نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۰ ب.ظ

خاطره رزمنده کتاب فروش

خاطره رزمنده کتاب فروش

خاطره رزمنده کتاب فروش

خاطره رزمنده کتاب فروش

 

خاطره رزمنده کتاب فروش
عید که می شود همه می روند خوش گذرانی…
به ما هم خوش می گذرد اما مدلش فرق می کند…

روز دوم عید امسال نزدیک به اذان ظهر به محل استقرار رسیدیم.
طلاییه!
به قول حاج آقای راوی: طلاییه عجب طلائیه!

خم می شوم و از عقب ماشین دسته ی کتاب هایم را برمی دارم. درب ماشین را باز می کنم و پیاده می شوم.
هر قدمم شبیه به رزمنده ای است که برای مملکتش می جنگد.
نه با تیر و تفنگ! بلکه با ترویج فرهنگ کتاب خوانی…

در راه حسینیه چند جوان را می بینم. آرام آرام به سمتشان حرکت می کنم. سلام و علیکی و حال و احوالی.
با خوشرویی جوابم را می دهند. منتظرند تا ببینند چه کارشان دارم.
چند کتاب مناسب را بهشان معرفی می کنم و می گویم:« با ۵۰ درصد تخفیف فروخته می شود. فقط برای اینکه فرهنگ کتابخوانی را جا بیندازیم.»
خوشحال می شوند وکتاب هارا می خرند.
دلم قنج می رود.
خدا حافظی می کنم و راه می افتم به سمت حسینیه.

دیگر اذان را گفته اند.
نماز را امام جماعت می خواند و ماهم اقتدا می کنیم.
بین دونماز دو جوان دیگر چشمم را می گیرند.
دارند با موبایل هاشان بازی بازی می کنند.
شاید چت! شاید دیدن عکسی و یا تماشای فیلمی!
یک یاعلی و از جا بلند می شوم.
به سمتشان می روم و بعد از سلام وعلیک و عید مبارکی کتاب ها را معرفی می کنم.
بعد هم می گویم فروشی است اما تا ۱ ساعت دیگر هم اینجا هستم… بخوانید اگر دوست داشتید بخرید!
اگر هم نه پس بیاورید.
کتاب ها را گرفتند.

موذن که داشت قد قامت نماز دوم را می گفت سرجایم ایستادم. بعد از نماز جلوی در حسینیه بساطم را پهن کردم. کتاب ها را در جاکفشی کنار کفش های زائرین چیدم.
شروع می کنم به صدا زدن:
توجه توجه!
فروش کتاب با ۵۰ درصد تخفیف!
کتاب های زیبا با محتواهای جذاب.
کتاب های شهدا.
رمان های زیبا.
به عنوان سوغاتی کتاب هدیه ببرید!!!
بدو بدو جا نمونی!
همه دورم جمع می شوند. به هرکس کتاب مناسب خودش را پیشنهاد می دهم.
بعد از نیم ساعت کمی از ازدحام جمعیت کم شد.
آنقدر کتاب توضیح داده بودم که لب هایم از خشکی و تشنگی از هم باز نمی شوند.

ته دلم اما خوشحالم.
من یک رزمنده ی کتاب فروشم!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۴۰
نمکتاب ...
نقد رمان خشت اول : ناامیدی و پوچی ره آورد این رمان است.

نقد رمان خشت اول: ناامیدی و پوچی ره آورد این رمان است.

 

نقد رمان خشت اول نوشته ی فریده شجاعی
نوشتن داستان زندگی دیگران عبرت‌آموز است و بیدار کننده،البته به دو شرط؛
نگاه گوینده،خاطره و داستان
قلم و اندیشه ی نویسنده

خشت اول داستان دختری است که از زمان پدربزرگ و مادربزرگش شروع می‌کند و خانواده، خودش و سه ازدواجش را توضیح می دهد.
این‌که مردان خانواده از اول تا اینجا غالباً بی‌خیال و اهل شراب و مواد و ولگردی بودند و زنانشان اهل سختی و تحمل!

درد و رنجی که زنان کشیده‌اند نتیجه‌اش بیماری‌ها و شکستگیها بوده است.

گوینده فقط از تلخیها و نابسامانی ها می گوید بدون آن‌که از این زندگی صدساله­ ی اجدادشان عبرتی،راه‌حلی، گفتمان سازنده ای گرفته باشند.
چه خودشان چه خواننده!
فقط گفته و نویسنده هم نوشته!

همین هم هست که وقتی کتاب تمام می شود حس بدی در درونت غلیان پیدا می‌کند و ناامیدی و پوچی ره آوردش می­ شود!

من اما از خواندن این‌ داستان و هرزه گردیها و شراب و قمار و … فهمیدم که هرچه ما آدمها از خدا دورتر باشیم، فرمانهای خدا را کنار می­ گذاریم چون می­ گوییم سخت است و اذیت می­ شویم.
  غیبت نکردن سخت است،
احترام به پدر و مادر سخت است،
نماز سخت است،
حجاب سخت است
صدقه و خمس و زکات سخت است…
زندگی واقعی که در این کتابها خواندم این بود که همه‌ی آنها سرشان گرم مشکلات و بدبختی‌های خودشان بوده، این‌که..‌.

یک سختی بی اجر و مزد و افسرده کننده…
به خودکشی رساننده…
قرص آرام بخش خوراننده…

به هرحال نویسندگی یک هنر است؛
هنر تبدیل شنیده‌ها و دیده‌ها به نوشته‌هایی که خواننده را به نتیجه برساند نه به پوچی دنیا!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۴
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۰ ب.ظ

خاطرات عزت شاهی

خاطرات عزت شاهی : کتابی برای به تصویر کشیدن تلخی و شیرینی های یک نسل...

خاطرات عزت شاهی نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر

خاطرات عزت شاهی : کتابی برای به تصویر کشیدن تلخی و شیرینی های یک نسل…

 

خاطرات عزت شاهی
نویسنده: محسن کاظمی
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

جوان امروز نمی داند که جوان دیروز چه کرده است
مردان امروز از رنج و تلاش مردان دیروز چیزی نمی دانند
و چقدر تاسف بار است اگر ندانیم انقلاب ما و افتخار ما چه بوده است؟
این کتاب با جذابیت، تلخی ها و شیرینی های یک نسل را به تصویر می کشد.

 

 

بریده کتاب:

رهبران قوم(مجاهدین) از طرفی اجازه مطالعه و تعامل اندیشه به زیر دستان نمی دادند, از طرفی هم خود مطالعه نداشتند که به آنها ارائه کنند. از این رو به خاطر این که اعضاء به بی عملی دچار نشوند آنها را به کارهای بی ثمر و سبک و تهی مغز مشغول می کردند و برای آنها شخصیت کاذب ایجاد می کردند: یکی را مسئول چای, دیگری را مسئول ناخن گیری, یکی را مسئول آفتابه و دیگری را مسئول خودکار و….صفحه۲۲۸

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

خاطره کار فرهنگی باحال

خاطره کار فرهنگی باحال

خاطره کار فرهنگی باحال

خاطره کار فرهنگی باحال

 

خاطره کار فرهنگی باحال
بعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.

مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.
بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.
هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بود
و هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.
جالب بود براشون که همونجا باید کتابو می خوندند، آزمونش رو می دادند و آخرش یه جایزه خوب می‌گرفتند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۱:۳۸
نمکتاب ...
نقد رمان صد سال تنهایی : رمانی فوق العاده از دوران پنهان انسان های غربی و آمریکایی

نقد رمان صد سال تنهایی

نقد رمان صد سال تنهایی : رمانی فوق العاده از دوران پنهان انسان های غربی و آمریکایی

 

نقد رمان صد سال تنهایی نوشته ی گابریل گارسیا مارکز.

شاید دلیل شهرت این کتاب بیان واقعیت ناپیدای زندگی ان سوی آب هاست. خواندنش انسان را به فکر می اندازد که زندگی چگونه بوده و

گام بعد… واقعا زندگی باید چگونه باشد؟ اجدادشان که آنگونه بوده‌ اند، چه شدند و خودشان چه می خواهند ؟

اصل رمان داستان زندگی یک خانواده درطول صد سال را به تصویر می کشد و از آن جایی شروع می شود که جوان دوستش را با نیزه می کشد و چون دچارعذاب روحی می شود، از خاندانش جدا می شود و همراه گروهی سر به بیابان می گذارد تا این که در کنار رودخانه ای ساکن می شود و آنجا شهری بنا می کند و داستان شروع می شود.

 داستان: شهر سازی شان، قانون گذاری شان ، زندگی جمعی شان و … .
– بهداشت ابتدایی شان
که
همه جا دستشویی است:
کنار باغچه، کنار درخت، مقابل همه و…
– خوراکشان:
سوسمار و مارمولک و خوک و مردار است.
– روابط جنسی شان:
آزاد است و فرزندان شان حرامزاده اند، که در طی داستان می بینید که سرانجام خوبی پیدا نمی کنند.
نوع برخوردشان با پیر و مجنونشان هم که عجیب و دور از انسانیت است.

خلاصه آنکه رمان با سرگردانی انسان شروع می شود و صد سال این کشتار و تنهایی و سرگردانی باقی می ماند.

هرچند در طی این صد سال ظاهرا مدنیت اتفاق می افتد،
از نیزه و شمشیر و گاری به تفنگ و قطار و ماشین می رسد،
اما همچنان غرب و آمریکا، در ارائه مدل آرام بخش سرگردان است، تنهاست.

به حدی که در کشور انگلیس، «وزارت تنهایی» راه می اندازند برای تقریبا نیمی از مردمش!
تجاوز و خلقیات دور از شان انسانی در کتاب زیاد دیده می شود.
و بشریتی که خدا ندارد هرچقدر هم که داشته باشد، تنها باعث تنهایی و افسردگی او می شود.
حتی اگر صد سال عمر کند .

قرآن زندگی مردمان عرب در ۱۴۰۰ سال پیش را ترسیم کرده است.
اسلام با آداب و ادب هایش ناجی آن مردمان می شود.
اما با خواندن این رمان دیدم این طرز زندگی وحشتناک تا همین ۱۵۰ سال پیش در اروپا و آفریقا و آمریکا جریان داشته است و مسلمانان حداقل ۱۲۰۰ سال جلوتر هستند.
هرچقدر غربی ها کشورهای مسلمان را به زنجیر بکشند و خودشان را با ماشین آلات و بمب هسته ای شان متمدن جلوه دهند، باز هم می شود به راحتی در جنگ افزار هایشان باقی تحوش صد سال پیش را مشاهده کرد.

فقط باید بخواهیم تا ببینیم.
نباید فریب ظاهر کت و شلواری و کرواتی شان را بخوریم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۲:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

لبخند در غربت

کتاب لبخند درغربت : آزاده که باشی در بند هم لبخند از لبت نمی رود...

کتاب لبخند در غربت نویسنده: بیژن کیانی انتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان

کتاب لبخند درغربت : آزاده که باشی در بند هم لبخند از لبت نمی رود…

 

کتاب لبخند در غربت
نویسنده: بیژن کیانی
انتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان

بریده کتاب:

حسین آهسته لب هایش را باز کرد وبه سختی گفت: پس خداحافظ
هر دو جور دیگری این کلمه را گفته بودند گویی این بار معنای دیگری داشت آهسته سرش را برد بیخ گوش حسین وگفت: (لبخند بزن بسیجی فکر کن صدام مرده)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ق.ظ

نمکتاب اینجاست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۰:۵۲
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطره کتابخوان معلول

خاطره کتابخوان معلول

خاطره کتابخوان معلول

خاطره کتابخوان معلول

 

خاطره کتابخوان معلول
دیدی بعضی وقتا هرکاری می‌کنی حالِ دلت خوب بشو نیست؟!
با چند تا دوستی که معمولا با اونا بودی حس خوب داشتی، این ‌ور اونور میری، حالت خوب نمیشه…
موسیقی مورد علاقه‌ات رو گوش میدی، نوچ‌…بازم خوب نمیشه…
تفریح و سفر میری…میبینی نه، مث اینکه باز کارساز نیست…
اما یهو یکی میاد یه کتابِ مشتی بهت میده… و انگار پرتت می‌کنه وسط بهشت!
میری تو کتاب و نمی خوای از توش در بیای!
اصلا تا حالِ دلتو خوب نکنه، وِل کن نیست!

داستان از جایی شروع شد که یه روز یکی از رفقا به منی که نه حالِ دلم خوب بود و نه حوصله کتاب خوندن داشتم، چندتا کتاب خوب و کوتاه در مورد امامِ زمان(عج) داد و گفت این ها خیلی جذاب هستند و فرق می کنند با کتاب های دیگه.
یه روز بالاخره همت کردم و گفتم بذار بخونم ببینم چی توشون نوشته…
آقا باورتون نمیشه، ولی کلا حالم کن فیکون شد!
اصلا جوری حالم خوب شد که انگاری تو کتابه ژلوفن ریخته بودن!
ازون موقع به بعد، هر وقت حال و هوای دلم ابری میشه، میرم سر وقت کتاب خوندن…

۲من با اینکه معلولیت جسمی دارم و این قضیه خیلی آزارم میده، ولی کتاب برام شده مثثثلِ یه رفیق فابریک که همیشه حس خوب و اعتماد به نفس بهم میده.
توصیه می‌کنم شمام یه دونه ازین مُسَکِّنا بزنین ببینین چقد حالتونو عوض می‌کنه…
اسمشو گذاشتم کتافِن!
از خانواده ژلوفن و بروفن و ایناس ولی البته از زمین تا آسمون فرق داره باهاش و هیچ ضرری هم مسلما نداره،
خوشششمزه‌تر و با ماندگاریِ بالا!
دمِ خدا گرم که یه همچین رفیقی رو به ما داد که راهِ مستقیمو به سمتمون کج کرد!
وگرنه اگه به من بود، برای آرامش گرفتن، اصلا به سمت مطالعه و این چیزا نمی رفتم که!
چاکریم خدا جون❤️

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاطرات احمد احمد

خاطرات احمد احمد : صفر تا صد یک مبارز سیاسی انقلابی در قالب روایتی خواندنی

خاطرات احمد احمد نویسنده: محسن کاظمی انتشارات: سوره مهر

خاطرات احمد احمد : صفر تا صد یک مبارز سیاسی انقلابی در قالب روایتی خواندنی

 

خاطرات احمد احمد
نویسنده: محسن کاظمی
انتشارات: سوره مهر

بریده کتاب:

وسوسه های ایرج در من اثر کرد. من که نمازم را اول وقت می خواندم تصمیم گرفتم دگر نماز نخوانم!
اذان شد و با اینکه وضو داشتم برای نماز برنخاستم لحظه به لحظه نگرانیم بیشتر می شد. اضطراب و تشویش تمام فکر و ذهنم را گرفت عقربه ها به سرعت به پیش می تاختند احساس می کردم در حال فرورفتن در قعر جهنم هستم. چطور طاقت خواهم آورد که چند روز نماز نخوانم؟ به نقطه بحرانی رسیدم گویی عزیزی را از دست داده ام. دیگر طاقت نداشتم. ساعت از ۲ عصر گذشت فرصتی نبود تا نماز ظهر قضا شود گریان دویدم …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

خاطره بد آموزی کتاب

خاطره بد آموزی کتاب

خاطره بد آموزی کتاب

خاطره بد آموزی کتاب

 

خاطره بد آموزی کتاب
نخوانده بودمش…
فقط از یک فرد فهیم تعریفش را شنیده بودم.
کتاب را به چند نفر دادم که بخوانند…
یک نفر که کتاب را پس آورد و گفت این چه کتابی است؟ بدآموزی دارد!
آنقدر ترسیدم که همان روز شروع کردم به خواندن کتاب…
به هرجای کتاب که می رسیدم باخودم می گفتم: عه عه عه این جایش بدآموزی دارد.
اما جلوتر که می رفتم می دیدم آنکه مسئله ی خاصی نبود…
کلی موقع خواندن کتاب با خودم حرف می زدم:اینجا؟

خب اینجا واقعیتهای تلخ جامعه است…
پس اینجای کتاب بدآموزی دارد؟!
خب مسلم است که همه ی دین خواب و اعجازهای عجیب نیست! بالاخره اتفاق می افتد…
آهاااان اینجا بد آموزی دارد؟
اسمش را نمی شود بدآموزی گذاشت. هرگز…
اما کمی ایراد در بهترین کتاب ها هم قابل اغماض است!
جلو تر که رفتم….
من شده بودم غزاله…
با غزاله زیارت نامه می خواندم…
با نگاه غزاله کاشی های حرم را نقاشی می کردم…
با پاهای غزاله به حرم می رفتم و برمی گشتم…
با زبان غزاله جامعه کبیره را می خواندم…
به آخر کتاب که رسیدم دیدم من زیارت جامعه را باغزاله فهمیدم…
کتاب را که بستم فهمیدم اصلا من غزاله ام…
بعد عجیب دلم هوایی مشهد شد…
در دلم زمزمه کردم هر که قصد زیارت دارد باید اول پنجشنبه ی فیروزه ای را بخواند!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۸ ، ۲۱:۳۸
نمکتاب ...