کتاب گیاهخوار
نقد کتاب گیاهخوار
نویسنده: هان کانگ
سلام نمکتابیهای دوستداشتنی.
با یک اثرنوشت دیگه همراهتونیم.
هر کتابی حتما اثرگذاره!
این روزا گیاهخواری مد شده و خیلیها لب به گوشت نمیزنند. امروز میخوایم با هم کتاب “گیاهخوار” رو مرور کنیم، نوشته هان کانگ.
این کتاب، داستان زندگی یک زن جوان، ساکت، بیامید و بیهدفه که خوابهای عجیبی میبینه.
توی خوابهاش گوشت خام و خون و سگ اونقدر کریه جلوه میکنه که از خوردن هر چی گوشته متنفر میشه، به گیاهخواری رو میاره و همین هم زندگی خانوادگیش رو تحت تاثیر قرار میده؛ نهایتا هم خودکشی، تیمارستان و دیگر هیچ!
هان کانگ، یک نویسنده کرهایه که جایزه جهانی میگیره. عدهای از داخلیهای ما هم که اهل «هیچ» هستند، میگند مثل صادق هدایت نوشته.
کتاب پر از سردرگمیه، پر از سکوت تلخ، پر از پوچی. توصیف داره، شخصیتپردازی داره، فضاسازی داره، اما محتوا نداره!
هر کسی انتظار داره بعد از این که ساعتها عمرش رو پای کتابی میذاره، به امید و آرامش برسه؛ یا که حداقل سرگرمی مفیدی براش باشه. اما این کتاب حتی همین هم نیست.
خستگی و تنهایی و ناامیدی که به انسان تلقین میکنه، قطعا آرامش روانی رو به هم میزنه.
شخصیتهای داستان در عصر تکنولوژی زندگی میکنند، امکانات هست؛ روابط انسانی و غریزی هست؛ اما همهشون تنها هستند طوری که خواننده دوست نداره جای اونا باشه! و همزادپنداری سخت و تلخه.
نمیدونم وقتی بوف کورخونها میگن بعد از خوندن این کتاب به خودکشی فکر کردند، چرا از این کتاب تعریف میکنند!!