نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۹ مطلب با موضوع «2. نوجوان :: نوجوان - داستان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ماجراهای پسر سرکارعبدی

ماجراهای پسر سرکارعبدی : کتاب بخون و بازی هوش انجام بده..هم فال و هم تماشا!

ماجراهای پسر سرکارعبدی نویسنده: مصطفی خرامان انتشارات قدیانی

ماجراهای پسر سرکارعبدی : کتاب بخون و بازی هوش انجام بده..هم فال و هم تماشا!

 

ماجراهای پسر سرکارعبدی
نویسنده: مصطفی خرامان
انتشارات قدیانی

معرفی:

با خواندن این کتاب هوشت را امتحان کن ببین کجای داستان می توانی معمای پلیس را حل کنی…

خلاصه:

مجموعه ای است از چندین داستان پیرامون پرونده های پلیسی آقای عبدی که خودش از حل آنها عاجز است و همه را با کمک پسرش عبدالله و همسرش فاطمه خانم حل می کند.

پیام کتاب:

دقت و ریز بینی و تلاش برای حل معماها و حتی مسائل زندگی انشاالله

بریده کتاب(۱):

از اداره ی آگاهی بدش می آمد، چون مجبور بود فقط آنجا بنشیند و فکر کند. آن قدر فکر کند تا به نتیجه ای برسد: اینکه دزدی چطور صورت گرفته؟ قاتل چطور وارد خانه شده؟ در را چطور شکسته اند؟…
با فکر کردن به عوامل وقوع جرم کله ی سرکار عبدی مثل قطار سوت می کشید و از توی سرش صدای تلق تلق ریل قطار را می شنید. از عصبانیت مثل لبو سرخ شده بود و خون خودش را می خورد که یکدفعه… صفحه۷

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۳۵ ب.ظ

یک شب کابوس یک شب رویا

کتاب گنجینه عفاف : قدر داشته هایمان را بدانیم، میراث بانویمان زهرا قیمتی ست…

 

کتاب گنجینه عفاف : مهدی نصیریان دهزیری، نشر اندیشه صادق

معرفی:

تا حالا یه عالمه مطلب کوچولو وخیلی جالب یه جا دیده بودی؟ الان میتونی ببینی! وقتی این کتابو میخونی، می فهمی چی داری که خودت خبر نداری…؟!همه می دونند ولی تو قدرشو نمی دونی..
اونی که نداره داره زجر میکشه ولی تو که داری حواست نیسیت! بخون تا بفهمی چی میگم!

بریده کتاب(۱):

زن ومرد، دختر وپسر نامحرم مثل دوسیم برق هستند که عدم وجود عایق بین آنها باعث آتشسوزی اخلاقی وانفجارهای خانمان سوز می شود وحجاب اسلامی محافظی است که از این آتش سوزی ها پیشگیری کند.

بریده کتاب(۲):

فرق عشق وهوس: عشق عمیق ومتمرکز کننده نیروها ویگانه پرست است، هوس سطحی و پخش کننده نیرو وهرزه صفت است.

بریده کتاب(۳):

پیامبر(ص) فرمودند: زن، سراسر پیکرش عورت است! یعنی تمام موجودیت پیکرش شهوت انگیز وتحریک کننده است واصل پایه مساله حجاب هم همین است.پ

بریده کتاب(۴):

موید ارشد انیستتوی لندن: باید کشورهای اسلامی را باترویج سکس وآیه الله ها رابا فرهنگ «ولایت زمینی» در سرزمین هایشان به محاصره در آورد، حالازمان رها کردن سگ های جدیدجنگ، چون«مایکروساخت» و«میکی ماس» است!

بریده کتاب(۵):

مشیل هولباک (نویسنده فرانسوی ): جنگ برضد اسلام گرایی با کشتن مسلمانان فایده ندارد، فقط با فاسد کردن آنها می توان به این پیروزی دست یافت، پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن های کوتاه فروبریزیم .!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۳۵
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۷ ق.ظ

پر پرواز

 

کتاب پر پرواز : اگر به دنبال دلایل نماز خواندن هستید این کتاب را بخوانید.

کتاب پر پرواز : اگر به دنبال دلایل نماز خواندن هستید این کتاب را بخوانید.

کتاب پر پرواز : اصغر آیتی | حسن محمودی، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)

معرفی:

ما برای خیلی از کارها ارزش قائلیم درحالیکه ممکنه هیچ قیمتی نداشته باشه،
کاش یکی بود به ما میگفت باارزش ترین و بی ارزش ترین کارها چیه. تا اینکه این چند روز کوتاه زندگی مون هدر نره…

خلاصه:

همه می گویند ما مسلمان هستیم، اما یک عده نماز می خوانند و یک عده ازکنارش می گذرند. آن عده دوم بی دلیل و با دلیل بی خیال روزها را می گذرانند، اما گاهی ته دلشان این سوال پیش می آید که واقعا باید نماز بخوانند، یا چرا خدا نماز را واجب کرده است، و یا اصلا حس خواندن ندارند…
اما من فکر می کنم که اگر مسلمان هستیم باید کمی دقت کنیم که خدا چه دستوراتی می دهد و چرا می دهد؟ البته که یکی از چراهایش توسط دانشمندان گفته شده است.
کتاب پر پرواز صرفا راجع به نماز است.

 

 

بریده کتاب(۱):

جوان که قد بلندی داشت و آستین لباسش را بالا کشیده بود؛ طناب بلندی به دست گرفته وآن را از در خانه ای تا مسجد پیامبر«ص»می کشید. عابران با تعجب به او نگاه می کردند اما جوان، مشغول کار خودش بود.
یکی از رهگذران پرسید: مشغول چه کاری هستی؟
جوان بدون اینکه دست از کار بکشد، گفت: پیرمرد نابینایی که همسایه ی ماست از من درخواست کرده طنابی را از درخانه اش تا مسجد بکشم تا بتواند با گرفتن طناب به مسجد ونماز جماعت برسد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۷
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بچه مثبت مدرسه اخراج

بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شیطون و عاصی از درس و مدرسه.

بچه مثبت مدرسه : چه آتشی می سوزانند این دوپسر شیطون و عاصی از درس و مدرسه.

بچه مثبت مدرسه : یاسر عرب، نشر سپیده یاوران

معرفی:

مثبت در منفی میشود صددرصد مثبت ولی از مدرسه اخراج می شوید!

بریده کتاب:

روزهای آخر مثل برق وباد می گذشت، کلاس ها تمام می شد و امتحانات آخر سال می رسید. امتحان آخری رو خوب یادمه. همه بچه ها طبق قرار قبلی بعد از دادن برگه امتحان بیرون مدرسه ایستادیم و دسته جمعی، کتاب های درسی رو تکه تکه و پاره پاره کردیم و آتیش زدیم. این طوری انتقام خودمون رو از اون همه صفحه ی ریاضی و جغرافی و تاریخ که باید به زور شلاق و شلنگ حفظ می کردیم گرفتیم. البته بچه ها تعدادی از صفحات رو ضمن پاره کردن می جویدن! به پیشنهاد اینجانب تصمیم گرفتیم کنار آتیش جشنی بگیریم. سیب زمینی بپزیم و مثل سرخ پوست ها دورش بچرخیم. خوشحالی و فریاد با « کومبا ، کومبا » سردهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ب.ظ

هیچکس به من نگفت

هیچکس به من نگفت: بعدها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوشبخت باشم. ماگفتیم

هیچکس به من نگفت: بعدها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوشبخت باشم. ماگفتیم

 

یچکس به من نگفت ، نویسنده حسن محمودی

معرفی:

خیلی خوبی ها هست که اگر آنها را بدانی جزء خوش بخت ترین انسانها می شوی اما تو حتی این را ازخودت دریغ می کنی .بعد ها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوش بخت باشم . ماگفتیم.

 

دانلود از نمکتاب آپارات

 

هیچ کس به من نگفت:

آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست

وقتی از ایت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟
ایشان جواب دادند: امام در قلب شماست، مواظب باشید بیرونش نکنید.

هیچ کس به من نگفت:

که رمز دیدار شما، پاکی و دوری از گناه است.
به ما نگفتند که در دیدار علی بن مهزیار اهوازی که بیست سال به انتظار ایستاد تا شما را ملاقات کند به او فرمودی که علت دوری شما از ما، چند گناهی بود که انجام می دادی.
و فرمودی که علت پشت پرده بودن ما، اعمال بد شما شیعیان است و اگر شما پیمان پاکی که با امامان بسته اید را فراموش نمی کردید، پرده ها کنار می رفت.
کاش به ما گفته بودند که چشم پاک، سزاوار سیمای پاک است نه چشمی که به هرکس و نا کس نگاهی انداخته و زلف پریشان دیگران را خیره شده، کجا این چشم می تواند خال مشکین صورت شما را مشاهده کند؟!!
مگر اینکه با باران اشک، آن آلودگی ها را شستشو دهد و به کنترل درآورد چشمی را، که وظیفه اش کرنش است در هنگام رو به رو شدن با نامحرم.
به ما نگفتند که سیدبن طاووس و شیخ مفید و سیدمهدی بحرالعلوم-که به دیدارت نائل شدند- اهل گناه نبودند، یعنی ما هم باید چنین باشیم.
کاش می دانستم که هرگناه، فاصله را دورتر می کند و هر ترک گناهی، قدمی ست برای رسیدن به رضای شما.
کاش می دانستم که باید مایه زینت شما باشم نه باعث شرمساری.

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

چرایکی مرا در نوجوانی به کلاس آمادگی شناخت تو رهنمون نشد؟
همه چیز را به ما یاد دادند جز این که همه چیز به خاطر توست و تو، امام همه چیزی.

هیچ کس به من نگفت:

که دعای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک می کند، نمی دانستم که شما دعاکردنمان را دوست داری و فرموده ای که خیلی برای فرج من دعا کنید.
به ما نرسید که راز فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از اشک، بارانی نگردد تو نمی آیی.
اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت، بهاءالدینی بزرگوار سفارش کرده ای که در قنوت نمازش《اللهم کن لولیک …》را زمزمه کند، ما هم از همان دوران نوجوانی قنوتمان را زیبا می خواندیم.
خیلی دیر فهمیوم که بعد از هرنماز، دعای مستجاب دارم که می توانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظهورت بردارم.
ای کاش که در نوجوانی می فهمیدم که چقدر دوست داری من لب به دعا بگشایم و آمدنت را زمزمه گر باشم تا سهمی هرچند کوچک در شادی دیگران داشته باشم.

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

چقدر شاد می شوم وقتی که یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودید : هرگز شما را از یاد نبرده ایم.

هیچ کس به من نگفت:

که غیبت شما به معنای نبودن نیست، بلکه به معنای ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم می گذاری، در بین مائی، ما را می بینی و میشناسی، ما هم تو را میبینیم، ولی نمی شناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کرده اند به یوسف(ع) که برادران را دید و شناخت. ولی برادران، او را با اینکه دیدند نشناختند.
مگر نه این است که در دعای ندبه می خوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم؛ ای دور از مایی که دور از ما نیستی.

مگر نه این است که وقتی می آیی، خلایق انگشت به دهان می مانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم. پس تو اینجایی در بین ما، ولی غایبی، یعنی ناشناخته ای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمی شناسمت.
ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی ست.
ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجود حس می کردم.

بارها روی تو دیدم ولی نشناختم
لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو

آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم

چه حیف شد که از همان دوران نوجوانی دنبال هوای نفس رفتم و هوای شما را در سر نداشتم.

هیچ کس به من نگفت:

که رابطه ی شما با ما، رابطه پدر و فرزندی است. شما چون پدری مهربان و دلسوز در فکر آسایش و راحتی ما و پناهگاه همه ی مردم در لحظات خطر هستید، اگر محبت پدرانه شما نبود هیچکس به عنوان پناه به سراغ شما نمی آمد. اما از این صمیمیت برای ما در آن دورانی که دنبال پناه بودیم، چیزی نگفتند.

اکنون دریافته ام که تا حال، فرزند خوبی برای این پدر بزرگوار نبوده ام و اینک دنبال راه چاره و جبران گذشته ام.

چقدر دیر فهمیدم که پدر معنویم از دست گناهان فرزنش، غمناک می شده و برای او استغفار می کرده، ای کاش می توانستم غمی از غم هایش بکاهم و لبخند رضایت را بر لبان مبارکش بنشانم. ای کاش می دانستم که از همان لحظه ی به تکلیف رسیدنم، منتظر من هستی تا با تو آشنا شوم و با شما آشتی کنم تا دستم را بگیری و به آسمانها ببری تا مرا به خدا برسانی و از شیطان نجاتم دهی و از این آشنایی، به سعادت خود نزدیک تر شوم.

باید می دانستم که شناخت امام غایب بدین است
که بدانی امان اهل زمین است

هیچ کس به من نگفت:

که شما همیشه و در همه حالات به فکر ما هستی و اگر ما را رها ونی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودی:《هرگز شما را از یاد نبرده ایم》.

مگر می شود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.

اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.

کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد، درد دل کرد و غصه ها را قصه وار گفت.

نمی دانستم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش《 یابن الحسن》 بر لب جاری سازند.

ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.

اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کرده اند که…؛ اما نه، هرگز ناامید نمی شوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قلبم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود.

نگفتند بدون انتظار، اعمال ما مورد پذیرش درگاه الهی قرار نمی گیرد.

هیچ کس به من نگفت:

که یاد شما در قلبم باران و نور برکتی می بارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت می پرورد و بالا می برد و این، یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار‌.

تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کرده ام به یادم هستی، اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژه ای نگاه می کنی و این نگاه ویژه چه ها که نمی کند.

هرچند دیر، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه، مورد توجه قرار می دهی و اینگونه من، آن گونه می شوم که خدا می خواهد یعنی آماده یاری.

اگر از نوجوانی زودتر می فهمیدم که می شود شب، هنگام خواب، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد، تا حالا سالها بود که این مشق را تمرین کرده بودم.

نمی شود که می دانستم درس خواندن را با یاد تو شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.

خدایا! کاش هیچ گاه یادفلان بازیگر و فلان خواننده مرا از یاد نجات بخش عالم، غافل و بی خبر نمی کرد.

چون شب گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آید

من اصلا نمی دانستم که به خاطر شما باران می بارد و آسمان بر زمین فرود نمی آید.
خیلی برایم جالب بود وقتی فهمیدم همه به واسطه شما روزی می خورند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۲
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حرف های آبدار

حرف های آبدار: مجموعه ای از قصه های طنز و پندآموز با زبانی ساده و روان از کتاب لطائف والطوائف

 

حرف های آبدار: مجموعه ای از قصه های طنز و پندآموز با زبانی ساده و روان از کتاب لطائف والطوائف

 

حرف های آبدار : نسترن عنبری، عهد مانا

بریده کتاب(۱):

راستی نگفتی نامت چیست؟
آبنوش! چی؟آبنوش؟چه اسم عجیبی!نام پدرت چیست؟
پدرم مرحوم شده. اسمش آبخیز بود. مرد بازهم با تعجب آبنوش را نگاه کرد. اسم مادرت چیه؟
_آبناز!
مرد ابرو بالا داد و گفت: جل الخالق!چه اسمهایی!
آبنوش که می خواست تعجب مرد را بیشتر کند، گفت: اسم برادرم آبچهر است. اسم خواهرم آبشاد. اسم مادربزرگم هم دریا…
با این حرف، مرد یکدفعه برگشت و…

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بنین

بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین

بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین

بنین ، نویسنده: فرشته امیری، نشر: انجمن قلم ایرانیان امروز
بریده ای از کتاب(۱):
اول کلی خندیدم بعد مرتضی گفت بیا حالشون رو بگیریم و ایستاد کنار در و شروع کرد به اذان گفتن. من هم کم نیاوردم و داد زدم یالا یالا پاشین، عمله های فوق لیسانس! نماز صبحه پاشین، پاشین، قضا شد.
امید چشم هایش را مالید و ساعتش را نگاه کرد و عربده کشید خدا لعنتتون کنه! نصف شبی. آخه به تو هم میگن مسئول اردو لامصب. (صفحه ۵۵)

بریده ای از کتاب(۲):
– خدایا! چقدر به من نعمت دادی که به خاطر اونا سپاسگزاری نکردم که مهم ترینشون عشق بود.
خدایا! حالا فهمیدم که برای درک حقایق بزرگ فقط یه لحظه کافیه؛ مثل همون لحظه مرگ.
خدایا! اگه قرار نیست من به دنیا برگردم همه ناتمام ها رو به تو می سپارم.
خدایا! به من رحم کن به رحمت تو امیدوارم.
باران روی شمعدانی های توی ایوان خانه شبنم می کارد. هیچ صدایی از آپارتمان طبقه سوم نمی آید. شاید آرش هم مرده باشه. (صفحه ۳۸)

بریده ای از کتاب(۳):
-دوربینی را برداشتیم و در محله ارمنی ها به طرف خانه ای که دخترک از آن بیرون آمده بود رفتیم.
در نیمه باز بود. سهراب چند ضربه با پشت دست به در زد.بعد از مدتی صدای زنی را از توی خانه شنیدیم ، رفته بودیم برای آنکه مستندی بسازیم .پیرزن نفس عمیقی کشید و گفت : عروسم بچه دار نمی شد یعنی می شد، اما بچه هاش وقتی به دنیا می اومدن ، می مردن. چه میدونم… می گفتن یه جور بیماری خونی داره . یه دوست مسلمون داشتم ، گفت : ” نذر حضرت عباسش کنین” نذر کردیم اگه این یکی زنده بمونه اسمش رو بذاریم “عباس”. اما دختر شد . ما هم اسم مادر حضرت عباس رو گذاشتیم روش. حالا هم “بنین” صداش می کنیم.

http://namaktab.ir/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۲۲ ب.ظ

بهشت برای همسایه

بهشت برای همسایه: داستانهایی جدید و زیبا از زندگی انسانهای بزرگ و بی نظیر

بهشت برای همسایه: داستانهایی جدید و زیبا از زندگی انسانهای بزرگ و بی نظیر

بهشت برای همسایه، کتابی است پر از داستان‌های جدید و زیبا از زندگی انسان‌های بزرگ و بی نظیر. شیرینی خواندن داستان‌هایش را بچشید.

صدای ساز و آواز می آمد. معلوم بود مطرب ها دوباره در خانه ی همسایه جمع شده بودند و زنی برایشان آواز می خواند. مرد دوباره به خاطر کار همسایه شان ناراحت شد. او بارها به سراغ مرد همسایه رفته بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۲
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ

شازده کوچولو

 

 

شازده کوچولو : این کتاب آشنای دوست داشتنی را برای یکبار هم شده باید خواند…باید فهمید

شازده کوچولو
نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری
مترجم: احمد شاملو
انتشارات: نشر امیرکبیر

بعضی آدمها دنیا آمده‌اند که...
اصلا نمی دانند چرا دنیا آمده اند...
گیج و گنگند، سرگردان، خسته، الکی خوش، مست و خراب

 

خلاصه کتاب:

داستان در مورد مردی است که با هواپیمای شخصی خود در بیابانی در یکی از کشورهای آفریقا سقوط کرده بود. او با موجودی همانند یک پسر بچه برخورد می کند و بعد از گفت و گوهایی که بین شان رد و بدل می شود می فهمد که او از یکی از ستاره ها آمده. از بودن در کنار او لذت می برد. و با او احساس نزدیکی می کند. وقایعی اتفاق می افتد که او دوست نداشت اتفاق بیفتد...


برشی از کتاب:

آدم‌بزرگ‌ها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با اونا از یک دوست تازه حرف بزنی، هیچوقت ازتون در مورد چیزهای اساسی سوال نمی‌کنن، هیچوقت نمی‌پرسن آهنگ صداش چطوره؟ چه بازی‌هایی رو دوست داره؟ پروانه جمع می‌کنه یا نه؟

می‌پرسن چندسالشه؟ چندتا برادر داره؟ وزنش چقدره؟ پدرش چقدر حقوق می‌گیره؟

و تازه بعد از این سوالاس که خیال می‌کنن طرف رو شناختن!

اگه به آدم بزرگا بگی که یک خونه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره‌هاش غرق گل شمعدونی و بومش پر از کبوتر بود، محاله بتونن مجسمش کنن. باید حتما بهشون گفت یک خونه چندمیلیون‌تومنی دیدم تا صداشون بلند بشه که وای چه قشنگ!

نباید ازشون دلخور شد.بچه ها باید نسبت به آدم بزرگها گذشت داشته باشند.

 

کتاب صوتی شازده کوچولو: روایت عشق و جستجو برای درک حقیقت

کتاب صوتی شازده کوچولو را از اینجا گوش کنید.

اگه به آدم بزرگا بگی که یک خونه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره‌هاش غرق گل شمعدونی و بومش پر از کبوتر بود، محاله بتونن مجسمش کنن. باید حتما بهشون گفت یک خونه چندمیلیون‌تومنی دیدم تا صداشون بلند بشه که وای چه قشنگ!
نباید ازشون دلخور شد.بچه ها باید نسبت به آدم بزرگها گذشت داشته باشند.

 

پی دی اف کتاب شازده کوچولو:روایتی از عشق و جستجو برای درک حقیقت

پی دی اف کتاب شازده کوچولو:روایتی از عشق و جستجو برای درک حقیقت

دانلود پی دی اف کتاب شازده کوچولو از سایت نمکتاب

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۰۰
نمکتاب ...