نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ب.ظ

گریه ها و یاکریم ه

کتاب گریه ها و یاکریم ها: مجموعه ای داستانی از زندگی دانشمندان مسلمان

کتاب گریه ها و یاکریم ها
نویسنده: سعید هاشمی
انتشارات مدرسه

بریده کتاب:

خواجهکاغذی را که برای او فرستاده بودند باز کرد و شروع کرد به خواندن. نامه سؤال علمی نبود، مسئله مذهبی هم نبود، فقط فحش بود. طرف هرچه فحش بلد بود ریخته بود توی کاغذ و برای خواجه فرستاده بود. “ای سگ، ای پدرسگ!…”
“ببین خوش انصاف چه فحش هایی هم نوشته! بابا اقلاً یک فحش بهتر می دادی!” همان لحظه کاغذی برداشت و شروع کرد به نوشتن جواب نامه.

او نامه خواجه را باز کرد. خوب عقده هایش را خالی کرده بود. آخر خواجه دیگر شورش را درآورده بود. مردک هنوز از راه نرسیده، دریایی از مردم را دور خودش جمع کرده بود. چقدرهم مؤمن بازی درمی آورد. فحش ها را برای خواجه نوشته بود تا او حساب کار خودش را بکند. مرد با خودش فکر کرد که الان همین خواجه ای که اینقدر فیس و ادعا دارد، از فحش های او عصبانی شده و چه بد و بیراه هایی که برای او نفرستاده. شروع به خواندن نامه کرد:
“… اما این که مرا سگ نامیده ای، درست نیست. چون سگ چهارتا پا دارد و پارس می کند و تنش هم پر از پشم است. تازه ناخن هایش هم دراز است. اما من دوتا پا دارم، تنم هم بی پشم است، ناخن هایم هم کوتاه و پهن است، حرف هم می زنم، خنده هم می کنم…”
خواجه نصیرالدین طوسی

بریده کتاب(۲):

جناب سرهنگ یک بطری توی دستش بود. آن را می خورد و داد می زد و بقیه هم می خندیدند. ناگهان حاج آقا از جایش بلند شد و بر سر باغبان داد زد: ” چرا این مست ها را به باغ راه دادی؟ ” باغبان با ترس گفت:”حاج آقا به خدا به پیغمبر! من راه نداده ام، خودشان آمدند، من که جرئت ندارم به آنها حرفی بزنم” حاج آقا عبایش را از دوشش برداشت و بر زمین گذاشت، بعد دست دراز کرد و یک سنگ برگ برداشت و پرت کرد به طرف جناب سرهنگ. سنگ افتاد کنارش، ناگهان صدای فریادشان قطع شد، هنوز چشم نگردانده بود که سنگ بعدی محکم خورد به پیشانی اش، خون صورتش را پوشاند، سنگ ها یکی یکی از دست حاج آقا رها می شدند و به طرف جناب سرهنگ هجوم می بردند…
سید مصطفی خمینی

مرتبط با کتاب گریه ها و یاکریم ها 👇👇👇

بیشتر بخوانیم…
زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

بیشترتر بخوانیم..
مفید و مختصر از خواجه نصیرالدین طوسی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۳

نظرات (۱)

اللهم عجل لولیک الفرج

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">