مثل نهنگ نفس تازه می کنم
نقد کتاب : مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثری از معصومه امیرزاده
نقد کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم
نویسنده کتاب: معصومه امیرزاده
خلاصه
داستان دختری جنوبی، درس خوانده، موفق در پروژه های پژوهشی و اجرایی، چادری، جهادی، تعزیه خوان، بسیار متدین، راهیان نور رفته، مدیر و مدبر، تکیه همه و مورد رشک بقیه، که با پسری تهرانی، متدین، هیاتی، بسیجی، جهادی، مقبول و زیبا ازدواج می کند. دختر و پسر عاشق هم می شوند و ازدواج می کنند و صاحب دو
فرزند می شوند، اما در پایان تمام آرزوهای دختر هیچ و پوچ می شود! دختر که موفقیت را در فعالیت های اجتماعی می داند، اصلا از بارداری اش راضی نیست و داستان حول مواجهه این زن با شرایط زندگی اش پیش می رود.
نقد
_ داستان های کتاب، مجموعه ای از تفکرات نویسنده است. تفکرات، باعث شکل گیری حس ها و حس ها باعث بروز رفتارها می شود؛ این کتاب هم همین است.
– شخصیت اصلی، خود را فقط با تفأل آرامش می ¬دهد، و راه حلی برای مشکل مطرح نمی کند!
– دیالوگ های یک کتاب، نقش مهمی در تصویرسازی ذهنی دارد و اثر مهمی بر اندیشیدن می گذارد. حتی گاهی برای مخاطب تبدیل به تکیه کلام می شود. اما متاسفانه در این اثر آن طور که باید، روی دیالوگ ها کار نشده است.
– جریان دل عاشق این دختر و خیال پردازی ها و توصیفات عاشقانه اش درباره یک پسر نامحرم (از موها و حالات و روحیاتش تا خیال پردازی نوازش و…)، با توجه به هیاتی و مذهبی بودن هر دو، اصلا در شأنشان نیست.
– مرد مومن هیاتی مسجدی، بی خیال، سرد، بی توجه به خانواده، کم محبت به زن و بچه ها و راحت طلب است.
– دختر چادری اهل قرآن هم پرحرص، حسرت¬ خور، کم حوصله، پرخاشگر، جنگجو، خودخواه و متکبر است.
– گفتگوهای این دو در دعوا بسیار سخیف است؛ خصوصا زن که در ادبیات کلامی اش رعایت شان و اعتبار همسرش را نمی کند.
_ خانواده شوهرِ مومن، نفهم، حسود و زخم زبان زن هستند.
– زن، موفقیت را در فعالیت اجتماعی می داند. باردار که می شود، ناخودآگاه دنبال سقط می رود و برای سقط کردن عجیب تلاش می کند. (بند یک و سه در نظرتان باشد.)
– در میان کم کاری ها و بی خیالی های شوهرش، دومی را هم باردار می شود. زنی پرکینه، حسود، منفی باف، خسته، پر از غر و تشر و تندی، مادر دو بچه! این زن در دوران قبل ازدواج، با همه سوابق الهی که در بالا شمردیم، مقابل حرف پدرش می ¬ایستد (و البته پدری بددهان و بداخلاق دارد)، و همه کارهای جهادی و الهی اش را خلاف نظر پدرش پیش می برد.
– در مورد فرزندآوری درست نیست این قدر سخیف و سطح پایین نوشته شود. فرزند یک هدیه الهی است، هدیه ای که نظیری در زندگی ندارد. نوع نگاه به این هدیه، بستگی به تعالی روح یا عکس آن دارد. مادران و پدرانی که روح والا دارند، فرزندانشان را هم متعالی می بینند و متعالی تربیت می کنند.
_ تعامل این زن به ظاهر فهمیده آن قدر با بچه هایش نامطلوب است، و آن قدر اندیشه اش منفی و جهانبینی اش غلط است، که مخاطب از بچه داری متنفر می شود.
_ توصیف اذیت های بچه ها بسیار است و توصیف لحظات آرامش و شیرینی بچه ها بسیار اندک است.
_ آن قدر حسرت هایی که زن می خورد، در چند صد صفحه گفته می شود و گفته می شود و گفته می شود، که ذهن خواننده خراب می شود و آشفتگی روحی به او دست می دهد.
_ آن قدر از بچه داری لحظات بدی در ذهن می ¬ماند، که در سی صفحه آخر هم که نویسنده مثلا دربست ترمیم می کند، باز هم در واقع هیچ ترمیمی صورت نمی گیرد.
_ توصیف لحظات دو نفره با همسرش ضرورت چندانی ندارد، که متاسفانه در کتاب فراوان است.
_ توصیف وقایع مطب پزشک زنان و استفاده از بعضی از تعابیر ضرورت ندارد، که متاسفانه در کتاب آمده است.
_ بیان کلمات اعضای بدن زن در هنگام شیر دادن فراوان آمده است که اصلا ضرورت ندارد.
_ ارتباطش با اساتید مرد و تعاریف آن بسیار است!
_ نهایتا این که کسی که این کتاب را می خواند، چندان به نتیجه نمی رسد.