کتاب صوتی جمعه دوم آوریل
کتاب جمعه دوم آوریل : زندگینامه شهید محمد حسن ابراهیمی به روایت همسر
کتاب جمعه دوم آوریل : زندگینامه شهید محمدحسن ابراهیمی به روایت همسر (ستاره های درخشان)
نویسنده: زهره شریعتی
ناشر: حماسه یاران
معرفی کتاب:
کتاب “جمعه، دوم آوریل” قسمتی از زندگی شهید محمد حسن ابراهیمی به روایت همسرش خانم شهناز انصاری است. فردی که با تلاش و کوشش فراوان و خستگی ناپذیر می خواست انسان ها را به اسلام و تشیع آشنا کند، که در این راه در یکی از کشورهای آمریکای جنوبی به شهادت رسید.
کتاب جمعه دوم آوریل، نوشته زهره شریعتی، با ۲۰۸ صفحه به همت انتشارات حماسه یاران منتشر شده است.
خلاصه کتاب:
محمدحسن، جوان پرتلاشی بود که درس طلبگی می خواند و به زبان انگلیسی نیز تسلط داشت. عشق و آرمان او این بود که مردم دنیا را با خداوند و اسلام آشنا کند. به همین دلایل، راهی کشور گویان در امریکای جنوبی می شود. کشوری که به رغم منابع سرشار، پیشرفتی نکرده، چرا که منابع در دست استعمارگران است و درگیری مدامی بین هندی ها و سیاهپوستان ساکن آن وجود دارد.
محمدحسن با همراهی همسر خود، با تاسیس یک کالج در گویان، به فعالیت های تبلیغی خود می پردازد و بسیاری از مردمان را به سمت کالج جذب، و مسلمان می کند. او آن قدر در این زمینه پشتکار و مهارت داشته که به مزاح می گفتند حتی رئیس جمهور گویان را هم بالاخره شیعه می کند.
یکی از ویژگی های خاص محمدحسن، اخلاص او بود؛ تا حدی که با خواندن دعا برای یک بیمار غیرمسلمان، آن خانم شفا می یابد.
محمدحسن در کنار خود، همسر همپایه و دغدغه مندش را هم داشت که در آن شرایط غربت، پا به پای او برای پیشرفت کارها و اهداف کالج تلاش می کرد.
مطمئنا دشمنان اسلام و تشیع، این حد از موفقیت های یک جوان شیعه را نمی توانستند تاب آورند، و نهایتا در حالی که فقط چند روز به تولد فرزندی که سال ها انتظارش را کشید مانده بود، او را ربوده و به طرز ناراحت کننده ای به شهادت رساندند.
بریدهکتاب جمعه دوم آوریل(۱):
شاید برای مخاطبی که با اسلام و اهل بیت پیامبرش کمتر آشنا باشد، این جمله عجیب و غیرقابل درک به نظر برسد. رنج شیرین چه تفاوتی با رنج تلخ دارد؟ چرا هجرت می کنند؟چرا غربت را تحمل می کنند؟ چرا در فراق محبوب و عزیزشان می سوزند، اما از خداوند و تقدیرش یا انتخاب مسیر زندگی خود و همسرشان گله ای ندارند؟ چرا دلشان را می سپارند به آسمان، به یک منبع بی نهایت و آرام می شوند؟ ص۱۷
کتاب صوتی
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت اول
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت دوم
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت سوم
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت چهارم
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت پنجم
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت ششم
🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت هفتم
بریده کتاب(۲):
نمی دانم خواب بود یا رویا، دیدم محمد حسن دشداشه سفید خیلی زیبایی تنش کرده و برگشته خانه. با خوشحالی رفتم جلو و صدایش زدم: محمد حسن! اومدی؟ بالاخره برگشتی؟! کجا بودی این مدت؟!
صورتش خیلی زیبا و نورانی شده بود. گفت: نمی دونی؟! من دست آمریکاییا بودم. اونا منو گرفته بودن. ص۲۳
بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۳):
محمد حسن تازه مقطع ابتدایی را تمام کرده بود و راهنمایی می رفت. گاهی دیر از مدرسه به خانه می رسید. انسیه اولش مدارا می کرد و چیزی نمی گفت. اما گاهی، تبدیل شد به همیشه. پرسید: هیچ معلوم هست چی کار می کنی؟ کجا می ری؟
معلوم شد هر روز وقتی تعطیل می شود، می رود مدرسه علمیه حجتیه، با طلبه های خارجی دست و پا شکسته انگلیسی یا عربی حرف می زند. ص۳۲
بریده کتاب(۴):
می گفت: گویان با این خاک حاصلخیز و معادن غنی، می تواند بهشت دوم دنیا باشد، پس چرا مدرسه و دانشگاه کم دارید؟! چرا کشورتان پیشرفت نمی کند؟! چرا مردم فقیر و بی سوادند؟! زمان شاه در ایران هم این طور بود، اما وقتی انقلاب شد و امام آمد، روستاهای ما هم پیشرفت کردند. بسیاری از امکانات به دورترین نقاط ایران هم رسید. ص۱۰۶
بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۵):
به خاطر کلاس رایگان آموزش کامپیوتر، خیاطی و زبان اسپانیایی، غیرمسلمان ها هم پایشان به کالج باز شد. محمد حسن دلش می خواست هر کس آمادگی دارد، جذب اسلام شود. خانمی که در کالج استاد خیاطی بود، بعد از مدتی شیعه شد. یکی از خانم های مسیحی هم که کار نظافت و پخت و پز طلاب را انجام می داد، چند ماه بعد مسلمان و شیعه شد. ص۱۰۷