نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با موضوع «3. کودک :: کودک-موضوع :: اهل بیت» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۴۲ ق.ظ

من عمه هستم تو بابا

من عمه هستم تو بابا : روایت کربلا از زبان حضرت رقیه(س) خطاب به علی اصغر

من عمه هستم تو بابا محرم محسن ربانی بوستان کتاب قم

من عمه هستم تو بابا : روایت کربلا از زبان حضرت رقیه(س) خطاب به علی اصغر

من عمه هستم تو بابا : محسن ربانی، بوستان کتاب قم

معرفی:

اینبار کربلا را از زاویه نگاه دختر امام بخوانیم
این کتاب را قلباً دوست دارم خیلی زیاد…
از زبان حضرت رقیه (س) خطاب به حضرت علی اصغر است که در دنیای کودکانه خود از ابتدای همراهی بابا تا شهادت حضرت را روایت می‌کند و این جمله زیبا که : رابطه من و تو مثل رابطه عمه زینب و باباست….

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۴۲
نمکتاب ...
جمعه, ۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۶ ب.ظ

امیر مهربان

کتاب امیر مهربان : روایت هایی ساده و روان از زندگی مولای مهربانی ها، امام علی (ع)

کتاب امیر مهربان : روایت هایی ساده و روان از زندگی مولای مهربانی ها، امام علی (ع)

 

کتاب امیر مهربان

معرفی:

روایت هایی ساده و روان از زندگی مولای مهربانی ها، امام علی (ع)
این کتاب با بیان داستان هایی ایشان را به کودک معرفی می‌کند.
در این داستان ها به عدالت، جوانمردی و مهربانی حضرت اشاره دارد…
خواندن این کتاب را به تمام شیعیان امیرالمؤمنین توصیه می‌کنیم.

بریده کتاب(۱):

قاضی به امام گفت: آیا دلیلی داری که حرفت را ثابت کند؟
امام فرمود: نه‌
قاضی گفت: پس حق با مرد نصرانی است، مرد نصرانی خوشحال شد سپر را برداشت و رفت، اما دلش راضی نشد… برگشت و ماجرا را تعریف کرد…
گفت: در جنگ سپر از اسب امام افتاده و او برداشته
مرد نصرانی با دیدن رفتار امام مسلمان‌ شد، امام نیز سپر را با یک اسب به او بخشید…

بریده کتاب(۲):

حالا دشمن تشنه بود، رودخانه دست یاران امام بود، سربازان معاویه ضعیف شدند، تشنگی بی حالشان کرده بود… رفتند نزدیک آب..
امام دستور داد را آب را باز کنند.
سربازان تشنه با ترس خود را به رساندند و آب برداشتند و با تعجب به سمت لشکر معاویه رفتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۶
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۲ ق.ظ

عید غدیر

کتاب عید غدیر : توصیف حال و هوای عید به همراه تشریح وقایع این روز به زبان شعر

کتاب عید غدیر : توصیف حال و هوای عید به همراه تشریح وقایع این روز به زبان شعر

 

معرفی:

همیشه برای کودکان کم سن و سال تر کتاب های شعر جذابیت بیشتری دارد و دلنشین تر است…
این کتاب با توصیف حال و هوای دید و بازدید های عید غدیر و همچنین تشریح وقایع روز غدیر خم به زبان شعر می‌تواند عیدی خوبی برای عید غدیر به کودکان تان باشد…
تصویرگری شاد و جذاب نیز از ویژگی های هنری کتاب است.

 

 

بریده کتاب:

بابا بزرگم شاد است و خندان
در خانه دارد او چند مهمان
هم روز عید است هم روز تعطیل
در خانه ی او جمعند فامیل
بابابزرگم با رسم دیرین
هم کوچه کرده، هم خانه‌ آذین
بوی گلاب و مُشک است و عنبر
گویی که اینجاست ساقی پیمبر (ص)

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۲
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ق.ظ

جشن بزرگ برکه

جشن بزرگ برکه : داستان غدیرخم به زبان شیرین رنگ آمیزی…

 

جشن بزرگ برکه : علی باباجانی، نشر بهاردلها

معرفی:

داستان غدیر خم را اینبار با رنگ آمیزی…
روایتی ساده و صمیمی از عید غدیر با زبانی کودکانه و تصویر های شاد و جذاب

بریده کتاب:

پرنده جلو آمد و گفت : یک خبر خوب دارم، پیامبر مهربان قرار است این جا نماز بخواند و سخنرانی کند…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۵
نمکتاب ...
شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۰ ق.ظ

کتاب بچه ها غدیر

کتاب بچه ها غدیر : داستان آخرین حج پیامبر و واقعه غدیر خم این بار از زبان دو کودک…

 

معرفی:

داستان آخرین حج پیامبر و واقعه غدیر خم اینبار از زبان دو کودک…
هاجر و اسماعیل دو کودک که با پدر و مادرشان همراه می‌شود و در آخرین حج پیامبر با قافله ایشان همراه می‌شود…
تصویر های این کتاب به صورت رنگ آمیزی است و کودک با سلیقه و خلاقیت خودش رنگ آمیزی می‌کند .

بریده کتاب:

موضوع آن قدر مهم بود که عده ای سوار بر اسب حرکت کردند تا به آن ها که جلوتر رفته بودند خبر بدهند که برگردند همه ایستادند از شتر ها و اسب ها پیاده شدند و برای خود جا آماده کردند، آفتاب با حرارت زیاد می تابید، راه رفتن روی سنگ های داغ دشوار بود، آن طرف تر آبگیری بود من و هاجر رفتیم تا از آب زلال برکه بخوریم…

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ق.ظ

زیباترین عید، زیباترین جشن

زیباترین عید، زیباترین جشن : روایت زیباترین عید مسلمانان وماجرای برپایی جشنی زیبا

زیباترین عید، زیباترین جشن : روایت زیباترین عید مسلمانان وماجرای برپایی جشنی زیبا

 

زیباترین عید، زیباترین جشن : سیدمحمد مهاجرانی، نشر جمکران

معرفی:

بچرخان، بچرخان
کتاب را می‌گویم
بله درست حدس زدید این کتاب دو داستان دارد و دو جلد و از دو طرف خوانده می‌شود
داستان زیباترین عید روایتگری روز عید غدیر خم است.
و زیباترین جشن داستان برپایی جشن در محله توسط بچه هاست که با فراز و نشیب های جالبی رو به روست…
این کتاب با قطع بزرگ و تصویرگری انیمیشنی و زیبا می‌تواند بهترین و ماندگار ترین عیدی، عید غدیر کودکتان باشد.

زیباترین عید، زیباترین جشن : روایت زیباترین عید مسلمانان وماجرای برپایی جشنی زیبا

بریده کتاب:

بوی عطر شله زرد حیاط را پرکرده است.
مادرم می گوید:«ماشاالله! چه دیگ بزرگی! مگر چندنفر مهمان دارید؟»
مادربزرگ می گوید:«پنجاه و پنج نفر.»
– شله زرد این دیگ برای دویست نفر هنم زیاد است!
می خواهم بین همسایه ها و اهل محله و رهگذران هم تقسیم کنم.
– چه با سلیقه اید!
اشک از گوشه ی چشم مادربزرگ سرازیر می شود و می گوید:

«امام حسین(ع) در عیدغدیر، غذا کمی پخت و در بین مردم تقسیم می کرد»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مداد رنگی های هفته

مداد رنگی های هفته: کودکانمان را با آقای مهربانی آشناتر کنیم.

مداد رنگی های هفته: کودکانمان را با آقای مهربانی آشناتر کنیم.

بریده کتاب:

روزهای پنج شنبه من زرد است، درست مثل گل های نرگسی که توی باغچه حیاط مادرجان است.
همیشه روز پنج شنبه که می شود، من و مامان و بابا می رویم خانه ی مادرجان. من خانه ی مادرجان را خیلی دوست دارم، چون آنجا می توانم هرچقدر دوست دارم بازی کنم و بدوم. همیشه وقتی گل های نرگس باغچه ی مادرجان را می بینم، یاد امام زمان علیه السلام و مادر مهربانشان می افتم.
مادرجان می گوید: ((اسم مادر امام زمان علیه السلام هم‌ نرگس است.)) من اسم نرگس  را خیلی دوست دارم و دلم می خواهد اگر یک روز خواهردار شدم، اسمش را نرگس بگذاریم. آن وقت من و آبجی نرگسم دوتایی باهم بازی می کنیم. من هیچ وقت آبجی نرگسم را اذیت نمی کنم. آخر می دانم اذیت کردن کار خیلی بدی است و امام زمان علیه السلام هم آدم هایی ک کار بد می کنند را، دوست ندارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۲۱ ب.ظ

کهکشان غریب

روایتی از زندگی مظلوم مقتدر: کهکشان غریب

کهکشان غریب ، غربت امامی را برایمان می‌گوید که در خانه خود هم غریب بود.
امامی که مظلوم مقتدر بود،
امامی که برای حفظ امت اسلامی و دفاع از شیعیانش صلح کرد اما مردم جاهل او را مذل المومنین خطاب کردند،
امام عالمی که شجاعتش در صفین مثال زدنی ست و اخلاقش حسن خلق محمدی ست،
حیف نیست کودک مان این امام را نشناسد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۲۱
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۶ ب.ظ

گردنبند عجیب

کتاب گردنبند عجیب : داستان شیرینی از مادرِ مهربانی ها از زبان گردنبند ایشان

 

کتاب گردنبند عجیب
نویسنده: غلامرضا آبروی
انتشارات: نشر حضور

معرفی:

مادر منشأ محبت است، و حضرت فاطمه ما

در تمام ما
نوجوان و جوان امروز بی پناه و سرگردان است چون مادر حقیقی خود را نمی شناسد و از محبت او به خود بی خبر است
اگر در کودکی او را با حضرات معصومین آشنا کنیم منبع و ملجأ خوبی را به او معرفی کرده ایم
این کتاب داستان شیرینی از مادرِ مهربانی ها حضرت زهراست که از زبان گردنبند حضرت روایت شده است…

خلاصه:

مجموعه کتابهای آفتاب، حاوی قصه های شیرین و دلنشین از چهارده معصوم✨ (علیه السلام) است.
کتاب 📒گردنبند عجیب، از این مجموعه، داستانی از زندگی حضرت فاطمه سلام الله علیها ✨ می باشد.
این کتاب، داستان گردنبندی📿 است که حضرت در راه خدا✨ به یک نیازمند داد.

بریده کتاب:

پیرمرد وارد مسجد🕌شد و به طرف پیامبر صلی الله وعلیه وآله✨ رفت، سلام کرد وگفت:
_ای رسول خدا!✨ من پیرمردی فقیر وگرسنه ام، چند روز است که غذا🥘 نخورده ام .
پیامبر(ص)✨ از دیدن او غمگین شد فکری🤔 کرد و گفت:
من چیزی ندارم که به تو بدهم. ولی تو رابه خانه ی🏠 کسی می فرستم که نزد خدا و پیامبر، عزیز😍 است….

بریده کتاب(۲):

فقیر به طرف مسجد رفت و دوباره خدمت پیامبر رسید اما اینبار چهره اش غمگین نبود، با لبخند مرا به پیامبر نشان داد و گفت: ای رسول خدا! دختر شما این گردنبند را به من بخشید تا بفروشم.
اشک در چشم های پیامبر جمع شد، اما فقیر نمی دانست که آن اشک، اشک خوشحالی است.

بریده کتاب(۳):

من که از دوری فاطمه دلم گرفته بود، خوشحال شدم.
اگر عمار یاسر مرا می خرید در مدینه می ماندم و خیلی از دخترِ پیامبر دور نمی شدم.
از طرفی خوشحال بودم که قیمت من هم بالا رفته بود، فقط ثروتمندان می توانستند گردنبندی به این قیمت بخرند، حالا من گردنبند با ارزشی شده بودم.

مرتبط با کتاب گردنبند عجیب 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب دست های نیرومند : دفاع شیرین و جانانه امام علی(ع) در دوران کودکی از پیامبر اکرم

بیشتر ببینیم…
کلیپ کتاب مادر: دعوتید به یک خانه باصفا

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۶
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۳۶ ب.ظ

ماجرای غدیر خم

 

آن حج آخرین حجی بود که پیامبر (ص) در آن حضور داشت. در مسیر بازگشت در منطقه غدیرخم رسول خدا درمیان 120 هزار نفر از حاجیانی که در این حج حضور داشتند؛ موضوع بسیار مهمی را مطرح کردند تا آنها هم به دیگران این مضوع مهم را اطلاع دهند....آن خبر، خبر جانشینی و ولایت امام علی (ع) بعد از پیامبر خدا بود...

نویسنده: عبدالرحمان شکری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۶
نمکتاب ...