نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

روزی که عمه خورشید مرد

روزی که عمه خورشید مرد : زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته

 

روزی که عمه خورشید مرد: زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته

 

روزی که عمه خورشید مرد
نویسنده: منیژه ارمین
انتشارات: عهد مانا

معرفی:

یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی زندگی اش دست خوش تغییر می شود. پسر جوان، از خانه فرار می کند و می رود دنبال زندگی دیگر.
مدلی متفاوت . . .

خلاصه:

خورشید برای ازدواج با صفدر سر سفره عقد نشسته است. پدرش که او را از کودکی با مادرش رها کرده بود و خورشید برای اولین بار است او را می بیند، با زور اربابیش مانع عقد آنها شده و او را با خود می برد. خورشید در این تنهایی هایش به نوشتن پناه می آورد. او رازها و رنج های زندگیش را یادداشت کرده و به دور از چشم دیگران به سهراب، پسر برادر ناتنی اش می سپارد. رنج های حاصل از زورگویی ارباب و سلب آزادی او، ظلم های اربابان به رعیت به خاطر زیاده خواهی هایشان…
سهراب تصمیم می گیرد، که اینگونه بی رحمانه زندگی نکند و زندگی اش را تغییر می دهد.

بریده کتاب:

عمه‌ خورشید، در گوشه‌ ای از باغ بزرگ خانۀ ما، در حیاط پشتی زندگی می‌ کرد. حیاط او با دری کوچک به باغ متصل می‌ شد. او خواهر ناتنی پدرم بود و بارها از زبان مادرم و عمه‌ هایم شنیده بودم که مادر او دختر یک رعیت ساده و بی‌ اصل‌ و نسب بوده است. خانۀ عمه‌ خورشید، خانۀ آرزوهای کودکانه‌ ام بود. خانه‌ ای که پرندگان، بدون هیچ ترسی، در آن لانه می‌ کردند و کبوتر بچه‌ ها، روی‌ دست آدم می‌ نشستند و او به من یاد می‌ داد، چگونه آن‌ها را نوازش کنم و دوست بدارم. یادم هست، یک روز که تخم کبوترها را از لانه برداشته بودم، با صدایی بغض‌ آلود گفت:
«سهراب‌ جان، این‌ ها بچه‌ های کبوترها هستند و اگر مادرشان ببیند که نیستند، گریه می‌ کند.»
و آن‌ قدر گفت که رفتم و تخم کبوترها را در لانه گذاشتم.

 

 

دانلود از آپارات نمکتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۳۳ ق.ظ

سرباز کوچک امام

کتاب سرباز کوچک امام رونمایی شد

سرباز کوچک امام: نوجوانی، اسارت با هم سنخیتی ندارد. خاطرات یک ۱۳ساله ی اسیر

سرباز کوچک امام
نویسنده: فاطمه دوست کامی
ویراستار: فرزانه قلعه قوند
انتشارات پیام آزادگان

بریده کتاب:

یک نفر از بیرون داد می زد: ((بابا، یکی بیاد رو این خاکریز پاس بده))…… وقتی دیدم کسی به حرفش محل نمی گذارد از سنگر رفتم بیرون و بهش گفتم: ((من اومدم. شما برید تو سنگر من حواسم هست)) دو سه ساعت که گذشت، تمام لباس هایم خیس آب شد. یک لحظه فکر کردم شاید صدای باران است و خیالاتی شده ام.
اما وقتی چشمم افتاد به کلی نور که از روبه رویم ظاهر می شدند و بعد هم یک مرتبه غیبشان می زد، فهمیدم خبرهای هست. وقتی دیدم سر و صدا ها بیشتر و نورها نزدیک تر شدند از بالای خاکریز آمدم پایین تا بچه ها رو صدا کنم. رفتم داخل سنگر خودمان….. بچه ها همانطور که نشسته بودند، خوابشان برده بود، پایم را که توی سنگر گذاشتم تا ساق پا رفتم توی آب. طفلکی ها آنقدر که خسته بودند اصلاً متوجه نشده بودند که توی سنگر آب افتاده و زیرشان خیس شده….. ایستاده تکیه دادم به دیوار سنگر، نمی خواستم بخوابم فقط می خواستم کمی استراحت کنم. و بعد اصلاً نفهیمدم پلک هایم سنگین شد و آمد روی هم. باورم نمی شد ایستاده خوابیده ام…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۳۳
نمکتاب ...
شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۰ ب.ظ

رویاهای بر باد رفته

کتاب رویاهای بر باد رفته : زندگی خصوصی این مرد بی نهایت بی کفایت دانستنی ست.
 

کتاب رویاهای بر باد رفته: زندگی خصوصی این مرد بی نهایت بی کفایت دانستنی ست.

 

کتاب رویاهای بر باد رفته
نویسنده: عباس سلیمان نژاد
انتشارات: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

بریده کتاب:

یکی از آنان با بی تفاوتی گفت: لطفا به ما خودتان بگویید به چه کسی بی اعتنایی کردیم؟
– من ولیعهد ایران هستم.
آن ها به یکدیگر نگاه کردند ودر یک لحظه با صدای بلند خندیدند.
من از رفتار آن ها به شدت ناراحت شدم، پیراهن یکی از آنان را گرفتم واز نیمکت بلندش کردم، اما او قبل از اینکه کاری انجام دهم، مشتی به صورتم کوبید ومن چند قدم عقب رفتم و روی زمین افتادم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

بار هستی

بار هستی،نمادی از باری است که فیلسوفان و دانشمندان غربی بر دوش مردمانشان گذاشتند و آن ها را به رنجی انداختند که ناگفتنی است.
 

نقد رمان بار هستی: واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.

 

نقد رمان بار هستی نوشته ی میلان کوندرا
بار هستی، نمادی از باری است که فیلسوفان و دانشمندان غربی بر دوش مردمانشان گذاشته اند و آن ها را به رنجی انداخته اند که ناگفتنی است.

داستان کتاب از زبان یک زن و مرد است.
اما در حقیقت واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.
مجبورند زندگی کنند و برای رفع ناراحتی های زندگی شان تن به زن و شراب داده اند.


این کتاب، اندیشه و ظلم کمونیست ها را بیان می کند و در اثنای آن اندیشه های فیلسوفان غربی چون نیچه را هم می آورد و در غالب زندگی زنان و مردان غربی به جریان می اندازد.

خواننده اگر دقیق باشد متوجه می شود که :
خرد شدن شخصیت ها،
دل سردی از زندگی ها،
پناه آوردن ناچاری به رختخواب های خائن و هوس آلود،
مست کردن های هر گاهه و….
به خاطر دور شدن از مسیر درست آفرینش و دل کندن از حرف خالق و دل بستن و پیروی از حرف های مخلوق است.

سراسر کتاب اعتراف به سرگشتگی هاست.
فرار از ازدواج،
التماس برای خواسته شدن،

تن دادن اجباری به شب ها،
دل بستن به محبت حیوانات در بی مهری های انسان ها،
سکوت مقابل سردمداران سرمایه دار ظالم،
خانه های مجردی،
فرزندان تک والدینی،
کار کردن برای خوردن،
خوردن برای زنده ماندن…

و اگر با دقت نگاه کنیم این نوع اندیشه باعث می شود که هر کس تنها به زندگی و بقای خود فکر کند و انگیزه ی فردی شالوده ی همه ی کارها و فعالیت ها می شود.

انسانی که خود را مالک و ارباب طبیعت می دانست و می داند، ناگهان متوجه می شود که در دامی افتاده است و مالک هیچ چیز نیست، نه ارباب طبیعت است نه ارباب تاریخ است و نه حتی ارباب خودش .
چون نیروهای غیر عقلی دارد او را اداره می کند و کاش مردم و جوانان ایران به خودشان می آمدند، متوجه می شدند: واقعیت این است که این طور که غرب دارد در رمان ها و داستان هایش اعتراف به ویرانی می کند از هر خبری اثرگذارتر است.
چرا باید پس مانده های متعفن سبک زندگی غربی را بخوریم و این طور مریض و سردرگم شویم:
سبک خوراکشان،
سبک لباسشان،
سبک همسرداری هایشان،
سبک اخلاق فردی، خانوادگی و اجتماعی شان….
همه فاجعه به بار می آورد.
فاعتبروا یا اولی الابصار….

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ب.ظ

سیدمحمد حسینی بهشتی

 

کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی : عاقبت بخیری گنجیست که باهر مشقتی باید بدست آورد…

کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی
نویسنده: امیر صادقی
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی:

تا حالا شده حرف حقی بزنی ولی خیلی ها با شما مخالفت کنند؟ راه و هدفت درست باشه اما تحقیرت کنند، مورد سرزنش قرار بگیری و مسخره بشی…؟
یکی به دکتر گفت: دکتر چرا در مقابل این همه توهین و تهمت از خودت دفاع نمی کنی؟
دکتر گفت: …
این کتاب به شما یاد می دهد که در مقابل سختی و تلخی ها چگونه برخورد کنید و همیشه هم پرچم موفقیت و خوشبختی را با دستهایتان بلند کنید.

بریده کتاب:

قبل از اینکه به خواستگاری معصومه بیاید، در خواب دیده بودم که از خانواده بهشتی صاحب نوه ای می شوم با خیر کثیر باقیات الصالحات سید محمد که به دنیا آمد تا از شیر بگیرمش ۹بار قرآن را ختم کردم. (ص۶)

بریده کتاب(۲):

جلسه حساسی بود از هر ۳قوا آمده بودند. دکتر پشت تریبون رفت ۱۰دقیقه از آغاز نطق دکتر می گذشت دکتر مکثی کرد و به مستمعین دور تا دور جلسه نگاه کرد و یکباره گفت: بچه ها بوی بهشت می آید آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟ در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت.(ص۶۴)

مرتبط با کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.

بیشترببینیم…
خیلی ها می گویند حاج قاسم را قبول داریم، چون …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۰
نمکتاب ...