از به
📖 بعضی کتابا تعداد صفحاتشون کمه ولی تعداد روزایی که ذهنت رو به خودشون مشغول میکنه خیلی زیاده. أین یکی از اون کتاباست.
خلاصه کتاب :
رمان از به فقط نامه است، نامههایی که میان قهرمانهای داستان رد و بدل شده و راوی قصه خلبان جانبازی است که به رغم نداشتن دو پا و ویلچرنشینی، درخواست پرواز دارد، درجایی و درحالی که یک دندان پر کرده هم، مانع پرواز است. داستان اینچنین آغاز میشود و با نامههای همسر این خلبان و دوستان خلبانش و همسرانشان ادامه پیدا میکند.
در این بین نامهای دیگر هم وارد میشود؛ نامه دختری که در دوران جنگ – به خواست معلمشان – برای رزمندگان جنگ نوشته شده و اکنون دست خلبان جانباز است. کمکم گرههای داستان شکل میگیرد، میبینیم که خانواده این دختر در بمباران شهید شدهاند و خلبان پس از سالها قصد کمک به او دارد، در حالیکه خودش بسیار محتاج کمک است و…
از دیگر ویژگیهای اثر، نوع نگاه امیرخانی به جنگ و بازماندگانش است. سختیهای خلبان برای زندگی روزمره، مشکلات همسر خلبان با تلاطمهای روحی خلبان، زندگی دختر که خانوادهاش را در بمباران از دست داده است و دیگر خلبانان جنگ که امروز باید به قول نویسنده مسافرکشی کنند – البته هوایی – و… ترکیبی است از آنچه تصویر ازبه را میسازد.
امیرخانی به دنبال واقعیت زندگی آدمهای قصه است، نه تصویری آرمانی و ناملموس. جنگ سختیها و تلخیهایی دارد که میان جامعه هنوز چشیدنی و دیدنی است، و این نقطه برتری رمان است، واقعنگری در حوزه دفاع مقدس.
ازبه : نامه ای از دختری جنگ زده به خلبانی جانباز ولی در آرزوی پرواز
پدر از پشت بلندگو می گوید:« مسافران محترم توکل داشته باشید... هیچ مشکلی نداریم. هواپیما تحت کنترل بنده هست. محض اطمینان خاطرتان عرض میکنم که بنده استاد خلبان این هواپیما بوده ام...»
صدای لرزان عمو رحیم می گوید:« هنوز هم هستی...»
حتی من هم کمی ترسیده ام. در کابین باز شد... اِ ... کمک خلبان پدر بیرون آمد.. روی زمین افتاد.. این یکی حتا بهتر از عمو رحیم نقش بازی می کند...
عمو می گوید:« خب هرچه این سرگرد میزبان خورده بود، من هم خورده بودم دیگر ... حال من هم مثل اوست... »
یکی می گوید:« ای بابا ... حالا این بنده خدا بدون دو پا می تواند بنشیند...»
کمک پدر همانطور که آه و ناله می کند ، می گوید :
-آره بابا ... ایشان مسلط است .هندلینگ شان حرف ندارد .مشکل حال مزاجی من است...
-پدر هنوز توی کابین است .مسافران پیاده نمی شوند.همه می خواهند او را ببینند و از او تشکر کنند ، اما در کابین را از تو بسته....
|