همه نوکرها
همه نوکرها: تحریف داستان کربلا و کوچک نشان دادن جایگاه امام حسین(ع)
همه نوکرها ، نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
کتاب همهی نوکرها ، داستانی زاییدهی تخیل نویسندهای است که گرایش قلمش، به سمت نگارش ادبیات پلیسی – جاسوسی است. استفاده از کنشهای هیجانی و چیدن معماهای ریز و درشت برای رساندن شخصیت و داستان به انتهای مقصد. نویسنده چند سالی است با این ژانر، مخاطبان بسیاری را جذب کرده است.
او این بار در داستان «همهی نوکرها» ماجرای حرکت امام حسین(علیه السلام) از مکه به کربلا را از ذهن و بیان یکی از همراهان کاروان بازسازی میکند.
کتاب همه نوکرها امام را در حد یک فرماندهای نظامی نشان میدهد که ناچار است به دلیل تحریمها و تهدیدهای موجود، طبق پازل دشمن پیش رود و تنها به عملیاتهای ایذایی و حساس بپردازد! امام معصوم(ع) از نگاه این نویسنده، فرمانده یک گروه شبهنظامی و چریکی است که به فکر عملیات خاص و نظامی نفوذ و شناسایی در کشور یا کشورهای دیگر است! نگرشی کاملا منحرف و محرّف به واقعهی عظیم عاشورا که متاسفانه برای نخستینبار آنهم به قلم یکی از طلاب حوزهی علمیه به نگارش درآمده است.
در داستان همهی نوکرها، امام حسین(علیهالسلام) فرماندهای نفوذی و تحت تهدید است که ناچار برای زنده ماندن، باید عکسالعملی نشان دهد و هیچ برنامه و هدفی برای انجام و هیچ حرفی برای گفتن ندارد! در این داستان، امام حتی برای یاران خود هم هدف و چرایی حرکت را روشن بیان نمیکند. راوی داستان که کسی است به نام ضحاک و در آخرین لحظه امام را تنها میگذارد، او از خواننده میخواهد منصفانه قضاوت کند که حق داشته امام را رها و تنها بگذارد و از کربلا بگریزد یا نه؟!
با توجه به اینکه مخاطبان داستان، عموما جوانان و نوجواناناند و داستان جای مناسبی برای طرح مباحث تاریخی و تحلیلهای وابسته به آن نیست، آیا نمیتوان این داستان را تحریف مویرگی واقعهی عاشورا و خدشه در باورهای اعتقادی عموم مردم دانست؟
مطابق روایات و زیارات وارده، امام، ولایت تکوینی و تشریعی بر کل عالم خلقت دارد و همهی موجودات تحت امر او فرمان میبرند. گرچه امام در ظاهر خانهنشین باشد و به مسند حاکمیت هم نرسد، اما امامت او بر جهان وجود سیطره دارد. تمام گفتار و رفتار و حرکاتش برای شیعیانش حجت است و کار بیهوده نمیکند و در تمام امور و حرکات و سکنات، مأمور خدای یگانه است.
آیا جز این است که حرکت امام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا، حرکتی برنامهریزیشده برای افشای ماهیت اسلام تحریفشده و جداشده از ریشه بود؟ هر دانشآموز دبستانی نیز در روضهها و پای منبرها شنیده و یا خوانده که حرکت امام برای پرهیز از تن دادن به بیعت اجباری با خلیفهی خودخواندهی فاسقی بود که جامعه را با عنوان «جانشینی پیامبر خدا» فریب داده بود. حرکت امام آنگونه که خود فرموده، حرکتی بوده آگاهانه و عالمانه برای اصلاح دین جدش رسول خدا و احیای دوبارهی اسلامی که رو به نابودی رفته بود و از آن جز نام و نشانی هیچ نمانده بود.
امام، امام هدایت عالمیان است و اینگونه نیست که تحت امر کس دیگری باشند وبدون اذن الهی، بیاراده و تدبیر کاری انجام دهد و تحت حکومت مقتدری ناچار به انجام ماموریتهای مختلف باشد!
جدای از همهی اینها، چرا در داستانی که مدعی است واقعهی کربلا را روایت کرده، هیچ اثری از حضور بنیهاشم و همراهان همیشگی یا حتی تازهرسیده نیست؟! حضرت اباالفضل العباس، آیا تنها سقای این کاروان کوچک بوده است؟ کجاست نافذالبصیره بودن عباس؟ کجاست کنشهای الهی این قهرمان همیشهی تاریخ که برای ماندن در رکاب ولیّ معصوم، اماننامهی دشمن را زیر پا میگذارد و ماندن و قطعهقطعه شدن را بر رفتن و زیستن ترجیح میدهد؟ کجاست خطبههای غرای امام، روشنگریها و سخنان مسیر و مقصد امام که چراغ روشن همیشهی تاریخ است؟ کجاست تلاشهای خستگیناپذیر امام تا آخرین لحظات برای نجات اخروی لشکریانی که برای ریختن خونش صف کشیدهاند و با هم رقابت میکنند؟
خوانندهای که جملات امام را میخواند و او را در حد یک یاغی میبیند، چگونه در پایان داستان قضاوت کند که حق با یزید نبوده است؟
تاریخ و سیره و روایات شیعی و سنی، حادثهی کربلا را عمیق و دقیق توصیف کردهاند. حادثهای که با مدیریت الهی امام روندی جانپرور و تاریخساز دارد. حادثهای که پس از عاشورا نیز فاز دیگری از عمل امامت در آن آغاز میشود که با آن، دشمنان دین رسوا میشوند و دوباره ندای اسلام راستین در پایتخت انحراف(شام) طنینانداز میشود. و همهی اینها در نگاه نویسندهی کتاب، هم مغفول مانده و هم تحریف شده است!
گذشته از ضعفهای تاریخی کتاب، خواننده در مواجههی با این نوشته از خود میپرسد: بهراستی امام حسین و یارانش گروهی چریکی بودهاند که خلافت و قانون خلافت را نادیده گرفته بودند و مدام لباس نظامی و کلاهخود تنشان بوده تا در فرصت مناسب ضربهای سهمگین به یزید ملعون بزنند؟ پس همهی این حرفها که پس از عاشورا از زبان امویان و یزیدیان میشنویم که امام حسین خارجی بوده و علیه حکومت خروج کرده، درست بوده؟
نویسنده وقتی چهارچوب خطای ذهنی خودش را بخواهد در قالب داستان پلیسی و معماگونه و هیجانی به مخاطبش نیز تحمیل کند، خروجی آن چیزی جز همراهی با بنیامیه و یزیدیان در نگرش به نهضت امام حسین(ع) درنیامده است.
گذشته از همهی اینها، مگر نه این است که طبق اعتقادات شیعه، انتساب قول و کلام به معصوم گناه کبیرهی مبطل روزه است؟ پس چگونه است که یک طلبهی حوزهدیده اینگونه بیمحابا هم نسبتهای ناروای کلامی به سیدالشهدا داده و هم نسبت فعل و رفتار؟! و در این نسبت دادنش با بنیامیه همراهی کرده است. این کتاب مشکلات تاریخی بسیاری دارد. نویسنده روایت وارده از معصوم را کنار گذاشته است و دنبال از نو بافتن یک ماجرای مسلّم و روشن تاریخی است که اهلبیت زوایای آن را به دقت بیان کردهاند. کافی است مقتل ابیمخنف و لهوف را بخوانید تا عمق تحریف در کلام این نویسنده را دریابید.
امام، امام است فرمانده نیست.
این رمان در شان یک فرمانده نظامی هم نیست.
مخلص کلام اینکه نویسنده مفهوم امامت و ولایت را یا نفهمیده یا نادیده گرفته است.