میر و علمدار
کتاب میر و علمدار : الحق که به تو نام قمر می آید… ای ماه ترین عموی دنیا عباس
کتاب میر و علمدار
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات عهد مانا
بریده کتاب:
اینجا کنار شما که می نشینم، انگار که بر بالای تاریخ نشسته ام و دارم برای همه ی سال های دور پیش رو و همه ی انسان های نیامده در این دنیا پیشاپیش داستان جوانمردی می گویم. تعلیم راه و رسم مردانگی می دهم و امتداد سبک پهلوانی پدرت علی را درس می دهم. هر چه نباشد، تو به رسم و سبک علی قد به آسمان کشیدی و در کنار گوش تو، پدرت زمزمه ی رسم های الهی را داشته است.
بریده کتاب(۲):
مادر نشدی! مادر نیستی! یک دنیایی دارد مادری خاص خودش! وقتی می گویم دنیا، یعنی زیبایی و شکوهش، تلخی و شیرینی هایش، اصلاً بهار و تابستان، پاییز و زمستانی دارد دنیای مادری که بی نظیر است. هیچ کس جز دل و جان و اندیشه ی مادر، عمق و ارزش و روح آن را درک نمی کند. نمی شود هم، قصه ی این دنیا را برای کسی گفت. اصلی ترین و ناب ترین قصه ی دنیا، همین است. تا دنیا بوده و بوده و هست هم، شنیدنی ترین داستان را اگر می خواهی گوش بدهی، بگو یک مادر، بنشیند مقابلت؛ همان اول که بگوید یکی بود، یکی نبود… تو مطمئن می شوی که داستان آن مادر با بقیه فرق دارد.
بریده کتاب(۳):
پدر و مادرم به تبرک نام دختر پیامبر، اسم مرا هم گذاشتند فاطمه. می دانی عزیزدلم! اسمها، رسمها را فریاد میزنند. وجودها را نشان می دهند.
مثل مرزها هستند که حریم یک ملتی می شوند، اسم هم برای من مثل خط مرزی بود. حریم دور قلبم، خط تقوای اعمالم، فاطمه را که شناختم، فاطمی بودن را تمرین کردم!
بریده کتاب(۴):
یک خواسته هایی دارد دل، که مختص خودش است. پنهان در پس پرده. حتی نمی گذارد این خواسته پا به ذهن بگذارد تا مبادا به زبان بیاید و همه چیز آشکار شود. این خواسته تنها برای خود دل است و در حریم آن محفوظ! من همان روز که همسر پدرت شدم و همراه او عازم خانه اش، دلم پر شد از خواسته!
و یک دعا که قطعی امید به اجابتش داشتم. فدایی آستان دوستان بشوم.
بریده کتاب(۵):
زمان ها، زمینه ها را می سازند و زمینه ها، زمان ها را به جلو می برند. پدرت علی زمین وجود تو را خودش آبیاری و آباد کرد. خاک تو از بهشت وجود پدرت بود و داشته هایت از تربیت او. آماده ات می کرد برای زمانی که بتوانی و بشود در زمین کربلا، آبادانی ابدی بر پا کنی و این فطرت الله التی بود که بر گِل تو آمیخته بود.
بریده کتاب(۶):
مادر یک قصه ای دارد این آب که من هم نمیدانم چیست. فقط دریافتهام که خلقت عالم از آب است و انسان هم. آب داستان اصلی است که در دشت کربلا با تو به هم جمع شد. هر دلی که با محبت حسین عجین است از آب دست تو سیراب شده است. تو منشا خیرترین خیرهای عالمی، سقایی! سقا!