تا حالا شده مغازه داری رو ببینی که تلاش کنه جنسش رو نفروشه؟! درست خوندی عزیزم، نفروشه! البته من، هم فروشنده ام و هم امانت دهنده اجناسی که می فروشم، به شرط سالم پس آوردن!
یه بنده خدایی اومد موسسه ما که به شدت عاشق و دلسوخته کتاب “تا ساحلِ آرامش” بود. در حدی این عشقش واقعی بود که هرچی بهش می گفتم: مسلمون! این کتاب رو که امانت بردی بردار بیار که بتونیم به چهار نفر دیگه هم بدیم مستفیض بشوند. هربار میگفت: این کتاب رو که یه دور دو دور نباید خوند؛ چار پنج دور باید بخونی که تمام نکاتش حسابی تو عمق وجودت رسوخ کنه!
انقدر خاطرخواهِ این کتاب بود که گفت: می خرمش! ما هم با نهایتِ دلسوزی برای دیگرانی که اونو نخوندن، گفتیم نمی فروشیم! چون فعلا این کتاب رو برای امانت دادن موجود نداریم و همین یه دونه است. خوبه دیگه، بهره ات رو بردی ازش، بردار بیار که بقیه تو قایقاشون منتظرن تا به ساحلِ آرامش برسن!
امانت دادن بعضی از کتاب ها شیرین تر از فروختن اون هاست.
کتاب خلیج فارس (کتاب شعر کودک) نویسنده: مهدی وحیدی صدر انتشارات: سوره تماشا
معرفی:
کودکی که اسطوره ملی خود را نشناسد و تاریخچه گذشته خود را نداند در آینده نه علاقه و عشقی به وطن دارد نه برای حفظ این سرزمین تلاشی می کند. و همچنین در انتخاب الگو برای زندگی خودش نیز دچار اشتباه میشود در همین راستا این کتاب به معرفی قهرمانی اسطوره ای به نام رئیسعلی دلواری میپردازد آن هم به زبان شیوای شعر.
بریده کتاب:
ای رئیسعلی اکنون اجنبی چه می گوید در خلیج ما دشمن واقعا چه می جوید؟ لاله های این میهن حرفشان به دشمن جیست؟ میهنی که ما داریم واقعا فروشی نیست
کتاب عزیز : پیمانه هایی شیرین از فضائل امام عصر، امام عزیز…
کتاب عزیز نویسنده: بهزاد دانشگر انتشارات: عهد مانا
خلاصه :
کتاب برگرفته شده از کتاب معروف مکیال المکارم نوشته آیت الله سیدمحمد تقی موسوی می باشد که در مورد شناخت امام عصر، ویژگی های امام، نتایج دعا برای امام و …. می باشد.
بریده کتاب(۱):
فرشتگانی که با نوح بودند در کشتی، فرشتگانی که با ابراهیم بودند در آتش، آنهایی که با موسی بودند در شکافته شدن دریا، آنهایی که با عیسی بودند در زمان رفتنش به آسمان. چهارهزار فرشتهء نشان داری که با پیامبر اکرم بودند. سیصد و سیزده فرشته ای که با پیامبر بودند در بدر. چهارهزار فرشته ای که فرود آمدند در کربلا برای یاری امام حسین و به آنها اجازه داده نشد. همه شان در زمین منتظرند تا قیام قائم شروع شود تا همگی به یاریش بشتابند.
بریده کتاب(۲):
همانا ما یاد شما را فراموش نمی کنیم و اگر نبود، البته که گرفتاری ها شما را فرا می گرفت و دشمنان ریشه کن تان می کردند. مولایی که هرصبح و شام و هرلحظه و آن به یاد شیعیانشان هستند. پس ما چگونه بنده ای باید باشیم که بعد از هر نماز، توی قنوت هایمان، روز عید و روز خوشحالی مان برای وجود مبارکشان دعا نکنیم؟ ص(۶۵)
بریده کتاب(۳):
برادران یوسف نه دیوانه بودند، نه کند ذهن. عاقل بودند و چیز فهم. یوسف را دیدند، با او صحبت کردند، با او معامله کردند، رفت و آمد داشتند، اما او را نشناختند، با اینکه در تمام این احوالات، او برادرشان بود. یوسف، عزیز مصر بود که با پدرش فقط هیجده روز فاصله داشت. اما یعقوب نبی از او بی خبر بود، تا روزی که خدا اجازه داد او خودش را معرفی کند. وقتی گفت: من یوسف هستم، برادرانش او را شناختند. امام ما درست مثل یوسف در میان امتش رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود، برفرش هایشان پا می گذارد. ولی هیچ کس او را نمی شناسد. انکارش می کنند و می گویند: کو؟ کجاست؟ ص (۳۸)
چند روزی که به صورت داوطلبانه و جهادی در نمایشگاه کتابی که آن موقع در جمکران کار می کردیم برایم خیلی جالب بود، آخر در خانه اگر یک دهم این مقدار کار کنم خسته می شوم و نیاز به استراحت دارم. اما نمی دانم نیروی غیبی ما را تامین می کرد یا شاید در خانه ارباب جو زده شده بودم که این مقدار می توانستم تلاش کنم. آقا جان ممنون از توانایی جسمی که در آن چند روز به من عنایت کردید.
پسر ۶ ساله دوستم، رضا، گیر داده بود که باید به من میز فروش بدهید،اصرار اصرار!!! دو روز سرش شیره مالیدیم، اما روز سوم نشد.
نشاندیمش پشت میزهای کودک و ما فاصله ۳ متری اش ایستادیم که دست گل آب ندهد. هر چند که دسته گل بچه ی معصوم شیعه، پر از عطر محبت امام و خالص خالص و دور از گناه است.
رضا با تسلط نشست و شروع کرد با آن حرف زدن توک زبانی اش که: نصف قیمت، نصف قیمت… هر کس می آمد طرف میز کودک تا کتاب ببیند و بخرد. بین ۲ تا ۱۰ بار این ذکر نصفِ نصفِ را می شنید و البته می خندید و…
رضا با اعتماد به نفس بعضی از کتابها را توضیح می داد. البته به زبان و بیان خودش دیگر. هر جا هم کم می آورد با صدای بلند داد می زد: مامان، مامــــان، مامــــــان…
این کتاب چیه؟ این کتاب چنده؟ نصفش چنده؟ رو هم چنده؟ و می برد به مشتری می داد و پول هم که می گرفت.
جرأت نداشتیم پولش را در دخل بگذاریم، یک لیوان کاغذی برداشته بود، خرج و دخل خودش را سوا کرده بود. پول را می گرفت اگر نمی دادیم هم بلند می گفت: بده، بده برای منِ، کتاب رو خودم فروختم و …. و در لیوان می گذاشت.
خیلی ها ذوق می کردند، و ما هم پشت سر می خندیدیم. کم کم تسلطش هم بیشتر می شد.
جالب بود: به خانمی که دختر کوچک داشت می گفت: کتاب رنگ آمیزی دخترانه بگیر و بهشان داد.
یکی هم که داشت کتاب را می آورد تا پیش ما حساب کند با اعتراض بلند رضا مواجه شد که: کتاب را نبر، پولش را بده.
خلاصه ما تدبیر کرده بودیم که ۲ تا خانم با سن بالا بیایند کتاب کودک بفروشند . تقدیر خدا این بود که همین کودکان بیشتر بدرد امامشان می خورند.
کتاب خدا در همه جا هست غلامرضا حیدری ابهری نشر جمال
کتاب خدا در همه جا هست : بیان یک اصل اعتقادی مهم و کلیدی، نظارت دائمی خداوند
کتاب خدا در همه جا هست : غلامرضا حیدری ابهری، نشر جمال
معرفی:
قرآن کریم تاکید بسیاری بر حضور فراگیر خدا دارد، اعتقاد به حضور نامحدود و همه جایی پروردگار، پشتوانه ی مهمی در تربیت دینی به شمار می آید، زیرا احساس نظارت دائمی خدا، مانع از آلوده شدن آدمی به گناه می گردد. کتاب (خدا در همه جا هست) با الهام از آیات نورانی قرآن به توضیح این اصل مهم اعتقادی برای کودکان پرداخته است.
بریده کتاب:
بچه که بودم، فکر می کردم خدا در آسمان است. خیال می کردم خدا خانه ای در آسمان دارد که می توانم به وسیله ی یک نردبان بلند، به خانه ی او بروم. ولی بزرگ تر که شدم، فهمیدم که این فکرها درست نیست. فهمیدم که خدا در همه جا هست
کتاب بزرگ ترین دختر عالم محرم حضرت رقیه(س) کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان سیدمهدی شجاعی
کتاب بزرگ ترین دختر عالم : نقل داستان کربلا از زاویه حضرت رقیه(س)
کتاب بزرگ ترین دختر عالم : سیدمهدی شجاعی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
معرفی:
دنیای غرب برای کودکان مان الگوهای غلطی را ساخته که حقیقی نیستند و در حقیقت کارهای اساسی و سرنوشت ساز و بزرگ انجام نمی دهند. ما باید برای مقابله با این هجمه فرهنگی، الگو های صحیح دینی را به کودک معرفی کنیم. بزرگترین دختر عالم به نقل داستان کربلا از زاویه حضرت رقیه (س) می پردازد.
بریده کتاب:
هر کدام از این مصیب ها به تنهایی کافی است تا دختری سه ساله را از پای در آورد ولی این دختر از پا در نیامده، صبوری کرده، مقاومت کرده و همه این مصیبت ها را به چشم دیده و تاب آورده. این مصیبت های بزرگ به جای اینکه او را از پا در آورد او را بزرگ کرده و به او عظمت بخشیده و قدر و مرتبه اش را از زمین به آسمان برده..
بگو راوی بخواند : مجید پورولی کلشتری، نشر عهد مانا
کسی هست که سخت ترین آزارها را به طفلی سه ساله، آن هم اگر دختر باشد برساند و بخندد؟؟
زخم بر جانش نشاندن را کسی توان دارد؟!
از شامیان اگر بپرسیم، خواهند گفت: دختر حسین (ع) همه اینها را دیده… گونه نیلی… پاهای زخمی…
اگر شاهد قویتر بخواهیم؟! از خرابههای شام هم میتوان سوال کرد.
به نام دین خدا، خون خدا را بر خاک ریختند.
معرفی:
این کتاب، غمنامه حضرت رقیه (س) است. از نمایشنامه این کتاب میتوان برای ساخت یک نمایش که آه از نهاد هر سنگدلی هم بر میآورد، استفاده کرد. این غمنامه روایتگر پسر جوانی ست به نام عمران که با پدرش ابراهیم به شام میآیند؛ عمران کور مادرزاد است و از چند نفر شنیده که در شام دختری سه ساله هست که چشمهای او را طبابت میکند. در شام عمران با روایتهایی از این دختر سه ساله از زبان چند شامی روبرو میشود.
مجید پورولی کلشتری نویسنده این کتاب است.
این غمنامه در ۶۴ صفحه توسط انتشارات عهد مانا به قیمت ۳۰۰۰ تومان چاپ شده است.
– آیا ما طفلان حسین بن علی نیستیم؟! – آری، جرم بزرگ تان همین است که گفتی!
خلاصه:
این کتاب درباره جوانی نابینا به نام عمران است که برای شفا گرفتن به شام هدایت میشود تا حضرت رقیه (س) را ببیند و از دستان گرهگشای این دردانه امام حسین (ع) شفای چشمانش را بگیرد، اما وی زمانی به شام میرسد که حضرت رقیه سلام الله علیها از داغ و غصه به شهادت رسیدهاند. عمران از طریق شامیان، از جفاکاری که نسبت به اهل بیت روا شده و واقعه کربلا باخبر می شود و کم کم خود نیز داغدار این سوگ عظیم میگردد. او در مییابد که طبیب سه ساله چشمهایش زیر خاک خفته و او باید سیه پوش این واقعه باشد. در آخر عمران از این که هنوز کور است و چشمهایش شامیان خائن و جفاکار را نمی بیند، راضی است. او اگر چه چشم هایش را بدست نیاورده، اما بصیرتی نو نسبت به امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا و اهل بیت علیهم السلام بدست آورده است.
آیا مسلمانی چنین است؟! که حجت خدا در میان تان باشد و شما به غیر اقتدا کنید!
یک جرعه نقد:
کتاب “بگو راوی بخواند” به صورت نمایشنامه با دیالوگها و توصیف صحنههایی است. نویسنده سعی کرده تا به صورت کوتاه بعضی از روایتهای تلخ اسرای کربلا و ماجراهای حضرت رقیه (س) را بیان کند. روایتهایی از زبان شامیان؛ که خودشان مرتکب آن جرم و جنایتها شدهاند. دیالوگها به صورتی است که مخاطب را به عمق فاجعه میکِشاند. صحنهها برای مخاطب متصور میشوند که این نشان از قوی بودن دیالوگها دارد.
اما در برخی جاها مشاهده میکنیم که از دیالوگهایی صرف نظر شده است؛ به نظر میآید این کار برای خلاصهتر شدن غمنامه صورت گرفته اما برای مخاطب اینگونه است که ذهن او را به دیالوگِ ناگفته مشغول میسازد و اهمیت صحنه، کمی از دست میرود.
در آوردن چنین غمنامه جانسوزی که حال هر انسانی را دگرگون میکند کار هنرمندانهای است که مخاطب را تا دل ماجرا میبرد.
من عمه هستم تو بابا محرم محسن ربانی بوستان کتاب قم
من عمه هستم تو بابا : روایت کربلا از زبان حضرت رقیه(س) خطاب به علی اصغر
من عمه هستم تو بابا : محسن ربانی، بوستان کتاب قم
معرفی:
اینبار کربلا را از زاویه نگاه دختر امام بخوانیم این کتاب را قلباً دوست دارم خیلی زیاد… از زبان حضرت رقیه (س) خطاب به حضرت علی اصغر است که در دنیای کودکانه خود از ابتدای همراهی بابا تا شهادت حضرت را روایت میکند و این جمله زیبا که : رابطه من و تو مثل رابطه عمه زینب و باباست….
دختر نوجوانی حدودا سیزده ساله با برادر کوچکش که پدرشان جبهه رفته و بر اثر اصابت موشک علاوه بر خراب شدن خانه شان مادرشان به کما می رود. این ها برای مدتی در کلیسا نگهداری می شوند و بعد از اینکه پدر بزرگشان که سال ها با پدرشان قهر بوده برای آنها پیغامی می فرستد که به ایرلند بروند و در طول زمانی که در ایرلند هستند اتفاقات جالبی رخ می دهد...
کتاب الیالحبیب حبیب بن مظاهر محرم علی اصغر علوی بسیج دانشجویی
کتاب الی الحبیب : نکند یک وقت از امامت جا بمانی…سرمشقی برای همراهی، برای رسیدن
کتاب الی الحبیب : علی اصغر علوی، بسیج دانشجویی
معرفی:
حبیب دیر آمد؛ اما آمد. بعضی ها دیر می آیند اما می آیند امامت را چشم انتظار نگذار خودت را به امامت برسان مهم این است که نه از امامت جلو بزن و نه دیر بیا و از امامت عقب بمانی…..
خلاصه:
سیداصغرعلوی, در الی الحبیب, حبیببن مظاهر را از هشت زاویه بررسی میکند: حبیب قرآنی حبیب دینشناس حبیب مبلغ حبیب تشکیلاتی حبیب رفاقت حبیب رقابت حبیب مهدی حبیب او را قله معرفی میکند و ابعاد زندگیاش را بررسی میکند تا امکان حسینیشدن به ما بدهد. موقعیتشناسی حبیب, لبیکگوییاش, ختم قرآن یکشبه, مقایسه نامه امام به او و محمدحنفیه و…موضوعاتی است که در کتاب مطرح میشود.
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
حبیب اهل اشاره است. نیاز به توضیح ندارد. کافی است امام لبانش را تر کند و بفرماید: حبیب بشتاب! آن وقت این حبیب است که با سر به آستان محبوب خواهد آمد.
یک لحظه با حسین بودن کیمیا می کند چه برسد که هفتاد سال با حسین باشی.
فرد تکلیف شناس هرجا باشد، به گونه ای تصمیم می گیرد که اگر امام هم باشد، همان گونه تصمیم می گیرد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دایم در تب و تاب باشد.
کربلا خود مرزی بین انتخاب بهشت و جهنم شد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دائم در تب و تاب باشد.