نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۳ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.6وسیره بزرگان» ثبت شده است

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

سید حسین

کتاب سید حسین: داستان هایی کوتاه و جذاب از زندگی بی نظیر سید حسین علم الهدی

 

کتاب سید حسین
نویسنده: حمید علم الهدی
انتشارات هویزه

بریده کتاب:

شاه و نوچه‌ هاش فرهنگ را در خود باختگی نسبت به غرب تعریف و خلاصه کرده بودند. قرار بود جوان ‌ها و نوجوان‌ های ما کلاً فکر نکنند. مد، لباس، مو و … بهترین ابزارها بودند.
حسین اما حسابی حواسش را جمع بود. همیشه لباس ساده‌ ای می ‌پوشید تا چند ماه بعد که مادر فهمیده و دلاورش لباس دیگری برایش بخرد.
پیراهن تن حسین هم آن ‌روزها سلاح مبارزه با برنامه‌ های شاه شده بود.

بریده کتاب(۲):

از تنبلی بدش می ‌آمد. کافی بود صداش بزنی، فوری از خواب بیدار می ‌شد؛ مثل فنر از جا می ‌پرید.
همیشه برای تمام وقتش برنامه داشت.
می‌ گفت آدم نباید تنبل باشه…
می‌ خواست قوی‌ تر بشود.
جمعه‌ ها روزه می‌ گرفت می‌ رفت بالای کوه.
سه سال بعد نه در مشهد که در هویزه بود و نشان داد چقدر قوی شده …

بریده کتاب(۳):

“دوست دارم مهندس کشاورزی بشوم تا غذایی را بخوریم که خودمان تولید کرده باشیم.
دوست دارم کشورم را بی ‌نیاز از خارجی ‌ها کنم. کاش کشورم مستقل و خودکفا بشود.
دوست دارم به روستاها بروم و افراد بی‌ سواد را با سواد کنم.
دوست ندارم مردم کشورم بی‌ سواد باشند.
دوست دارم…”
معلم کلاسمان انگشت به دهان مانده بود.
همه گفته بودند دوست دارند در آینده دکتر و خلبان و پلیس و … بشوند اما انشای حسین به یک بچه کلاس پنجم ابتدایی نمی‌ خورد. داشت گنده ‌تر از دهانش انشاء می ‌نوشت…

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

این بهشت آن بهشت

کتاب این بهشت آن بهشت: خط به خط انسان های خارق العاده را باید خواند باید فهمید…

 

کتاب این بهشت آن بهشت
نویسنده و انتشارت : مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس سره

بریده کتاب:


هنگامی که رساله اش {اقای بهجت} چاپ شد یک روز مرا کنارکشید و گفت:
علی آقا توهرکسی می خواهی باشی باش! می خواهی حجت الاسلام باشی باش، می خواهی آیت الله باشی باش! می خواهی آیت العظمی باشی باش! می خواهی مرجع تقلید باشی باش! می خواهی اعلم فقها باشی هیچ مانعی ندارد. پدرت یک طلبه بیشترنیست!ص۲۱

بریده کتاب(۲):

ساکن آمریکا بود. چهل و پنج کشور دنیا رو دیده بود. نگاهش پراز سوال بود! طاقت نیاورد و روزی که می خواست برگردد،
نزد آقا آمد و گفت: من شمال رفتم و گیلان شما رو دیدم. جای قشنگی است. دردنیا جایی به این قشنگی ندیدم! آن وقت شما این بهشت را رها کردید و آمدید اینجا؟! آقا گفت: ما این بهشت را با آن بهشت عوض کردیم.

بریده کتاب(۳):

جوانی آمد میان جمعیت مرا کنار بزند که ناخواسته با آقا برخورد کرد. آقا محکم زمین خورد، طوری که عمامه از سرش افتاد.
جوان ترسید. هاج و واج نگاهش را به سمت مردم چرخاند، ازخجالت سرخ شد. مردم نگران آقا بودند.
آقابلند شد، بدون معطلی عمامه اش را که بر سر گذاشت گفت: این عبای ما کمی بلند است…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دوستدار خمینی

کتاب دوستدار خمینی: برش های کوتاهی از زندگی آیت ا… خزعلی، دوستدار آیت الله خمینی

 

کتاب دوستدار خمینی
نویسنده: علیرضا اشرفی نسب
انتشارات بوی بهشت

معرفی:

پرمدعا ها را دیده ای که هیچ رنج و زحمتی نکشیده اند ولی از عالم و آدم طلبکارند؟
پر مدعاها صدایشان بلند است و می بینیم شان اما بی ادعاهایی که پای کارند را نمی بینیم، چون در سکوت کار می کنند. نکند این ندیدن دلسردت کند و فکر کنی همه شان پرمدعاهای طلبکارند که هیچ کاری نمی کنند…زندگی ابوالقاسم از آن دسته است که شاید تا بحال دیده نشده اما پر از کار و رنجی است که برای آسودگی مردم کشیده شده است.

خلاصه:

برش های کوتاهی از زندگی آیت ا… خزعلی که در ارادت خاص اش به انقلاب و امام همین بس که خواسته بود روی قبرش القاب و عناوین نباشد؛ فقط بنویسند: «ابوالقاسم خزعلی، دوستدار آیت الله خمینی»

بریده کتاب:

آهای! چادرت را از سرت بردار؛ وگرنه …
حرفش هنوز تمام نشده بود که صدای سیلی زن به او خیلی ها را به آن طرف چرخاند. زن بر سر مرد فریاد کشید:
حوضی که آب ندارد، قورباغه لازم ندارد! می فهمی؟!
دیدن این صحنه به ابوالقاسم خیلی چسبید، خیلی! بهترین تصویری بود که از زمان سقوط رضاشاه در اطرافش حک شد؛ طوری که می گفت: «شیرینی اش را همیشه در زندگی لمس می کنم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زلال حکمت (زندگی عارف بالله نخودکی)

کتاب زلال حکمت (زندگی عارف بالله نخودکی) : برای دلدادگی باید شبیه دل از کف داده شد

 

کتاب زلال حکمت (زندگی و سلوک عارف بالله نخودکی)
نویسنده: نرگس مردانی
انتشارات وزراء

معرفی:

برای دلدادگی باید شبیه  دل از کف داده ها شد. زلال حکمت پنجره ای است کوچک به سمت دنیای پهناور و بزرگ انسان هایی که جز عروج تمنای دیگری نداشتند.
باشد که با خواندن شرح حال آنان اندکی از زندگی مان را به سبک ایشان بیاراییم…
مرا دلی است که از یار، یار می طلبد.

بریده کتاب:

مردمان دین دار را با این نشانه ها بشناسند: راستی در گفتار، رد امانت ها، وفا به پیمان ها، پیوند با خویشان، دل سوزی و مهر ورزی با ناتوان، کم آمیختن با زنان، بذل و بخشش معقول… ص ۴۵

بریده کتاب(۲):

از نزد خدا آمده ایم و بازگشت ما نیز به سوی اوست اما برای چه کار آمده ایم؟ برای عبادت و خدا شناسی. ولی چرا خداوند لیعبدون فرمود و لیعرفون نفرمود؟ برای اینکه بفهماند که طریق خداشناسی منحصر است به بندگی و عبادت. زیرا آدمی به هر کس که نزدیک تر شد شناساییش از او بیشتر می شود و شناسایی هرکس نسبت به خداوند به اندازه ی قرب او به خداست. ص ۵۰

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ب.ظ

سید محمد حسین طباطبایی

 

کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی: بخوانیم تا معنای روح آسمانی را درک کنیم…

 

کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی
نویسنده: حبیبه جعفریان
انتشارات: روایت فتح

معرفی:

یکی از دوستان این کتاب را به من داد تا بخوانم. حوصله نکردم.
چند وقتی گذشت تا از بیکاری کتاب را دست گرفتم. لذتی در روحم ایجاد کرد که حالا از دوستانم خواهش می کنم که کتاب را حتما بخوانند.

بریده کتاب:

نجمه هنوز یادش هست وقتی بچه بود همین که سرما می خورد لوزه هایش ورم می کرد گلو درد می شد و تب می کرد، آن وقت خان جون نعلین حاج آقا را می آورد و سه دفعه آرام می زد به جایی که درد می کرد و خوب می شد.(ص۲۸)

بریده کتاب(۲):

نجمه صبح زود آمده بود توی حیاط برای شستن دست وصورتش، دید حاج آقا دارد قدم می زند.
نجمه برگشت بالا و وقتی داشت می رفت سمت آشپزخانه، چشمش افتاد توی اتاق که درش نیمه باز بود. آقا جون آن جا بود. داشت نماز می خواند
نجمه تقریباً هنوز مطمئن نبود که پدرش هنوز توی حیاط است رفت آشپزخانه قمر سادات داشت مربای به می ریخت توی پیاله های چینی. نجمه گفت: خان جون من رفتم توی حیاط دست و صورتم را بشورم حاج آقا داشتند قدم می زدند اما الان از جلوی اتاق جلویی رد شدم آن جا بودند. نماز می خواندند.
قمر سادات قاشق را چند بار کشید لبه ی مربا وگذاشتن کنار شیشه را داد دست نجمه گفت: مگر نشنیده ای دخترم؟مؤمن این طوری است وقتی نماز می خواند که می خواند وقتی نمی خواند هم ملائکه جای اومی خوانند. (ص۲۸)

بریده کتاب(۳):

کلی از این کارهای ریز ریز هست که مقید است آن ها را انجام بدهد دست هایش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد و بعدش هم همین طور. وقتی سرش را شانه می کند بنشیند و چیزی پهن کند ایستاده چیزی نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه اگر شده کم، دور وبرش باشد و…. به بچه ها می گوید: کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک کم کم آماده چیزهای بزرگ هم می شود. این ها خودش آدم را می کشد به سمت حقیقت.(ص۲۴)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۰ ب.ظ

رویاهای بر باد رفته

کتاب رویاهای بر باد رفته : زندگی خصوصی این مرد بی نهایت بی کفایت دانستنی ست.
 

کتاب رویاهای بر باد رفته: زندگی خصوصی این مرد بی نهایت بی کفایت دانستنی ست.

 

کتاب رویاهای بر باد رفته
نویسنده: عباس سلیمان نژاد
انتشارات: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

بریده کتاب:

یکی از آنان با بی تفاوتی گفت: لطفا به ما خودتان بگویید به چه کسی بی اعتنایی کردیم؟
– من ولیعهد ایران هستم.
آن ها به یکدیگر نگاه کردند ودر یک لحظه با صدای بلند خندیدند.
من از رفتار آن ها به شدت ناراحت شدم، پیراهن یکی از آنان را گرفتم واز نیمکت بلندش کردم، اما او قبل از اینکه کاری انجام دهم، مشتی به صورتم کوبید ومن چند قدم عقب رفتم و روی زمین افتادم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ب.ظ

سیدمحمد حسینی بهشتی

 

کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی : عاقبت بخیری گنجیست که باهر مشقتی باید بدست آورد…

کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی
نویسنده: امیر صادقی
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی:

تا حالا شده حرف حقی بزنی ولی خیلی ها با شما مخالفت کنند؟ راه و هدفت درست باشه اما تحقیرت کنند، مورد سرزنش قرار بگیری و مسخره بشی…؟
یکی به دکتر گفت: دکتر چرا در مقابل این همه توهین و تهمت از خودت دفاع نمی کنی؟
دکتر گفت: …
این کتاب به شما یاد می دهد که در مقابل سختی و تلخی ها چگونه برخورد کنید و همیشه هم پرچم موفقیت و خوشبختی را با دستهایتان بلند کنید.

بریده کتاب:

قبل از اینکه به خواستگاری معصومه بیاید، در خواب دیده بودم که از خانواده بهشتی صاحب نوه ای می شوم با خیر کثیر باقیات الصالحات سید محمد که به دنیا آمد تا از شیر بگیرمش ۹بار قرآن را ختم کردم. (ص۶)

بریده کتاب(۲):

جلسه حساسی بود از هر ۳قوا آمده بودند. دکتر پشت تریبون رفت ۱۰دقیقه از آغاز نطق دکتر می گذشت دکتر مکثی کرد و به مستمعین دور تا دور جلسه نگاه کرد و یکباره گفت: بچه ها بوی بهشت می آید آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟ در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت.(ص۶۴)

مرتبط با کتاب سیدمحمد حسینی بهشتی 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.

بیشترببینیم…
خیلی ها می گویند حاج قاسم را قبول داریم، چون …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کتاب گل های باغ خاطره

کتاب گل های باغ خاطره: همراه شوید با یک آشنایی شیرین

 

کتاب گل های باغ خاطره
نویسنده: حسن صدری مازندرانی
انتشارات: میراث ماندگار

معرفی:

یکی از آرزوهایم در دوران نوجوانی این بود که یک روزبه صورت نامرئی وارد خانه مقام معظم رهبری شوم وازنزدیک شاهد زندگی اش باشم…
کتاب گل های باغ خاطره به من کمک کرد از راه دور با زندگی آقا آشنا بشم.
شماهم اگه دوست دارید همراه بشید بفرمایید!

بریده کتاب:

مادر یک شهید که ازبستگان رهبرهستند تعریف می کند: یک روزمهمان ایشان بودیم ظهربود وما در کنار سفره منتظر حاج آقا بودیم. وقتی ایشان آمدند نگاه به غذا کردند وگفتند: ((مثل اینکه نوع برنج با روزهای قبل فرق کرده است؟
خانم ایشان گفتند: حاج آقا روزعید است ومهمان هم داریم. برنج کوپنی هم تمام شده است. مجبورشدیم برنج آزاد بخریم.
حاج آقا ناراحت شدند و فرمودند: (( بنا نبود تغییری در زندگی ما بدهید. ما که با مهمان این حرف ها را نداریم. اگربرنج نباشد برنج نمی خوریم.

بریده کتاب(۲):

یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری می گوید: مقام معظم رهبری احترام زیادی به همسرخود می گذارند و این احترام، جواب سال ها صبر واستقامت همسرشان است.
معظم له درباره همسرشان می فرماید: ((ایشان حتی یک بارهم از وضع سخت زندگی گله نکرده اند.))
یک روز من بر سرسفره ای در کنار رهبرنشسته بودم. خانم ایشان هنوزنیامده بودند. وقتی ایشان آمدند رهبر ما با حالت شوخی واحترام فرمودند: ((برای سلامتی حاج خانم صلوات))

مرتبط با کتاب گل های باغ خاطره 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب یک سبد گل محمدی : گوشه هایی خواندنی از زندگی سید عزیز خراسانی

بیشتر ببینیم…
سید حسن نصر الله : ما از حسین زمانه (امام خامنه ای) حمایت میکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

میرزا تقی خان امیر کبیر

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر : گذر به گذشته ای که نمی شود دید ولی می شود خواند

 

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر
نویسنده: مینا چوپانی
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی:

آدم با خوندن بعضی کتابها میتونه تا حدی نبودش رو تو بعضی زمان ها جبران کنه مثل خوندن این کتاب…

بریده کتاب:

سربازان به سختی غائله را خواباندند. از امیر خواستند تا لباس عثمانی بپوشد واز شهر بی مزاحمت عبور کند. امیر پاسخ داد: « هیهات! با چون من پخته ای، زهی خیال خامی است که کردید. نعوذ بالله! من بدون لباس ایران به بهشت جاودان هم نخواهم رفت. » هرکه جای امیر بود، نه با لباس عثمانی بلکه با جامه و چادر زنانه! خود را از آن معرکه ی خونین به در می کرد. ( صفحه ۱۳ )

بریده کتاب(۲):

در لندن نمایشگاه بین المللی از کالاهای تمام کشورها برگزار می شد. دولت ایران هم به این نمایشگاه دعوت شده بود… دوره ی صدر اعظمی امیر بود. امیر با سلیقه ی هر چه تمام، بهترین کالاها را رهسپار لندن کرد. قالی ایرانی، شال ایرانی… ترمه، پوست، قلم کار، حریر، مخمل، اطلس، ابریشم، خاتم کاری…، کالاهای ایرانی در نمایشگاه بین المللی لندن چشم همه را خیره کرده بود… در بازار مردم به دنبال شال ایرانی بودند و محلی به شال کشمیری نمی گذاشتند. زنان با قلم کارها، ابره ها، اطلسی ها، … به یکدیگر پز می دادند ودر مهمانی ها با ظروف چینی و بلور تهران و قم، به یکدیگر فخر می فروختند… .( صفحه ۴۱ )

بریده کتاب(۳):

امیر آرزوی محدود کردن صادرات را در سر داشت. امّا حق تجارت آزاد و قراردادهای پادشاهان پیشین با دولت خارجه، تیرهای او را به سنگ می زد. پس شروع به فرهنگ سازی کرد. شخصاً جبه هایش را از پارچه های ایرانی دوخت و دستور داد که لباس سربازان را نیز با پارچه ی ایرانی بدوزند. مردم چشم به امیر، لباس هایشان را با پارچه های ایرانی می دوختند و پول هایشان را در بازار برای کالای ایرانی خرج می کردند. ( صفحه ۳۸ )

مرتبط با کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.

بیشتر ببینیم…
انسان ۲۵۰ ساله

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۲۷ ب.ظ

یادش

کتاب یادش : زندگینامه بعضی را که میخوانی نگاهت به زندگی دیگر مثل سابق نیست…

 

کتاب یادش
نویسنده: مهدی قرلی
انتشارات: میراث اهل قلم
زندگینامه حجت الاسلام دکتر اسکندری

معرفی:

دیشب و پریشب که آمده بود مسجد دستش سبز بود. امشب هم. پرسیدم حاج آقا چرا دستتون سبزه؟
لبخند همیشگی به خنده تبدیل شد و گفت: خانمم یه عالمه سبزی خریده، گفتم بذار باشه خودم پاک می کنم، خودم هم خردش می کنم. الان سه روزه مشغولم. گفتم: حاج آقا شما هم؟
گفت: مردی که توی خونه زن ذلیل نباشه که مرد نیست ص ۶۷

بریده کتاب(۱):

ژیگول و رپ، با موهای روغن زده و فرق های باز، با بچه های شهرک نفت مسابقه ی فوتبال داشتیم، شهرک شهید محلاتی و شهرک نفت. وسط های مسابقه حاج آقا اسکندری آمد. روی نیمکت ها جای خالی را برایش باز کردیم. نگاهی به ما کرد و نگاهی به تیم شهرک نفت. رفت و روی نیمکت آنها نشست. عبایش را درآورد و با بوق بزرگی شروع کرد به تشویق کردن. همه هاج و واج بودند ….
ژیگول و رپ با موهای روغن زده و فرق های باز، با بچه های شهرک نفت آمده بودند تشییع جنازه حاج آقا. همه هاج و واج بودند ….

بریده کتاب(۲):

استاد که داخل کلاس شد در همان نظر اول توجهش به طلبه ی جوانی جلب شد کلاس زبان انگلیسی بود.
استاد گفت الحمدلله روحانیت در همه زمینه ها پیشرو شده، حتی در تحصیل علوم دانشگاهی مخصوصا زبان انگلیسی.
لحنش طوری بود که چند نفر نیشخند زدند. بعد رو کرد به حاج آقا و با اینکه جلسه اول بود و هنوز درسی داده نشده بود گفت: حاج آقا میشه شما درس رو بخونید. پچ و پچی توی کلاس افتاد. حاج آقا بسم الله گفت و شروع کرد. مثل یک انگلیسی از روی کتاب می خواند، پچ و پچ کلاس آرام شد. روی پیشانی استاد عرق نشسته بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۲۷
نمکتاب ...