دختران خرمشهر
کتاب دختران خرمشهر : پنج روایت کوتاه از دخترانی بزرگ شده در جنگ
کتاب دختران خرمشهر : اختر دهقانی، نشر مجنون
بریده کتاب(۱):
با ناله گفت خدایا شکر، این همه دنبالت گشتم حالا باید پیدایت کنم.
با صدای شرم آلود گفتم چه کارم داشتی؟ بعد تا برسیم اون ور کارون دیگه تحویلم نگرفت، وقتی پیاده شدیم گفت: آهای همگی برگردید.
وقتی رفتیم پیش قایق رو به من کرد و گفت: اسمت چیه؟
گفتم: سعیده.
گفت: زن من میشی؟
گفتم: آره.
نادر: گفت همه تون دیدید که سعیده خانم با من نامزد کرد.
بریده کتاب(۲):
حالا سال ها پس از آزادی خرمشهر، خیلی ها که برای قدم زدن به کنار کارون می آیند، زنی میانسال را می بینند که غروب ها وقتی خورشید بساطش را جمع می کند به کنار کارون می آید…
من هنوز به یاد نادر و به عشق او تنفس می کنم، خوشحالم اگر نادر نیست، خرمشهر هست. من هنوز وفادارم به همان عشق کنار کارون.