کتاب هنوز سالم است : روح که سالمِ سالمِ سالم باشد سالم ماندن جسم غریب نیست…
کتاب هنوز سالم است
(ج۴ مجموعه از او)
شهید شفیعی
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات: عهد مانا
معرفی:
من در سال ۱۳۸۱ در تشییع پیکر محمد رضا شفیعی شرکت کرده بودم و می دانستم که پیکر مطهرش سالم است. ولی همیشه دوست داشتم دلیل سالم بودن پیکرش رو بدونم. وقتی این کتاب رو خوندم اصلا فکر نمی کردم که این قدر زندگی ساده و خاکی داشته باشن. متوجه شدم که مادر نقش سازنده ای داشتند. مادر شهید یک الگوی بسیار عالی برای زنان و مادران جامعه هستند و خود شهید الگوی بسیار بزرگی برای جوانان.
خلاصه:
جنازه محمدرضا را از زیر خاک در می آورند. بعد از ۱۶سال جنازه سالم است.
محمدرضا پسر خانواده ای ساده بود.
مادرش قالی می بافت و پدرش دست فروش بود. اما یک رازهایی باید باشد که این اتفاق عجیب در عالم بیفتد…
بخوانید تا بدانید.
بریده کتاب(۱):
بعد از تبادل اسرا، نوبت جنازهها رسید. قرار شد حتی استخوان های شهدا را تحویل بدهند.
عراقیها رفتند سراغ قبرها. یکی شان هم قبر محمدرضا بود. با بیل و کلنگ خاک ها را کنار زدند، اما…..
به فکر چهار تکه استخوان بودند، اما محمد رضا صحیح وسالم بود، رشید و چهار شانه. هیج چیز تکان نخورده بود؛ موهایش؛ پوستش؛ مژه اش؛ محاسن پرش؛ حتی زخم تنش. انگار چند دقیقه ی پیش شهید شده بود. عکس ها ومدارک را مطابقت دادند.
خبر به گوش صدام رسید. دستور داد جنازه را تحویل ندهند، سه ماه زیر آفتاب داغ عراق بگذارند؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. پودر تجزیه روی بدن و صورت محمد رضا ریختند، نه سوخت، نه پودر شد، فقط کمی تغییر کرد. رنگ پوستش سفید بود، سبزه ی با مزه شد. به هر دری می زدند، رسواتر می شدند. صلیب سرخ در جریان بود وایران هم مدرک داشت؛ مجبور شدند محمدرضا را تحویل دهند ؛ « و مکروا مکرالله والله خیر الماکرین»