علی موذنی را با کتاب «نه آبی نه خاکی» و «ظهور» می شناسم، علی موذنی را در «قاصدک» یافتم.
تعهد و تفکر و لذت خواندن کلمات در کتاب های موذنی و تلفیق حس با حال معنوی در بیشتر نوشته های موذنی قابل حس است.
اما یک نکته در خور توجه است و آن اینکه گاهی علی موذنیپا را از حریم تخصصی اش فراتر می گذارد؛ آن هم برای آنکه حس می کند با مخاطب امروز و برای خواننده امروزی باید مفاهیم را این طور تبیین کرد. این امر اگر با دقت و درست انجام نشود اثرات مخرب دارد.
مثلا نسبت هایی که در کتاب هایش؛ گاه به معصومین می دهد، شاید برای خواننده لذت بخش باشد اما باید دقت کرد که این نسبت ها را به چه کسی می دهد و آیا مجاز است یا خیر؟
در کتاب احضاریه؛ آقای موذنی، خواب خواهر شخصیت اول داستان و لیوان آب حضرت زینب(س) را خیلی راحت قلمی می کند. که در دنیای فرقه ها وعرفان های نو ظهور، ظهور این نوشته ها بی اشکال نیست و ضرر خودش را می رساند.
نکته ی دیگر کتاب تغییر شخصیت خواهر و برادر داستان است. برادری که گاهی در پوسته ی خواهرش می رود و در کنار دوست خواهرش نگاه مردانه به موهای باز یک دختر متعهد دارد، در حالی که او این فرد را دختر و دوست خودش می داند.
و دیگر مطابق میل ارائه دادنتجزیه و تحلیل از تاریخ … مثلا صحبت درباره شخصیت عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب و تحلیل نرفتن او به کربلا کار آسانی نیست که البته برای نویسنده محترم آسان بوده است.
بیان بعضی از کلمات از زبان حضرت زینب(س) هم، بار خودش را دارد که نباید داشته باشد. با توجه به روند شیرینی که آقای موذنی از روابط عاطفی خانواده پیامبراکرم(ص) در پیش گرفته بود اگر کمی دقت می شد و بعضی از کلمات با دقت بیشتری در کتاب جای می گرفت، این شیرینی عمق پیدا می کرد ولی …
به هر حال می شد که کتاب قبل از ارائه به عموم، رفع نقص بشود که متاسفانه نشد. باشد که کتاب بازنویسی شود و…
نقد رمان ماهی ها پرواز می کنند: تحولی غیر ممکن اما عظیم در فضایی ده روزه
نقد رمان ماهی ها پرواز می کنند : نوشته مریم بصیری داستان دختری به نام ماهی که برای درس خواندن به تهران آمده است. اصل و نسب خودش را کنار گذاشته، دانشجوی ارشد و موفق در کارش است.
او خانواده اش و فرهنگ و ارزشهایشان را در شأن خودش نمی داند و زندگی دیگری برای خودش رقم زده است که باعث شده در ظاهر شیک و دلچسب باشد اما از درون خسته و ویران.
زیارت خانه خدا قسمتش می شود که البته او به نیت استفاده از هنر معماری عربستان راهی می شود. اتفاقاتی می افتد که او را به خود می آورد.
نویسنده تلاش کرده تا درون یک دختر جوان و فضای بیرونی که او را با این ترکیب پوششی آرایشی قضاوت می کند را ترسیم نماید و درفضایی ده روزه تحولی عظیم را برای او رقم بزند.
تکرار صحنه ها و لحظه ها و مکانها؛ دیالوگهای غیر شیرین و غیر جذاب؛ عدم پویایی فکری قهرمان داستان؛ چرایی تغییر مسیر او چه به سمت بدیها و چه به سمت خوبیها باعث شده است تا رمان دیر و کند پیش برود و خواننده خسته می شود.
نویسنده می توانست خیلی بهتر از فضای معنوی آنجا و حال و احوال افراد استفاده کند. مدام افکار و عقاید قهرمان داستان را به چالش بکشد و او را در پی یافتن جواب به تلاش وا دارد. اما بیشتر تعریف ها از افرادی است که محض تفریح به حج رفته اند. به جای توصیف حالات شیرین روحی، شوق و ذوق تفریح و خرید در دل می نشانند.
بهر حال رمانی است که اگر بازبینی شود می تواند کمک فکری خوبی برای جوانان باشد. سوالات زیادی در ذهن خواننده شکل می گیرد؛ از چرایی انتخاب عروس مسافر توسط شوهرش؛ دامادی دین دوست، عروسی دین گریز و تفاوت فاحش آنها. از اینکه همسفران غالبا دل به حال معنوی سفر حج نمی دهند و یا ایرانیان اینگونه اند، اینکه پیرها تمایل به عبادت دارند و جوانان ما نه، اینکه زنان ایرانی کم حوصله و بداخلاق و مصرفگرا هستند.
نویسنده، می توانست در رمان علاوه بر نشان دادن شخصیتهای ضعیف، فرد یا افرادی قوی و خوب را هم نشان دهد تا سیر تحول ماهی، شکل منطقی پیدا کند.
نقد رمان سفر به دیار عشق: هیچ قاعده ای در عالم هستی وجود ندارد.
نقد رمان سفر به دیار عشق :نوشته آرامش ق ۲۰ داستان دختری که مورد سوء ظن خانواده و همسرش قرار می گیره . بالاخره با تلاش پلیس ها رفع اتهام می شه و سر زندگیش بر می گرده. پیام داستان: هیچ قاعده ای در عالم هستی وجود ندارد. پیام فرعی: هر کس چوب کارهای خودش را می خورد . دین یعنی این که خدا را قبول داشته باشی و هیچ حرف و دستوری دیگر هم نیامده و نیست. زندگی آزادانه خوب است و روابط دختر و پسر هیچ ضرری ندارد . تمام مردها اگر صد روز هم کنار یک دختر زیبا زندگی کنند و با او تنها در خانه باشند؛ برادرند وهیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. بی دین ها روشن فکرند: حق به حق دار می رسد. زندگی بدون انجام حرف های خدا خودش بسیار شیرین است و نیازی به خدا نیست . جوانهای نیروی نظامی ما خودشان یه پا دختربازند. بهترین دوستت بدترین دوستت ممکن است بشود؛ مواظب باش. بالاخره همه ی بدها خوب می شوند. حضور خدا فقط برای آن است که هر جا گیر کردی صدایش بزنی؛ بقیه ی راه و روش هایی که خدا ارائه کرده است زیادی است و کلا نمی خواهد به آن بپردازید. قلم دست شماست و خیالات همه بی سرو ته، هر چه در عالم خیالتان جولان می دهد بنویسید. می شود رمان، آراسپ چاپش می کند غصه نخورید. یک دختر صد تا برادر خارج از خانواده دارد که هم آغوششان باز است؛ هم دلسوزند و هم خواجه اند،راحتِ راحت رابطه برقرار کنید. خلاصه آن که بد نیست نیروی اطلاعاتی، نظامی و پلیس ما کمی از شرف نیروهایش دفاع کنند.
نقد کتاب دالان بهشت: ورود به عرصه تربیتی دختران جامعه ما با آموزه های ناقص
نقد کتاب دالان بهشت ، نازی صفوی
زندگی دختر یکی یکدانه ی تاجر بازاری که پسر همسایه شان عاشقانه او را دوست دارد و در سن ۱۷ سالگی از او خواستگاری می کند و در دو سال عقدبستگی شان مهناز با ناشی گری ها و افراط و تفریط های اخلاقی، عاطفی و فرهنگی اش محمد را عاصی می کند، محمد طلاقش می دهد و راهی خارج می شود. مهناز ۸ سال صبر میکند، تلاش میکند تا خودش را رشد بدهد و پس از ۸ سال دوباره این دو به هم می رسند در حالی که همچنان عاشق همدیگر هستند.
کتاب با قلم خوب خانم صفوی است و به روز و متناسب با احساسات و هیجانات نوجوان و جوانان است و مورد استقبال قرارگرفته است. پرداختن به یک معضل رایج بین جوانان امروز ، ورود به عرصه تربیتی ناقص دختران و پرداختن به آن از نگاه یک پیرزن با تجربه و با تربیت اصیل امری ضروری و شایسته است. دخترانی که از سر زیادی محبت متوقع و لوس شده اند و از مسؤلیت پذیری پایین، تنبل و بی توجه هستند و از کثرت امکانات رفاه زده و کم تحمل شده اند و اما…
واکاوی این معضل اگر با نگاهی جامع گرایانه و دور از نقطه نظرهای شخصی رخ می داد قطعا می شد کتاب را به عنوان یک اثر تربیتی مطرح کرد ولی اینکه نویسنده کنار نقطه نظرهای کارشناسی، نظرهای شخصی و غیر کارشناسی اش را هم مطرح کرده است که این اگر مورد قبول جوان ما قرار بگیرد خودش می شود یک معضل. اینکه نویسنده از زبان محمد به مهناز می گوید که نمی خواهد مثل زن های قدیمی فقط در خانه باشد و درس بخواند، یک قضاوت عجیب است. مگر نسل ما که ماحصل تلاش مادرانمان هستیم، بد و نفهم بار آمده ایم؟ و مگر فیزیک و شیمی و زیست خواندن عقل زندگی و اخلاق عملی و ادب و وقار و همسرداری و بچه داری یاد جوانان ما می دهد؟
یعنی هنر ارزشمند قالی بافی، خیاطی، آشپزی و تربیت فرزند و ده ها هنر مادران ما چه عیبی دارد که بی فایده و کهنه است اما اگر کسی لیسانس زبان یا ریاضی و یا حقوق داشته باشد فرهیخته است و با فرهنگسازی این ایده عجیب که تا آخر رمان توسط نویسنده دائم القا می شود در ظاهر جامعه ما کاملا نقض شده است.
آمار طلاق جامعه باسواد امروزی ما بیشتر است و یا سی سال پیش ما؟ امروزه زنان ما بیشتر قرص آرام بخش مصرف می کنند یا درگذشته؟ شدت مراجعه به مشاورین توسط همین باسوادها ومدرک دارها بیشتر است یا مادران ما؟ رویگردانی ازخالق و رو آوردن به حرف ها و دستورات شیطان درعرصه ی جهانی با سواد امروز، نمود بیشتری دارد یا…؟ نویسنده ی این نقد تحصیل کرده است اما توجه دارد که برای اینکه افراد را به حرکت دربیاوریم نیازی نیست که یک فرهنگ و اندیشه درست را زیر شلاق برداشت های نادرست خودمان بگیریم.
هرچند نویسنده خودش در سیر داستان نتوانسته است این حقیقت را بپوشاند. و مجبور شده است با شخصیتی چون خانم جون، پیرزن فهمیده یا مادرهای داستان که قدیمی هستند و عاقل و مومن و البته موفق هم هستند، سخن قبلی خودش را هم رد کند و در ادامه داستان مهناز طلاق داده شده را برای آنکه رشد دهد و تربیت کند به کلاس شعر و موسیقی و… می فرستد. امری که در جامعه امروز ما فراوان است و باز هم به آمار مراجعه کنید حرف راست و درست این نیست که اگر می خواهید رشد کنید به مراودات مختلط و کلاس های مختلف بروید (راهکار نویسنده کتاب) بلکه سخن حق و راست و درست این است که اگر می خواهید رشد کنید زندگی دنیا را درست ببینید، استعدادها و توانمندی ها و علایق تان را رشد دهید و در کل فقط با احساس زندگی نکنید و با عقل و سلاح علم و دانش پیش روید.
اما به هرحال کتاب درقسمت های مختلف برای متاهلین مناسب است.
نقد رمان یک بعلاوه یک: داستان روابط آزاد زن و مردها، بی خیالی نسبت به زن و بچه هایشان، خیانت و…
نقد رمان یک بعلاوه یک ، نویسنده: جوجومویز داستان زنی که شوهر غائبش مریض است. غائب است چون برای خوب شدن یکسال است پیش مادرش رفته. زن و دو بچه را رها کرده و رفته و حالا زن با امید اینکه او خوب شود در خانه های مردم کار می کند تا خرجی دو بچه را در بیاورد.
البته پسر که بچه ی بزرگ است فرزند زن اول شوهرش است و حالا شوهرش او را هم رها کرده و بچه اش را نبرده. دخترش در مدرسه برتر ریاضی قبول می شود. البته باید آزمون بدهد و زن پول می دزدد تا او را برای دادن آزمون به شهر دیگر ببرد. پول را از خانه جوان پولداری که زن همخوابه اش او را دور زده و دارایی شرکتش و آبرویش را به مخاطره انداخته می دزدد. مرد حالا در وضعیت بدی قرار دارد که با این زن کارگر آشنا می شود و داوطلبانه او و دو بچه و سگشان را بر می دارد تا مایل ها دورتر به آزمون برساند.
نصف کتاب داستان بودن آنها در ماشین است. ماشینی که بوی بد سگ گرفته. که دائم باد سگ و آب دهان و موی سگ در آن، حالت را به هم می زند. آنها را به امتحان می رساند و بعد می برد که پدرشان را هم ببینند. پدرشان در خانه زن سومی که دو بچه دارد زندگی می کند. یعنی در حقیقت این خانواده ی سوم است که تشکیل می دهد. خلاصه آن که، مرد پولدار راننده هم تصمیم می گیرد با این زن کارگر و دو بچه اش زندگی کند.
همین!!!! یعنی به جان خودم همین……. . داستان روابط آزاد زن و مردها، بی خیالی نسبت به زن و بچه هایشان، خیانت همخوابه هایشان و بوی سگ، بوی باد دل سگ ، آب لزج و کشدارش، و موهایی که می ریزد در همه جای ماشین، زنی که کنار مردی احساس غریبگی می کند، هر دو احساس غریبگی می کنند.
یک بعلاوه یک در حقیقت داستان افتضاحات غرب است. زن هایی که شوهرانشان راحت با یکی دیگر بعلاوه می شوند و خودشان هم با یکی دیگر بعلاوه. هر کدام بچه ی دیگری را مدتی دارد و نمیدانم…
اصلا باید بخوانید تا بدانید زیر پوسته ی زیبایی که غرب با آن ما را فریب می دهد چه زندگی لزج و بدبویی جریان دارد، بچه هایی که بدون پدر و توسط دیگران تهدید به اعمال جنسی می شوند، زنانی که هر شب کنار یکی هستند تا بتوانند امرار معاش کنند و مردانی که راحت بغل خواب خود را عوض می کنند. نتیجه ای که غرب را به صفر رسانده، چرا دارد میان ما دوباره تجربه می شود. کاش با دیده ی فهم و درک بخوانیم نه سرگرمی …
و البته آنقدر کمبود عاطفی عمیق بین همسران زیاد است، آنقدر احساس عدم اعتماد زیاد است، آن قدر خودخواهی موج می زند که وقتی یک نویسنده یک زن را به تصویری می کشد که دارد برای موفقیت بچه هایش از جان و دل مایه می گذارد، کتاب مورد تمجید فراوان قرار می گیرد. این مادرها در کشور ما فراوانند. اگر بخواهیم داستانشان را مثل این رمان کنیم می ترکاند.
به هر حال به قول بزرگی ما خودمان را در مقابل غرب به ندیدن (تغافل) زده ایم. می دانیم که سالانه چقدر زن ها مورد ضرب و شتم مردها و همخوابه هایشان قرار می گیرند، تا جایی که حتی می میرند. می دانیم چقدر خانه های تک والدینی هست، چقدر بچه ها از پدری دیگرند، چقدر پدرها به بچه هایشان تجاوز میکنند… چقدر … اما باز هم ظاهر فریبنده اش باعث می شود که ذوق کنیم. حیف است از فرهنگ عمیق و غنی خودمان بگذریم و اینطور مستانه به آغوش بی فرهنگی پناه ببریم…
داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان ۱۳ساله یا بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد. کتاب دلهره های خیابان وحید، داستان شروع جنگ عراق و ایران است.
داستان از زبان کودک آبادانی است که وضعیت خانواده های آبادان را می گوید: از کمبود غذا و ترس، از بی برقی و ترس، از بمباران ها و ترس، از فرار مردم و ترس، از نداشتن وسیله و ترس و…
نویسنده با نگاه بزرگانه ای همه چیز را می بیند: از نجس کردن رختخواب شبانه تا شکم زن باردار و دعواها و دلسوزی ها و ترس ها و موشک ها… ریز و جزئی همه ی حرف ها را می زند. از زبان ننه تا دختر همسایه. از نوع خوابیدن تا نوع نگاه کردن.
… اما جالب است که چند چیز را اصلا نمی بیند و در نتیجه در این کتاب صد و هشتاد صفحه ای خیلی چیزها را نمی نویسد: – جنگ و بدبختی هایش را خوب می بیند و خوب می نویسد اما از غیرت و مردانگی و دفاع مقابل ظالم هیچ نمی نویسد. – انواع موشک و قطع برق و گرما و کمبود ها را می بیند اما عامل آن ها را که این ظلم ها را سر مردم مظلوم می آورد نمی بیند. – از زبان کودک همه چیز گفته، یعنی تمام حرف های مردان و زنان کوچه و محله را شنیده اما یک کلمه نه از امام، نه از انقلاب، نه از شهدا، نه از دفاع، نه از غیرت خدایی، نه از کفر آمریکا، نه از خباثت صدام… از هیچ کدام حرف نمی زند. جنگ، جنگ، جنگ… جنگ بد است اما چه کسی این بدی را رقم زده؟ نویسنده سکوت می کند.
ترس از جنگ در دل نوجوان ایجاد می شود اما نه ظالم را می شناسد نه احساس وظیفه برای دفاع از میهن در او پیدا می شود و نه حرف های وجدانی، غیرتی و مسلمانی. و کودکی که تمام زیبایی و زشتی ها را می بیند در تمام داستانِ اهل شهرش حتی یک اشاره به مردمی که خدا شناسند و اهل بندگی خدا نمی کند. انگار آبادان یک کفرستان است و جنگ هم دفاع نمی خواهد.
اواخر کتاب دلهره های خیابان وحید هم اشاره می کند به چند رزمنده که از مردم می خواهند برای نجات جان شان شهر را ترک کنند مردم هم مسخره می کنند که با کدام وسیله؟! صحنه طوری است که بین رزمنده ها و مردم هیچ محبتی نیست، بلکه آنها را هم مسخره می کنند. این کتاب برگی از تاریخ ایران است که خیانت به مردم ایران است و غیرت و تعصبشان.
نقد رمان اینترنتی گناهکار: فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه های مردان غریبه و پر از صحنه های تحقیر و توهین
نقد رمان اینترنتی گناهکار ، نویسنده فرشته۲۷
وقتی از خط قرمزی عبور می کنی، چراغ قرمزی را ندیده می گیری، حصار و دیواری را بی خیال می شوی و پا در حریم تعریفی دیگران می گذاری، گناه کرده ای.
حالا فرقی نمی کند، گناه، گناه است، دلی را بشکنی، حقی را بخوری، غیبتی بکنی، تهمتی بزنی، دروغی بگویی، تماما حرف خدا را گوش نداده ای و خدا قهرش می گیرد که تو حریم نگه نداشته ای.
باز هم فرقی نمی کند، نماز نخوانی، برای خدا شریک قائل شوی، به پدر و مادرت بی احترامی کنی، حجاب را مسخره کنی، همه اش فراتر رفتن از خط قرمز قوانین است و خدای مهربان را ندید گرفتن.
این تعریف درست گناه است و رمان گناهکار نوشته ای معمولی است که چون از ابزارهای تحریک احساس جوانان استفاده کرده است و لحظاتی باب میل نفس و هوس، خلق کرده، شدیدا هم مورد استقبال قرار گرفته است.
یک نکته در رمان های فضای مجازی به چشم می خورد و آن ارائه ی تعریف های جدید و نسبی برای هر چیزی است. در این رمان هم «گناه» و «آلودگی» و «عبور از خطوط قرمز» و … تعریف مشخصی ندارد، کاملا نسبی است. در جای جای داستان می بینید که اگر یک مردی به حریم دختری دست درازی کند، فردی کثیف است چون دختر از او بدش می آید ولی مرد دیگری اگر حریم را بشکند چون مقبول است پس گناه نیست.
این رمان و دیگر رمانها خدا را قبول دارند اما نه با تعریفی که خود خداوند از خود به مخلوقاتش گفته است بلکه از زاویه نگاه بشری به خدا. خدایی که گاهی باید حرفش را قبول کرد و هر از گاهی می شود ندیده اش گرفت.
در طول رمان، صحنه های عجیبی دیده می شود که یکی از آنها عاشق شدن دختر به قیافه و ژست پسری است که او را شکنجه می دهد، بسیار وحشیانه برخورد می کند، حرمت او را نگه نمی دارد، رنج و زجرش می دهد، تحقیر و تهدیدش می کند، زندانی و محرومش می کند، بارها مقابل چشمانش با دختران دیگر مراوده می کند و …
و این پسر نکته اخلاقی، فکری و روحی مثبتی جز پول و قیافه و ژست و … ندارد. در جامعه ی ما که طلاق رو به ازدیاد است، واقعا می شود دریافت که ملاک های انتخاب چقدر اشتباه است و در طول زندگی متوجه می شوند که این پول و قیافه و پوشش نیست که خوشبختی می آورد، بلکه اخلاق و فهم و شعور دینی است که فرد را رشد می دهد.
به هر حال کتاب در فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه های مردان غریبه جلو می رود که پر از صحنه های تحقیر و توهین و یا احساسات یک دختر به یک پسر است، پسری گناهکار و دختری خوار که هر چه بیشتر تحقیر می شود، بیشتر عاشق می شود. خدا وکیلی دختران امروز ما که با یک چشم غره والدین و معلمینشان تا چند روز قهر می کنند چرا از این رمان تعریف می کنند، فقط خودشان می دانند…
نقد رمان اتاق: فرهنگ و وضعیت اسفناک حقوقی کودکان در امریکا
نقد رمان اتاق نوشته ی اِما دون اِهو زنی ١٩ساله توسط مردی بنام “نیک پیر” دزدیده می شود و به مدت ٧ سال در اتاقی محبوس می شود؛ در آخر زن با کمک پسر بچه اش نجات پیدا می کند.
این رمان ٣۵٠ صفحه ای داستان روزهای زندانی شدن زن دراتاق و بعد فرارشان است. نویسنده ریزترین جزئیات زندگی زن و کودک را ترسیم کرده است. در هر دو موقعیت زمانی و مکانی.
کتاب تنها روایت سختی های زندگی آنهاست و البته تدبیرهایی که زن به کار می برد تا بتواند امید را در دل خود و بچه اش زنده نگه دارد.
در صفحه ٢۶۴ اشاره می کند به وضعیت اسفناک حقوقی کودکان در امریکا:
جاهایی وجود دارد که هر پنج بچه در یتیم خانه روی یک تخت می خوابند و شب ها دهانشان را با نوار می بندند تا صدایشان درنیاید.
بچه هایی که توسط پدرهایشان هر شب مورد تجاوز قرار می گیرند.
بچه های زندانی که آنقدر فرش می بافند تا کور می شوند.
تمام حرف هایی که امریکایی ها و اروپایی ها در مورد رعایت حقوق کودک و سند ۲۰۳۰ برای ارتقاء بچه های دنیا می زنند دروغ است، دروغ است، دروغ… :
در طول داستان زن را مجبور به مصاحبه می کنند تا پول گیرش بیاید و بتواند آینده اش را بگذراند.
در مصاحبه به جای آنکه واشکافی کنند که چگونه فرهنگ مزخرف امریکا چنین منجلابی تولید کرده؟!؛ زن را زیر فشار می گذارند که چرا بچه ات را پیش خودت نگه داشتی و او را که تازه آزاد شده اذیت می کنند که فردایش خودکشی می کند.
امریکا یک کشور نیست که کریستف کلمب کشفش کرده باشد؛ گم نشده بود ؛ بلکه سرخپوست ها انسان هایی بودند که آنجا زندگی می کردند؛ سفید پوستان حمله کردند و کشتند و تسخیرش کردند. نتیجه شد مردمی با فرهنگ وحشی که به گفته خودشان نه به زن؛ نه به بچه ؛ نه به… رحم نمی کند.
در همین صفحه ٢۶۴ نوشته شده: – می دانستید در امریکا ٢۵٠٠٠ نفر در سلول های انفرادی زندان ها، اسیر هستند؟ – بعضی هایشان بیش از بیست سال است که در زندان به سر می برند.
در آخر: کاربران اینستا و تلگرام نامردند که این ها را هشتگ نکنند و به اطلاع شیفتگان فرهنگ آن ها و نقادان فرهنگ ایران نرسانند.
نقد رمان با گرگ ها: رمانی با تم کاملا سیاسی و القا مثبت خوی وحشی گری
نقد رمان با گرگ ها نوشته کترین راندل. رمان نویس انگلیسی که برای روسیه نوشته شده است.
در کشور روسیه اشراف گرگ نگه می دارند. آن را تربیت می کنند تا به کسی آسیب نزند. اما اگر به کسی آسیب زد در جنگ رهایش می کنند.
داستان درباره مادر و دختری است که در خانه ای در برفها زندگی می کنند. آنها در این خانه به وحشی کردن گرگ های رها شده ای که با ناز تربیت شده بودند، می پردازند. مادر روی صورتش جای چنگال گرگ است. دو تا از انگشتانش را گرگ خورده است. سرِ گوش دختر خورده شده است و…
در کتاب هیچ استدلالی برای علت وحشی کردن آنها آورده نشده است.
مادر و دختر وحشی و کثیف اند در همه جای خانه تکه گوشت های خورده شده توسط گرگ پیدا می شود. گرگ هایی که از سمت اشراف می آیند موهای بلندی دارند این مادر و دختر می روند سرشان را می کنند داخل موهای این گرگ ها. در حال حاضر شنیدنش موجب انزجار می شود. اما نویسنده آنقدر زیبا داستان را جلو می برد که اگر همان موقع یک گرگ بگذراند جلوی مخاطب سرش را می کند در موهایش.
گرگ های وحشی شده از خانه بیرون می زنند و به دیگران آسیب می زنند. به ماموران حکومت مرکزی تزار آسیب می زنند و سه تا از سربازها را گاز گرفته و دستهای آنها را کنده اند. تزار برای جلوگیری از این مساله دستور نابودی این گرگها را می دهد.
ولی مخاطب دیگر به گرگ وحشی علاقه مند است. یک ژنرال این مادر و دختر را می زند که دیگر به این کار ادامه ندهند. اما آنها توجه نمی کنند و مخفیانه به کار خود ادامه می دهند. ژنرال خانه ی آنها را آتش می زند، اما خواننده دیگراز مادر و دختر که گرگ ها را وحشی می کردند و از وحشیگری گرگ بدش نمی آید . بلکه از ژنرال متنفر می شود و طرفدار گرگ خبیث وحشی هست.
پس از آتش زدن خانه شان یکی از سربازهای تزار طرفدار این دختر می شود و به او کمک می کند و خودشان را می رسانند به حکومت مرکزی. مردم هم به همراه گرگهای وحشی به آنها می پیوندند و طرفدارشان می شوند.
سر و وضعشان ژولیده، لباسهایشان بوی خون گرگ می دهد. آلودگی و کثیفی… این موارد در داستان ذکر می شود اما مخاطب منزجر نمی شود.
شاید فقط ۵۰۰۰ بار کلمه گرگ در داستان وجود دارد.
در حکومت مرکزی وارد شده، گرگ ها به سربازان که از ترس نمی توانند شلیک کنند حمله می کنند و خلاصه با کمک گرگ ها حکومت را سرنگون می کنند.
نویسنده کتاب انگلیسی است.
داستان ها انگلیسی است.
حکومت ظالم است، گرگ وحشی خوب است .
وحشی کننده گرگ خوب است.
مردم طرفدار وحشی ها هستند.
نتیجه آنکه حاکمان انگلیسی که صدها سال است با ظلم به کشورها سلطه دارند و وحشیانه هرجا می روند خراب می کنند. مثال دم دستی اش قتل عام هشت میلیون ایرانی در صد سال گذشته است، رمان چاپ می کند برای آنکه حکومت روسیه را سرنگون کند.
نکته: جالب این است که در برفها به شدت مقاومت می کنند.
بعضی نقاط کتاب تکه های نامیزانی دارد که اول فکر می شود که ایرادات کتاب همین تکه هاست ،اما وقتی به جلو می رویم متوجه مسایل مهم تر می شویم.
مثلا دختر وحشی است، زنها وحشی اند، نقش زن را حساب کنید، زن ها انقلاب را مدیریت می کنند،
کاری که با اندلس کردند و زنها را به فساد کشیدند و جامعه را خراب کردند، در ایران هم دارند با فسادی که ترویج می کنند، زنها را به میدان می آورند و قصد سرکوب دارند.
جالب آن است که خوی وحشی گری تقدیس شده، اگر نگوییم تسبیح شده و پاک نشان داده شده است.
بریده ای از کتاب:
نگهبانان خیلی چیزها دارند که ما نداریم در عوض ما خیلی چیزها داریم که آنها ندارند.
آنها آموزش دیدند اسلحه دارند در عوض ما سبک و سریعیم. ما می تونیم از ناودانها بالا بریم آنها نمی توانند دنبال ما بیایند. قدم های ما کمتر سرو صدا می کنه.
مدام دارد ترغیب می کند اگر چیزی نداریم…
….اونا خیلی چیزا رو فراموش کردند یادشون رفته چه جوری گاز بگیرند ، تف کنند، چنگ بزنند، ما هم که قرار نیست مثل آقایون متشخص بجنگیم؛ کاملا کتاب وحشی است.
نکته: اسم سرباز جذب شده به سمت دختر که بخاطر عقایدش سه روز در خانه ژنرال شکنجه شده است ایلیا است.
نوشتارش خیلی جذاب نیست ، فقط آنهایی که کتاب ترسناک دوست دارند جذب می شوند. تکرار کتاب بسیار زیاد داشت و بالای صد صفحه آن قابل حذف است.
اما برای جذب شدن خواننده و علاقه مندی او به گرگ ها و وحشی گری های آنها آنقدر داستان را کش می دهد، که خواه ناخواه مخاطب با گرگها مانوس می شود. و آن زمان وقتی در داستان گرگی وحشی گری می کند و کسی را گاز می گیرید مخاطب ناراحت نمی شود.
نکته هیچ سربازی نمی تواند به گرگها شلیک کند و به جز یکی دو تا گرگ کشته نمی شوند. جالب آن است که سرباز تفنگ دار ضعیف است گرگ قوی است و مخاطب نیز گرگ را تقدیس خواهد کرد. کتاب کاملا تم سیاسی دارد و در ذهن ها القائات خاصی ایجاد می کند…
نقد رمان سرخی تو از من: واقعیت جامعه ای که از خدا فرار کرده و به سبک زندگی آزاد غربی روی آورده است.
نقد رمان سرخی تو از من نوشته ی سپیده شاملو داستان لیلا، داستان نگار، داستان فرزانه، داستان نازنین این کتاب داستان زن هایی است که افسرده و مغمومند … شکست خورده در عشق و نابودند….
لیلا روانشناسی است که همسرش داریوش به او خیانت می کند و با مهناز ارتباط دارد. نازنین دختر لیلا دیگر نمی تواند در ایران بماند و می رود. آنجا با پسری هم خانه می شود؛ اما بعد از چند سال نمی توانند با هم کنار بیایند و پسر تنهایش می گذارد. نازنین معتقد است مادرش لیلا و پدرش داریوش با ماندن در کنارهم، دارند خودشان را تحقیر می کنند . البته مهناز هم که هفته ای یک روز پدرش را تأمین می کند و عاشق پدرش است هم دارد خودش را تحقیر می کند.
دکتر مهرتاش عاشق لیلا شده است و از او می خواهد زندگی با داریوش را تمام کند تا بتوانند با هم ازدواج کند، مهرتاش همدم لیلاست…
نگار از بهروز طلاق گرفته است و کم کم با مردی به نام احسان ارتباط می گیرد. نگار بیماری روانی دارد …
فرزانه با همان مرد ارتباط داشته و مریض روانی لیلا بوده و خودکشی می کند. این مرد پدرش بوده که حالا با نگار ارتباط می گیرد…
فضای رمان، فضای سیاه است. فضای گرفته و مبهم؛ نویسنده ی روشنفکر کتاب، تلاش می کند که اثبات کند فضای جامعه باز است و از زبان نازنین دختر لیلا و داریوش حرف می زند که می داند پدرش با مهناز است و مهرتاش هم مادرش را می خواهد، پس طلاق بگیرند و با عشقشان زندگی کنند…
کاش نویسنده و خواننده ی کتاب دقت می کردند که شخصیت های اول و اصلی رمان دارند در فضای باز و آزاد و دور از قید و بند زندگی می کنند، پس چرا اینقدر تنها، افسرده و شکست خورده اند. البته باید از نویسنده تشکر کرد که در قالب داستان واقعیت جامعه ای که از خدا فرار کرده و به سبک زندگی آزاد غربی روی آورده است را بسیار خوب نشان داده است.
تمدن غربی، زندگیها را نه تنها به سامان نمی رساند که بنیان خانواده را سست می کند. زنان و مردان این تمدن خسته و تنها هستند. مالیخولیا دارند و نیازمند مشاوره اند. حتی مشاوره ها و روانکاوهایشان هم خودشان شکست خورده و بی پناه اند. لیلا دکتر روانشناس داستان دائما به سیگار پناه می برد و بیخواب است.
به قول دخترش نازنین حقیرانه به زندگی خودش را وصل کرده است.
به هر حال نویسنده اگر خودش پا در رکاب فرهنگ ویرانگر غرب گذاشته، افکار و حالات خودش را در قالب زندگی زن ها، خوب بیان کرده است. ماها که نه یک دل بلکه صد دل شیفته ی غرب هستیم و خوراک و پوشاک و کلام و زندگیمان را از روی دست آنها تقلب می کنیم، در این کتاب می توانیم ببینیم که چه بر سرمان در آینده خواهد آمد … زنانی مغموم و ناامید…
عاقلانه این کتاب را بخوانید تابیشتر از این در مرداب آنها فرو نروید…