در میان در و دیوار
این فاطمیه های عزاداری، در انتظار نیمه شعبان است
اعظم سعادتمند_ص۱۱۴

بریده کتاب(۱۵):

باور نمی کنم که تو دور از دل منی
هرجا دلی شکست، همان جا مزار توست
بانوی آب های جهان، آبروی ما
از اشک تو، عبادت تو، اعتبار توست
سیده فاطمه نوری_ص۱۰۴

بریده کتاب(۱۶):

شب شهادت زهرا، علی به خود می گفت
گل محمدی من چه زود پر پر شد
زکریا اخلاقی _ص۷۷

بریده کتاب(۱۷):

دست او بالا نمی آید ولی این روزها
نام ما را در دعایش، بیشتر می آورد
مجتبی حاذق_ص۱۰۲

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

سفیران آمریکایی

کتاب سفیران آمریکایی: با محوریت شخصیت های الگوساز کودکان پسر

کتاب سفیران آمریکایی
نویسنده: نعیمه اسلاملو
انتشارات تلاوت دانش

بریده کتاب:

-ص۴۵
در سال ۲۰۰۱، مرد عنکبوتی از طریق نظر سنجی از مردم، به عنوان محبوب ترین قهرمان دنیای کمیک در کل تاریخ، شناخته شد!

بریده کتاب(۲):

ص۵۴
جلد چهارم کتاب هری پاتر، فروشی بی سابقه داشت. جلد پنجم رکورد فروش قبلی را شکست و در چاپ اول خود حدود ۷ جلد را روانه خانه‌ی علاقمندان داستان های هری پاتر کرد. جلد هفتم، عنوان پر سرعت ترین کتاب را در حوزه فروش به خود اختصاص داد.
در اولین روزهای فروش مجموعه کتاب های هری پاتر، مخاطبان این کتاب در ایران نیز در ساعت ۲:۳۰ نیمه شب، در صف های طولانی منتظر دریافت اولین نسخه های این کتاب بوده اند!

بریده کتاب(۳):

ص۶۷
برخی مدعی هستند که تقویت حس تخیل در کودکان از ویژگی های مثبت انیمیشن هایی مانند بن تن است، اما سوال اینجاست که تقویت تخیل به چه نحوی و به چه سمت و سویی باید باشد؟ در این انیمیشن ها کودکان با نابودی دیگران به هیجان می آیند و این به معنی تخیل و تقویت آن نیست!

بریده کتاب(۴):

ص۷۱
آنچه درباره این اَبَر قهرمان ها(مثل سوپر من، بتمن، بنتن، مرد عنکبوتی) محرز است این است که آنها اصرار دارند به مخاطبان خود بقبولانند برای نجات بشر هیچ نیازی به خدا و پیامبران الهی نیست و آن ها با قدرت هایی که دارند، منجی بشر خواهند بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

هنر همسرداری

 

کتاب هنر همسرداری: اخلاق در دانشگاه منزل (مسئولیت خطیر همسران)

کتاب هنر همسرداری
نویسنده: حسن صدری مازندرانی
انتشارات مشهور

معرفی:

مرد و زن هر کدام به تنهایی موجود ناقصی هستند که در زندگانی احساس کمبود می‌کنند. ولی پیمان زناشویی دل های پریشان را آرامش داده و افکار پراکنده را به سوی کانون خانواده که کانون عشق و محبت است، سوق می دهد. هدف از نگارش این کتاب صرف دانش نیست، بلکه برای عمل است که کتاب را برای سرگرم شدن مطالعه نکنید، آن را وارد زندگیتان نمایید. (هنرهمسرداری)

بریده کتاب:

صفحه ۳۵
برای آرامش تن و روان و لذت معنوی زندگی، این معیار را در نظر داشته باش: اول هر کس به تو بدی کرد، دوم تو به هرکس نیکی کردی، هر دو را فراموش کن. (هنرهمسرداری)

 

بریده کتاب(۲):

صفحه ۴۳
بریده چهارم
آقای محترم، اگر دوست داری همسرت دوستت داشته باشد، اگر می خواهی همسرت در خانه تمیز باشد، اگر می خواهی همسرت عفت داشته باشد، پاکیزه باش. چون رسول خدا(ص) فرمود: نظافت جزء ایمان است. (هنرهمسرداری )

بریده کتاب(۳):

اگر می خواهی زندگی شیرین تری داشته باشی، اگر می خواهی همسرت به زندگی دلگرم باشد، اگر می‌خواهی شریک و مونس یار تو خرسند باشد، اگر می خواهی زندگی راحتی با آسایش داشته باشی، اگر می خواهی همسرت دوستت داشته باشد، به سیره رسول خدا عمل کن و به همسرت محبت کن. چنانچه رسول خدا(ص) فرمود: هر چه ایمان کامل تر باشد انسان بیشتر به همسرش اظهار محبت می کند. (هنرهمسرداری بریده۱ص۱۸)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

پیراهنت

کتاب شعر پیراهنت: مجموعه ای برگزیده از اشعار عاشورایی

کتاب شعر پیراهنت
مؤلفان: حسن بیاناتی، یوسف رحیمی
انتشارات پنج دری

بریده کتاب:

نمی دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم
تو مانند ترنم مثل گل عین غزل بودی
تو را شکل توسل مثل ندبه چون دعا دیدم
علیرضا قزوه
ص۱۹

بریده کتاب(۲):

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من آن قدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
حمیدرضا برقعی
ص۴۶

بریده کتاب(۳):

من هر چه توبه می کنم آدم نمی شوم
ای کاش تو به حال دلم می گریستی
باید چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی
زهرا بشری موحد
ص۵۱

بریده کتاب(۴):

مانده ام با تن پاشیده ات آخر چه کنم؟
ای علمدار حرم مثل معما شده ای
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پای چه کسی پا شده ای
تو آن قدر رشیدی که پر از طوبی بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ای
علی اکبر لطیفیان
ص۲۲۲

بریده کتاب(۵):

این گل گل صد برگ نه، هفتاد و دو برگ است
لب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی
پیران همه رفتند، جوانان همه رفتند
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی
گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال
طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی
سعید بیابانکی
ص۲۵۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

تربیت خانواده در سیره نبوی

 

کتاب تربیت خانواده در سیره نبوی: فرمایشات و عملکردهای پیامبر ناظر به نهاد خانواده

کتاب تربیت خانواده در سیره نبوی
نویسنده: محمدرضا شرقی
انتشارات: موسسه ‌انتشارات‌ امیرکبیر، شرکت ‌چاپ ‌و نشر بین‌الملل

خلاصه:

در این کتاب از مباحث قبل از ازدواج یعنی انگیزه های ازدواج و نتایج داشتن هر انگیزه بحث شده و راهکارهایی برای شناخت انگیزه طرف مقابل و معیاری برای درست یا نادرست بودن انگیزه ها در اختیار مخاطب گذاشته شده تا شالوده زندگی درست بنا شود و در ادامه برای داشتن زندگی با نشاط راهکارهای خوبی ارائه شده است.

معرفی:

با چه معیاری ازدواج کنیم و چطور از معیارهای حقیقی طرف مقابل آگاهی پیدا کنیم؟ تدابیری جهت تقویت و نشاط خانواده که کمک به داشتن محیطی صمیمی بین افراد خانواده می کند که ما را به داشتن خانواده ای مطلوب نزدیک کرده که خود، مقدمه ای برای تربیت مطلوب و فرزندان شایسته است.

بریده کتاب:

وجود تعدادی از ویژگی های اخلاقی، رفتاری و شخصیتی در جوانان، به آنها اعتبار بیشتری بخشیده و موجب جلب اعتماد در همسرانشان در حیطه نیازهای روحی و روانی خواهد شد. از جمله ویژگی های مذکور می توان به وقار و متانت، بردباری و خویشتن داری، سعه صدر و بزرگ منشی، تدبیر و عقلایی بودن اشاره کرد.
تربیت خانواده در سیره نبوی، صفحه ۵۸

بریده کتاب(۲):

انگیزه ها نه تنها قادرند بیانگر خواسته های فعلی انسان ها باشند، بلکه می توانند چشم انداز های آینده را نیز ترسیم کنند. زیرا هر فرد در اقدام به ازدواج، علاوه بر جستجوی منافع خویش در زمان حال، در پی آن است که آینده زندگیش را نیز حدودی پیش بینی کند.
تربیت خانواده در سیره نبوی، صفحه ۷۲

بریده کتاب(۳):

نتیجه شناخت گرایش ها و تعلقات همسر، تفکیک علایق منطقی و غیر منطقی، احترام به علایق منطقی، برآورده کردن بخش مقدور آنها، نفوذ در شخصیت همسر و تحول بخشیدن به اوست.
تربیت خانواده در سیره نبوی، صفحه ۸۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عمو قاسم

کتاب عمو قاسم
نویسنده: محمدعلی جابری
انتشارات کتابک

بریده کتاب:

بعداز مرگ مادر سردار، یکی از دوستانش به او گفته بود: ” مادرت را در خواب دیدم و او به من گفت: به پسرم بگو به پدرش تلفن بزند. ” سردار بعداز شنیدن این خواب، حسابی گریه کرده، و گفته بود: ” مادرم راست گفته. من هر روز یا دو روزی یک بار به پدرم زنگ می زدم، اما این بار حسابی مشغول جنگ بودیم. اینقدر جنگ سخت بود که چهار پنج روز نتوانستم به پدرم زنگ بزنم. ”
ص ۱۳

بریده کتاب(۲):

سردار سلیمانی هیچ وقت نمی گفت من قوی هستم، من بودم که دشمن را شکست دادم، او همیشه توکلش به خدا بود و از هیچ کس غیر از خدا نمی ترسید. او غیر از خدا هیچ چیز را بزرگ و قوی نمی دانست.
ص ۱۴

بریده کتاب(۳):

سردار بعد از زنگ زدن، از آقا می پرسد: ” چرا باید این آدم خطرناک را آزاد کنیم؟ ” آقا می گوید: ” شما از او برای گفت و گو دعوت کرده بودید. شیعه که مهمان خود را فریب نمی دهد. چند دقیقه قبل دستور دادم آزادش کنید و الان دستور می دهم دوباره دستگیرش کنید. باید اورا دستگیر کنید، اما بدون اینکه او را گول بزنید. باید مردانه با او بجنگید و دستگیرش کنید. ” سردار سلیمانی هم در یک عملیات سخت و پیچیده، یک بار دیگر او را دستگیر می کند.
ص ۱۸‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۰۶:۴۵ ب.ظ

از نو با تو

کتاب از نو با تو جلد سوم: عوامل تزلزل بنیان خانواده و راه های پیشگیری از آن…

کتاب از نو با تو جلد سوم ( بن بست ها گاهی، ساخته خیال ماست؛ عوامل تزلزل بنیان خانواده و راه های پیشگیری از آن)
نویسنده: محسن عباسی ولدی
انتشارات آیین فطرت

معرفی:

از نو با تو را مجردها بخوانند تا بدانند در مسیر زندگی مشترک، چه عواملی وجود دارد که بنیان خانواده را سست می کند. متاهل هایی که زندگی آرامی دارند، بخوانند و اجازه ورود عوامل متزلزل کننده را به محیط خانواده ندهند. متاهل‌هایی که اختلاف های جدی دارند، بخوانند تا راهی برای حل اختلاف های خود پیدا کنند. کسانی هم که در آستانه طلاق هستند، بخوانند، شاید در تصمیم خویش بازنگری کنند. پدر و مادرها هم از مطالعه این کتاب غافل نشوند تا بتوانند به استحکام هرچه بیشتر زندگی فرزندانشان کمک کنند.
از نو با تو (جلد سوم)، متن پشت کتاب

_عدم رعایت اصول اخلاقی قیچی رابطه های زناشویی است. یادت باشد که قیچی کارش جدا کردن است.
این کتاب مباحثی است در جهت تحکیم بنیان خانواده.
از نو با تو(جلد سوم)

بریده کتاب:

پیشرفت به استفاده بیشتر از تکنولوژی نیست. یکی از ملاک های پیشرفت، استفاده عاقلانه از ابزارهاست و یکی از نشانه های استفاده عاقلانه هم، استفاده معتدل است.
از نو باتو (جلد سوم)،صفحه۱۹۲

بریده کتاب(۲):

از وقتی شبکه های فارسی زبان ماهواره ای زیاد شده، آمار طلاق هم زیاد شده. چرا از کنار این رابطه معنادار، ساده می گذریم؟
از نو با تو (جلد سوم)،صفحه ۳۱۰

 

بریده کتاب(۳):

بخواهیم قبول کنیم یا نه، میزان مشغول شدن به شبکه های اجتماعی با میزان مطالعه نسبت عکس دارد. هرچه قدر جای شبکه های اجتماعی وسیع تر، جای مطالعه تنگ تر.
از نو با تو (جلد سوم)،صفحه ۲۳۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۴۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خانواده پویا

 

کتاب خانواده پویا : مجموعه پرسش و پاسخ هایی پیرامون مسائل خانواده

کتاب خانواده پویا ج۱۰
تدوین وانتشار :معاونت تربیتی _فرهنگی امام خمینی

بریده کتاب:

یکی از دغدغه های والدین در زمان حاضر، با توجه به هجمه‌ های گوناگون فرهنگی که از سوی فرهنگ های مختلف نسبت به فرهنگ و سنت‌ های الهی ما صورت می‌ گیرد، سلامت معنوی و روانی فرزندان شان است و این که چگونه آنان را از انواع آسیب‌ های دوران محفوظ دارند و بر اساس تعالیم نجات‌بخش اسلام عزیز تربیت کنند.
کتاب «خانواده پایدار» سعی در پاسخگویی به این دغدغه دارد.
خانواده پویا ج ۱۰ _ ص۹

بریده کتاب(۲):

من به خانم ها می گویم: شما قدر شوهرهایتان را بدانید و اگر شوهر چیزی گفت، بگویید: چشم و با این سخن دل شوهرتان را خوش کنید؛ تا با شادمانی برای شما زحمت بکشد. شما با یک چشم گفتن و با سخن های دل فریب و عاشقانه دل شوهرتان را به دست آوردید.
خانواده پویا ج۱۰_ص۳۷و۳۸

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی: ۶۷ قصه کوتاه و برگزیده اصیل ایرانی

شاهنامه – قصه های شیرین ایرانی ۱۹
نویسنده: سعید بیابانکی
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

کاووس شاه، نامه ای به رستم نوشت. در نامه چنین آمده بود:
«ای رستم، بدان که پهلوانی نامدار از ترکستان با سپاهی بزرگ به ایران حمله کرده و دژ سپید را تصرف کرده و راه را نیز بر مردم دژ بسته است. او پهلوانی شجاع است. هیچ کس در ایران نمی تواند با او بجنگد جز تو. پس وقتی این نامه را خواندی، با هیچ کس در این باره حرفی نزن و خیلی سریع نزد من بیا. بهتر است با سواران شجاع و باهوشت بیایی.»
شاه به گیو که مأمور رساندن نامه به رستم بود، گفت: «این نامه را به رستم بده و خیلی سریع برگرد. حتی شب را هم آن جا نمان.»
صفحه ۱۱۰

بریده کتاب(۲):

نزدیک مرز ایران، یک دژ بسیار بزرگ بود که به نام «دژ سفید» شهرت داشت. نگهبان دژ، پهلوانی شجاع بود به نام «هجیر». پهلوانی پیر هم در آن دژ بود که دختری داشت به نام «گردآفرید». سهراب وقتی نزدیک دژ رسید، از میان سپاه و در حالی که سوار اسب بود، نزدیک هجیر آمد و به او گفت: تو یک نفر می خواهی جلو سپاه مرا بگیری؟ بگو اسمت چیست؟
هجیر که خیلی شجاع بود، جواب داد: من یک نفر به تنهایی حریف تو و سپاهت هستم. به من می گویند هجیر. اکنون سرت را از تنت جدا می کنم و برای کاووس شاه می فرستم.

سهراب وقتی این حرف را از هجیر شنید، خندید و به سمت او حمله کرد. سهراب و هجیر با نیزه به جنگ هم رفتند. سهراب ، هجیر را به سرعت بغل کرد و بر زمین زد و روی سینه اش نشست تا سرش را جدا کند. هجیر که حسابی ترسیده بود، از سهراب خواست که به او رحم کند و او را نکشد. سهراب هم دلش به حال هجیر سوخت. دست و پای او را با طناب بست و او را اسیر کرد. ساکنان دژ وقتی شنیدند که هجیر به دست سهراب اسیر شده است، ناراحت شدند و گریه کردند.
صفحه ۱۰۴

بریده کتاب(۳):

رستم وقتی به کاووس شاه رسید، چند تن از پهلوانان به استقبال او رفتند و او را پیش شاه بردند. شاه از این که رستم دستور او را اطاعت نکرده و بعد از چهار روز رسیده بود، بسیار عصبانی بود و گفت: «رستم کیست که از دستور من سرپیچی کنید! اگر شمشیری دستم بود، همین حالا سرش را از تنش جدا می کردم.»
بعد به گیو گفت: «فوری رستم را ببر و به دارش بیاویز تا دیگر کسی جرأت نکند دستور شاه را اطاعت نکند.»

گیو از رستم ترسید و دستور شاه را اجرا نکرد. کاووس شاه که خیلی عصبانی بود، به توس دستور داد که هم رستم و هم گیو را فوری ببر و دار بزن. توس فوری رفت و دست رستم را گرفت تا او را از شاه دور کند. ناگهان رستم با عصبانیت گفت: «ای شاه، تو بهتر است بروی و سهراب را دار بزنی. بدان که همه جهان از رخش می ترسند. اگر من نباشم، پادشاهی تو هم نابود خواهد شد.»
صفحه ۱۱۲

بریده کتاب(۴):

سهراب که از کشته شدن دایی اش به دست سپاه ایران بسیار عصبانی و ناراحت بود، تصمیم گرفت به سپاه کاووس حمله کند. سوار اسب شد و در حالی که نیزه در دست داشت، به سمت چادر کاووس شاه حمله کرد و آن را از بالا به پایین انداخت. بسیاری از جنگجویان و پهلوانان ایران، با دیدن سهراب پا به فرار گذاشتند. هیچ کس جرأت نداشت با سهراب بجنگد. سهراب در حالی که فریاد می زد، به کاووس شاه گفت: تو که جرأت نداری با من بجنگی، برای چه اسمت را گذاشته ای کاووس شاه؟ من با همین نیزه، همه سپاه تو را از بین خواهم برد.
صفحه ۱۲۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جزیره خرگوش ها

 

کتاب جزیره خرگوش ها: ماجرای سفر سه روباه به جزیره ای ناشناخته

کتاب جزیره خرگوش ها
نویسنده: سیدحسن حسینی
انتشارات عهد مانا

بریده کتاب:

یک روز که قهوه ای حوصله اش سر رفته بود، تصمیم گرفت به مزارع هویج خرگوش ها سری بزند. به هر مزرعه که می رسید، با خرگوش ها سلام و احوالپرسی می کرد و می گذشت. در راه به مزرعه رئیس خرگوش ها رسید. رئیس با همسر و دخترها و کارگرهایش مشغول کار بودند. قهوه ای از دور سلام کرد. رئیس تا قهوه ای را دید، به طرفش آمد.

آن دو بعد از سلام و احوالپرسی، در کنار هم نشستند و به گفتگو مشغول شدند. هوا آفتابی بود و دریا آرامش خاصی داشت. رئیس به یکی از کارگرهایش دستور داد یک سبد هویج برای شان بیاورد و به قهوه ای تعارف کرد که از هویج های تازه بخورد. قهوه ای “چشم” گفت و باز به صحبت کردن ادامه داد. مدتی دیگر به گفتگو گذشت و باز رئیس، قهوه ای را به خوردن هویج دعوت کرد و گفت: «چرا نمی خوری؟ مطمئن باش نمک گیر نمی شوی.» و خندید.
قهوه ای نگاهی به هویج ها انداخت. نمی دانست چه کند. بالاخره یکی را برداشت و باز به صحبت کردن ادامه داد.
ص۳۹

بریده کتاب(۲):

قهوه ای طبق قراری که رئیس با او در روز ورودش به جزیره گذاشته بود، به جنگل رفت و لانه ای برای خودش ساخت. رئیس، به «گوش دراز» مأموریت داد شب و روز -بدون این که دیده شود- مراقب قهوه ای باشد و کوچکترین رفتار او را گزارش کند. گوش دراز، گوشش از بقیه خرگوش ها درازتر بود و صداهای خیلی ضعیف را به خوبی می شنید.

قهوه ای بعد از چند روز ماندن در جزیره، احساس کرد به شدت گرسنه شده و باید چیزی برای خوردن پیدا کند. او چند بار تصمیم گرفته بود به شکار موش یا ماهی برود، اما به خودش گفته بود نباید دست به چنین کار خطرناکی بزند؛ چون این کار باعث می شد خرگوش ها دستش را بخوانند و بفهمند گوشتخوار است. تنها راه سیر کردن شکم، خوردن میوه های جنگلی بود. قهوه ای از بس میوه خورده بود، حالش از هر چه میوه بود، به هم می خورد. دوست داشت گوشت را هم به سبد غذایی اش اضافه کند، اما جرأت نمی کرد. یک روز نقشه ای به ذهنش رسید…

تصمیم گرفت با بلوط و میوه های جنگلی، طعم های در لانه اش بسازد تا بتواند موش ها را به آنجا بکشاند و دور از چشم خرگوش ها شکارشان کند.
ص۳۱

بریده کتاب(۳):

همه جا صحبت از خوبی ها و مهربانی های قهوه ای بود. بچه خرگوش ها در بازی هایشان اسم او را برای خودشان انتخاب می کردند و جوان ها سعی می کردند مثل او راه بروند و حرف بزنند. همه خرگوش های جزیره، به خاطر رفتارهای خوب و کمک هایی که قهوه ای به آنها می کرد، به او احترام می گذاشتند و در بین شان به «جناب قهوه ای» معروف شده بود.

قهوه ای گاهی خرگوش ها را دور خودش جمع می کرد و برایشان از خاطرات زندگی خود و سرزمین شمالی حرف می زد. او چنان از سرزمین شمالی صحبت کرده بود که خرگوش ها برای رفتن به آنجا علاقه مند شده بودند و مرتبا از او می خواستند هر چه زودتر آنها را به سرزمین شمالی ببرد. او هم وعده می داد که اگر کمی صبر داشته باشند، همه را به نوبت آن جا خواهد برد.
ص۳۵

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حوض خون

 

کتاب حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس

کتاب حوض خون 
نویسنده: فاطمه‌ سادات میرعالی
انتشارات راهیار

بریده کتاب:

عصر۲۲ بهمن۶۴. نشسته بودم توی کلاس. آقای کلانی آمد جلوی در. اکبر بلند شد رفت بیرون. همان جا حس کردم اتفاقی افتاده. دل توی دلم نبود. یک‌ ربعی گذشت تا برگشت. سرش پایین بود. رفت سمت کیفش. چشمم که افتاد به چشم هایش دلم لرزید. گفتم: چی شده اکبر؟
صدا از ته حلقش آمد بیرون: میگن احمد و محمود شهید شدن.
یک دفعه تمام بدنم یخ کرد. انگار سِر شده بودم، نمی دانستم چه کار کنم. نگاه ها روی من خیره بود. نمی ‌دانم از کجا قدرت پیدا کردم توانستم خودم را جمع و جور کنم. سرم را آوردم بالا و گفتم: الحمدالله. خون پسرهای من و تو توی اسلام ریخته شده.

بریده کتاب(۲):

اول مصاحبه‌ ها درد و زجرشان توی ذهنم پررنگ بود، اما انتهای مصاحبه وقتی متوجه می‌ شدم هنوز حاضر هستند پای انقلاب جان بدهند، وقتی تلاش می کردند راهی برای شستن لباس‌ های رزمندگان جبهه‌ مقاومت پیدا کننند و بعضی از آنها از من می پرسیدند: راهی سراغ نداری برویم سوریه لباس رزمنده‌ ها رو بشوریم؟ معادلات ذهنم درباره‌ این‌ که افرادی زجرکشیده هستند به هم می خورد. خانم های رختشویی با وجود همه‌ سختی ها و دردهایی که دیده‌اند و از نزدیک تکه های بدن شهدا را لمس کرده‌ اند، روح زینبی دارند و با بیان تمام تلخی‌ ها، از شستن لباس رزمنده‌ ها به زیبایی یاد می‌ کنند. اگر غیر از این بود، اکنون با وجود ناتوانی، باز پای ثابت فعالیت های انقلاب نبودند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...