بگو چگونه از حسین دل کندی؟ : حالات حضرت زینب از کربلا تا بازگشت به کربلا
بگو چگونه از حسین دل کندی؟ نویسنده: محسن عباسی ولدی انتشارات جامعه الزهرا
خلاصه:
این کتاب به زیبایی حالات حضرت زینب را از کربلا تا بازگشت به کربلا بیان می کند. نکته جالب توجه کتاب بیان تفاوت های انسان های عادی با مقتدری همچون حضرت زینب است و این نوشته ها تلنگر خوبی است برای توجه و خود شناسی و به زیبایی عظمت و اقتدار حضرت زینب را بیان می کند.
بریده کتاب:
دنیا اگر کربلا نداشت معنا نداشت. کربلا هم اگر زینب نداشت بقا نداشت و چه زیبا خدا معنا داری عالم را به میدان داری یک زن کرده است اما کدام زن؟ شیرزنی که رزمیدن، او را از عفت ورزیدن غافل نساخت. او مظلومیت و اقتدار را که فرسنگ ها از هم فاصله گرفته بودند، در کنار هم نشاند و حجت خدا شد بر همه عالم تا کسی مظلوم شدن را دلیلی بر ظلم پذیری نداند.
کتاب مردان راه نویسنده: محمد افشین فر انتشارات بقیه العتره
کتاب مردان راه : قلبت برایش می تپد؟ عاشقان حسین فراوان بودند ولی مردان راه فقط ۷۲نفر
کتاب مردان راه نویسنده: محمد افشین فر انتشارات بقیه العتره
بریده کتاب:
خیلیها حسینبنعلی را دوست داشتند از طنین صدایش جانی تازه میگرفتند با خندهاش میخندیدن و به حال مناجات عرفه اش هایهای گریه میکردن، اما آیا این محبت به آن اندازه بود که آنها را به کربلا هم بیاورد تا روز عاشورا با او باشند.
خداوند منان آخرین ذخیره خود را به هر امتی عطا نخواهد کرد، او آنقدر صبر میکند تا منتظران و یاران و یاورانی برایش فراهم شود که خود و زندگیشان را به هر آنچه به امامشان مربوط است متبرک کنند. ص ۴۱
توضیح الرسائل کربلا نویسنده: سیدعلی اصغر علوی انتشارات: نشر سدید
توضیح الرسائل کربلا : چطور از دل ۱۸هزار نامه عاشق، ۳۰هزار قاتل ایجاد شد؟!
توضیح الرسائل کربلا نویسنده: سیدعلی اصغر علوی انتشارات: نشر سدید
معرفی:
«پاسخهای زیادی به معمای تاریخی «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» داده شده است: دلهایی با او و شمشیرهایی بر او؟! این کتابی تلاشی است برای حل این معادله عجیب تاریخ که در مورد کوفیان گفتهاند؛ «دلهایی با حسین، شمشیرهایی بر حسین!» این کتاب به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود: چرا سرنوشت، قاتلان امام حسین را از مردمان «کوفه» انتخاب کرد؟ چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از «شام» به کربلا نیاورد و تماماً کوفیانی را در مقابل امامشان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار آمدنش را داشتند؟»
🤔نخوندن بعضی از کتابها ضرره. بیضرر شهید شی، اینو بخون.
درروز عاشورا عده ای ازقبل صحنه ها را تخمین نزده بودند وخود رامهیا نکرده بودند لذا دیر رسیدند به همین جهت است که به ما دستور داده اند”مهیای ظهور باشید چون ظهور ناگهانی اتفاق می افتد. ص۹۴
موکب رنگی پنگی نویسنده: بهزاد دانشگر انتشارات: عهد مانا
موکب رنگی پنگی : خرده روایت هایی از هنرمندان خلاق اربعینی، پیوستی به پادشاهان پیاده
موکب رنگی پنگی نویسنده: بهزاد دانشگر انتشارات: عهد مانا
معرفی:
یه موکب کوچیک پر از مداد رنگی، پارچهها و کاغذهای رنگی، پر از عروسکهای دستساز و کاموا و یونولیت. یه موکب پر از بازی و شوق و ذوق و سروصدای بچهها. زنان و دختران هنرمندی که چندسالی است بدون هیچ پشتیبان و در یک حرکت خودجوش و مردمی خودشان را میرسانند به زیارت اربعین تا زائران کوچک این اجتماع باشکوه را دریابند.کودکان و خردسالانی که در میان اینهمه سروصدا و ازدحام جمعیت فراموش شدهاند و کمتر کسی به آنها فکر می کند. موکب رنگی پنگی شامل خرده روایتهایی است از این هنرمندان خلاق.
بریده کتاب:
میگویم کلاً توی زندگی عشق خیلی شیرین است. وقتی آدم میخواهد ازدواج کند تا فرد جدیدی توی زندگیش میآید زندگی شیرین میشود. من وقتی امامحسینعلیه السلام را پیدا کردم زندگیم شیرین شد. شاید همان روز عاشورایی بود که یک مجلس مقتلخوانی رفتم. سِنی نداشتم. توی آن مجلس خیلی خیلی دلم شکست. خیلی گریه کردم. شاید چند ساعت آن مقتلخوانی طول کشید و من هم داشتم گوش میکردم. بعد حس کردم که نظرت درمورد عالم عوض شد یعنی حس کردم بجز امام حسین علیهالسلام واقعاً هیچ چیزی برایم ارزش ندارد
بگو راوی بخواند : مجید پورولی کلشتری، نشر عهد مانا
کسی هست که سخت ترین آزارها را به طفلی سه ساله، آن هم اگر دختر باشد برساند و بخندد؟؟
زخم بر جانش نشاندن را کسی توان دارد؟!
از شامیان اگر بپرسیم، خواهند گفت: دختر حسین (ع) همه اینها را دیده… گونه نیلی… پاهای زخمی…
اگر شاهد قویتر بخواهیم؟! از خرابههای شام هم میتوان سوال کرد.
به نام دین خدا، خون خدا را بر خاک ریختند.
معرفی:
این کتاب، غمنامه حضرت رقیه (س) است. از نمایشنامه این کتاب میتوان برای ساخت یک نمایش که آه از نهاد هر سنگدلی هم بر میآورد، استفاده کرد. این غمنامه روایتگر پسر جوانی ست به نام عمران که با پدرش ابراهیم به شام میآیند؛ عمران کور مادرزاد است و از چند نفر شنیده که در شام دختری سه ساله هست که چشمهای او را طبابت میکند. در شام عمران با روایتهایی از این دختر سه ساله از زبان چند شامی روبرو میشود.
مجید پورولی کلشتری نویسنده این کتاب است.
این غمنامه در ۶۴ صفحه توسط انتشارات عهد مانا به قیمت ۳۰۰۰ تومان چاپ شده است.
– آیا ما طفلان حسین بن علی نیستیم؟! – آری، جرم بزرگ تان همین است که گفتی!
خلاصه:
این کتاب درباره جوانی نابینا به نام عمران است که برای شفا گرفتن به شام هدایت میشود تا حضرت رقیه (س) را ببیند و از دستان گرهگشای این دردانه امام حسین (ع) شفای چشمانش را بگیرد، اما وی زمانی به شام میرسد که حضرت رقیه سلام الله علیها از داغ و غصه به شهادت رسیدهاند. عمران از طریق شامیان، از جفاکاری که نسبت به اهل بیت روا شده و واقعه کربلا باخبر می شود و کم کم خود نیز داغدار این سوگ عظیم میگردد. او در مییابد که طبیب سه ساله چشمهایش زیر خاک خفته و او باید سیه پوش این واقعه باشد. در آخر عمران از این که هنوز کور است و چشمهایش شامیان خائن و جفاکار را نمی بیند، راضی است. او اگر چه چشم هایش را بدست نیاورده، اما بصیرتی نو نسبت به امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا و اهل بیت علیهم السلام بدست آورده است.
آیا مسلمانی چنین است؟! که حجت خدا در میان تان باشد و شما به غیر اقتدا کنید!
یک جرعه نقد:
کتاب “بگو راوی بخواند” به صورت نمایشنامه با دیالوگها و توصیف صحنههایی است. نویسنده سعی کرده تا به صورت کوتاه بعضی از روایتهای تلخ اسرای کربلا و ماجراهای حضرت رقیه (س) را بیان کند. روایتهایی از زبان شامیان؛ که خودشان مرتکب آن جرم و جنایتها شدهاند. دیالوگها به صورتی است که مخاطب را به عمق فاجعه میکِشاند. صحنهها برای مخاطب متصور میشوند که این نشان از قوی بودن دیالوگها دارد.
اما در برخی جاها مشاهده میکنیم که از دیالوگهایی صرف نظر شده است؛ به نظر میآید این کار برای خلاصهتر شدن غمنامه صورت گرفته اما برای مخاطب اینگونه است که ذهن او را به دیالوگِ ناگفته مشغول میسازد و اهمیت صحنه، کمی از دست میرود.
در آوردن چنین غمنامه جانسوزی که حال هر انسانی را دگرگون میکند کار هنرمندانهای است که مخاطب را تا دل ماجرا میبرد.
کتاب الیالحبیب حبیب بن مظاهر محرم علی اصغر علوی بسیج دانشجویی
کتاب الی الحبیب : نکند یک وقت از امامت جا بمانی…سرمشقی برای همراهی، برای رسیدن
کتاب الی الحبیب : علی اصغر علوی، بسیج دانشجویی
معرفی:
حبیب دیر آمد؛ اما آمد. بعضی ها دیر می آیند اما می آیند امامت را چشم انتظار نگذار خودت را به امامت برسان مهم این است که نه از امامت جلو بزن و نه دیر بیا و از امامت عقب بمانی…..
خلاصه:
سیداصغرعلوی, در الی الحبیب, حبیببن مظاهر را از هشت زاویه بررسی میکند: حبیب قرآنی حبیب دینشناس حبیب مبلغ حبیب تشکیلاتی حبیب رفاقت حبیب رقابت حبیب مهدی حبیب او را قله معرفی میکند و ابعاد زندگیاش را بررسی میکند تا امکان حسینیشدن به ما بدهد. موقعیتشناسی حبیب, لبیکگوییاش, ختم قرآن یکشبه, مقایسه نامه امام به او و محمدحنفیه و…موضوعاتی است که در کتاب مطرح میشود.
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
حبیب اهل اشاره است. نیاز به توضیح ندارد. کافی است امام لبانش را تر کند و بفرماید: حبیب بشتاب! آن وقت این حبیب است که با سر به آستان محبوب خواهد آمد.
یک لحظه با حسین بودن کیمیا می کند چه برسد که هفتاد سال با حسین باشی.
فرد تکلیف شناس هرجا باشد، به گونه ای تصمیم می گیرد که اگر امام هم باشد، همان گونه تصمیم می گیرد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دایم در تب و تاب باشد.
کربلا خود مرزی بین انتخاب بهشت و جهنم شد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دائم در تب و تاب باشد.
کتاب المصارع مقتل اباعبدالله الحسین(ع) امام حسین(ع) محرم نشر عهد مانا سید محمدیحیی غیاث علوی
کتاب المصارع : مقتل اباعبدالله الحسین(ع)، تصویرسازی کوتاه ولی عمیق از دشت کربلا
المصارع : سید محمدیحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا
المصارع : سید محمد یحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا
قلاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است. #کتاب المصارع
معرفی:
کتاب المصارع به قلم توانمند جناب سید محمد یحیی غیاث علوی و ناشر توانا انتشارات عهد مانا با بیش از ۲۰۰۰ نسخه چاپ. موضوع اصلی حسین ابن علی، امام سوم، ۴_۶۱ ق. عنوان کتاب مقتل کوتاه اباعبدلله الحسین(ع)… کتابی که از پیشگویی از امیرالمومنین آغاز می شود و با فراز و فرودهای دعوت های کوفیان و شهادت مسلم و حرکت آقا اباعبدلله به سمت کوفه ادامه می یابد. و در قسمت های آخر کتاب به شهادت تک تک یاران و در آخر شهادت ارباب می رسیم.
اهل کوفه نبودن یعنی بدانیم، تا وقتی حسین (ع) نیامده، مسلم ولی امر است. #کتاب المصارع #سید محمد یحییغیاث علوی
خلاصه:
کتاب المصارع، کتابی ظاهراً کوچک ولی بزرگ، کتابی به بزرگی عاشورا، که بیانگر جهاد امام و بد عهدی کوفیان است. مظلومیت مسلم و آزادگی حر را به تصویر می کشد، وفاداری یاران را اثبات می کند و شجاعت قمر بنی هاشم را به رخ می کشد. مصیبت اهل حرم دیده می شود و درآخر تو می مانی و ندای هل من ناصرا ینصرنی…
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد، آرزومند نگاری به نگاری برسد. #کتاب المصارع #سید محمد یحیی غیاث علوی
برداشت:
آقای علوی با قلم توانمندشان در جای جای کتاب به دغدغه های امام پرداختند، امر به معروف، احیای دین جدشان و… و در نهایت شکوه شهادت مولایمان حسین را به تصویر می کشد.
نقد:
کتابی خلاصه و مجمل، در نهایت زیبایی و دقت که من را با دغدغه ها و مصیبت های امامان آشنا کرد. شاید بارها و بارها کتاب ها و مقاتل مختلفی راجب کربلا خوانده باشم و یا بارها و بارها مداحی ها و نوحه هایی را از زبان ذاکران شنیده باشم اما این کتاب برایم تازگی داشت و شاید بهتر بگویم این کتاب خیلی خلاصه و زیبا برایم تصویر کربلا را کشیده بود. توصیه می کنم حتما یه جای دنج پیدا کنید و این کتاب رو مطالعه کنید.
آنگاه تربتی گرفت و درشیشه نهاد وبه ام سلمه داد وگفت: هرگاه خون شد، بدان کا من کشته شده ام. #کتاب المصارع #سید محمد یحیی غیاث علوی
بریده کتاب(۱):
حسین(ع) آمد و بر سر علی ایستاد. روی بر روی او نهاد. اشک از دیدگانش روان گشت و گفت:《بعد از تو خاک بر سر دنیا…》صدای حسین(ع) به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه ی اورا نشنیده بود. زینب(س) خواهر حسین(ع) شتابان بیرون آمد…ص ۲۳۳
بریده کتاب(۲):
زینب(س) گفت: ای اباعبدلله! پدر و مادرم به فدایت! خود را آماده کشته شدن کرده ای!… آنگاه به صورت خود زد، گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) برخاست و آب بر صورت او ریخت. ای خواهر شیطان شکیبایی ات را نرباید، از خدا بترس و به شکیبایی از جانب خدای تسلی جوی… ص ۱۵۲
خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: چون خدا می ببند، آنچه بر من آمده ،آسان است. کتاب_المصارع سید محمد یحیی غیاث علوی
بریده کتاب(۳):
حسین (ع) به جوانان فرمود: 《به این جماعت آب بدهید و سیرابشان کنید. اسبان را نیز سیراب کنید…》حر همچنان در مقابل حسین(ع) ایستاده بود…ص ۱۰۳
بریده کتاب(۴):
حسین(ع) اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت: 《… من یارانی شایسته تر و بهتر از یاران خود نمی شناسم… خدا از جانب من به همه شما جزای خیر دهد… همه شما را اذن دادم، بروید! بیعت و تعهد از شما برداشتم… اکنون شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است…》ص ۱۴۴
حسین گریست و گفت: کرب وبلا ، جای اندوه وبلا کتاب_المصارع سید محمد یحییغیاث علوی
بریده کتاب(۵):
زهیر بن قین برخاست و گفت: 《 دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار تا خداوند کشتن را از تو و جوانان اهل بیت تو باز گرداند. ص ۱۴۳
بریده کتاب(۶):
حسین (ع) گفت :«از کجا می آیی ای مرد اسدی؟» گفت:«از عراق» فرمود: «مردم عراق را چگونه پشت سر نهادی؟» گفت:«ای فرزند پیامبر خدا! دل هایی را پشت سر گذاشتم که با تو بودند و شمشیرهایی را که با بنی امیه…» ص۹۰
هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم! جلوی اشک هایم را نمی گیرم! به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم! اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد.
تنها صالحین هستند که حتی در اوج قدرت، ظلم نمی کنند و یاور مظلومند…
ایمانی که با عمل همراه نباشد ایمان نیست، ورد زبان است…
شمشیر کشیدند… ضعف و ترسشان مقابل پسر فاطمه ایستاندشان…
زن ها پایه ی تربیت هستند…
کار این امت درست نخواهد شد مگر با شهادت من و اسارت خانواده ام…
بخشنده ترین این دیار حسین علیه السلام است،مشکلت را فقط حسین حل می کند!
می دانی چه چیزی مهم است؟ یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی، کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است… تو را دارم چه غم دارم حسین جانم حسین جانم…
بریده ای از کتاب: نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند! بخشنده ترین این دیار حسین است. -مشکلت را فقط حسین حل می کند! -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار! –حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد! -این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!
بریده کتاب : ابالفضل العباس بر بام خانه ی خدا ایستاد و خطبه خواند، روز هشتم ذیحجه. سرها بالا را نگریستند و صدای رسای عباس را شنیدند: این خانه به برکت قدوم جد حسین شد قبله… حال شما ناسپاسی می کنید و راه خانه را بر امام می بندید…
همانا حکمت خداست و گرنه شما می دیدید که این خانه ی خداست که به سمت حسین مشتاقانه می شتابد… و حجرالاسود است که برای تبرک، به سمت دستان حسین پرواز می کند…
تا حالا شده بین دسته سینه زنی یامجلس عزاداری به این فکرکنی که اصلا چرا باید ۱۴۰۰سال گریه وزاری کنیم؟ اصلا امام که می دانست شهید می شود چرا به آنجا رفت؟ مگر مردم کوفه امام را نمی شناختند که او را به طرز وحشتناکی به شهادت رساندند؟ و…. برای پیداکردن جواب سوالهات چند تا کتاب خوندی؟ اشک ها می پرسند یکی از این کتاب هاست که می تونه کمکت بکنه.
بریده کتاب(۱):
امام حسین(ع)خبرشهادت مسلم راکه شنید, چشمانش پرازاشک شد و بلافاصله این آیه را تلاوت فرمود. ((درمیان مومنان مردمانی هستند که برسرعهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادند, بعضی پیمان خود را به آخربردند و بعضی دیگر درانتظارند. هرگز تغییری درپیمان خودندادند.)) امام با خواندن این آیه می خواستند بفهمانند که ما فقط به قصد کوفه نیامدیم کوفه سقوط کرد که کرد, ما وظیفه ی بزرگتری داریم.
بریده کتاب(۲):
عبیدالله نقشه ای کشید ودستورداد صدهزار دینار طلا را شبانه به خانه قاضی شریح بفرستند و دستور داد طلاها را دربرابر شریح به زمین بریزند تا تاثیر بیشتری داشته باشد. قاضی کوفه همان شب دین خود رافروخت و روز بعد اعلام کرد: پیامبرخدا(ص)فرموده (( هرکس درمیان مردم اختلاف کند قتل او واجب است)) وچنین نوشت: نزد من ثابت شده که حسین بن علی(ع) برامیرالمومنین و رئیس مسلمین یزیدبن معاویه (علیه العنه)خروج کرده برتمام مسلمانان واجب است او رابه قتل برسانند.
بریده کتاب(۳):
هنگامی که جنیان برای کمک به آن حضرت آمدند حضرت به آنها فرمودند: به خدا قسم قدرت ما بیشتر از شماست اما باید بر همه اتمام حجت شود تا آنهایی که هلاک می شوند با اختیارخود هلاک شوند وکسانی که به سعادت می رسند نیز با اختیارخود به آن نائل شوند.