قابیل از شکارگاه برمیگردد
کتاب قابیل از شکارگاه برمیگردد (فتوا- جلد دوم)
نویسنده: اکبر خلیلی
انتشارات: فرهنگ گستر
بریده کتاب:
از جا بلند شدند و به طرف کاخ رفتند. داخل خیابان شروع به قدم زدن کردند. هوا کمی سرد بود. از بالای درخت ها صدای جیغ طوطی ها به گوش می رسید. در سرازیری قرار گرفتند. دوشیزه ی تنیس باز هم در همین مسیر با همین حال به روش شاهنشاه قدم میزد.
ص۱۱۰
بریده کتاب(۲):
علی سر جایش ماند. هوا تاریک شده بود. به نور کمرنگ چراغ که از آن فاصله طولانی به دیوارهای سیاه تابیده بود، خیره شد. با خود اندیشید: «چرا مردم اینجا به حرف من گوش نمی دهند.» مرد استخوانی همچنان چهارزانو نشسته بود. علی آرام به طرف بسته رفت.
ص۱۶۳
بریده کتاب(۳):
از جایش بلند شد. این زیرزمینها را تا حدودی می شناخت. چندین بار تا این پله ها آمده بود، ولی هیچ وقت داخل این زیرزمین نشده بود.
ص۱۸۲
بریده کتاب(۴):
فقط از دست من و خانم جون غذا می خوره. دیروز بردمش پارک شهر با هم قدم زدیم. دائم سیگار می کشید و با درختهای بزرگ حرف می زد.
ص۲۸