قصه ما مثل شد
قصه ما مثل شد: بیان ریشه ضرب المثل های اصیل فارسی با زبانی فوق العاده شیرین
قصه ما مثل شد
نویسنده: محمد میرکیانی
انتشارات به نشر
معرفی:
همه ما دوست داریم ریشه هر ضرب المثل فارسی را بدانیم، این کتاب ریشه بسیاری از ضرب المثل های فارسی را با داستانی زیبا توضیح داده است و پر از اندرز و حکمت اصیل فارسی است.
ما این مجموعه کتاب را به هر کودک ایرانی توصیه می کنیم.
بریده کتاب:
شاه از جا پرید و با تعجب پرسید: چرا نخوردی؟
مرد نقش زن گفت: با خودم حساب کردم من که همیشه نمی توانم پلو مرغ بخورم، پس آن را برای کسی فرستادم که بخورد و سودی برایم داشته باشد!
شاه تا این حرف را شنید سری تکان داد و گفت: پس بکوب، بکوب که همان است که دیده ای!
اگر کسی در زندگی زیاده روی کند و بخواهد بیش از آن چه که حق اوست به دست آورد، این ضرب المثل حکایت حال او می شود.
بریده کتاب(۲):
کدخدا پرسید: چرا سر و وضع تو کثیف و خاکی شده؟
– گفتم که من نمیبینم…توی راه چند بار روی زمین افتادم.
کدخدا فکری کرد و گفت: تو اگر راست می گویی که نابینایی الان نباید زنده باشی!
-چرا کدخدا؟
-اگر نابینایی, چرا توی چاه های خرم آباد نیفتادی؟ خرمن های گندم این آبادی کنار چاه است.
دزد گفت: نشنیدم چی گفتی کدخدا.