آسمان شیشه ای نیست
درباره کتاب:
آسمان آسمان است؛ صاف و سالم. چه برای پسر داستان چه برای دختران داستان؛ آنها اگر حواسشان به خودشان نباشد...ترک می خورند؛ هر چند که با اشتباهشان آسمان ترک نمی خورد...آسمان همیشه صاف است.
بعضی رمان ها را نمیتوان فقط برای تفریح و وقت گذرانی خواند...
باید روی جمله جمله اش تفکر کرد
آسمان شیشه ای نیست از همین قبیل است
آسمان شیشه ای نیست: حکایت شک و تردید جوانی که بین دو راهی است، حواسمان به خودمان نباشد…ترک می خوریم؛ هر چند که با اشتباهمان آسمان ترک نمی خورد…آسمان همیشه صاف است.
خلاصه کتاب:
«آسمان شیشهای نیست»، نوشته مرتضی انصاریزاده، روایتی است از سرگشتگی جوانی دانشجو به نام حامد، که از مشهد برای ادامه تحصیل به تهران آمده است.
او در این محیط، دچار سرگشتگی میشود؛ سرگشتگی میان آنچه با آن بزرگ شده و با آن خو گرفته و آنچه امروز میبیند و به سمت آن کشیده میشود. سرگشتگی میان راههایی که هیچ یک به طور کامل موجب رضایتش نمیشوند.
حامد دانشجوی علوم اجتماعی است و در خوابگاه زندگی می کند. به خانه خالهاش در تهران رفت و آمد دارد و از قدیم عشقی نگفته به دخترخالهاش، مریم دارد. آنچه باعث میشود ملغمه افکارش شلوغتر شود، علاقه به یکی از همکلاسیهایش به نام سارا است. دختری متفاوت با مریم.
برشی از کتاب:
نمی دانست چرا همیشه زن های روبرو و طرف دیگر ایستگاه به نظرش زیباتر می آمدند. شاید به این خاطر که دست نیافتنی تر بودند. اگه کسی به مریم نگاه کنه و این جوری فکر کنه ناراحت نمیشی؟
از ترس اینکه مرد دیگری در مریم حتی به اندازه یک نگاه شریک شود ؛ نگاهش را قطع کرد ولی ذهنش باز هم دست از سر او برنداشت.
–یعنی اگر مریم نبود ، حق داشتی به هر زنی که خواستی نگاه کنی ؟ص 13
گاهی قبل از نماز از خودش می پرسید که چرا نماز می خواند ؟و با وجود این همه شک و تردید ، آن را حداقل برای مدتی کنار نمی گذارد ؟ و همیشه با مطرح شدن این سوال نوار جواب های آماده و تکراری به ذهنش می رسید :«تا پایت در یک طرف جوی محکم نشده ،پای دیگرت را بر ندار . چقدر نماز نخواندن بهت کمک می کند ؟ میشه همه شک ها رو با این روش برطرف کرد ؟ چرا در چنین مواقعی فقط کنار گذاشتن دین به ذهن افراد میرسه ؟ و به طرف دیگر فکر نمیکنند که مثلا برای مدتی کارهایی که شک هایشان را دامن می زند انجام ندهند؟... ص120
عکس نوشته های کتاب آسمان شیشه ای نیست
عکس نوشته های کتاب آسمان شیشه ای نیست نوشته ی مرتضی انصاری زاده