به رنگ صبح
کتاب به رنگ صبح: کتابی حاوی خاطرات شهدا در محیط خانواده
کتاب به رنگ صبح
کاری از موسسه مطاف عشق
بریده کتاب:
نقد خودمانی
تا قبل از سال ۱۳۴۷ که هنوز مشغولیت های سیاسی و اجتماعی آقای رجایی آنقدر زیاد نشده بود، فرصت بیش تری داشتند تا در خانه باشند. از همین فرصت استفاده کردیم و هفته ای یک بار جلسه ی دو نفره گذاشتیم. در آن جلسه با هم صحبت می کردیم که چه روشی را باید در خانه و زندگیِ روزمره ی خود انتخاب کنیم تا در تربیت و روحیه ی بچه ها تأثیر مثبت داشته باشد. در این جلسات هفتگی، ما روش های منفی خودمان را هم نقد می کردیم.
راوی: همسر شهید محمدعلی رجایی
به رنگ صبح ص۳۳
بریده کتاب(۲):
زن برده نیست
روحیه ی همکاری خیلی خوبی داشت؛ اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می آید، بخواهد دست به سیاه و سفید بزند. واقعا به زحمتش راضی نبودم، ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباس هایش را بشویم. خودش می شست و می گفت: نمی خواهم تو رو به زحمت بندازم. یادم هست بعد از عملیات خیبر، ایشان دیر وقت به خانه آمدند. سر و پایش شِنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آن قدر خسته که همین طور سر سفره نشست. تا من رفتم غذا بیاورم، دیدم سر سفره خوابش برده، آمدم تا کفش و جورابش را بردارم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این کار ها وظیفه ی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار رو انجام میدم.
راوی: همسر سردار شهید مهدی زین الدین
به رنگ صبح ص۳۵
بریده کتاب(۳):
آرامش
همیشه با همسرش با متانت و سعه ی صدر برخورد می کرد و همین باعث می شد آرامش، همیشه مهمان خانه شان باشد. شوهرش کم حوصله بود و خیلی زود از کوره در می رفت اما او نمی گذاشت تند شود. زود سر و ته قضیه را جمع می کرد و دوباره آرامش را به خانه برمی گرداند. فاطمه با همین رفتارش توانسته بود زندگی را مدیریت کند.
شهیده فاطمه نیک
به رنگ صبح ص۳۶
بریده کتاب(۴):
به خاطر خودت
بعضی وقت ها حرف هایی می زد که همان می شد مبنای زندگی مان. یک بار رو به من کرد و گفت: من تو رو برای خودت دوست دارم، نه برای خودم. تو هم بهتره من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه به خاطر خودت. همین جمله باعث شده بود در مواقع خاص، خودم را جای ایشان بگذارم و بعد تصمیم بگیرم؛ و طبیعی بود که با این نگاه زندگی مان دارای تحکیم، محبت و مودّت بیشتری می شد.
راوی: همسر شهید محمدعلی رجایی
به رنگ صبح ص۳۳