سقای آب و ادب
سقای آب و ادب: فرازهایی از زندگی سقای کربلا
سقای آب و ادب : سیدمهدی شجاعی
معرفی:
بی اختیار حالت دگرگون می شود و زمزمه می کنی: عمو جونم، عموی مهربونم! عموجونم … و اشک است که…
در عراق مردم چه شیعه چه سنی، قسم های راستشان “به حضرت عباس” است و چنان از این آقا می ترسند و دوستش دارند وچنان به این آقا امید دارند و تکیه می کنند که همه را متحیر می کند.
داستان این کتاب داستان این آقاست.
بریده کتاب(۱):
اکنون و از ساعتی پیش تا کنون، هر کودکی که می گوید: آب. سکینه می گوید: عمو. و آنقدر مفهوم آب و عمو به هم گره خورده است که یکی از بچه ها تا می پرسد: اگر عمو آب نیاورد؟ سکینه پاسخ می دهد: مگر ممکن است عمویمان ابوالفضل کاری را بخواهد و نتواند؟
عباس برای سکینه تجسم همه ی آرمان های دست نیافتنی است، تجسم همه ی قهرمان های ابدی و ازلی است. عباس برای سکینه تجسم علی است. سکینه عباس را فقط دوست ندارد او را مرشد و مراد می شمرد و مریدانه به او عشق می ورزد.
بریده کتاب(۲):
من تو را بزرگ کرده ام. نیازی نیست در کنار تو باشم تا بدانم چه می کنی و چه می کشی. از همینجا، از پشت پرده خیمه ها و از ورای نخل ها هم تو را می بینم. و صدای نفس هایت را می شنوم. دلم از همین جا که هستم با ضربان قلب تو، نه، با ضربان گام های اسب تو می تپد و از مضمون زمزمه زیر لبت، در رگ های جانم خون تازه می دود…