توپچنار
توپچنار: داستانی خواندنی از دختری پرشور و پر تلاش
درباره کتاب:
دختر جوان، پر شور است و پرتلاش. به هم ریختگی ها را سامان می دهد، بی انگیزه ها را به حرکت درمی آورد و سکوت را می شکند. دختر و پسر ندارد این کتاب برای همه لذت بخش است.
برشی از کتاب:
دختر جوان وحشت زده به مار خیره شده بود . مدد چوب دستی اش را آماده کرده و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوب دستی پیچید . آنگاه در نهایت آرامش خطاب به آن پیچک اسمی گفت : چرا توی گذر آمدی حیوان ، نمی ترسی سرت را بکوبند ؟ هی زبان بسته ، شکمت را سیر کردی لم دادی توی راه ؟ سپس چوب دستی اش را که سنگین شده بود بلند کرده و کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و رفت و برگشت . فرزانه تمام مدت که با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مدد گفت که ممکن بود نیشش بزند .لبخند گرم بر چهره ی سوخته ی مدد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد : محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد !