نخل و نارنج
نویسنده: وحید یامین پور
انتشارات جمکران
بریده کتاب:
سید محمد طباطبایی در تمام مدت چشم در چشم مرتضی سکوت کرده بود مرتضی آرام وبا قدم های کوتاه جلو آمد و به موازات پدرش، مقابل استاد ایستاد، سید محمد به چهره جوان ومصمم مرتضی نگاه و رو به ملا محمد امین گفت: «این جوان نبوغ ذاتی دارد. پیشانی بلند است و رو سپید. او را به صاحب این قبه بسپارید و بروید» …
بریده کتاب(۲):
پدر دربین الحرمین فرزندش را برای آخرین بار در آغوش گرفت و همان طور که استاد گفته بود، رو به حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام کرد و دست برسینه گفت: ما فرزندان جابر انصاری هستیم او که اولین زائر پیاده قبر تو بود حالا بعد از هزارو دویست سال بار دیگر پای پیاده آمده ایم تا خود را به تو بسپاریم مرتضی وقف راه شما وَجدّ گرامی شما رسول الله است. ص۳۸
بریده کتاب(۳):
سید شفتی رسم داشت در مجلس درس، گاهی با طرح پرسش های دشوار علمی، طلبه ها را بیازماید وهم مدرس را به وجد آورد و هم طلاب را محک بزند. در یکی از همان روزهای معمول که شیخ مرتضی در کنجی به درس سید گوش سپرده بود، سید سؤالی به غایت دشوار طرح کرد و منتظر پاسخ شد. شیخ مرتضی در گوش طلبه ی جوان که کنارش نشسته بود، پاسخ پرسش سید را گفت و به سرعت مجلس راترک کرد و راهی کاروان سرا شد، طلبه بی خبر از همه جا دست بلند کرد و پاسخ پرسش را آن گونه که شیخ گفته بود، ارائه کرد. سید شفتی که پاسخ طلبه را بسیار دقیق تر وعمیق تر از سطح مدرس دید، متحیر شد وگفت: این پاسخ را یا خود حضرت حجت بن الحسن عج الله به تو گفته و یا شیخ مرتضی انصاری.! ص۸۵