هزار و یک جشن
کتاب هزار و یک جشن: چه تاریخ دوست باشی چه رمان خون از خواندنش لذت می بری…
کتاب هزار و یک جشن
نویسنده: محمد محمودی نورآبادی
انتشارات شهرستان ادب
بریده کتاب:
کدخدا معتقد بود که نزدیک دیوار قبرستان فقط متعلق به خان و خان زاده ها بود… رعیت باید قبل از اینکه وارد شوند، بر قبر اجداد صمصام و مصطفی قلی فاتحه می خواندند. حالا اینکه اینها آدم کش بودند یا نبودند فرقی نداشت!
مثلا پدربزرگ مصطفی قلی که دایی صمصام خان بود، سه برادر را فقط از یک خانواده کشته بود؛ او همان بیخ دیوار دفن بود.
هرچه طرف آدم کش تر بود، به دیوار نزدیک تر بود و هرچه ساده تر و بدبخت تر و بی تکلف تر، از دیوار دورتر!
رعیت را در دورترین نقاط قبرستان دفن می کردند، شاید قبرستان ها خان و کدخدا می خواست!
بریده کتاب(۲):
صمصام خان چهل هزار تومن از دربار پول گرفته تا مخارج جشن را تامین کنه (قرار بوده برای ازدواج شاه و ثریا، هزار جشن در هزار نقطه ایران برگزار بشه، و این یکی از اون جشن ها بوده)، اون وقت عمو کرمِ شما پول لباسی که دخترش می خواد تو جشن بپوشه رو نداره بده! امثال برات، لنگ پول چایی و قندشونن…
می دونی با چهل هزارتومن چندتا گوسفند می شه برای این مردم خرید؟
بیست هزار گوسفند می شه براشون خرید!
اون وقت صمصام خان با این پولا چی کار می کنه؟ بخشی از اون همه پول رو می دنش شراب و آب جو.. الباقی را هم بعداً در فلان جای شیراز خونه دیگری می خره برای خوش گذرانی با اون دو زن شهری اش…