مسافر شهر طوس
کتاب مسافر شهر طوس: داستانِ آشنایِ سفر امام رئوف به ایران از زبان پرنده ای کوچک
کتاب مسافر شهر طوس
نویسنده: مرتضی عبدالوهابی
انتشارات براق
معرفی:
گاهی شنیدن داستانهای تکراری از زاویه و نگاهی دیگر دلنشینی و زیبایی خاص خودش را دارد.
این کتاب داستانِ آشنایِ سفر امام رئوف به ایران است که از زبان پرنده ای کوچک بخش هایی ازین اتفاق روایت شده است.
بریده کتاب(۱):
پرنده شکاری لحظه به لحظه به او نزدیک تر می شد. پا قرمزی پشت سرش را نگاه کرد. با دیدن چنگال های تیز پرنده شکاری سرعتش را بیشتر کرد. نزدیک مدینه دره کوچکی پر از درختان خرما قرار داشت. وقتی بالای دره رسید، ناگهان چنگال های پرنده شکاری در پشتش فرو رفت…
بریده کتاب(۲):
آن شب مرد سیاهپوست در ایوان خانه مشغول صحبت با همسرش بود. پاقرمزی صدای آن ها را می شنید. مرد گفت: امام رضا فردا صبح عازم مرو می شود. باید با ایشان بروم.
زن گفت: من هم می آیم!
مرد جواب داد: امام به تنهایی می رود. هیچ کدام از اعضای خانواده اش را به همراه نمی برد، بنابراین تو هم نمی توانی بیایی.
پا قرمزی تا صبح خوابش نبرد. خیلی فکر کرد.