نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۲۶ ب.ظ

این رشته سر دراز دارد

 

 

 

کتاب این رشته سر دراز دارد : احمد امامی راد، موسسه امام خمینی(ره)

درباره ی مشکلات و مسائل زندگی تان از تخیل کمک نگیرید بلکه در پی تطبیق راه حل ها با واقعیت بیرونی زندگی تان باشید. بیشتر انتخاب ها سرنوشت سازند و گاه خطا در آن ها پیامدهای جبران ناپذیری در پی دارند. تغییر شخصیت پر هزینه و کم فایده است پس به جای تغییر شخصیت خود، رشته و شغلی متناسب با شخصیت خودتان انتخاب کنید.

 

+ برای عموم:

افراد موفق از قدرت واقع بینی و تطبیق خود با واقعیت برخواردند.

هنر، تطبیق تمایلات آرمانی با واقعیت است. 

استقلال و اعتقاد به خود از عوامل هم در تصمیم گیری اند. در صورت نبود این دو عامل فر به دیگران وابسته خواهد بود و به جای اینکه خودش تصمیم گیری کند از دیگران می خواهد برایش تصمیم گیری کنند.

فنون افزایش عزت نفس و کم کردن وابستگی:

1) انتخاب هدف در زندگی

2) دیدن نکات مثبت خود و استفاده از آن ها برای برطرف کردن نکات منفی

3) داشتن انتظارات مطابق با واقع

4) شرکت در فعالیت های گروهی

5) پاداش به کارهای مثبت خویش

6)حل مسائل جزئی برای آمادگی رویارویی با مشکلات بزرگ

+ برای نوجوان

تنوع و ناپایداری رغبت ها در سن بلوغ از علل بی تصمیمی در نوجوانان است. اگر انتخاب رشته تحصیلی یا شغل با توجه کافی به واقعیت صورت نگیرد. با ناامیدی و شکست و نارضایتی در رشته ی خود رو به خواهید شد.

به جای اینکه به فکر تغییر شخصیت خود باشید سعی کنید رشته ها و شغل هایی را متناسب با شخصیت خودتان انتخاب کنید، اگر با توجه به طبیعت غالب خود رفتار کنیم از انرژی بیشتری برخوردار می شویم تغییر شخصیت پرهیزند و کم فایده است.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۶
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ب.ظ

امیر حسین و چراغ جادو



اگر می خواهید به آرزوهایتان برسید این کتاب را بخوانید.


برشی از کتاب:

بچه غول گفت: ((ما باید نداریم آقا امیر.می توانیم مثل دوتا دوست کنار هم باشیم من الان پیش تو هستم تا به توکمک کنم به آرزوهایت برسی. البته قدم به قدم ویکی یکی))

امیرحسین که داشت لجش در می آمد. گفت:من حال وحوصله زیادی ندارم ها! تو هنوز مرا نشناخته ای. اگرتویک غولی رمال منی,بایدهر چه می گویم مو به مو گوش بدهی))

بچه غول گفت:عجب بچه تند مزاجی هستی.شما آدم ها یک ضرب المثل داریدکه می گوید: ((یواش برو با هم بیاییم))

امیرحسین صدایش رابلندکردوگفت: توبچه غول یه وجبی برای من ضرب المثل می خوانی؟همین الان باید آرزوهای منو برآورده کنی.

بچه غول گفت: مثل اینکه تو حرف حساب حالیت نمی شود.کاری نکن که خودم را گم وگور کنم وبرای همیشه از پیشت بروم.

امیرحسین گفت:یک ریال بده آش به همین خیال باش.  

 صدایی ازچراغ درنیامد.ص26 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۱۲
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۳۶ ب.ظ

از او (قصه شال- شهید معماریان)

 

از او(قصه شال): قصه ی مادرشهید محمدمعماریان

 

از او(قصه شال) : نرجس شکوریان فرد، نشر عهد مانا

16سال بیشتر نداشت که پرونده زندگی اش توی این دنیا بسته شد

اما خیلی عجیب است که از خیلی جاهای این دنیا می آیند و برای بازشدن گره مشکلات دنیایی شان پرونده او را ورق می زنند و آن را بازخوانی می کنند.

شما هم اگر مشکلی دارید این کتاب را تورّق کنید.

 

بریده ای از کتاب:

بغضش ترکید و سیل اشک از چشمانش سرازیر شد. حس کرد دختری است که برای شکایت از سختی هایی که پیش آمده مقابل پدرش نشسته است. دلش می خواست که پیام بر (ص) در حق محمد، پدری کند. یک دفعه دید یک اسب سوار سراپا سفید، با صورتی که مثل مهتاب می درخشید، دور جانماز می گردد. تمام وجودش پر از حرارت شد، دلهره به جانش افتاد. بی اختیار بلند شد، ایستاد و گفت: یا رسول ا...! من بچه ام را از شما می خواهم، ولی سالم. اگر ماندنی است، از خد بخواه بچه ام را صحیح و سالم به من برگرداند....

وقتی به خودش آمد تنها ردی از بوی عطر اسب سوار باقی مانده بود.

از پشت بام پایین آمد. دلش آرامش عجیبی پیدا کرده بود. به مادرش گفت: مادر! بچه من یا همین الان خوب می شود یا می میرد....صفحه: 12 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۶
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۰۵ ب.ظ

بچه های سنگان

بچه های سنگان : ماجرایی زیبا از تنیدن زندگی پدر و پسری در درخت انقلاب

بچه های سنگان : حسین فتاحی، سوره مهر

 

 

پدرها اسطوره ی بچه هایشان، مخصوصا پسرها هستند.

داستان این پدر و پسر را بخوانید...

 

خلاصه کتاب:

 داستان پسر نوجوانی که در روستایی زندگی می-کند و پدرش نظامی است (زمان شاه) ولی در جریان قیام و انقلاب مردم در شهرها، مطلع می-شوند که پدرش فرار کرده و به صف مبارزان و انقلابیون پیوسته. از پدرش خبری ندارند تا اینکه با واسطه ای پیغام می رسد که به شهر بروند تا پدر را ببینند. در شهر قبل از دیدن پدر، در خانه ی واسطه ها چند روزی هستند و با کارهای مردم در جریان انقلاب آشنا می شود تا اینکه پدر را در حالی که زخمی شده می بیند

 

برشی از کتاب:

-حس کردم کارها دارد مشکل می شود. هر روز که می گذشت، مسئله ی تازه ای پیش می آمد؛ حادثه ی وحشتناکی اتفاق می افتاد و بیشتر توی دلم خالی می شد. پاک امیدم را از دست داده بودم، فکر کردم: «اگر پدرم این کار را کرده باشد، دیر یا زود پیدایش می کنند و بعد ...» اصلا نمی خواستم فکرش را هم بکنم. در دل آرزو می کردم که خدا کند دیشب کسی متوجه آمدن و رفتن پدر نشده باشد. صفحه 57

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۰۵
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ق.ظ

آسمان شیشه ای نیست

 

 

 

آسمان شیشه ای نیست: حکایت شک و تردید جوانی که بین دو راهی است، حواسمان به خودمان نباشد...ترک می خوریم؛ هر چند که با اشتباهمان آسمان ترک نمی خورد...آسمان همیشه صاف است.

درباره کتاب:

آسمان آسمان است؛ صاف و سالم. چه برای پسر داستان چه برای دختران داستان؛ آنها اگر حواسشان به خودشان نباشد...ترک می خورند؛ هر چند که با اشتباهشان آسمان ترک نمی خورد...آسمان همیشه صاف است.

بعضی رمان ها را نمیتوان فقط برای تفریح و وقت گذرانی خواند...
باید روی جمله جمله اش تفکر کرد
آسمان شیشه ای نیست  از همین قبیل است

 

 

آسمان شیشه ای نیست: حکایت شک و تردید جوانی که بین دو راهی است، حواسمان به خودمان نباشد…ترک می خوریم؛ هر چند که با اشتباهمان آسمان ترک نمی خورد…آسمان همیشه صاف است.

خلاصه کتاب:

«آسمان شیشه‌ای نیست»، نوشته مرتضی انصاری‌زاده، روایتی است از سرگشتگی جوانی دانشجو به نام حامد، که از مشهد برای ادامه تحصیل به تهران آمده است.

او در این محیط، دچار سرگشتگی می‌شود؛ سرگشتگی میان آنچه با آن بزرگ شده و با آن خو گرفته و آنچه امروز می‌بیند و به سمت آن کشیده می‌شود. سرگشتگی میان راه‌هایی که هیچ یک به طور کامل موجب رضایتش نمی‌شوند.

حامد دانشجوی علوم اجتماعی است و در خوابگاه زندگی می کند. به خانه خاله‌اش در تهران رفت و آمد دارد و از قدیم عشقی نگفته به دخترخاله‌اش، مریم دارد. آنچه باعث می‌شود ملغمه افکارش شلوغ‌تر شود، علاقه به یکی از همکلاسی‌هایش به نام سارا است. دختری متفاوت با مریم.

 

برشی از کتاب:

نمی دانست چرا همیشه زن های روبرو و طرف دیگر ایستگاه به نظرش زیباتر می آمدند. شاید به این خاطر که دست نیافتنی تر بودند. اگه کسی به مریم نگاه کنه  و این جوری فکر کنه ناراحت نمیشی؟
 از ترس اینکه مرد دیگری در مریم حتی به اندازه  یک نگاه شریک شود ؛ نگاهش را قطع کرد ولی ذهنش باز هم دست از سر او برنداشت.

یعنی اگر مریم نبود ، حق داشتی به هر زنی که خواستی نگاه کنی ؟ص
13


 

گاهی قبل از نماز از خودش می پرسید که چرا نماز می خواند ؟و با وجود این همه شک و تردید ، آن را حداقل برای مدتی کنار نمی گذارد ؟ و همیشه با مطرح شدن این سوال نوار جواب های آماده و تکراری به ذهنش می رسید :«تا پایت در یک طرف جوی محکم نشده ،پای دیگرت را بر ندار . چقدر نماز نخواندن بهت کمک می کند ؟ میشه همه شک ها رو با این روش برطرف کرد ؟ چرا در چنین مواقعی فقط کنار گذاشتن دین به ذهن افراد میرسه ؟ و به طرف دیگر فکر نمی‌کنند که مثلا برای مدتی کارهایی که شک هایشان را دامن می زند انجام ندهند؟... ص120

 

عکس نوشته های کتاب آسمان شیشه ای نیست

عکس نوشته آسمان شیشه ای نیست

عکس نوشته های کتاب آسمان شیشه ای نیست

عکس نوشته های کتاب آسمان شیشه ای نیست نوشته ی مرتضی انصاری زاده

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۴۸
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۵۳ ب.ظ

سرود سرخ انار




بیست دقیقه وقت می‌گذارید برای خواندن این کتاب اما آنقدر لذت می برید که آنرا به همه توصیه می کنید

 

خلاصه:

یک شهر شیعه نشینی است که حاکم اهل سنتی دارد که مخالف اهل بیت است.
حکومت تصمیم می گیرد تمام شیعیان این شهر را نابود کرده یا آن­ها را سنی کنند. وزیر این حاکم نقشه ­ای می­ کشد و یک اناری که روی آن اسامی خلفای سه ­گانه را حک شده به علمای شیعه شهر نشان می ­دهد و می­ گوید این نشان حقانیت ماست که به خواست خدا روی اناری که بر درخت بوده این اسامی حک شده، دلیل حقانیت شما چیست؟
این علما در اوج شگفتی و نا امیدی ۳ روز مهلت می­ خواهند تا جواب این مسأله را بیابند و درغیر این صورت تمام شیعیان شهر یا باید نابود شوند یا سنی شوند، این علما بهترین مؤمنان شیعه را انتخاب می ­کنند تا….



برشی از کتاب:
حاکم گفت: و اگر هیچیک از این دو راه را قبول نکنید، مردانتان را می‌کشیم و زنان و فرزندانتان را به اسارت می‌گیریم و اموالتان نیز به تملک حکومت در خواهد آمد...
با حالی زار از قصر حاکم خارج شدیم. هیچ وقت چنان احساس حقارت نکرده بودم. دیگران نیز همین احساس را داشتند. شیخ میان ما ایستاد و گفت...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۳
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۱۱ ب.ظ

برای خواب بهتر

کتاب برای خواب بهتر : کاوشی در آداب خوابیدن از نگاه اهل بیت(ع)

کتاب برای خواب بهتر : کاوشی در آداب خوابیدن از نگاه اهل بیت(ع)

معرفی:

خوابیدن به معنای معالجه شدن است. کمبود خواب مقاومت بدن را در برابر انواع سموم، هجوم میکروب ها، اختلالات آب و هوایی کاهش می دهد. گروهی از بیماری های جسمی مستقیماً به بی خوابی مربوط می شود. برخی از بیماری های قلبی، گوارشی، پوستی، کبدی، ناراحتی ها گردش خون و بسیاری از بیماریهای عصبی. کسی که خوب نخوابیده است، انرژی بسیار بیشتری از دیگران درطول روز مصرف می کند و این مقدار حداقل ۲۵ درصد بیشتر است. خواب بهترین داروی ضد چین و چروک است.

 

بریده کتاب(۱):

مردی مضطرب و نگران خدمت پدر علامه مجلسی رسید و گفت: شب گذشته خواب دیدم شیر سفیدی که یک مار سیاه دور گردن او حلقه زده بود به من حمله کرد و می خواست مرا بکشد.
آن عالم بزرگ در پاسخ فرمود: شاید دیشب پنیر و رب انار خورده ای.
مرد گفت: آری شب گذشته پنیر و رب انار خوردم.
پدر علامه فرمود: آنچه در خواب دیده ای تصویری از غذاهای مضری بوده که دیشب خورده ای.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۱۱
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۳۳ ب.ظ

رحمت واسعه

 



بعضی کتاب‌ها خیلی زود بر سر زبان ها می‌افتد. ....مثل کتاب رحمت واسعه ...

برشی از کتاب:
دنیای بهتر هم با امام حسین (ع) بود، نه با یزید، ولی انسان، خوشی و راحتی می‌خواهد و به هرچه می‌رسد، بالاتر از آن را طالب است و آرامش ندارد تا به نفس مطمئنه برسد.
حرفی دیگر نیست
جز #رحمت_واسعه ...
وسعت رحمت این خاندان را گفتن در حد ظرفیت من نیست
هرکس خودش داند و ...
از من همین قدر ک #اربعین در #کربلا را از همین وسعت گرفتم ...

دانلود پوستر "رحمت واسعه"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۳۳
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۲۵ ب.ظ

پادشاهان پیاده

داستان پیاده روی کربلا و کتاب پادشاهان پیاده

داستان پیاده روی کربلا و کتاب پادشاهان پیاده

 

 

پادشاهان پیاده / بهزاد دانشگر / محمدعلی جعفری

 در مورد کتاب:

کتاب پادشاهان پیاده بی‌آلایش باهات حرف می‌زنه.
هرکسی، تو هر لباسی؛ از زائر و موکب‌دار، کوچک و بزرگ، از هر شغل و حرفه‌ای که هستن.
مشهورند یا ناشناخته، همه‌شون زبان حال رو میگن.
هم قدمت می‌کنند با لحظه‌لحظه‌هاشون.....
 اینه که به دل می‌نشینه‌.
به جرات میگم یکی از بهترین کتابهایی بود که راحت باهاش ارتباط برقرار کردم.
توصیه می شود برای زائرها
و برای جامانده ها ...

 

برای دانلود با کیفیت کتاب " پادشاهان پیاده" روی عکس کلیک کنید.

برشی از کتاب:
💠 توی مسیر دیوانیه به نجف، دو قبیله عشایر با هم درگیری داشتند.
🔻 حدود ده سال قبل، یکی از قبیله ها سه نفر از آن قبیله را کشته بودند.
این ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه هایمان را ازتان می‌گیریم.
باید سه تا از شما را بکشیم.
🔻 تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه السلام شد.
🔻 هر دو عشیره موکب داشتند.
یک شب، عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود، مهمان نداشت.
پیغام فرستادند برای آن عشیره‌ی دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم...

✅ به عشق امام حسین علیه السلام،  یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ شود، تمام شد...

 

پوستر کتاب"پادشاهان پیاده" را از اینجا دانلود کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۲۵
نمکتاب ...
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۴:۰۴ ب.ظ

عمار حلب

 

این کتاب را نه تنها تخفیف نمی دهیم بلکه از بس زیبا و دلنشین است ارزش افزوده نیز می گیریم...

کتاب عمار حلب (شهید محمدحسین محمدخانی)
نویسنده: محمدعلی جعفری
انتشارت: روایت فتح

 

برشی از کتاب:
آدم مثل چاله می ماند دیگر.
 محمد حسین بیل اول را که ریخت هواخواهش شدم. از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباس پوشیدنم مثل سابق است. او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خودم را. وقتی شیش جیب می پوشید، دل و روحم را می برد.
لاتی بود؛ ولی یقه آخوندی اش توی کتم نمی رفت. با آن موتور جنگی اش! انگار جنگ تحمیلی است.
قار قار قار می چرخید دور دانشگاه. منم تیپم تیریپ رنگی بود.
توی محله های پایین شهر تهران یا جاهای خلاف...کتانیzx، تی شرت، شلوار بگ و موی بوکسوری...

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

پوستر کتاب عمار حلب را از اینجا  دانلود کنید

 

عمار حلب : بعضی ها را اگر نشناسی نصف عمرت به فناست، ایشان از آن شناختنی هاست

بریده کتاب:

یکی از بچه ها توی وایبر شروع کرد لعن گفتن، محمد حسین قاطی کرد، عکس چند تا از رفیق هاش که سر بریده بودند را گذاشت گفت: آخر لعن میشه این ( ص ۲۲)

بریده کتاب(۲):

همین که خواست شروع کنه به خوردن گفتم: کوکاکولاست. لب نزد. گفت این نوشابه اسراییلی هست. هر کی نمیخواد نخوره. (ص ۳۴)

بریده کتاب(۳):

دوست داشت بالای سر کار بایستد، خیلی جدی می گفت ( اگر میتونی بسم ا… اگر نمیتونی یاعلی) این جمله معروفش بود یعنی جمع کن برو. ( ص ۵۰)

بریده کتاب(۴):

یک بار زنگ زدم گفتم کجایی: گفت نماز صبح حرم حضرت رقیه نماز ظهر حرم حضرت زینب نماز مغرب قسمت شد حرم امام رضا علیه السلام. (ص ۱۰۷)

بریده کتاب(۵):

یک بار توی سوریه پای سفره ناهار دراز کشیده بود که یک دفعه حاج قاسم سلیمانی پیج کردش، از جاش پرید نشست شروع کرد به صحبت. بچه ها این را دستاویز کردند، مگه حاجی تو را از پشت بیسیم می بینه؟ بهتر نبود بلند شی احترام نظامی بزاری؟ (ص ۳۴۵)

مرتبط با کتاب عمار حلب 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم….
کتاب حاج قاسم : قاسم باشی و قاسمی زندگی کنی می شوی عزیز هم دنیا و هم آخرت…

بیشتر ببینیم…
کوکاکولا را گرم بنوشید!
بایکوت کالاهای اسرائیلی جواب داد / سهام کوکاکولا و مک دونالد سقوط کرد

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۴
نمکتاب ...