آسمانی ترین مهربان
آسمانی ترین مهربانی سید مهدی شجاعی
می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت
دیدم که خورشید ، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری ، دور سر عالم می چرخانی و درصندوق مغرب می اندازی .
و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی .
می خواستم تو را ابر بنامم ؛ از شدت کرامتت،
دیدم که نسیم ، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی .
به اینجا رسیدم که :
زیباترین و زیبنده ترین نام ، همان است که خدا برای تو برگزیده است ، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین ، ای جواد !
برشی از کتاب:
پیش از خداحافظی از امام پرسیدم : چرا در تمام این یک سال به سراغ من نیامدید ؟ در حالی که من شما را بسیار طلب کرده بودم . امام در قالب این سوال پاسخ فرمود :تو کی ما را به اخلاص طلب کردی ؟ دیدم که جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته ، هرگز امام را به اخلاص طلب نکرده بودم . امام را میخواندم اما چشم امیدم به دوستانی بود که در دربار مامون داشتم .