يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ
سفری که پرماجرا شد
کتاب سفری که پرماجرا شد: بیان روایت مهم غدیر با زبانی شیرین و کودکانه
کتاب سفری که پرماجرا شد
نویسنده: بنفشه رسولیان
انتشارات مهرستان
بریده کتاب:
-حنیف،کجا بودی؟پدرم باهات کار داره! با من؟چی کار داره؟
_نمی دونم ولی اینو می دونم که کارش خوبه؛ چون صورتش مهربون بود.
بریده کتاب(۲):
“طاهره تو می دونی این همه آدم برای چی اومدن؟
راستش پدرم می گه قراره همه شون با ما بیان مکه.
_حنیف اخم هایش را درهم می کشد ومی گوید:
با ما بیان مکه؟خوب خودشون برن دیگه؟!
بریده کتاب(۳):
“بچه ها بچه ها! شعرجدیدی یاد گرفتم بیاین براتون بخونم.”
حنیف می گوید: ای بابا، تو این گرما چطوری میخوای شعر بخونی؟”
همین دیگه آفتاب زیاد به کله اش تابیده! حالا بخون ببینم…
۹۹/۱۰/۱۴