نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتابستان معرفت» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

برادر من تویی

کتاب برادر من تویی : قطره ای ست از دریایی بی کران… بخوان تا بی نصیب نمانی

 

کتاب برادر من تویی
نویسنده: داوود امیریان
انتشارات کتابستان معرفت

بریده کتاب:

علی(ع) با دست اشاره کرد که چابک سوار نزدیکش شود. چابک سوار در نزدیکی مولا علی(ع) از اسب پایین آمد. سرش را پایین انداخت و در برابر ایشان ایستاد. بازوی راستش زخمی شده بود. همه در تاب و انتظار بودند که بدانند این دلاور کیست که ابوشعشاء مدعی و هفت پسرش را به هلاکت رسانده است.
مولا علی(ع) دستار از صورت چابک سوار کنار زد. محمد حنفیه با شگفتی گفت:عباس!
عباس که هنوز چهارده ساله نشده بود به امیرالمومنین گفت:
از خدا حیا کردم که شما و برادرانم را تنها بگذارم. فکر کردم اگر اجازه نبرد ندهید، لااقل می توانم برایتان سقایی کنم و آب بیاورم تا تشنه نمانید.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

آن مرد با باران می آید

 

آن مرد با باران می آید: قصه ای پر از ماجراهای عجیب که سر راه این نوجوان قرار گرفته

 

آن مرد با باران می آید
نویسنده: وجیهه سامانی
انتشارات کتابستان معرفت

بریده کتاب:

شما میگی آسّه بریم و آسّه بیاییم و کاری به کار مملکت نداشته باشیم. واسه خودمون دین مون و نماز و روزه مون رو داشته باشیم؟ آخه مگه می‌ شه؟ امروز به دخترت می‌ گن نباید با حجاب بیای مدرسه، شما هم کوتاه میای و اونو با این‌همه استعداد از حق تحصیل محروم می‌کنی. اگه فردا گفت ن مثل دوره اون پدر سوخته باید کشف حجاب بشه، چی کارش می‌ کنی؟ تا ابد کنج خونه قایمش می‌ کنی؟ پس‌ فردا اگر دوباره سگ یه آمریکایی به ناموست شرف پیدا کرد، چی؟ اگر زن و بچه ات امنیت نداشتن پا از خونه بیرون بذارن چی؟ حالا فقر و اعتیاد به هرزگی و تاراج نفت و سرمایه‌های مملکت مون پیشکش! ص۲۰

بریده کتاب(۲):

همین چند روز پیش، سه روز بعد چهلم شهدای میدون ژاله درگیری‌ ها و بکش‌بکش ها، ساواک واسه این‌ که از مردم زهرچشم بگیره، ریخت توی مدرسه دخترونه تا دانش‌‌آموزای با حجابی رو که از قانون سرپیچی کردن، دستگیر کنه. دخترها رو گرفتن زیر مشت و لگد و خونین و مالین شون کردن. مردم هم که خبردار شدن، سر رسیدن و درگیری شدیدی شد.

بریده کتاب(۳):

تصویر پسری که آن روز توی خیابان غرق در خون روی زمین افتاده بود، برای هزارمین بار می آید جلوی چشمم. یادم می‌آید که دستش را به طرف من و بابا دراز کرده بود و کمک می‌ خواست. چیزی ته دلم فرو می‌ ریزد و گلویم می‌ سوزد. پلک می‌ زنم و پسر پشت سیاهی پلک‌ هایم محو می‌ شود. ص ۴۸

بریده کتاب(۴):

چند قدمی شان می ایستم و همان طور که با نوک کتانی ام به سنگ‌ ریزه‌های زمین می‌ کوبم، گوش تیز می‌ کنم.
یکی‌ شان می‌ گوید: «ساواک اگر کسی رو بگیره، دیگه باید فاتحه اش رو خوند. جنازه اشم‌ دیگه به خانواده ش نمی‌دن.»
حسن خپله، که پشتش به من است، می‌ گوید: «یه عالمه از جنازه‌ های کشتار میدون ژاله رو هم سربه‌ نیست کردن. پسرعموی مامانم هم اون‌ جا بوده. دو ماه نه از خودش خبری شده نه جنازه‌اش»
شب‌ ها می‌ برنشون تو گورهای دسته‌ جمعی خاکشون می‌ کنن.

سرم را بلند می‌ کنم و به بچه‌ ها نگاه می کنم. ترس آرام‌آرام در دلم رخنه می‌ کند.
انگار مردم بچه ان که از این‌ لو لو بترسن! ساواک و سیاه‌ چال و گور دسته‌ جمعی و … اگر می‌ ترسیدن که عقب می‌ کشیدن و می‌ نشستند سر جاشون، نه این‌که هر روز بیشتر بریزن تو خیابونا.
حسن خپل ریز می‌ خندد و می‌ گوید: «بابا می‌ گه اگه ساکت بمونیم، چند روز دیگه باید دخترامونو بفرستیم سربازی، بعدشم بریم مسابقه کشتی دختر پسرا رو تماشا کنیم.
همه بلند می خندند:
فکرشو بکن!
دیگری می‌ گوید: «بیچاره خواهرم، از اول مهر نمیره مدرسه و هر روز کارش شده گریه زاری.»ص ۷۴

بریده کتاب(۵):

دوباره ماشین آب پاش شروع می‌ کند به پاشیدن آب داغ. دوباره بچه‌ ها جیغ و داد کشان می‌ ریزند به هم. آتش لاستیک خاموش می‌ شود. چند نفر سعی می‌ کنند آتش دیگری روشن کنند، اما زیر بارش آب داغ، نمی‌ شود. این‌بار، آب پاشی طولانی‌ تر می‌ شود و تحمل آب داغ و جوشان سخت‌ تر. عده‌ ای از بچه‌ ها می‌ دوند به طرف پیاده روها. من هم با آن‌ها می‌ دوم. جوان بلندگو به دست فریاد می‌ کشد: «یا مرگ یا آزادی»ص ۱۰۸

بریده کتاب(۶):

صدای زنگ تفریح مثل صدای شیپور جنگ در مدرسه طنین‌انداز می‌ شود. قلبم ناگهان می‌ ریزد پایین. این صدا، انگار صدای اعلام جنگ بود. اگر اشکوری می‌ دانست چه اتفاقی قرار است بیفتد، هیچوقت این زنگ را به صدا در نمی‌ آورد! بچه ها جیغ و داد کشان، از پله ها سرازیر می شوند توی حیاط…
اشکوری را می‌ بینم که با عجله از دفتر می‌ دود به طرف حیاط، اما قبل از رسیدن او، بچه‌ها با یک فریاد «یا علی» به طرف در هجوم می‌ برند و قبل از آنکه آقا تقی بتواند کاری بکند، می‌ریزند توی خیابان…ص۱۰۲

مرتبط با کتاب آن مرد با باران می آید 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
رمان مرغ هوا : ماجرایی هیجانی که دو پسرعموی داستان رقم می زنند… نوجوان ها دریابند

بیشتر ببینیم…
آن مرد با باران می‌آید. کلیپی جذاب از این کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ق.ظ

زایو

 



کتاب زایو
نویسنده: مصطفی رضایی کلورزی
انتشارات: کتابستان

 

خلاصه کتاب :
ویروسی در چند سال بعد توسط اسرائیل تولید می‌شود که همه مردم را می‌کشد و هیچ کس هم نتوانسته درمانش را پیدا کند.دکتر متخصص از ایران عازم فلسطین می‌شود وبا کمک تعدادی از مردم آزادی‌خواه جهان به آزمایشگاه مخوف راه پیدا می‌کند در حالی‌که نیمی از مردم مرده‌اند و سرمایه داران صهیونیست به کره ماه رفته‌اند ، این ویروس را از بین می‌برد.

برشی از کتاب:
توجه شما را به خبری که هم اکنون به دستم رسید، جلب می‌نمایم. افشاگری‌های جدیدی درباره عامل انتشار ویروس مرگبار زی.اُ. سحرگاه امروز، توسط فردی که خواسته است نامش فاش نشود، در فضای رسانه ها منتشر شد. به گزارش بانک خبر جهانی، این فرد اسنادی مبنی بر چگونگی تولید و پخش این ویروس در اختیار دارد. به گفته وی، این ویروس مرگبار در میان کشورها با سرعت بسیار زیادی در حال گسترش است و تا کنون هیچ راهی برای مقابله با آن پیدا نشده است.
یادآور می شود، ویروس زی.اُ. که از سال 2039 با مرگ ناگهانی چند تن از مسئولان کشورهای اروپایی کشف و شناخته شد، هم اکنون در طول این دوسال، به بیش از شصت درصد کشورهای دنیا سرایت کرده است. این ویروس که به شدت مرگبار و غیرقابل تشخیص و درمان بوده، تا کنون توانسته است جمعیت کره ی زمین را ...

ص 9 و 10

 

 

رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما

رمان زایو  ، مصطفی رضایی کلورزی، انتشارات کتابستان معرفت

زایو یک رمان خیالی نیست یک واقعیتی است از زمانه ای که داریم در آن زندگی می کنیم و آینده ای که به سوی آن در حرکتیم؛ آنچه که دارد در مقابل چشمانمان رخ می دهد پیشرفت و توسعه ی سخت افزاری و نرم افزاری است و برعکس سقوط سردمداران دنیا به مدیریت آمریکایی که در  کشورهای مختلف بر مسند نشسته اند و شرافت و مردانگی را زیر پاگذاشته اند و مردمان کشورهایشان را مثل حیوانات اهلی اداره می کنند،

در دوره ای که بارویکرد به آینده ی نزدیک ترسیم شده، ابَر نکبت های عالم ویروسی درست می کنند که به جان مردم می افتدکه هر کس آن ویروس را بگیرد قطعا می میرد. نیمی از مردم دنیا را کشته اند، خودشان به کره ی ماه گریخته اند و هم مسلکان شان را هم دارند می برند. تنها یک دانشمند ایرانی می ماند که می تواند پادزهر آن را بیابد اما به شرط آن که جان خودش را فدا کند و … بقیه رمان را بخوانید، اما در چشم اندازی که این رمان مقابل چشمان خواننده قرار می دهد، بیداری و اتحاد و حرکت آزادگان جهان جلوه¬گر است.

پیام اصلی داستان: در هر زمانی حق پیروز است البته به شرطی که یاران حق در راهی که شروع کرده اند استقامت به خرج بدهند و به آن امید دارند.

پیام های فرعی اش، خباثت دشمنان انسانیت است، اگرچه ظاهرا رفاه را فراهم کرده اند اما این رفاه برای بستن دهان آن هاست تا آسایش شان مانع بزرگ بیداری دل ها و فکرشان و حرکت شان شود.

و دیگر اینکه اگر اهل حق با هم متحد شوند می توانند تمام بدی ها را از بین ببرند و پیروز می شوند هر چند که در سختی قرار بگیرند، ایران پرچمدار تمدن اسلامی و نجات دهنده ی بشریت است زیر سایه ی خداوند متعال و با تکیه بر ولایت البته اگر جوانانش همچنان بیدار بمانند، دل از آسایش و رفاه ببرند و تن به سختی مبارزه با استکبار در سراسر جهان بدهند.

بهر حال این رمان گام بلندی در رویکرد نگاه به آینده ی روشن است و اسرائیل قطعا نابود شدنی است

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۲۰
نمکتاب ...