راز درخت کاج
راز درخت کاج : هم هدف دارد هم هیجان… مثال زدنی ست زندگی میترای این داستان
راز درخت کاج
نویسنده: معصومه رامهرمزی
انتشارات: نشر شاهد
معرفی:
خانه ام را ساختم باید بروم. باید بروم.
زینب در دفتر خاطراتش نوشته بود.
منظورش کدام خانه بود؟ کجا می خواست برود؟ چه موقع؟ چگونه؟
-گاهی اشتباه هم میکنه اما ناامید نمی شد… سعی می کرد طوری زندگی کند که خدا عاشقش شود تا خریدارش شود…
– دوست داری بدونی توی این شهر شلوغ که هرکسی گرم کار دنیا و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خودش هست چطوری باید زندگی کنی که خدا عاشقت بشه و تو را خریداری کند؟!…
خلاصه:
زینب دختر یک خانواده ی هفت نفره است با ویژگی های خاص خودش با مهربانی و جهادش، با برنامه خودسازی و کلاس های جانبیش…
بریده کتاب(۱):
آن ها هر روز در خانه نوار می گذاشتند و بزن و برقص می کردند. سال ها قبل ما از دختر آنها در آبادان، ماه ها پذیرایی می کردیم تا او دوره تربیت معلمش را تمام کرد. اما آنها در مدت اقامت ما در خانه شان رفتار خوبی نداشتند؛ طوری که من ومادرم احساس می کردیم روی خار نشسته ایم… حاضر شدیم با موش و گنجشک زندگی کنیم اما زخم زبان فامیل را نشنویم… ص۶۴
بریده کتاب(۲):
محیط شاهین شهر مذهبی نبود و ارمنی های زیادی هم آنجا زندگی می کردند. دخترها توی کوچه و خیابان بدون حجاب دوچرخه سواری می کردند.
جعفر بخاطر همکارهای شرکت نفتی و همشهری های جنوبی، تمایل به خرید خانه در شاهین شهر داشت. مخالفت بچه ها تاثیری در تصمیم گیری بابای مهران نداشت… ص۸۱
بریده کتاب(۳):
در سومین شب گم شدن زینب، بعد از ساعت ها فکر کردن در تاریکی و سکوت، وقتی همه ی گذشته ی خودم و زینب را کنار هم گذاشتم، به حقیقت جدیدی رسیدم. من، کبری، نذرکرده ی حسین به این دنیا آمده بودم که بتوانم یکی مثل زینب را به دنیا بیاورم. زینب حقیقت من بود. همه ی عشق و ایمانی که در من بود در زینب به اوج رسیده بود… ص۸۸
بریده کتاب(۴):
بخاطر عملیات فتح المبین، وضع شوش و اهواز جنگی بود. مینا و مهری از مخابرات به خانه ی دارابی تلفن کردند. من پای تلفن رفتم. آنها پشت خط گریه می کردند. مهری هم که نگران حال من بود، همه اش از حال من می پرسید. من فقط گفتم: “زینب بازهم از شما جلو زد زینب همیشه بین شما اول بود” ص۹۷
دختری سیزده ساله دفتر مراقبه دارد و در آن مینویسد کمتر بخورم کمتر حرف بزنم و کمتر بخوابم . من شرمنده شدم که اینطور نیستم. این شهیده به من نشان داد سن و سال در رسیدن به خدا مطرح نیست بلکه خالص باشی میمانی در ذهنها و اثرگذار خواهی بود.