نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

سربلند

 

سربلند: به یاد داشته باشیم پاکیزه نوشتن، هنر است.

 

سربلند ، نویسنده محمد علی جعفری
سرم را انداختم پایین وقتی کتاب عارفانه را خواندم یا شاهرخ و سلام بر ابراهیم را …
هم به احترام سر پایین گرفتم و هم از شرمندگی …
 
اما کتاب سربلند را که خواندم سرم را تکان دادم به تاسفی که وجودم را فرا می گرفت…
این کتاب داشت چه می گفت؟ نویسنده چه هدفی داشت؟ خواننده چه دستگیرش می شد؟
این سوال ها را من جواب نمی دهم…
 
نیاز نبود که حججی را کسی برایمان کتاب کند، خودش کفایت می کرد اما قطعا نیاز است که کسی از نویسنده و ناشر بپرسد که چرا این کار را به وجهه ی خوب این شهید عزیز انجام دادید.
واگویه های خیالی و ذهنی همسرش و حرف های خالی از محتوای بعضی از خاطراتش یک الگوی نامناسب از ایشان در ذهن می تراشید که خاصیت ثبت را نداشت.
ما هم قبول داریم که شهدا تمام و کمال نبودند، انسان بودند و در مسیر پر پیچ و خم زندگی حتما اشتباهاتی داشتند اما آنقدر عمیق و فکور و عابد بودند که دست به ریسمان الهی زدند و خودشان را تا مقام شهادت بالا کشیدند.
اما نویسنده محترم چه اصراری دارد که خطاهای از کودکی تا بزرگی را طوری بنویسد که خواننده پر از خش و خدشه بشود و بعد فقط تاسفی بشود از کتابی که خوانده.
کتاب سربلند تلاش کرده از نگاه آدم های مختلف و از جهات متفاوت شخصیت شهید حججی را به تصویر بکشد و تلاشش ظاهرا بر این بوده که زندگی اجتماعی واقعی شهید حججی را در قالب متن به تصویر بکشد.
اما متاسفانه در رسیدن به این هدف موفق نیست.
شهید حججی امروز یک حجت و اسطوره و شخصیت  ویژه در بین شهدای ماست و پرداختن به ایشان از زاویه ی نگاه انسان متعالی و انسانی که طریق را طی می کند تا به مقامات برسد برای ما قیمت دارد.
اما متاسفانه کتاب در وادی عامی نگری و عوامی گری افتاده و با اینکه از نگاه های مختلفی به شخصیت ایشان نگاه کرده، این نگاه های متفاوت برای شناخت این شخصیت به درد ما نمی خورند،
مثلا در بعضی خاطرات که از شرایط زندگی و اتفاقات محسن می گوید، اتفاقاتی هست که ظاهر موجهی ندارد و محسن در مقابل آن سکوت کرده است.
درصورتیکه باید دید از درون چطور بوده، واقعا محسن آن لحظه چه حسی داشته و واقعیت وجودیشان چطور با اتفاق برخورد می کرده؟ و چطور نقش آفرینی می کرده اند؟ و علت این سکوت چه بوده. اما کتاب نتوانسته این ها را کشف و روشن کند.
از طرف دیگر آدم فکر می کند کتاب می خواهد یک انسان معمولی و یک الگوی معمولی را به جوان ها معرفی کند اما متاسفانه از داستان ها و وقایع و گاهی لحن هایی استفاده کرده(متناسب با مخاطبی که با او مصاحبه شده) که متاسفانه شخصیت شهید را به شدت سخیف کرده!
و به جای اینکه آدم ها را بالا بکشد و برساند به شهید، شخصیت شهید حججی را پایین کشیده.
آدم وقتی به این نوشته ها نگاه می کند حس می کند که می توان انواع و اقسام مکروه ها، اشتباه ها و گناه ها را انجام داد و بعد به این رتبه از شهادت رسید زیرا این کتاب حال محسن بعد از انجام عمل نادرست، پشیمان شدن یا …. را بروز و ظهور نمی دهد.
البته در روایات ما آمده که ممکن است انسان ها بدترین گناه ها را بکنند و بعد مورد بخشش خداوند قرار بگیرند.
و اگر این اتفاقات در زندگی شهید حججی افتاده دو سال آخر زندگی شهید حججی بعد از سربازی و کمی بعدتر، آن اواخر و قبل از رفتن به سوریه و ورودش به سپاه (و تاثیر شگرفی که سفر اول سوریه روی ایشان گذاشته است) زندگی ایشان را متحول کرده است.
آرزو و پشت کاری که ایشان داشته  در کنار اخلاص و اعتقاد به مسیری که درحال طی آن است قرار گرفته و در انتها شهید حججی را رسانده به آن آرزو.
و حتی شهید حججی فراتر از این است،
یعنی اتفاقات، گفتگوهای ایشان و تیکه هایی که از ایشان در چند ماه آخر زندگی نقل شده است نشان از شخصیت والای ایشان دارد که آدم احساس می کند به او الهام می شود و بعضی موارد را از عالم بالا به او گفته اند و نشان داده اند و البته بخاطر تو داری شان زیاد، این موارد را کمتر بروز و ظهور داده اند.
ولی متاسفانه کتاب جلوه ی منفی از ایشان می سازد، 
اما کتابی مثل کتاب شهید هادی که با همین سبک جمع آوری خاطرات نوشته شده به قدری زیبا و هنرمندانه خاطرات انتخاب و کنارهم چیده شده اند که شما همیشه شهید را در اوج می بینید در عین رفتارهای معمولی انسانی.
یعنی با خواندن کتاب بنظر نمی آید شهید هادی یک انسان خارق العاده است و یا از کره ی مریخ افتاده پایین، نه، او یک انسانی است مثل سایر آدم ها اما خصلت های انسانی را در خودش تعالی داده و از تمام توانش در راه خدا استفاده کرده.
بخاطر همین وقتی کتاب را می خوانی در صفحات طولانی می توانی خصلت های خوب شهید را از خاطرات استخراج کنی و بنویسی و می بینی این خصلت های زمینی است که انسان را به آسمان نزدیک می کند.
ما حق نداریم یک شهید را طوری نامناسب بررسی کنیم بخاطر اینکه به دیگران بفهمانیم او هم یک انسان عادی است، این اجازه را نداریم.
بخصوص در مورد شهیدی که خداوند این گونه تمام گذشته او را تطهیر می کند و چنین عزت، شرفی جایگاهی به او می دهد و تاج عزت بر سرش می گذارد.
به همین خاطر نوع ورود و خروج ما به بحث تقدسی پیدا می کند.
این درست نیست که شهدا را در اوجی قرار بدهیم که انسان فکر کند نمی توان به آنجا که اینها رسیده اند ، رسید.بلکه باید سیر صعودی او به همه نشان داد و همه دائما حس کنند دارند از شهید عقب می افتند و باید خودشان را به شهید برسانند.
این کتاب متاسفانه نتوانسته این کار بکند. حتی بعضی جاها بسیار کلیشه ای شده وقتی نگارنده خواسته از شهید تعریف کند آنقدر او را در اوج نشان داده که بسیار میزان اثردهی را کم کرده. و آنجایی که خواسته شهید را یک انسان عادی جلوه بدهد متاسفانه کار را خراب کرده.
شاید کسانی مثل آقای خلیلی که با شهید دمخور و همراه بودند این صحنه ها و شهادت ایشان برایشان طبیعی و عادی بوده ولی برای کسانی که با شهید حججی آشنایی چندانی ندارند و وقتی کتاب شهید حججی را می خوانند می خواهند تازه با این شخصیت آشنا شوند، طوری خاطرات نوشته و چیده شده اند که نوشته های این کتاب مثل آب یخی است که روی انسان می ریزند با آشنایی بیشتر با این شهید،
حتی توجیهاتی از زبان شهید حججی آمده که اصلا اینها را نمی شود فهمید، اصلا معلوم نیست خاطره گو درست متوجه منظور شهید شده یا نه؟ و درست نقل کرده یا نه؟ آنجا که شهید حججی « داستان گوسفند را نقل می کند» این مدل تحلیل یعنی چه؟ آیا واقعیت می تواند این باشد؟
کتاب حس خوبی از شهید حججی به انسان نمی دهد و فرد را با شهید رفیق نمی کند. البته اثرش را روی کسانی که شهید را خیلی بیشتر می-شناسند می¬گذارد اما به عنوان یک منتقد و برای کسانی که با این کتاب با شهید آشنا می شوند باید گفت: ای کاش این کتاب می توانست به عنوان اولین کتاب در مورد شهید حججی ایشان را به عنوان الگو برای انسان حفظ کند و جایگاه حجت بودن او را نگه دارد.
«ولی خدا» می گوید که شهید حججی، «حجت» است و تابوت اوست که ولی خدا بر آن بوسه زده است. باید حواسمان باشد همه این اتفاقات نشانه این است که او در آسمان جایگاه والایی دارد و تاج عزت دارد.
شاید آقای جعفری باید در مدل کاریش تجدید نظر کند… قطعا باید کمی قلم را زمین بگذارند و  فکر کنند که چرا بعضی از مطالب نوشتن ندارد و ایشان می نویسند، مثل کتاب قصه ی دلبری که مطالب غیر قابل شنیدن و خواندن را نوشته اند و شاید ناشر محترم هم باید از خودش بپرسد چرا این کتاب را چاپ کرده است.
و فراموش نکنیم که : پاکیزه نوشتن یک هنر است.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

ملت عشق

 

ملت عشق: عشق نوعی خودخواهی است.

ملت عشق ، نویسنده: الیف شافاک
تا جایی که از تعریف ها و تمجیدها در عالم خوانده ایم و شنیده ایم، گفته اند: «عشق» چیزی فراتر از خودخواهی است.
تعریفی که کتاب ملت عشق عکس آن را القا می کند: «به خاطر اینکه خودت لذت ببری عاشق شو»
یعنی خودت و منِ خودت و نفسِ خودت را، عشق است.
این رمان انسان را به سمت عشق می کشاند و او را در مقابل همه می گذارد. زنی که می خواهد عاشق شود، مرد و بچه ها و یک زندگی را در نگاهش تلخ می کند.
بیست سال مشترک یک خانواده را بی مزه و بیهوده جلوه می دهد و شمس که حالت یک راهب دارد، درویش هایی که مثل راهب ها هستند را قوی و عاشق و لذت برنده.
برایم عجیب بود که بی رحمی را هم چاشنی مسلک درویشی می کند . شمس که پشت در پسرک مو قرمز را می بیند، چگونه است که ترکه خوردن ها و شکستن ۵ ، ۶ ترکه بر بدنش را می بیند و به فریادش هم نمی رسد. باید برای درویش ها پیاز خورد کند و دیگ پلوی چرب بار بگذرد …
این ها با حرف های رهبرهای دین اسلام نمی خواند. بیشتر شبیه تعالیم مسیحیت است.
القاء افکار التقاطی به مخاطب، مثل قضیه شراب و میخانه، جالب این که صاحب میخانه را دیندار معرفی می کند و مستان را صاحب تحلیل و اندیشه و سؤال.
تضادها و حرف های التقاطی کتاب و افکار مسیحی ، اسلامی اش فراوان است.
رمان ملت عشق، یک فرا رمان است. کتابی است که در قالب رمانی «عشق» مآبانه، افکار اسلامی-مسیحی نویسنده را به خواننده القاء می کند اما این که افکار نویسنده، زیر سایه ی شمس و مولانا رقم زده شود، کمی جای درنگ دارد.
مولانا و شمس اگر چه صوفی مسلک اند، مسلمان نام دارند و به تعبیر بزرگان حتی مولانا شیعه ایست که تقیه می کرده است.
نویسنده هر چه در ذهنش دارد از داشته های سبک زندگی غربی، در قالب شخصیت ها زیر مجموعه ی ۴ دستور عرفانی می آورد که در زیر و بمش نگاه، اسلامی است. اموراتی که در سرزمین های مسلمانی می گذرد می شود رمان ملت عشق.
نویسنده ی رمان یک زن اروپایی است.
نتیجه ی تمام آن افکار اسلامی و عرفانی می شود خیانت یک زن خانواده دار و با گذشت اروپایی و خیانت و فرارش از منزل با بی رحمی نسبت به فرزندان و رفتن نزد مرد نویسنده.
آنچه که رمان در دل زن زنده می کند با افکارش حاصلی وحشتناک به بار می آورد که در آخر سرگردانی و تنهایی و آوارگی زن در کشوری دیگر و دوری و بی توجهی اهل خانه اش است.
دوست دارم بدانم نویسنده اش فمینیست است یا اسلام ستیز یا طرف دار انقلاب جنسی در ایران.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

جزء از کل

 

نقد رمان جزء از کل: داستان افرادی بدون فکر، محبت و برنامه که نماد هستند.

نقد کتاب جزء از کل: نوشته استیو تولتز

وقتی نویسندگان فریاد می زنند،
داستان جزئی از کلیت تمدن آمریکاست!

خلاصه داستان:

پسری روایت می کند از پدرش،

که او هم روایت می کند اینطور:

یک خانواده با دو پسر از دو پدر…

پسر اولی مریض احوال و دومی سرحال.

پدر و مادر این دو پسر زندگی درستی ندارند، نتیجه می شود اینکه:

پسر دوم با همراهی و همفکری پسر اول یک جنایت کار در استرالیا می شود!

در احوالات پسر اول و دوم داستان جز از کل:

پسر دوم از همان نوجوانی اهل بزن و بکش و دزدی بوده. تا اینکه زندانی می شود.

و برادر اول آنقدر مریض احوال می شود که مادرش ترجیح می دهد تدریجی به او سم بدهد تا بمیرد.

در این زمان شهر آتش می گیرد، پدر و مادر می سوزند و برادر دوم که محکوم به زندان ابدی بوده، ناپدید می شود.

برادر مریض داستان به دنبال معشوقه ی نوجوانی اش راهی اروپا می شود اما او را پیدا نمی کند،

هرچند که می دانسته معشوقه دوران نوجوانی اش عاشق برادر جنایتکارش بوده است.

پسر بیمار در اروپا با زنی افسرده ازدواج می کند و پسردار می شوند.

پسر بیکار بوده و بی پول! و در آنجا دوستی داشته که مدام به او پول قرض می داده، زنش خودکشی می کند،

پسر مریض با بچه اش به استرالیا برمی گردد، دوستش کمک می کند تا خانه و زمین بخرد و یک دختر پولدار هم خدمتکارش می شود!

برادر اول افسرده و در خود فرو رفته و خراب شده – در نظرات فیلسوفان غربی – مورد توجه سرمایه دار قرار می گیرد،

مشغول کار با سرمایه دار است که معشوقه خودش و برادرش را می بیند و ازدواج می کنند.

دختر خدمتکار هم با سرمایه دار ازدواج می کند و از دوستی که همیشه در بی پولی کمکشان می کرده کلاهبرداری می کند، آبرویش می رود و فرار می کنند به تایلند.

در تایلند متوجه می شود برادر جنایتکارش زنده است و این دوستش به توصیه برادرش هوایش را داشته…

آخر رمان:

زنش که معشوقه برادرش بوده با برادرش ارتباط می گیرد و مرد بیمار سرطان می گیرد و می میرد،

پسرش برمی گردد استرالیا داستان پدرش را می دهد برای چاپ و خودش می رود اروپا…

این داستان، در حقیقت روال زندگی انسان ها در سایه ی تمدن (اندیشه و سبک زندگی) غرب و آمریکاست؛

اگر نگوییم همه ی شخصیت‌ های داستان، غالب افراد غرق در خیانت و فحشا و فساد و افسردگی و تنهایی هستند!

و لااقل می توان گفت شخصیت های داستان:

الف) هیچ هدفی نمی توانند برای زندگی شان پیدا کنند.

تقریبا هیچ شخصیتی در داستان نیست که هدف و برنامه ریزی داشته باشد؛ بداند که چه می خواهد و بداند که دارد چه می کند!

ب) آزار خود و آزار دیگران، فکر کردن به خودکشی، فرورفتن در لجن زار دروغ و کلاهبرداری، همراهی در آزار و تمسخر دیگران در جای جای زندگی بشر غربی دیده می شود!

ج) طبیعتا برهنگی رفتاری و اخلاقی، انسان را به برهنگی جسمانی هم می رساند!

در حقیقت، نویسنده تلاش می کند سه نسل از مردمی را به تصویر بکشد که به قول خودش زیر تفکر فیلسوفان غربی با حرف های تکراری و بی خود زندگی شان را به تباهی کشیده اند!

انسان هایی بدون اعتقاد به خالق، بدون اعتقاد به اثر عملشان، بدون زندگی با اندیشه و فکر، بدون محبت، بدون پایبندی به اصول و قانون الهی، بدون برنامه برای آینده دور و نزدیک…

که دارند زندگی می کنند،

حتی تلاش نمی کنند که برای خوب تر زندگی کردن تکانی به خودشان بدهند.

انسان هایی که برای رهایی از فشار های زندگی، خودشان را غرق در مستی و زن ‌بارگی می کنند و نویسنده تمام ارکان زندگی در غرب را گند نشان می دهد.

تمام ارکانش را، حتی صاحبان قدرت و سناتورها را به زیر می کشد و آن ‌ها را با سیفون راهی چاه توالت می کند.

بیشتر بخوانیم… نقد رمان اینترنتی اسطوره

نتیجه:

این روزها زیاد می شنویم افرادی که مبانی تربیتی کشورمان، مبانی محبتی کشورمان، مبانی اندیشه ای ایران عزیزمان، رشد و پیشرفتمان را زیر سؤال می برند

و با کمک شبکه‌های ماهواره ‌ای مدام بر طبل بدبختی ایرانیان می کوبند.

حداقل شجاعت داشته باشند رمان جزء از کل را بخوانند.

رمان جزء از کل،

نقدی است راست‌ گویانه از سبک زندگی و تمدنی نویسنده ای که خودش به هیچ مبانی معتقد نیست،

یک آتئیست است که یک عالمه حرف های روانشناسی خوانده است.

کشورهای اروپایی و آمریکایی قرن هاست کشورهای آسیایی و آفریقایی را استعمار کرده اند،

تا توانستند با زانو بر گلوی مردم شریف کشورها فشار آورده و خفه ‌شان کردند، منابع و سرمایه ها را به تاراج بردند…

اما در این کتاب می خوانید که این سبک و تمدن نه خودش و نه مردمش را خوشبخت نکرده است،

بلکه تنها رنگ خوشبختی پاشیده است تا خودشان را رنگین ‌کمان نشان دهند ولی مردم باید عاقل باشند و بدانند عمر رنگین‌ کمان کوتاه است!

در سرتاسر این رمان شما رنگ خوشبختی را در زندگی هیچ ‌کدام از شخصیت ‌ها نمی بینید اما پر از رذالت و سنگدلی و خیانت است!

در آخر به تمام دوستداران دنیای غرب توصیه می کنم رمان جز از کل را بخوانند و نقدش را هم بدانند…

بیشتر ببینیم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

ارتداد

 

نقد کتاب ارتداد: آن چیزی را که داری نباید نفی کنی تا عظمتش را نشان دهی!

خلاصه و روند داستان کتاب ارتداد:

داستان ارتداد یک سوال مطرح می کند: اگر انقلاب ایران پیروز نمی شد چه می شد؟
و یک جواب: خمینی و یارانش شهید می شدند، کشتارهای وسیع رقم می خورد و …
و می ماند خامنه ای و یارانی که دیگر نمی توانستند کاری از پیش ببرند.
ایران از هم گسسته می شد، دیکتاتور حاکم می ماند و ما باید از فراسوی مرزهای ایران می جنگیدیم!

کتاب ارتداد و خواننده اش:

ارتداد می خواهد به مخاطبان خود بگوید که اگر انقلاب نمی شد، چه اوضاع بدی بر ایران حاکم می شد و البته می خواهد مردم ایران را متوجه عظمت و سودآوری انقلاب در عرصه ی اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کند که بدانند اگر خمینی نبود و انقلابی رخ نمی داد چه در انتظار مردم ایران بود! اما معادله ­­ی داستان، حرف ها و نکته های متعددی دارد:

(۱)

در کتاب ارتداد، جایگزینی که برای انقلاب اسلامی ایران در نظر می گیرد و آن ادامه مبارزه درلبنان است.
سوال این است که آیا اگر انقلاب ایران نبود، جنبش های بیداری اسلامی، در لبنان شکل می گرفت؟
چطور می­ شود در لبنانِ زمان انقلاب که به اندازه امروز قدرتمند هم نبوده، برای پیروزی انقلاب در ایران جنگید؟
ایران با این وسعت را به راحتی می توانند کنترل و سرکوب کنند اما لبنانی که اسرائیل کنار آن است را نمی توانند سرکوب کنند؟!
وقتی دشمن می توانسته جنبش گسترده و ریشه داری مثل جنبش پانزده ساله ­ی امام خمینی را نابود کند و امام خمینی را ترور کند،
نمی توانسته جنبش های کوچک تر و نوپاتری مثل جنبش معدود شیعیان لبنان را به راحتی نابود کند؟؟

با نگاهی به سخنان رهبری راجع به امام خمینی که اشاره می­ کنند: امام خمینی باعث شد ابعاد مختلف اسلام در دنیا زنده شود،
در واقع این مسئله به خوبی روشن می شود؛ انقلاب­ هایی که در منطقه شکل گرفته است، پایه­ ای دارد و آن انقلاب ایران به رهبری امام خمینی است که اگر انقلاب ایران نبود، احتمالا در لبنان نیز علَم مبارزه با صهیونیسم به این شکل بلند نمی­ شد و چنان قدرتی هم نداشتند که بتوانند تشکیلاتی ایجاد کنند و مبارزه­ ای را سازماندهی کنند و البته اسرائیل هم به آن­ ها کاری نداشته باشد.

مسئله ­ی دیگر این است که تاثیر انقلاب بر دنیای اسلام، به عنوان یک «مصلح» صرفا نبود؛ بلکه انقلاب به عنوان یک زمینه، پشتوانه و الگو برای جنبش­ های بیداری اسلامی نقش ایفا کرد.
حتی آموزش نیروهای لبنانی، توسط نیروهای ایران صورت می­ گیرد، رهبر انقلاب نیز صراحتا تاکید کرده است که تا وقتی لبنان در حال مبارزه با اسرائیل است، ما پشتیبان آن هستیم و این را دشمنان ما نیز قبول دارند. چرا آن­ ها با ما می ­جنگند و می­ خواهند ما را بر سر میز مذاکره بنشانند
و اگر ایران کوتاه بیاید، بقیه جنبش­ های اسلامی نیز سست می شوند.
حال چرا وقتی انقلابی ثمره جهانی داشته، باید حالتی جز آن را متصور شویم؟ وقتی انقلاب ایران نقطه ­ی انگیزه ‌بخش و پشتیبان جنبش شیعی لبنان است، چگونه می­ شود که انقلاب نباشد و رهبر آن قبل از پیروزی کشته شود، اما آن جنبش وجود داشته باشد؟
مانند این است که یک خانه اصلا مادر نداشته باشد، اما دارای فرزندانی باشد!
باید انقلابی وجود داشته باشد که زایش جهانی داشته باشد و رهبری باید باشد که آن انقلاب را رهبری کند. خود خداوند نیز همین مدل را رعایت می­ کند.
ابتدا پیامبری می­ آورد و جکومت اسلامی را پیاده می­ کند،
سپس جانشینان او یکی پس از دیگری می­ آیند. نویسنده­ ی کتاب می ­خواسته این را بیان کند که اگر انقلاب اسلامی نبود، ما در چه وضعیتی بودیم. اما نمی ­توان تصور کرد که اگر امام خمینی نبود …

(۲)

اما نکته دیگر این که اساسا  تنها بحث اصلاح بشر در انقلاب اسلامی مطرح نیست،
بلکه بحث زمینه سازی ظهور مطرح است.
چرا که اصلاح بشر کار امام زمان (عج) است.۱
چه­ طور بر طبق کتاب، در ایران که تحت سلطه­ ی اسرائیل است، مبارزین این­ قدر راحت قلع و قمع می­ شوند، اما در لبنان مورد تعرض قرار نمی­ گیرند؟

(۳)

امام خمینی ۱۵ سال کار تشکیلاتی و علمی کردند،
آیت الله خامنه ­ای نیز در همان دوره روشنگری می­ کردند و کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» محصول همان روشنگری­ هاست.
آیا این همه تلاش می­ توانست بی­ ثمر بماند و یک ­شبه نابود شود؟
برفرض که دشمن توانست امام خمینی را ترور و نابود کند، پس آن تشکیلات بلند بالا چه می شود؟ مگر به جز خمینی، بزرگان و اندیشمندان دیگری نبودند که بتوانند راه او را ادامه دهند؟ مگر مطهری و بهشتی و همت و خرازی و بروجردی نبودند؟ مگر آن نوجوان سیزده ساله نبود که به درجه ­ای رسید که امام او را «رهبر ما» معرفی کرد؟!
حتی اگر این­ها هم نباشند، بدنه­ ی مردمی را نمی ­توان نادیده گرفت. چنان که در یک واقعه ­ی تروریستی ۷۲ نفر از بزرگان انقلاب یک ­جا شهید شدند و تعدادی دیگر هم به مرور در طی هشت سال جنگ و یا به دست منافقین به شهادت رسیدند، اما انقلاب هم­ چنان پابرجا ماند. بنابراین، نمی ­توان بر بدنه ­ی مردمی و تب و تاب مردم در بحبوبحه ­ی انقلاب چشم بست. مردمی که در میدان ژاله قتل عام شدند، روز بعد باز به مبارزه­، بیش از پیش ادامه دادند. چه طور ممکن است ترور امام آن­ ها را سر جای­شان بنشاند؟ در صورتی که چنین واقعه­ ای طبیعتا باید خشم مردم را بیشتر کند.

خداوند وعده می دهد: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
اما چرا در فرض کتاب ارتداد ، مردمی تغییر را می خواستند و ۱۵ سال هم برای آن تلاش کردند و خون هم دادند، اما خدا یاری نکرد و یک شبه شکست خوردند؟

(۴)

نکته ی قابل تامل دیگر در کتاب ارتداد این است که به شخصی به نام سید خراسانی (که همان آیت الله خامنه ای است) اشاره می شود که بعد از امام خمینی، رهبری انقلابیون را در دست می گیرد.
اما از دست او کاری بر نمی آید و بعد از ۱۰ – ۱۵ سال مبارزه، انقلابیون برای ادامه مبارزه به لبنان می روند.
در حالی که در مقایسه با دوران امام خمینی، دوره کنونی سخت تر است و ایشان به خوبی توانسته است ۴۰ سال با وجود دسیسه ­های بسیار این انقلاب را نگه دارند و پیش ببرند و این ترس را به دل خواننده می­ اندازد که نکند الان هم…!
در حالی که مقام معظم رهبری اشاره می کنند که دوران کنونی سخت تر از دوران جنگ است.
امام خمینی از دل کفر انقلاب کرد، اما آیت الله خامنه ای در دل نفاق باید انقلاب را نگه دارد. و نفاق از کفر بدتر است.

اما در طی داستان می بینیم که سید خراسانی، به رغم آن تشکیلات زیرزمینی گسترده و منسجم، موفقیتی حاصل نمی کند.
مبارزین دستگیر یا زخمی می شوند، بعد از چند سال فحشا به شدت گسترش می یابد، سلطه اسرائیل بر کشور مسلم می شود، اما تشکیلات تحت مدیریت سید خراسانی، هیچ کاری از پیش نمی برد. حتی از مبارزه در ایران مایوس شده و راهی لبنان می شود!

(۵)

مسئله دیگری که نویسنده کتاب ارتداد به آن بی توجه است، رهبری ماورایی ولی فقیه است؛
به این معنا که ولی فقیه نائب امام زمان است و امام، او را تنها و بی پشتوانه رها نمی کند.
بلکه در مواقع مقتضی دست خود را از آستین غیب بیرون آورده و نائبش را یاری می رساند.
چنان که خود رهبری نیز اشاره فرمودند که هر وقت کار برایم سخت می شود، راهی جمکران می شوم و در آن جا نماز می خوانم و گره کار برایم باز می شود.
اگر چه تدبیر و تقوای خود رهبر نیز بسیار مهم است، اما از یاری امام عصر نیز بی بهره نیست.

(۶)

در این داستان، دشمن مبارزین انقلابی، قوی نشان داده می شود.
شاه با این که خارج از ایران است، اما اوضاع را تدبیر می کند و مبارزان را سرکوب می کند.
اسرائیل هم از آن طرف سلطه شدیدی بر ایران دارد. اگر چه قدرت دشمن را نباید دست کم گرفت،
اما آن قدر هم قوی نیست.
مثلا سردار سلیمانی توانست جلوی دشمن بایستد و سوریه را پاکسازی کند. در دیگر کشورها مثل لبنان و عراق نیز ایران نفوذ دارد
و این یعنی این که آیت الله خامنه ای توانسته راه امام خمینی را ادامه دهد و موفق شود و دشمن را زمین گیر کند.
در آن دوران نیز اگر امام خمینی از دنیا می رفت، می توانست راه او را ادامه دهد و انقلاب را به پیروزی برساند.

(۷)

ارتداد، در صحنه هایی، چهره ­ی نامناسبی از مبارزین انقلابی به تصویر می کشد
و آنها را مایوس یا کودن نشان می دهد.
دریا، شخصیت دوم داستان، از قیام ناامید می شود و به سوی مجاهدین فرار می کند.
البته بعد از سال ها می فهمد که آن ها هم اشتباه می کنند و برای ادامه مبارزه به لبنان می رود.
همسر او هم که شخصیت اول داستان است، در رفتاری ناموجه، نزد ساواک برای شناسایی هویت جسدی که احتمال می دهد دریا باشد می رود،
در حالی که می داند با این کار در واقع دارد خود را معرفی می کند و دستگیر خواهد شد
و همین اتفاق هم می افتد و فقط به خاطر عشقش به همسری که او و دخترش را رها کرده، چندین سال حبس می کشد!
در حالی که شخصی با آن رده تشکیلاتی و اطلاعات بسیار، ممکن بود تحت شکنجه قرار گیرد و اطلاعات را لو دهد.
در نتیجه این کار او در راستای مبارزه اصلا کار معقولی نبوده است.
هم ‌چنین او می توانست این همه سال را در خارج از زندان به مبارزه ادامه دهد و موثر باشد. اما به خاطر یک عشق ناکام، چشم بر همه ­ی این ها می بندد و به اداره ساواک می رود و خود را معرفی می کند.

در صورتی که با نگاهی به زندگی واقعی مبارزین و شهدا، می بینیم که آن ها حتی از فرزند خود دست کشیدند و رفتند و در راه عقیده و آرمان خود شهید شدند.

(۸)

مباحث فلسفی انقلاب و چرائی اش در لفافه کلمات سنگین پیچیده شده بود.

(۹)

مناظره های عاشقانه دختر و پسر انقلابی
و بعد هم پدر و دختر انقلابی کمی رنگ و بوی جلف به خود گرفته بود
و البته جملات و کلمات نازیبا و غیرمتعارف که همراه نوشته های عفیفانه آمده است، کنار نکات دیگر کتاب ارتداد مطرح شده است.
دختر داستان، با پدرش کنایه های … مطرح می کند، یا پدر داستان قد و بالای دختر جوان خود را… این با آن نگاه طیب و طاهری که پدران مومن به دختران خود دارند، منافات دارد.

نهایتا این که کتاب ارتداد یک نقطه سیاه می نشاند در مسیر راهی که روشن است
و یک چاله ­ی خیالی میان میدانی که صاف است و یک انتهای سرد بر ابتدایی نورانی!
رهبری بر این نکته تاکید دارد که این مسیر روشن است و ان شاءالله ادامه پیدا خواهد کرد. این انقلاب پیروز شده و امام خمینی می گوید به ظهور می رسد.۴ آن چه آقای یامین پور در ارتداد به تصویر کشیده است خلاقانه و جالب توجه است، اما سرشار از یاس و نومیدی است. ما آن چیزی را که داریم نباید نفی کنیم تا عظمتش را نشان دهیم. آنقدر انقلاب های شکست خورده در طول تاریخ وجود داشته است که بتواند آیینه عبرت بشود که اگر آن ها را در قالب رمان به رشته تحریر بیاوریم کفایت می کند تا مردم ایران قدر و قیمت انقلاب ایران و خمینی کبیر و شهدا را در یابند.
دریافتی که میان داستان کتاب نهفته بود، همه آن چیزی نبود که آقای یامین پور می خواست در طول داستان کتاب به خواننده انقلابی القا کند بلکه بر عکس چیزی نصیب خواننده می شود که آقای یامین پور نمی خواهد:
یاًس و پوچی!

پیشنهاد نگارنده این متن نیز به نویسنده ارتداد این است که کاش به جای نشان دادن جایگزینی تخیلی انقلاب اسلامی ایران و شکست آن، آن چه در واقعیت انقلاب های بهار عربی رخ داد را روایت می کرد.
کشورهایی که خیزش کردند و حاکمان خود را بیرون راندند، اما چون­ یک خمینی بالای سر آن ها نبود، شکست خوردند و دوباره حاکمان دست نشانده آمریکا بر سر کار آمدند.

اگر هم می خواهد روی انقلاب ایران کار کند، می تواند آینده انقلاب را به تصویر بکشد که در چه صورت ممکن است این انقلاب با شکست مواجه شود، تا از آن اجتناب گردد.
رهبر انقلاب می فرماید این انقلاب در صورتی شکست خواهد خورد که مانند اندلوس، از نظر فرهنگی از درون تهی شود.
وگرنه اگر قرار بود دشمن خارجی این انقلاب را با نظامی گری شکست دهد که تا کنون بارها این اتفاق رخ داده بود،
مِن جمله در هشت سال جنگ ایران و عراق (این جمله نیز از افاضات این جانب می باشد!).

مستندات:

بیانات رهبر انقلاب در مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره :
«مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کرد… این یکی از نقاطی است که جبهه دشمن اسلام روی آن تأکید می کند: سیاست را از معنویت جدا کردن؛
یعنی اگر کسی می خواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشه‌ای بنشیند و به این‌ که دشمن چه می کند، متجاوز چه می کند، اشغالگر چه می کند، کاری نداشته باشد.
امروز هم این را تبلیغ می کنند.
امام نقطه مقابلِ این را در دنیای اسلام مطرح کرد و امروز دنیای اسلام این موج عظیم را در درون خود دارد… امروز همه­ ی تلاش جبهه دشمنان اسلام بر این متمرکز است که نهضت بیداری اسلامی را در دنیا از بین ببرند.
از همه‌جا هم بیشتر روی ملت و کشور ایران تکیه می کنند و متمرکزند؛
چون ملت ایران به دنیا الگو داد و با افکار خود و مفاهیم جدیدی که در دنیا برای مسلمانان مطرح نمود و با جهاد جانانه‌ای که کرد و با شجاعتی که مرد و زن و جوان و پیر ایرانی در دوران بیست و چهار ساله عمر انقلاب از خود نشان دادند، توانست ملت های مسلمان را به خود متوجّه کند و موج بیداری اسلامی را در کشورهای اسلامی به‌ وجود آورد… جنوب لبنان سال ها در اشغال اسرائیل بود؛ تا بیروت آمدند و آن همه فاجعه ‌آفرینی کردند، که ممکن نیست از یاد کسی برود. جوانان مؤمن لبنانی دست را از آستین درآوردند؛ به بیداری ‌ای که امام بزرگوار ما به دنیای اسلام داد، لبّیک گفتند و ایستادند»

(بیانات رهبر انقلاب در مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴ خرداد ۱۳۸۲).

امام خمینی (ره): “انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهانی اسلام، به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد” (امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۳۲۷(

امام خامنه ­ای:
مسیری که ما حرکت می کنیم، مسیر مهمی است؛
یک مسیری است که می تواند تاریخ جهان را متحول کند؛
کما اینکه دارد تاریخ منطقه را متحول می کند، می‌بینید.
کی خیال می کرد که در منطقه‌ی مهمِ حساسِ شمال آفریقا و غرب آسیا – همین منطقه ‌ای که اروپائی‌ها دوست دارند به آن «خاورمیانه» بگویند – این حوادث مهم اتفاق بیفتد؟
اتفاق افتاده است، تمام هم نشده است.
حوادثی هم که اتفاق می‌افتد، به زیان غرب و بخصوص به زیان آمریکا و تهدید رژیم صهیونیستی است. 

بیانات۱۳۹۱/۷/۱۹

امّا پیش از همه ‌چیز، نخستین توصیه ‌ی من، امید و نگاه خوش‌ بینانه به آینده است.
بدون این کلید اساسیِ همه‌ی قفل ها، هیچ گامی نمی توان برداشت.
آنچه می گویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّت های عینی است.

بیانیه گام دوم انقلاب

بیشتر بخوانیم: نقد رمان جز از کل

نتیجه این کتاب:

ارتداد نه آنی بود که انتظار می رفت و نه نتیجه ای را رقم زد که خواننده می خواست!

جامعه ما، خصوصا قشر مذهبی اش نیاز دارد تا نوشته هایی را مطالعه کند که هم او را با اصل و حکمت اندیشه انقلاب آشنا کند، هم وظیفه و راهش را برای رسیدن به تمدن اسلامی مشخص کند، هم راه را باز کند تا با همت و امید قدم بردارد و کار را پیش ببرد.

خوانندگان باید مطمئن باشند، انقلاب اسلامی دیگر فرصت پیش آمده را باز نخواهد گشت و حتی به این امر فکر هم نخواهد کرد!

روزهای پیش رو بسیار چشم نوازتر از گذشته ای خواهد بود که گذرانده ایم.

نکته آخر:

نویسندگان باید سنگ ها را نشان دهند تا خوبان سگ ها را نشانه بروند و راه را از لوث وجود دشمنان پاک کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

قصه هایی از امام صادق علیه السلام

کتاب قصه هایی از امام صادق علیه السلام: لذت آشنایی با امام مهربانی همراه با داستان هایی جذاب

 

کتاب قصه هایی از امام صادق علیه السلام
نویسنده: مجید ملامحمدی
انتشارات جمکران

معرفی:

همه ما شیعیان خود را مدیون زحمات امام صادق می دانیم اما افسوس که از امام مان چیزی نمی دانیم!
مجموعه داستانِ قصه هایی از امام صادق علیه السلام به نثری ساده و روان داستان های زیبا و آموزنده ای را برای کودکان به رشته تحریر در آورده است.
ویژگی این مجموعه این است که نویسنده از بیانِ داستان های تکراری و کلیشه ای دوری کرده و به بیان روایت های شنیدنی و جذاب از ایشان می پردازد.
خواندن این مجموعه زیبا را از دست ندهید و لذت آشنایی با این امام را به کودک تان هدیه کنید.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

باباگوریو

 

باباگوریو: سبک زندگی فرانسوی

 

،باباگوریو،اثر اونوره دوبالزاک

من شک دارم کسی توانایی این را داشته باشد که رمان فرانسوی باباگوریو را کلمه به کلمه و با لذت بخواند! و یا اصلا، گذرا هم که شده تا آخرش را بخواند.

رمان داستان پیرمردی که دو دختر دارد و هرچه دارایی دارد خرج آنها می کند ، طوری که خودش در پانسیون(مثل مسافرخانه های خودمان منتهی افراد سال­ ها در آن ساکن می­ شوند. جوان، پیر ، مرد و زن و باید کرایه همه خدمات را بدهند) ساکن می­ شود. دخترها آن قدر پدر را می­ دوشند و او آن قدر شیفته دخترانش است که تمام دارایی­ اش را به پای بریز و بپاش آنها می ­ریزد.
آنها بی محلی می­ کنند و حتی احوالی از پدرشان هم نمی­ پرسند و او در گوشه ه­ای از مسیر می ­ایستد تا رفت و آمد آنها را از دور ببیند و آرزو کند که کاش سگ کوچکی بود که روی پای دخترش مورد نوازش قرار می­ گرفت و…

به هرحال نویسنده فرانسوی مجموعه­ ای از آداب ، و عادات و طرز تفکر مردمش را به تصویر می ­کشد.
البته نگاهش به زن: زن موجودی که تشنه محبت و تعریف است و برای رسیدن به این نیازش تن به هر کاری می دهد انگار جامعه فرانسوی خوی انسانی­ اش را کنار گذاشته و با رویکردی حیوانی آداب و هنجارهایش را رقم می­ زند. نویسنده در جای جای کتاب این­ ها را به نقد می­ کشد. نوع زندگی و بینش مردم اروپا، نوع روابط خانوادگی، نوع تعاملات فرهنگی و اجتماعی …

برایم جالب بود که همزمان رمانی به نام مومیایی را می­ خواندم که نویسنده آن چنان ایران را به چالش می­ کشد و همه را بی فرهنگ می­ خواند و از غربی ها ، نگاه و نوع زندگی­شان تقدیر می­ کند که انگار اینجا جهنم است و آنجا تنها مکانی که خوشبختی را می­ شود یافت…

رمان باباگوریو نگاه همه را با سبک اندیشه و فرهنگ و روابط چشم ­آبی ­ها آشنا می­ کند.  هرچند که بسیار بسیار خسته کننده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مجموعه چرا خدا چنین کرد

مجموعه چرا خدا چنین کرد: تقویت نگاه مؤمنانه کودکان به جهان

مجموعه چرا خدا چنین کرد
نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری
انتشارات جمال

معرفی:

آشنایی با جهان آفرینش، آثار بسیار خوبی بر ذهن و دل کودکان به جای می گذارد. افزایش دقت انس با طبیعت و پرورش روحیه علمی در آنان از جمله ی این آثار مبارک است. البته مهمترین ثمره ی آشنایی کودکان با شگفتی ها و پدیده های هستی، عمق یافتن ایمان به خدا و شکوفا شدن دریافت های فطری آنان است.
مجموعه چرا خدا چنین کرد تنها به هدف بالا بردن اطلاعات علمی کودکان نوشته نشده است بلکه هدف اصلی از چنین اثری تقویت نگاه مومنانه کودکان به جهان و پر رنگ تر شدن عشق به خدای مهربان در دل آنان بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۰۱ ق.ظ

نگهبانان

 

نگهبانان: شبیه سازی جامعه امروز جهان

 

نگهبانان ،جان کریستوفر ترجمه حسین ابراهیمی الوند

شنیدن واقعیت از زبان بعضی ها خیلی شیرین و عجیب است. این کتاب داستان واقعیت امروز جهان است.
گوسفند را دیده اید. گرگ را چه، شیر و میمون و روباه و فیل و ….
جنگل و داستان هایش همیشه برای کودکان جذابیت خاصی دارد. برای ما بزرگترها اسمش می شود حیات وحش؛ در داستان ها شیر سلطان جنگل است با کمک گرگ و روباه. بقیه حیوانات هم آرام سرگرم زندگی شان هستند. هیچ اعتراض، هیچ تغییر، هیچ تحول، هیچ رشد، هیچ هیچی اتفاق نمی افتد. شیر و روباه داستان هم همینطور همه را برّه وار می خواهند و الا می درندشان.
جان کریستوفر جامعه امروز جهان را به دو دسته تقسیم می کند. کسانی که خواستار آرامش و رفاهند و دسته دوم خواستار توسعه مادی و هیجان هستند. هر کس می تواند در یکی از این دو بخش فعالیت کند و نه در دو قسمت.
بین این دو حصار است و از هم بی خبرند. رفت و آمد بسیار نادر اتفاق می افتد.
در هر دو قسمت قوانین و مقررات سخت و لازم الاجرایی حاکم است. افراد آزادی شان تحت سیطره شدید حکومتشان است تا جایی که حتی برای درس و زندگی آنها تصمیم می گیرند. کسی که بخواهد تخطی کند مجازات سخت می بیند. افرادی که به فکر رشد و تغییر باشند از طریق عملی پزشکی فکرشان را عوض می کنند و مانند گوسفندی آرام می شوند که سرشان فقط در آخورشان است.
اعتراض و …. ممنوع است …
در حقیقت جان کریستوفر در قالب یک رمان دارد شرایطی که مردم اروپا دارند در آن زندگی می کنند را به دنیا اعلام می کند.
یادم می آید دهه قبل که در اخبار جهان منتشر شد که تمام خیابان و کوچه و بازار و مکان های عمومی اروپا و امریکا با دوربین های مداربسته کنترل می شود، حساب ها کنترل می شود، تلفن ها شنود می شود،…. نگذاشتند به گوش جهان برسد.
اما انسان ها نه با شعور انسانی، بلکه با کنترل آدم خوارها ،توسعه وار زندگی می کنند.
در داستان مردم شهر را با هالوژن ها و جشن ها و خشونت ها و هیجانات راضی نگه می دارند و مردم شهرستان ها را با رسم و رسومات و اداب های متمولانه و ….
هر چند که نویسنده خودش هم سردرگم است که قهرمان داستان بر علیه چه چیزی قیام می کند چه باید بخواهد چه نباید بخواهد … اما دلش می خواهد که نخواهد…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۰۱
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مجموعه داستان های مانی و مانا

مجموعه داستان های مانی و مانا: آموزه های قرآنی همراه با شعر و بازی

مجموعه داستان های مانی و مانا
نویسنده: سیدعلیرضا حسینی
انتشارات: کتابک

معرفی:

یادگیری قرآن در این کتاب همراه با بازی و شعر و قصه است و برای کودکان دلنشین است.
همراه با مانی و مانا وارد باغ قرآن بشوید و از مفاهیم زیبای سوره ها لذت ببرید…

بریده کتاب:

خدا میخواد که اسلام دین جهانی بشه
تموم جای زمین صاحب زمانی بشه
شکر خدا کن گلم ای گل من بلبلم
بگو به لطف خدا، نور خدا دلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

قصه های تصویری از پروین اعتصامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...